پروين پژواک

 

 

 

 

هـژبـر شــينواری

 

 

 

 

 

 

 

« ليلا بخواب يار نمی آيد

بيداريت بکار نمی آيد

تالاب دو چشمان سياهت را

نيلوفری به بار نمی آيد.»

(ليلا صراحت روشنی)

 

 

ای تک سوار کوره راه درد آهسته تر بران!

 

 

ليلا صراحت روشنی به خواب رفته است. شاعری که به روشنی آفتاب در جمع شعرای معاصر ادب دری شعله ور است و در حلقهء دوستانش چون نگين بی همتايی می درخشد. ليلايی که همواره با صراحت سخن می گويد. دختری که سرشار از عشق و عاطفه انسانی است و کلامش به لطافت آب انگور تاکستان های شمالی و در اين خشکسالی عاطفهء انسانی با دريغ و درد با وصف اينکه شايد يار نمی آمد اما بيداريش سخت بکار می آمد، چه «تالاب دو چشمان سياهش» در قلب همه دوستان و شيفته گان شعر و ادب دری نيلوفر های را به بار آورده است که هرگز بخار سربی رنگ فراموشی و گذشت زمان آنرا پژمرده نخواهد ساخت.

 

 

ليلی بخواب

           آرامتر بخواب

خوابت خوش

از غم ها آسوده ای

از رنج ها پالوده ای

واز غربت

           سوی وطن رفته ای

                          سفرت بخير

و آغاز دوباره

                         بر تو مبارک باد!

 

(پروين پژواک و هژبر شينواری)

 

 

 

 

 


 

 

 

صفحهء اول