ضيا افضلی

 

 

 

 

 


 

 

ضیا افضلی

 

 

 

 

یک لحظه درنگ، هرگز!

 

تحصیلات و آموزش های عالی، نیازِ بزرگِ جوانان، جامعه و کشور ما

 

 

 

 

 

از مقدمه چینی و مقدمه پردازی در باره  موضوع زیر بحث،  که معمولاً اکثریت نمی گذرند، می گذریم. اما موضوع زیر بحث ما نیاز به یک عقب گرد فشرده و پس نگری مختصر دارد که میباید بخاطر ارایه پرداخته های مقایسوی، به نگارش بیاید.

با استناد به برگ های تاریخ کشور سیر تحولی در زمینه سازی آموزش های عالی از زمان امیر حبیب الله خان آغاز میابد که این مسیر شکل اساسی اش را پس از رویکار آمدن حکومت امانی می آغازد. فرستادن گروه های متعدد جوانان و حتا بانوان به غرض کسب آموزش های عالی به کشور های غربی، با وجود ممانعت های اجتماعی، دریچة روشنی را بروی طبقه جوان جامعه گشودند و باعث گردیدند که جوانان تحصیل کرده در جهان غرب با میتود های اساسی پیشرفت های اجتماعی در زمینه های مختلف آشنایی یابند. پایبندی این قشر تحصیل کرده به عناصر نوگرا و مبارزه با نماد های کهنه گرایانه، شماری از روشنفکران درون کشور را نیز به شناسایی دریچه های روشن نوگرایی و دیموکراتیزه ساختن افکار تشویق و متعهد نمود. افزونی شمار این قشر به مثابه آب حیاتی بود که به حلق تبدار و چشم خفتة سرزمین ما چکید. ارچند رسم و آیین آموزش های عالی در خارج از کشور، به مدت کوتاهی از پا افتاد، اما در دوره های بعدی اندک اندک قوت یافت و شمار زیادی به منظور کسب مراتب عالی علوم به خارج از افغانستان رفتند.

سالهای بعد، ایجاد دانشگاه کابل و دیگر مراکز آموزش های عالی در کشور روزنه های بیشتر و بزرگتر امید کسب تعلیمات عالی را گشود، اما هنوز شمار زیادی میخواستند بخاطر اخذ مدارک برتر از دانشگاه های کشور های غربی و یا کشور های همجوار، سکالرشیپ دریافت نمایند و یا به هزینه شخصی به کسب علوم بپردازند.

کشور های خارجی نیز بر اساس توافقنامه ها و برنامه های تحصیلی شان سالانه شماری از کرسی های تعلیمات عالی را به افغانستان اختصاص میدادند، که تعدادی معدودی بر اساس ذکاوت و استعداد های فردی و شماری بیشتر بر اساس شناخت ها و ارتباطات این بورس ها را صاحب میگردیدند.

اوایل  تا اواسط دهه پنجاه از جمله سالهای بحرانی برای جوانانی بود که میخواستند با اتکا به ذکاوت و استعداد شان راهی دانشگاه های کشورهای پیشرفته گردند. دولت شمار زیادی از سکالرشیپ ها و کرسی های اختصاصی دانشگاه ها را به فرزندان اراکین دولت میداد و جوانانی که خواهان کسب تحصیل در خارج از کشور میشدند میبایست برعلاوه هزینه تحصیل، مبلغ هنگفتی را به عنوان تضمین در بانک افغانستان، واریز نمایند. البته مبلغ فوق برای کشور های مختلف متفاوت بود. طور مثال برای کسانی که در کشور آلمان فدرال به تحصیل میپرداختند شصت هزار افغانی، بریتانیا هشتاد هزار افغانی و ایالات متحده امریکا یکصدهزار افغانی در نظر گرفته شده بود. مبلغ فوق در آنروزگار برای طبقه پایین و متوسط جامعه خیلی گزاف و غیر قابل پرداخت بود و همین باعث میگردید که راه کسب مدارک بالاتر برای جوانان طبقات متوسط جامعه مسدود گردد.

با رویکار شدن حکومت تحت حمایه اتحاد شوروی، سیلِ از بورسیه ها از کشورهای سوسیالیستی سرازیر گردید. در این گیر و دار طبقات توانمند و ناتوان بدون سنجش درجات ذکاوت و استعداد ها به کشور های سوسیالیستی فرستاده شدند. حتا روستائیان شهر ندیده نیز از این امر مستثنأ نماندند. فزونی بیش از حد این بورس ها موجب آن گردید که شمار زیادی از قشر جوان به دانشگاه های که نهایت پایین تر از سطح دانشگاه کابل بودند شامل گردند. تعداد بی شماری از این جوانان به نسبت اخذ نمرات پایین به رشته های که امکانات کاریابی آن در افغانستان صفر فیصد بود، شامل گردیدند. دوستی حکایت میکرد که شمار زیادی از جوانان افغان که در رشته های کنسرو ماهی، کشتی سازی، تولید سگرت های بدون فلتر و این قبیل رشته ها راه یافته بودند، به زودی دلسرد شده، راهی برای گریز از درس میجستند.

 شمار بیشتری از محصلین افغان مشغول عیاشی و عشقبازی های بیهوده گردیدند که به این صورت یک حصة بزرگی از قشر تعلیم یافته ضایع گردید. همچنان عدة درگیر خرید و فروش به منظور تجارت گردیدند که با حفظ آن نتوانستند رشته دروس را نگهدارند. از آن شمار بزرگ محصلینِ که به کشور های سوسیالیستی فرستاده شدند، فقط یک شمار معدود توانست با اخذ مدارک عالی در رشته های مناسب برگردند. در عین زمان دولت به غرض فعال نگه داشتن ماشین جنگی خود، به جوانان نیاز داشت. از آنرو کتله وسیعی از طبقه جوان بخاطر دوری از خدمت عسکری، به دانشگاه های مختلف در داخل افغانستان پیوستند. از وضع موجود معلوم بود که شمار زیادی از این جوانان قصد تحصیل ندارند و فقط بخاطر دور بودن از جبهات جنگ به دانشگاه ها پناه میاورند. این موضوع دریچه های رشوت ستانی را  در دانشگاه ها گشود و به شمار تحصیلکردگانِ کم سواد، افزود. سطح آموزشی نزول کرد و این موضوع باعث کم علاقه شدن استادان و کادر های تدریسی به تدریس در دانشگاه ها گردید.

آغاز حکومت مجاهدین و شروع جنگهای داخلی در کشور و پس از آن آغاز سلطه سیاه طالبان، نقطة پایانی بود برای تحصیلات عالی در کشور و با ویران شدن دانشگاه کابل، کوچکترین روزنه امید، را بروی  قشر جوان  بست. مهاجرت های بی پایان و ادامه بن بست های بروی روشنگرایان، همه امید های برگشت را خُرد کرد. گروه های بزرگ تحصیل یافته گان دارای مدارک لسانس، ماستر و دکترا برای یافتن کار های بسیار عادی در جاده های اروپا، امریکا، استرالیا و کانادا سرازیر شدند و از هیچ کاری بخاطر اعاشه خانواده هایشان دریغ نورزیدند. امکانات احیای مدارک عالی برای دارنده گان آن،  در کشور های غربی، تا اندازة حوصله خُرد کن بود و با این هم عدة توانستند در این راستا زحمات قابل وصفی بکشند.

در طی سالهای مهاجرت افغانها در سراسر جهان، نسل دیگری قد برافراشت. با دیدگاه های دگر و با تفکر دگر. ارچند ناهماهنگی فرهنگ ها واژگونی عمیقی در روح و افکار این نسل باقی گذاشته است، اما موجود بودن امکانات خوب زنده گی، تحصیل و شغل برای اینها نوید اینرا میدهد تا بتوانند، آیندة روشنی، نه تنها برای خود بلکه برای کشور خود و کشور دومی و حتا جامعة خویش داشته باشند.

اما باید افزود که جوانان رشد یافته در کشور های همجوار و به خصوص پاکستان از این امر مثنسنأ بوده اند. در پاکستان از زمان آغاز مهاجرت افغانها، از سوی تنظیم های مجاهدین مراکز تعلیمی و مکاتبِ گشایش یافت که با یک بافت مذهبی پیش برده میشدند. نصاب درسیی که بصورت معمول در این مکاتب تدریس میگردید نهایت نازل و تا حدودی نیز عداوت برانگیز بود. در پشاور که چندین مرکز آموزشی تنظیمی در آن موجود بود، یک نصاب نه که بل چندین نصاب تعلیمی تدریس میگردید. احزاب تند رو به طرق متعصبانه و احزاب میانه رو اندکی با تخفیف در سطح تعصب شان، نصاب درسی خاصی را تعقیب مینمودند. برعلاوه این مکاتب و مراکز تعلیمی،  مدارس کاملاً مذهبی نیز موجود بود که بصورت اکثر از سوی احزاب اسلامگرای پاکستان تمویل و اداره میشد که ثمره این مدارس را با ایجاد گروه فرهنگ ستیز و چپاولگر طالبان به چشم سر مشاهده نمودیم.

پس از مهاجرت جوخه وار افغانها در طی دهه هفتاد خورشیدی، شمار مکاتب شخصی در پاکستان و به خصوص در شهر پشاور افزوده گشت که برخی از این مکاتب سهم ارزنده و در خوری در امر تعلیم دهی فرزندان افغانستان گرفتند.

در ایران وضع طور دیگری بود. آنانیکه در زیر چتر ولایت فقیه آمدند و به منافع آن دست به هرگونه کارکرد سیاسی و فرهنگی زدند، توانستند فرزندان شان را به مکاتب و مدارس در شهر های مختلف ایران بفرستند. اما شمار زیادی از مهاجرین حق فرستادن فرزندانشان را به مکتب نداشتند. با این وجود نیز نسلِ که در ایران قد برافراشت نسل برازنده تر و پرفهم تر بود. برازنده گی این نسل در سالهای اخیر با معرفی شمار کثیری از آنها به عنوان شاعر، نویسنده، هنرمندان بخش های مختلف هنر – به ویژه هنر سینما - ، تخنیکران و بنا ها، به همه گان هویدا گشت.

شمار زیادی از جوانان افغان که در طی دهه هفتاد از افغانستان برون شدند، با هزار اشکال و دردسر، با وجود ممانعت جدی کشور های اروپایی، به اروپا آمدند. مناسب نبودن شرایط زنده گی برای مهاجرین مجرد در اروپا به ویژه در کشور های دارای نفوس بیشتر، و قرضداری خانواده ها،  عدة از آنها را به رو آوردن به کار های سیاه و سرانجام دریافت مشغله های کاری، در این کشور ها واداشت. اکنون حجم بزرگی از جوانان افغان فاقد تحصیلات عالی در اروپا موجود اند.

مهاجرین افغان در امریکا تفاوت بزرگی با مهاجرین افغان در اروپا دارند. بیشتری از خانواده های افغان که در طی سالهای دهه شصت به امریکا آمدند، از خانواده های متمولی بودند که توانستند با ایجاد امکانات برای جوانان شان، زمینة کسب تحصیلات عالی را برایشان مهیا سازند. اکنون قشر وسیعی از جوانان افغان در امریکا به کسب درجات عالی در زمینه های تعلیمات عالی، رسیده اند. البته که سهم ارزنده این عده را در آغاز بازسازی و علاقمندی مخلصانة شانرا در امر جمع آوری مساعدت های از هر نوع، برای نیازمندان در داخل افغانستان نباید نادیده گرفت. نهاد های جوانان تحصیل یافته ساکن امریکا  متعهدانه با سعی و کوشش های بی پایان شان در دو سال اخیر به اعمار مکاتب، مراکز صحی و مراکز مساعدت به کودکان و زنان  پرداختند.

اما هدف عمده نگارنده از ذکر این مسایل بحث عمده روی مسایل تحصیل، مشاغل و امکانات جوانان افغان ساکن کانادا و بویژه جوانان افغان در ایالت اونتاریو است.

ایالت اونتاریو شمار بیشتری از افغانها را در خود جای داده است که این شمار بطور تخمینی بالغ بر بیشتر از چهل هزار نفر میشود. بیشترین تعداد خانواده ها از طریق اسپانسر شیپ های دولتی، شخصی و تجارتی به کانادا مهاجرت نموده اند و بر این اساس جامعه افغانهای ساکن کانادا از طبقات مختلف جامعه افغانستان بافت خورده است. از تحصیل یافته گان دارای مدارک عالی تا مردمانی که از آموزش های سطحی نیز بی بهره اند، از طبقه اراکین بلند پایه دولت های سابق تا دون پایه گان و مامورین عادی، از تجار تا دکانداران و کسبه کاران و از توانمندان تا ناتوانان و ناداران را در اینجا میتوان یافت.

این موضوع اندکی تفکیک طبقه علاقمند به کسب تحصیلات عالی و درجات عالی تر را  با آنعده که به کسب تحصیل علاقه چندانی ندارند، دشوار میسازد. نمیتوان به این نظر بود که کتلة مردمانی که تحصیل یافته اند و یا در درجات عالی دولتی شامل کار بوده اند و یا متمول بوده اند، به آموزش فرزندان شان دلبسته اند و دیگران نه. امروز امکانات برای تعلیمات عالی برای همگان یکسان است. اما پشتکار و کوشش جوانان در راستای  ایجاد زمینه تحصیل و پیگیری آن امر مهم و اساسی به شمار میاید. جوانان باید خود بدانند که وظایف و مسؤولیت های افراد تحصیل کرده نسبت به افرادی که فاقد آموزش های عالی اند، به چه اندازه تفاوت دارد.

در مقایسه با آن روزگاری که خانواده ها بخاطر تحصیل فرزندانشان در خارج از کشور حاضر به پرداخت هزینة تحصیلی و مبالغ گزاف به عنوان ضمانت بودند، امروز که اکثریت خانواده ها یا جوانانی که به صورت انفرادی به کانادا آمده اند، تفاوت بزرگی موجود است. افغانهای ساکن کانادا با مصرف اندک پولــی – به استثنــای پول امــدادی تکــت هوایــی کــه از طرف موســسه بین المللی مهـاجرت (International Organization for Migration)  IOMبه همیاری وزارت امیگریشن کانادا مهیا میگردد – به کانادا میایند. امکانات وسیع استفاده از کورس های لسان، کتابخانه های وسیع، مکاتب، مراکز آموزش های عالی ( کالج ها و دانشگاه ها )، مراکز تربیه و انسجام در رشته های مختلف، مراکز علوم کامپیوتر و میخانیک و به صد ها و هزار ها موسسه تعلیمات عالی در کانادا و بالاخص در شهر تورنتو موجود است. اما با تاسف بر طبق احصائیه تخمینی – با تاسف که آمار دقیق شمار دانشجویان افغان در مراکز آموزشی ایالت اونتاریو در نزد هیچ یک از نهاد های اجتماعی افغانها در تورنتو موجود نبود-  در تمام مراکز آموزش های عالی در تورنتو بیش از دو هزار محصل افغان نداریم. و این در حالیست که یک سوم جوانان افغان تا هنوز به زبان انگلیسی حرف زده نمیتوانند و تکلیفی به خود نمیدهند که آنرا فرا گیرند.  

نهاد های اجتماعی افغانها در تورنتو فاقد هر گونه مفکوره برای ایجاد سهولت ها برای افغانها و بویژه برای جوانان و نوجوانان اند. این نهاد ها میتوانند با ایجاد یک صندُق محصل با جلب منابع پولی از سوی سرمایه داران جامعه افغانها، برای آنعده از جوانانیکه از دریافت وام دولتی یا OSAP ( Ontario Students assist Plan)   هراس دارند، مساعی به خرچ دهد. همچنان براه اندازی یک کامپاین مجموعی به غرض جلب و تشویق جوانان خارج از آموزشگاه ها، از سوی جوانان داخل دانشگاه ها بجای اجرای کنسرت ها و برنامه های تفریحی سالیانه با مخارج بلندِ در واندرلند Wonderland، میتواند موثر واقع گردد. ایجاد انجمن های بی بنیاد و بیهوده و دارای مفکوره های قوم پرستانه علاوه بر اینکه کاری مثمری برای جوانان و نوجوانانِ دیگر نمیتواند، بلکه محیط جامعه افغانها را بیشتر مهَ آلود و مکدر میگرداند. مسؤولین نهاد های اجتماعی در تورنتو باید چنین انجمن های جوانان را که تا اکنون نتوانسته اند به کارهای مثمر ثمری دست بزنند، مورد بازپرس قرار دهد.

نهاد های اجتماعی با براه اندازی کامپاین های آموزشی برای والدین نوجوانانی که در آینده نزدیک امکانات شامل شدن به مراکز آموزش های عالی را دارند، پروسه های مختلف مراحل آموزش های عالی را تشریح نمایند. و معلومات بیشتری در مواردی چون وام دولتی و امکانات کاریابی برای جوانان تحصیل یافته، ارایه دارند.

اما این بر جوانان ما است تا  هرزمان و از هر قدمی بیاغازند، میتوانند جایگاه روشنی در خانواده، اجتماع و در کشور میزبان و یا در کشور زادگاه داشته باشند. بناً یک لحظه درنگ، هرگز!

 

 

 


صفحهء اول