همایون مروت
برهنه
پیکرتراش!!!
ای پهلوان پهنه ی پهناور هنر
سنگ سیاه و سرد
با آن همه سر سختی خودش
در صحنه ی ستیز
در پیش روی تو
ایستاده می شود
ایستاده می شود ایستاده می شود
بر سنگ های سرد
تا دست می زکشی
دگر گرم می شوند
بر سنگ های سخت
تا دست می کشی
دگر نرم می شوند
از آن همه سکوتی که کردند سالها
پر از شرم می شوند
دلتنگ می شوند
نا سنگ می شوند
تا چهره می کشند
********
تا گوش سنگ را
به چکش باز می کنی
سنگ از شنیدن آهنگ روزگار
دیوانه می شود
فرسوده می شود
چین و چروک چهره اش هر لحطه دم به دم
برجسته می شود
افزوده می شود
چشمان سنگ را تا باز می کنی
لبخند مهربان تو را دیده سنگ سخت
پر از مهر می شود
لبخند می زند
*******
گاهی پری گمشده ی شهر قصه را
تو از شکم سنگ می کشی
پیکرتراش!!!
ای پهلوان پهنه ی پهناور هنر!
سنگ سیاه و سرد
با آن همه سر سختی خودش
در صحنه ی ستیز
در پیش روی تو
افتاده می شود
معصوم می شود
برهنه می شود
0 Comments