سيد فريدون ابراهيمی

 

 

 

 

 

به تحفهء فــــردا،
آهنگايی از
ظاهـــر هويدا
گوش دهيد!

 

 

 

 


 

 

سيد فريدون ابراهيمی

 

به ياد ظاهر هويدا، آن خنياگر غمين ...

 

 

انگارۀ ماه

 

خنياگر تبعيدی

سمفونی شستهء شب را

از سنگراههء کبود لحظه ها

                        به هودج فردا

                                    فرياد کشيد

 

انگارۀ ماه

در انديشهء آيينه ترک برداشت

 

 

 

[][][][][]

 

 

اشاره ها

 

هنگامی که نخستين بار آواز ظاهر هويدا را شنيدم، پردۀ  تلويزيون سيماهای آراسته و شاد دو جوان تازه به مراد رسيده را نمايش ميداد که به سوی زندگی نو و خانهء نو روان بودند. اندکی آنسوتر، در  بلندگو ها آواز تلخی جاری بود. آواز خنياگر غمگينی که ميشد تلاشهای ناکام و به بن بست رسيدۀ زندگی را در ورای آن ديد.

 

آن روز، من نه تنها آواز را ميشنيدم، بلکه آنرا لمس نيز ميکردم. چيز ديگری را نميديدم، زيرا در چشم اندازم تنها آواز ها بودند که موج ميزدند. آوازها به جلوه های گوناگون در می آمدند. و هويدا بود که ميخواند: "شنيدم از اينجا سفر ميکنی..."

 

سالها ميگذرد و من همچنان فکر ميکنم که هويدا قاطبهء آهنگهايش را براي من ساخته و سروده است. وقتی به او گوش ميدهم، با خودم ميمانم و در خودم، و آنگاه شايد روحم به جراحاتی که دارد ميگريد.

 

"انگارۀ ماه" که در گزينهء "در خط بی خاصيت زمان" آمده، به اين هنرمند گرامی اهدأ شده است.  

 

س.ف ابراهيمی

کابل، فبروری 2005

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


صفحهء شعر و داستان

 

صفحهء اول