آنگاه که با مادرت در خانه نشستهای
بوسههایی را
که دزدانه بر لبانت گذاشتم
احساس خواهی کرد
آه، دزدانی که ما هر دوییم!
مگر دشت تاریک نبود؟
مگر سایهی صنوبرها را دزدیده
در خورجینت ننهادیم؟
امشب
آنگاهکه لبان دزدیدهات
اولین ستارهی شب را میبوسد
خرگوشها از چمن محروماند
ترجمه شعر : ونداد جلیلی
از کتاب : خویشاوندی با خورشید و باران
0 Comments