رستم وهاب نیا
غزل معاصرتاجیکستان
تیغ شفق
به ما سلام مکن تا سلام را نکُشند
کبوتران حرم احترام را نکشند.
به دشت وحشت ما پیک مهربان مفرست
که آن غزال غزل خوان رام را نکشند.
دلم به پشت صف هر نماز می لرزد
به رغم بنده خدا را امام را نکشند.
ز نام و ننگ نصیب مرا نهانی ده
که ننگ را نربایند و نام را نکشند.
کنام خویش نگیرند خیل خفاشان
مگر به تیغ شفق مرغ شام را نکشند.
به چنگ چنگزیان شیشه پاره می رخشد
به هوش باش که آن پیر جام را نکشند.
0 Comments