صبورالله سياه سنگ
 

 

 

 

 

هنگامی که قافيه ها رديف ميشوند

 

صبورالله سياه سنگ

hajarulaswad@yahoo.com

 

ياد دوست ...

کوچيدن بی برگشت داود فارانی شصت و دو ساله، شب 30 نوامبر 2004 در کابل، بار دگر بر اندوه کهن مان افزود. آنچه سوگ را دو چندان ميسازد، آوازه تازه يی است در پيرامون چگونگی اين مرگ معمايی.

 

نخستين گزارش در سايت فارسی BBC که نادرستيهايی نيز در آن راه يافته، به چون و چرای مرگ اشاره يی نداشت؛ ولی فردای آن فاروق فارانی در گفت و شنودی با اين رسانه از احتمال کشته شدن برادرش ياد کرد.

 

در روزگاری که زندان ساختن، شکنجه کردن، آدم کشتن و شناخته يا ناشناخته ماندن جلاد سرگردان در شهر باورکردنی ترين سخن روز باشد، چگونه ميتوان به ناگهان مردن کسی که اندکترين نشانی از بيماری نداشت، انديشيد؟ اين پرسش بيهوده پاسخ بيچاره يی دارد: در سرزمينی که پيکر خونالود حبيب الله حيدری تا کنون به روی دستها مانده و انبوهی از خاک بر پرونده جيحون قاتل افگنده شده باشد، مردن يا کشته شدن داود فارانی چه شگفتی ديگری خواهد داشت؟

 

تبهکاران اين جغرافيای برون افتاده از تاريخ، به آزاد زيستن و شاد نشستن چنان معتاد شده اند که ما به خودسانسوری و از ما بهتران به رياليزم و ژورناليزم جادويي! ماهها و سالها مانند گذشته سپری خواهند شد و آب از آب تکان نخواهد خورد؛ زيرا همه آدمکشهای پشتوانه طلايی امروز بر بال هواپيما، ميله تفنگ، دسته شمشير و روی مدالهای "شهامت" شان نوشته اند: "به سراغ من اگر می آييد/ نرم و آهسته بياييد/ مبادا که ترک بردارد/ چينی نازک تنهايی من"

 

يادنامه دوست

نوشتن از مرگ ياران، کمتر از نوشيدن زهر نيست. از کجا بايد آغازيد؟ دوست افزون بر آنکه داستاننويس نوگرا، برنامه پرداز پيروزمند و گوينده خوش آواز بود، نقشهايی نيز در چند نمايشنامه و فلم داشت. او با تهدابگذاری سلسله "داستانهای دنباله دار راديو" در 1965، پيشبرد برنامه "ترازوی طلايی" و نوآوريهايی در گويندگی و کارگردانی فلم، جايگاه ويژه يی در گستره هنر و ادبيات دهه های شصت و هفتاد يافت.  

 

داود فارانی گرچه در جهان سياست، از فراز و فرود بينشها و باورهای ناهمسازی گذشت، پس از کودتای داس- چکشی هفت ثور به دوراهه آشوبزده تری رسيد:  از يکسو نزديکيهايی با فرازنشينان دستگاه دروغپرداز رژيم مزدور کرملين، و از سوی ديگر پيوندهای گسست ناپذير با محمود و فاروق فارانی (در نقش "عناصر ضد انقلاب") سبب شد تا نامبرده هم از ديده دوستان بيفتد و هم از چشم دشمنان.

 

داود در پاييز 1980 از افغانستان برآمد و پس از دوازده سال گوشه نشينی در باخترزمين، به زادگاهش برگشت و با پيشکش کردن کتابی به نام "يادداشتها" بار ديگر توانمنديهايش را در بازتاباندن آشکار رازهای مگو به نمايش گذاشت. البته از اين نويسنده کتاب ديگری با عنوان "الفبای ژورناليزم" در 1985 و نوشته های فراوانی به نام مستعار "هومن" نيز چاپ شده بود.

 

BBC داود فارانی نويسنده را نخست "شاعر" خوانده است و به دنبال آن "از متقدمان شعر نو". اگر شاعر بودن اين دوست از دست رفته را به پاس برخی از سروده سياسی و نه چندان برازنده سی و چند سال پيشش بپذيريم، جايگاه برجسته "متقدم" بودنش در اين گستره نميتواند زير پرسش نرود. داود را ميتوان از از پيشگامان داستان نو و آگاهان گستره ادبيات - به ويژه شعر-  شمرد، ولی از گزارش چنان مينمايد که نامبرده به جای محمود فارانی گرفته شده باشد.

 

اتفاقاً همين نادرستی در شرح زير عکس يادگاری برادران فارانی با رهی معيری نيز رخ داده است. درست آن چنين است: از چپ به راست: محمود فارانی، رهی معيری و داود فارانی

 

در پايان بايد گفت که محمود فارانی، نه تنها نام آورترين چهره در خانواده فارانيها، بلکه به گواهی تاريخ ادبيات يکی از پيشگامان پرآوازه شعر امروز افغانستان است.

 

و يادگار دوست ...

برای ديدن صحنه هايی از فلم "رابعه بلخی" (از ساخته های نذير فلم - 1974) که داود فارانی کارگردانی و نقش "کعب" آن را به دوش داشت، اينجا را کليک کنيد.

 

 

ريجاينا، سوم دسمبر 2004

 

 

 


صفحهء اول