برای چاپ به شکل PDF

 

 

 

 

 

بشير سخاورز

 

 

 

درباره نويسنده

 

   خانم اسنه سير استد نويسنده جوانی است كه در سال 1970 ميلادی تولد يافته. اين خانم كه تبعه ناروی ميباشد، از سلاله زنان نادری است كه فقط گاهگاهی، تاريخ می تواند شاهد آن باشد، زيرا كه اين خانم درست بعد از اتمام تحصيلاتش در تاريخ، فلسفه، زبان روسی و هسپانوی با شجاعت و پشتكار خارق العاده ای به عنوان يك ژورناليست از صحنه های داغ جنگ، نخست در روسيه بين سالهای 1993- 1994 ميلادی و به دنبال آن از

نا امنی های چين در سال 1997 ميلادی، باز از تشنج و خونريزی های كاسوو (يوگوسلاويای قديم) و سرانجام از عمق هيجان، دلهره، ناامنی، بی ثباتی، فقر، جنگ، تحريم حقوق زن، بی حرمتی به انسان و امثالهم از كابل در سال 2001 راپور تهيه كرده است.

 

 اين مأموريت اخير (كابل) درست در زمانی اتفاق می افتد كه حتی قهرمان اصلی كتابش، با آنكه می داند طالبان شكست خورده اند، جرئت آن را ندارد تا به كشور خود افغانستان برگردد، زيرا كه افغانستان خيلی نا امن است و كشتن انسان در چنين شرايط سهل تر از به چشمه رفتن و آب يافتن برای نوشيدن می ماند

 

 

 

 

نگاهی به نشر كتابفروش كابل

 

 

كتاب فروش كابل تلفيقی از راپوری برای دستگاه های نشراتی، سفرنامه و باز يك رمان ميباشد. جا نه افتادن اين كتاب در يك فرم (ساختار)، به جای آنكه نقطه ضعف آن باشد، توانسته كه بر عكس متجلی كاری منفرد به نويسنده و با ابتكار نوين عرضه گردد. كاری كه اگر به آن به عنوان سفرنامه بنگريم، می تواند شرح كشوری باشد و مردمی و شيوه زندگی آنها با زيبايی و زشتی هايش، اما اگر به آن كسوت يك راپور را بدهيم، خواهيم

دريافت كه كتاب شاهد عينی از آنچه در روز و شب در افغانستان بعد از سقوط طالبان می گذرد، گزارش می دهد و در آخر اگر بخواهيم مايه های يك رمان را در آن در بيابيم، لازم است كه فقط فصلی از كتاب را بخوانيم و ببينيم كه چی گونه، تنها در يك فصل حجمی از تخيل زيبا در قالب زبان شاعرانه و با مهارت قصه گويی گنجانيده شده.

 

  در اين مورد خود نويسنده چنين می گويد :” من اين كتاب را با زبان ادبی نگاشته ام، اما در واقع آنچه نوشته ام از واقعيت های عينی زندگی مردم است و يا مخلوطی از روايات و گفته هايی است كه از مردم شنيده ام. آوانيكه خواسته ام تفكر و يا احساسم را روی صفحه كاغذ بياورم، در آخر مخرج آنها تفكر و احساس خود مردم بوده است. آنهاييكه نوشته ام را خوانده اند از من می پرسند : كه چی گونه توانسته ام در ذهن يك خانواده افغانی داخل شوم و آنچه را كه اين خانواده می انديشند دريابم؟ البته در اين مورد نمی خواهم ادعا كنم كه من قادر بوده ام روان فكری خانواده ای را به طور كلی دريابم، اما با همه اينها كوشيده ام و تلاش كرده ام تا از زبان اين خانواده بشنوم كه در ذهنشان چی چيزی در موردی می گذرد.“

 

و باز می گويد : ” من هيچگاه نتوانستم كه زبان دری را مهار كنم، اما تعدادی از اعضای خانواده قهرمان داستان (سلطان خان)، به زبان انگليسی خيلی خوب وارد بودند. چيز غير معمول؟ بلی. زيرا كه من آنچه در مورد اين خانواده می نويسم در حقيقت تصويری از خانواده ای است با شيوه رفتار، كردار و طرز پندار كه در ديگر خانواده های افغانستان معمول نيست. “

 

 

   آنچه نويسنده در اين كتاب توجه بيشتر داشته تا خواننده را بدان معطوف سازد، ترسيمی است از زندگی مردم افغانستان كه با سه تحول سياسی يعنی ظهور دولت كمونيستی، مجاهدين و باز طالبان سه شكل كاملا مجزا و مشخص را به خود گرفته. اين مفارقت اشكال به خصوص در زندگی زنان افغانستان قابل ملاحظه است، زندگی زنانی كه در دوران كمونيسم از آزادی خوبی برخوردار بودند تا اينكه اين آزادی در زمان مجاهدين خدشه ميابد و در زمان طالبان كاملا سلب می گردد.

 

   نويسنده معلوم می شود كه در تحقيقش به اسناد تاريخی و موثق رجوع كرده و به جهانيان نشان می دهد كه زن افغان با آن تصويری كه ما از آن در حالت كنونی داريم فرق می كند و چهره تاريخی ديگر داشته كه اين چهره در ازمنه متفاوت به گونه ديگری در صفحات تاريخ نمايان می شود.

   

   به طور نمونه تصوير ثريا زن شاه افغنستان، امان الله خان، را می يابيم كه درست يك صد سال پيش با پيرهنی به سبك و سياق اروپايی، چنانكه بازوهايش برهنه است در پهلوی شاه خوش قيافه و جوان ايستاده و چنان در محافل اروپايی ديدار به هم می رساند كه گويی او خود در اروپا بزرگ شده و رسم اروپايی برايش بيگانه نيست. اما ثريا و زنانی كه ثريا را به عنوان الگويشان پذيرفته اند، با آمدن ارتجاع اهميت اجتماعی شان را از دست می دهند و مجبور به پوشاندن صورت در زير پرده حجاب می گردند، تا باز در سالهای 50 و 60 ميلادی با به قدرت رسيدن داود خان، آزادی برای تأييد و ترديد حجاب به زن افغان داده می شود و داود خان در حقيقت اولين مردی

است كه با خانمش بی آنكه اين خانم خود را در حجاب چادر پوشيده باشد در محضر عام ظاهر می گردد.

 

  البته اين كتاب به طور غير مستقيم به تاريخچه برقع می پردازد و خواننده با تعجب در ميابد كه حتی در دين سنت برقع پوشيدن زنان رسمی نوين است و باز توسط مردی به ابتكار درآمده كه خود معروف به زن باره گی بوده و شخصيت ناهمگون داشته، چنانكه اين مرد امر می دهد كه در يك مورد زن هايش برقع بپوشند و صورتشان را به هيچ مرد بيگانه ای نشان ندهند و باز همين مرد با آن اشتهای عجيبی كه برای همبستر شدن با زن ها داشت، برای ترغيب كردن حس شهوانی اش از زن های كثيرالاعدادش می خواهد كه تا همه شان برهنه در حوض آب شنا كنند تا اين شاه كيف كند. البته اين مرد كسی ديگری نيست به جز از پدر امان الله خان، همان حبيب الله خان.

 

  اين كتاب با زرنگی تناقض را در شيوه روحانيون متعصب نشان می دهد، يعنی شيوه ای كه حبيب الله خان   زن باره را كه روزی برقع بر زنانش پوشانده تأييد ميكند و امان الله خان را به سببی كه بی ريا و تظاهر زنش را چون جفت مساويش معرفی می كند، تكفير می نمايد.

 

   سيلان واژه های كتاب با تفسير از وقايع جاری و باز به طوری پيوند دادن اين وقايع با گذشته، استادی اين نويسنده جوان را نشان می دهد. زيركی او به خصوص با رخنه كردن در حريم پوشيده زنان افغانستان است و حلاجی كردن و تفسير نمودن استادانه اش كه بطور نمونه می توانيم ژرف نگری و دقيق يابی او را در فصلی كه زنی (خواهر سلطان) به عقد نكاح مردی كه از زن ديگرش ده فرزند دارد و تقريبا دو برابر عمر عروس، عمرش است، دريافت. در اين فصل است كه ما در می يابيم كه چرا شب عروسی برای يك زن افغان كه بايد از شب های بسيار خوش و پر خاطره باشد، شبی است غمگنانه. شبی كه عروس با اعضای خانواده اش می گريد به جای آنكه بخندد و آن به سببی كه :

-         چی خواهد شد كه اگر شوهر آينده مرد خشنی باشد؟

-         آيا اين مرد زنش را خواهد زد؟

-         آيا به زن اجازه ديدار از خانواده اش می دهند؟

-         و آيا اين آخرين باريست كه دختری با خواهران، برادران و مادرش نشسته و بعد از اين شب زندگيش كاملا تغيير می كند، يعنی زنی به بردگی كشانده می شود؟

 

اما ممكن است با وجود همه اين دلهره شايد كه اين مرد، مرد خوبی باشد، با آن هم معمول همين است كه خانواده عروس بدترين را قياس می كنند به سببی كه بدترين شايد كه ناممكن ترين هم نباشد.

 

 

   انتخاب عنوان كتاب يعنی كتاب فروش كابل هم سليقه خاص اين خانم نويسنده بوده كه به ظاهر، خواننده پيش از خواندن كتاب چنين می انگارد كه بايد موضوع آن روی مدار كتاب فروشی و يا خانواده يك كتاب فروش بچرخد، اما اين نويسنده مجرب، كتاب فروشی را فقط خواسته پس منظری از حوادث مهم تاريخی بسازد و خود با قلم توانايش مسائل حاد سی سال اخير افغانستان را جلوی نظر خواننده بكشاند و از ظلم و رجعت گرايی در زمان مجاهدين و باز طالبان حكايت كند و به خصوص در مورد زن و اين كه چی گونه اجتماعی ستم اسلامی زن را و ارزش او را در اجتماع ناديده می انگارد، می نويسد.

 

   آنچه در اين كتاب به طور شاعرانه تداعی می شود، عطش شهروندان كابل است برای مطالعه و اينكه كتاب فروشی هرچند كه در زمان طالبان تحريم شده، همانطور مثل قديم بازار دارد و كتاب ها به قروش می رسند. اين داستان می تواند يك كتابخوان افغان را به گريه بياندازد، زمانی كه نسخ خطی آرشيف ها و كتابخانه های كابل را مجاهدين و طالبان در مقابل پشيزی به بازارهای پاكستان عرضه می كنند.

 

   حتی سلطان كتابفروش هم سهم خود را از چنين اوضاعی بر می دارد. باری در نزد او كتابی است قلمی كه سفارت ازبكستان حاضر شده با پرداخت 25000 دالر آمريكايی آنرا بخرد تا در موزيم تاشكند، جايی در خور مقام اين كتاب تهيه گردد.

 

******