عصر دولتشاهی

 

 

 

 

 

 

برگرفته از ایشیا تایمز

 عنوان اصلی این نوشته،  «رقص عریان القاعده»
یا
(Al-Qaida Striptease)  میباشد. 

 

 

 

درامه  ای به نام «القاعده»

 

 

 

نوشتهء ب. رامان

برگردان از: عصر دولتشاهی

 

 

 

صحنهء نخست: مارچ سال 2002. «ابو زبيده»، يک فلسطينی عضو القاعده در شهر فيصل آباد مربوط ايالت پنجاب پاکستان بازداشت و توسط مقامات پاکستانی به پليس فدرال امريکا (اف بی آي) تسليم داده شد. اورئيس عمليات القاعده بود. چنان گفته شد که بازداشت او يک پيروزی عمده ميباشد. اما حقيقت اين ادعا به مشکل ميتواند با گزارش کميسيون يازدهم سپتمبر پشتوانه يابد.

 

صحنهء دوم: سپتمبر 2002. «رمزی بن الشبه» در کراچی گرفتار و به اف بی آی تسليم داده شد. چنان گفته شد که اين «رمزی بن الشبه» است که رئيس عمليات القاعده بود، نه «ابوزبيده». گفته شد که اين يک به راستی پيروزی عمده ميباشد. اما نميتوان باور داشت که او به همان بزرگی ای باشد که به نمايش گذاشته شده است.

 

صحنهء سوم: مارچ 2003: «خالد شيخ محمد» در راولپندی گرفتار شده و به «اف بی آي» سپرده شد. چه پيروزی اي! چنان تبليغ گرديد که مغز متفکر و سازماندهندهء راستين رويداد يازدهم سپتمبر همين خالد شيخ محمد است- نابغه بدکردار القاعده. از ميان تمامی جهادی های دهشت افگن، نام اوست که بار بار در گزارش کميسيون يازدهم سپتمبر به چشم ميخورد، تقريباً همانقدر که نام پرويز مشرف رئيس جمهور پاکستان. گزارش نشان ميدهد که خالد شيخ محمد کسی است که برتمامی مسايل برنامه ريزی و اجرای کلی رويداد يازدهم سپتمبر نظارت داشته است. او يک پاکستانی باشندهء بلوچستان است که در کشورکويت بزرگ شده. پلانی که منجر به ويرانی برج های دوگانهء تجارت جهانی در نيويارک و حمله به پنتاگون گرديده سبب مرگ 3500 مرد، زن و طفل بيگناه گرديد،حاصل تفکر و تخيل اسامه بن لادن يا کدام مسلمان از کدام کشور ديگر نی، بلکه حاصل فکر و خيال يک پاکستانی است. اگر خالد شيخ محمد مغز متغکر و به راستی نابغهء بدکردار بود، پس درمورد آنهايی ديگر چه پاسخی دارند که او را از سال 1998 تا 2002 پناه داده بودند. زمانی که در سال 2002 ماموران اف بی آی به موجوديتش در کراچی پی برد او ازآنجا به کويته فرار کرد؟ درمورد کسانی که او را در کويته پناه دادند چی؟

زمانی که اف بی آی توانست سرنخ موجوديت او را در کويته بدست آورد، او در راولپندی، زير ريش مشرف، پناه داده ميشود- درمورد پناه دهندگان او در راولپندی چی؟

آيا آنها (پناه دهندگان) در بدکرداری چيزکمتری (ازتروريستان شناخته و با نام) دارند؟ گزارش کميسيون يازده سپتمبر که جزئيات گسترده ای درمورد فعاليت های خالد شيخ محمد پيش از رويداد يازدهم سپتمبر دارد، با شگفتی تمام، درمورد فعاليت های او از يازدهم سپتمبر تا مارچ 2003 که گرفتار اف بی آی ميشود، خاموش است. يک خبرنگار امريکايی که اصليت نيم قاره ای داشته و دوست ماريان پرل بيوهء دانيل پرل خبرنگار امريکايی اختطاف شده و سربريده شده. درکراچی است، در مقاله ای که در مجلهء سالون (Salon) دراکتوبر سال گذشته به نشر رسيد، مينويسد که، ماريان پيرل به او گفته بود که استخبارات امريکا به او خبرداده بودند که شوهرش را خالد شيخ محمد به قتل رسانده است. اين بدان معنی است که خالد شيخ محمد دوست بسيار نزديک عمر شيخ است که به دام اندازی دانيل پرل را سازمان داده بود. پس سازمان استخبارات اردوی پاکستان که عمر شيخ را به گونهء وسيله گردانندگی ميکرد از چنين دوستی ای بايد آگاهی داشته باشد. اين ميرساند که بايد آی اس ای بايد از موجوديت خالد شيخ محمد در کراچی حتا در سال 2002 آگاه بوده باشد اگر نه پيش ازان. چرا عليه او اقدامی نکرد؟

 

بزرگترين کمبود در گزارش کميسيون يازدهم سپتمبر اينست که تمام تحقيقات خود را محدود به وقايع پيش از يازدهم سپتامبر کرده است، نه پس ازان. اين گزارش به اين نمی پردازد که پس از يازدهم سپتمبر چه روی داده است مانند: اختطاف و سربريدن دانيل پرل خبرنگارامريکايی، حمله با بم دستی به يک کليسا در اسلام آباد در مارچ 2002 که منجر به کشته شدن خانم و دختر يک دپلومات امريکايی شد، حمله به انجنيران زيردريايی فرانسوی در کراچی و پس ازان انفجار بمب دريک موتر در خارج قنسلگری ايالات متحده در جون 2002. بدون تحقيق درمورد اين مسايل چگونه ميتوان به خطراتی که امروز باآن روبرو هستيم و يا فردا روبرو خواهيم شد، پی برد؟

 

دانستن اين که چرا کميسيون به رويداد های پس از يازهم سپتمبر نپرداخته، سخت نيست: اسخبارات امريکا نخواسته است. در گزارش های فشرده و بی ضرر ساخته شده ای که سازمان استخبارات مرکزی (سی آی اي) و (اف بی اي)، با کميسيون درميان گذاشت است، تمامی مواردی که به انکشافات پس از يازدهم سپتمبر ارتباط ميگيرد، مستثنی قرار داده شده است.

 

اگر آنرا درميان ميگذاشتند، افکار عامه در ايالات متحده هم درمورد بند و بست ها و سازش های پيوستهء استخبارات پاکستان، ويا کم از کم بخشی ازان در ارتباط عمر شيخ، خالد شيخ محمد و ديگران پس از يازدهم سپتمبر، آگاهتر ميگرديد.

 

واگر افکار عامه در امريکا درين مورد آگاهترگردد، تعقلی را که در اعتماد ادارهء رئيس جمهور «بش» بالای «مشرف»، که در حلقات اردوی پاکستان به «مش نيرنگباز» (مش بروزن بش) شناخته ميشود، زير پرسش قرار ميگرفت. «خالد شيخ محمد» همچنان از شخصی به نام «عيسی البريتاني»، ياد ميکند که او را خالد شيخ محمد پيش از يازدهم سپتمبر به قسم شاهدی از «سوی بن لادن» به امريکا ميفرستد تا اهداف ممکن يهودی و اقتصادی در امريکا را بررسی کند. کميسيون درمورد هويت اين البريتانی چيزی نميداند. آياکم از کم «سی آی اي» و «اف بی اي» در مورد چيزی ميدانند؟

 

صحنه چهارم: اپريل 2003. مردی که به مثابهء مظنون اساسی در ماجرای حمله به کشتی نظامی امريکايی موسوم به (USS Cole) در عدن زير نظر بود، در سال 2002 در کراچی بازداشت گرديد. نام اين شخص نخست خالد بن عطش شناسانده شد اما پسانتر به وليد بن عطش تبديل گرديد. خوب، چه فرقی ميکند که خالد باشد يا وليد؟ شما ميتوانيد خود يکی ازين دو نام را برايش انتخاب کنيد. واما درمورد او گفته شد که اين ماهی بزرگيست که از ماهيخانهء القاعده به جال زده شده است. بارديگر مشرف مورد تشويق قرار گرفت و شادباش ديگر نصيب گرديد و دست مهری به سرش کشيده شد. اما از گزارش کميسيون چنان بر نمی آيد که اين شخص ماهی بزرگی باشد. درعين حال شخص ديگری همراه با بن عطش گرفتار گرديده بود. او برادر زادهء خالد شيخ محمد بود که به امريکايی ها تحويل داده شد. کسی نميداند که آيا او شناسايی گرديد يا خير، و برسر او چه آمد؟

 

صحنهء پنجم: اکتوبر 2003. مشرف نيرو های نظامی خود را به وزيرستان جنوبی فرستاد که از طرف امريکايی ها برايش تبليغات زيادی شد و مشرف را تشجيع کردند. اين عمليات تنها کاری که ميتوانست بکند، هشيار ساختن بن لادن و همدستانش در القاعده بود که پيش از پيش فرار کنند. پس از تشکيل پاکستان در 1947، اولين بار بود که اردوی پاکستان درين سرزمين پياده ميشدند. تلويزيون پاکستان از کارروايی های اردوی آن کشور روزانه و ساعت به ساعت خبر ميداد: اردوگاه القاعده ويران شد؛ ده ها نفرکشته و يا بازداشت شدند؛ و... چنين و چنان های ديگر.

 

تنها کشته شدن يک نفر تاکنون تائيد شده است که همانا حسن محسن يک دهشت افگن اويغوری است. با کسانی که گرفتار شدند، چه معامله گرديد. با پاکستانی های قبايلی بيگناه و يا با دهشت افگنان عرب؟ با القاعده ويا چيز ديگر؟ وقتی شما به تماشای يک درامه و نمايش نشسته ايد، حق نداريد چيزی بپرسيد، تنها بايد تماشا کنيد.

 

 

صحنهء ششم: فبروري- مارچ، 2004. اردوی پاکستان يک بار ديگر عزم وزيرستان جنوبی کرد. ا علان شد که يک هدف بسيار پرقيمت محاصره گرديد- يا چنان گفته شد. اين هدف «ايمن الظواهري»، مردشماره دو پس از بن لادن در القاعده بود. مشرف به مامورين ايالات متحده گفته بود که آنچه او ميگويد بپذيرند، درست همانند آنچه از احمد چلبی در مورد عراق شنيده و پذيرفته بودند. واما در وزيرستان ايمن الظواهری نی بلکه يک ازبک بود که محاصره شده بود. اين ازبک «طاهر يولداشوف» نام داشت که رهبر جنبش اسلامی ازبکستان است.

حتی اگر طاهر يولداشوف هم بازداشت ميشد، آبروی اندکی برای مشرف ميماند. يولداشوف به بسيار سادگی توانست خط جبههء سربازان پاکستانی را عبور کرده فرار نمايد تا روز ديگری برای جنگ برگردد. واما شيخ رشيد احمد، وزير اطلاعات پاکستان گفت: مهم نيست! ما شمار زياد ديگری از افراد القاعده را به قتل رسانده ايم.

 

صحنهء هفتم: درخلال چند روز پس از يک اقدام ناکام برای قتل فرمانده نيرو های نظامی کراچی، فيصل صالح حيات، وزير داخله پاکستان، با غرور و تکبر اعلام کرد که قضيه حل شده و عاملين آن گرفتار شده اند. صالح حيات گفت که آنها به سازمانی به نام جندالله متعلق ميباشند. چنان نشان داده شده که اين سازمانيست تازه ايجاد شده که گويا از موجوديتش آی اس آی آگاهی نداشته است. همچنان گفتند که اين ها در وزيرستان توسط القاعده آموزش ديده اند. وزيرستان جنوبی از اکتوبر 2003 مورد هجوم نيرو های پاکستانی، هليکوپتر های جنگنده، نيروهای ويژه امريکايی قرار گرفت.

 

چگونه القاعده توانست تا اردوگاه های آموزشی را درست زير ريش اردوی پاکستان و نيرو های ويژهء امريکا به راه بيندازد؟ همانطوری که چگونه، خالد شيخ محمد زيرریش مشرف در راولپندی توانسته بود بسر برد؟ خوب، نبايد پرسش های ناراحت کننده کرد. تنها بنشين و نمايش را تماشا کن! شما هرگز نميدانيد پس ازين چه خواهد شد.

 

چنان گفته شد که همراه با اعضای جندالله، يک مردک ديگر هم بازداشت گرديد. يکی از برادرزاده های بيشمار خالد شيخ محمد. اين خالد شيخ محمد چند برادرزاده دارد؟ شايد به همان اندازه که يک رقاصه رقص های هوس انگيز ميتواند زير جامه های رنگارنگ داشته باشد. زنی در کراچی به دادگاه عارض شد که آن که گرفتار شده است، شوهر اوست و برادر زادهء خالد شيخ محمد نيست. در پاکستان همچو حرف ها خريداری ندارد. چيز مهم اينست که مشرف چه ميگويد. اگر مشرف بگويد که او برادرزاده خالد شيخ محمد است، جای انکاری باقی نمی ماند.

 

صحنهء هشتم: 25 جولای. پس از يک مقابله مسلحانه که بيش از 12 ساعت به درازا کشيد و دران کسی کشته نشد و نشانه های چندانی از اصابت مرمی هم به چشم نخورد، آی اس آی از گرفتاری دسته ای از اعضای القاعده در گجرات پاکستان خبر داد. گفته شد که رهبر اين گروه يک کينايی بود.

 

صحنهء نهم: 29 جولای. چنين اعلام شد که: ببخشيد، اصلاً رهبر اين گروه کينايی نی بلکه يکانزانيايی بود، و آن هم يک تانزانيايی مشهور! اين شخص کسی جز احمد خلفان گيليانی نبود- مجرم فراری که حکومت ايالات امريکا اورا متهم به دخالت در انفجار در برون سفارت امريکا در تانزانيا در سال 1998 ميدانست. چه زمانی هويت اين تروريست مشخص و اعلام گرديد؟ جواب اينست: سه ساعت پس ازآن که سناتور جان کری، بيانيهء پذيرش خود را در گنگرهء رياست جمهوری حزب دموکرات ايراد ميکرد.

 

تحقيقات نشان داد که، گيليانی برای چند ماه در گجرات زنده گی ميکرد. شمارزيادی از افراد پليس محلی دست شان از کار گرفته شد که چرا موجوديت او را کشف نکرده بودند. پسانتر هويدا گرديد که پليس محلی در توضيحاتی که در جريان تحقيق ارائه کردند، پذيرفتند که از موجوديت اين شخص در گجرات خبر داشتند اما عليه او اقدامی نکردند برای اين که «آی اس آي» او را به آنجا آورده و نگهداری ميکرد.

 

گيليانی به زودی پس از انفجار 1998 به پاکستان فرار کرده بود. چگونه «آی اس آي» از موجوديت او درين همه سالها خبرنشد و اما تنها ساعاتی پيش از تدوير کنگرهء حزب دموکرات توانست خبر شود؟

 

صحنهء دهم: اگست. تام ريج، «سکرتر امنيت وطن» در ايالات متحده امريکا با هياهوی فراوان اعلام کرد که استخبارات امريکا از پلان القاعده برای انفجار اهداف بين المللی اقتصادی در نيويورک، نيوجرسی و واشنگتن دی سی آگاهی داشته است.

 

افراد سرتاپا مسلح امنيتی ايالات امريکا در چار سوی اين ساختمان ها موضع گرفته بودند. موانع کانکريتی جابجا شده بود. همهء کارمندان و مراجعين بازرسی ميگرديدند. خبرنگاران کانال های تلويزيونی تصوير های اين رويداد ها را به سراسر جهان فرستادند که بسياری آنرا تماشا کردند- به شمول بن لادن که تصور ميشود تا هنوز خودش و افرادش زنده هستند. حالا آنها ميدانند که کداميک از ساختمان ها محافظت نميشود. کسی از استخبارات امريکا به رسانه ها نقل داده بود که اين معلومات سابقهء سه ساله داشته و چيز تازه ای نيست. آقای «ريج» و مامورينش کهنه گی معلومات استخباراتی را اعتراف کردند. آنها گفتند که اين بدان معنی نيست که خطر را دست کم بگيريم. القاعد پلان های خود را چندين سال پيشتر ترتيب ميدهد. هيچکسی توجه آقای «ريج» را به اين حقيقت جلب نکرد که خالد شيخ محمد درنظرگيری اهداف اقتصادی را توسط «البريتاني» در تحقيقاتی که ازو شد، گزارش داده بود.

 چرا عامهء مردم امريکا در همان زمان در جريان گذاشته نشدند و چرا تدابير پيشگيرانهء امنيتی گرفته نشد؟ آيا اين به خاطری بود که کدام کنگرهء حزب جمهوريخواه در سال گذشته داير شدنی نبود؟ نبايد پرسش های احمقانه کرد. تنها بايد نمايش را تماشاکرد.

 

صحنهء يازدهم: اگست. با روبرو شدن با بدگمانی های فزاينده، مقامات امريکايی اين نکته را به خورد رسانه ها دادند که معلومات ياد شده گويا از يک گرداننده کمپيوتر القاعده بدست امده است. بدين ارتباط يک پاکستانی به نام محمد نعيم نورخان، در لاهور بازداشت گرديد. اينبار پاکستانی ها آسمان را به لگد ميزدند. آنها امريکا را متهم کردند که گويا عمليات بسيار حساسی را با افشای هويت فرد بازداشته شده که حاضر به همکاری بود، عقيم گذاشتند. آنها حالا همچو بازداشتی را تائيد ميکنند و اذعان ميدارند که امريکا پردهء اين راز را دريد. آنها گفتند که «محمدنعيم نورخان» همان کسی است که گيليانی را بدام انداخت.

 

صحنهء دوازدهم: اگست: انگليسها وارد ميدان ميشوند. آنها دوازده نفر را بازداشت ميکنند که عبارت بودند از: «دهيرن باروت» ملقب به «بلال» که يک هندوی مسلمان شده است، همراه با يازده نفر ديگر. هفت نفرازين د سته، پاکستانی الاصل هستند. هيچ ميدانيد اين «دهيرن» چه کسی است؟ او جز همان البريتانی نيست ويا بهتر گفته شود، البريتانی کسی نيست جز «دهيرن». او يکی از فعالين کليدی القاعده است؛ در حقيقت رهبر حلقهء محلی القاعده. اما آنها حتی از مدت ها پيش «دهيرن» را زير نظر داشتند. پاکستانی ها چنين گفتند که، “دهيرن» و ديگران پلان يک حملهء تروريستی بر ميدان هوايی هيترو داشته اند. اما انگلیس ها گفتند که همچو معلوماتی وجود ندارد. با در نظر داشته اينکه بن لادن و القاعده اش درمورد مسايل امنيتی بسيار حساس هستند، چگونه آنها به «دهيرن» که يک هندوی تازه مسلمان است اعتماد کردند؟ «دهيرن» را «خالد شيخ محمد»، به نام البريتانی ميشناسد و «نورخان» او را «الهندي». آيا کسان ديگری نيز يافت خواهند شده که او را «الپاکستان» يا «الکينيايي» بشناسند؟ خانوادهء اين شخص از کينيا در سال 1973 به بريتانيا مهاجرت کرده است.

 

صحنهء سيزدهم: اگست. چنين گفته شد که، به اصطلاح برادرزادهء «خالد شيخ محمد» که در ماه جون بازداشت شده بود، يکبار ديگر در سرخط خبرها قرار ميگيرد. اين او بود که پاکستانی ها را به مخفی گاه «نورخان» رساند که به نوبه خود منجر به گرفتاری «گيلياني» شد.

 

صحنهء چاردهم: اگست. پرويز مشرف، همانند شعبده بازی که از کلاه خود خرگوش برون می آورد، زمانی که بارديگر کنگرهء جمهوريخواهان برای انتخابات رياست جمهوری فراميرسد، در بازديد خويش از نيويارک وملاقات با بوش برای شنيدن چند شادباش و دست کشيده شدن به سرش، يکبار ديگر سراسر پاکستان را سربه دنبال القاعده اعم از عرب و ازبک و افريقايی جنوبی و پاکستانی نهاد؛ يک توطئهء حملهء تروريستی بر قصر های مشرف و سفارت ايالات متحده در اسلام آباد، کشف و خنثی گرديد؛ اعضای بيشتر القاعده بازداشت شدند؛ به داخل القاعده نفوذ کردند و آخرين روز های زندگی افراد القاعده فرارسيد. اين بود ادعا های وزارت اطلاعات و وزارت داخلهء پاکستان. حاميان پاکستانی القاعده شناخته شده اند و زير نظارت قرار دارند. آيا ميدانيد از ديد اين وزارتخانه ها حاميان اساسی (القاعده) کيست؟

مشرف؟

نی،

جنرال احسان الحق، رئيس آی اس آی؟

نی،

او کسی نيست جز «جاويد ابراهيم پراچه»، يکی از دستياران نزديک «نواز شريف» و يکی از اعضای «مسلم ليگ» به رهبری نواز شريف.

بلی صاحب! حالا ديگر شما ميدانيد که چگونه القاعده درتمام اين سالها در پاکستان مخفی مانده بودند: بلی، به خاطری که از سوی مسلم ليگ نواز شريف پشتيبانی ميشد.

 

آيا بايد خنديد يا گريست؟ اما هيچ کاری نبايد کرد. به تماشای نمايش ادامه دهيد. نمايشات بيشتری تا انتخابات رياست جمهوری ا مريکا و فرارسيدن موعد استعفای مشرف از پست رياست قوای نظامی پاکستان در پيش است. «بش» و «مش نيرنگباز» به يکديگر و هردو با هم به بن لادن نيازدارند. «بش» برای پيروزی در انتخابات و «مش» برای دريافت پشتيبانی امريکا برای تخلف برنامه ريزی شده از قانون اساسی پاکستان تا بتواند همچنان به کارش در پست رياست کل قوای نظامی پاکستان پس از سی و يکم سپتامبر دوام بدهد.

 

درامهء ديگری در عراق به نمايش گذاشته شده است.

 

هر روزی، نمايشي!

 

 

 

 

 


 

 

 

صفحهء اول