فرید اروند
کس از شکوه و نور نیاورد غیر تو
از قصه های دور نیاورد غیر تو
یک شاخه از شگوفه و شبنم برای ما
یا میوه ی شعور نیاورد غیر تو
افسانه های « کوچه» و مردان با وقار
از کابل صبور نیاورد غیر تو
باران و باد میوزد اما مگر هنوز
پیغام از سرور نیاورد غیر تو
ما رفته رفته ذفته به بن بست می رسیم
کس «کوچه» ی عبور نیاورد غیر تو
ای قصه گوی پیر که نامت همیشه باد!
کس از شکوه و نور نیاورد غیر تو
|