رســول باوری

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

پوهنوال رسول باوری

 

 

 

 

 مدنيت اوستائی و مهد پيدايش آن

 

 

 

 

 

حدود يکهزار و دوصد سال قبل از ميلاد مدنيتی در سرزمين افغانستان باستان ظهور نمود که در متون تاريخي تحت عنوان مدنيت اوستايی معروف و مطالعه شده است. نام اين مدنيت از کتاب مقدس زردشتيان به اسم اوستا نشئت نموده است. زمينه ظهور اين مدنيت سالها قبل در سرزمين اريانا ويجه مساعد گرديد، اما بعد از گذشت قريب پنجصد سال از مدنيت ويدی، اين مرزوبوم را تعويض نموده و دور جديداز حيات اقتصادی، اجتماعی، سياسی وفکری را معمول گردانيد.

دانشمندان تاريخ جهان باستان در رابطه به کلمه اوستا نظريات وو تصورات گونه گون ارائه داشته اند، عده کلمه اوستا را به معنی ((مضمون)) گرفته اند،عده ديگر اوستا را اوپستاک دانسته اند که معنی ((قانون)) را افاده ميکند،و عده ای هم اوستا را معادل اوستای زيان پهلوی پنداشته که معنی اساس و بنياد را ميرساند. به هر حال اوستا را ميتوان مرجع اصلی معلومات پيرامون اوضاع وحالات مسلط بر اريا ئيان قديم دانست . به هر يکي از معاني فوق اگر پذيرفته شود اوستا کتابی بود که نقش حلال پروبلمها را داشت.

اوستا کتابيست قديمي که به وسيله زردشت، زره وسترا يا سپين تمان ارائه و تدوين گرديده، که در حقيقت اصول رهنمايی برای پيروان او بود. انچه طرز ديد زردشت بوده و ميخواست به پيروان خويش انتقال دهد، به گونه د ساتير وهدايات مذهبي توسط همين کتاب اوستا به پيروان خويش رساتيده و تفهيم نموده است. اين کتاب از جمله کتب قديم جهان (سرود های ويدی، تورات بنی اسرائيل و اوديسه والياد يونان باستان) پذيرفته شده، که به گمان غالب در سالهای ١٢٠٠ قبل از ميلاد الی ١١٠٠٠ قبل از ميلاد به ميان امده وبه تبليغ گذاشته شده است. اوستا را دانشمندان به پنج قسمت تقسيم نموده که عبارتند از: لينا، ويسپرد، ونديداد، يشت و خورداوستا. از جمله هفده فصل اول اوستا را لينا تشکيل ميدهد، که قديمترين و اصليترين قسمت اوستا بشمار ميرود، که بعضا به نام گاتها نيز مسمی شده و انرا اقوال زردشت ميداند. در يکی از سرود های اوستا ميخوانيم: ای اهورامزدا از تو ميپرسم ای اهو را موزدا، چه چيزيست سزای ان کس که از برای سلطنت بد منشی ودروغ پرستی در کار وکوشش است. ان بدکنشی که جز ازازار کردن به ستوران کارگران وهقانان کاری ديگری از او ساخته نشود. هرچند که از دهقانان به او ازار نمی رسد ؛ هيچ يک از شما نبايد که به سخنان و حکم دروغ پرست گوش دهيد، زيرا که او خانمان وشهر ده را دچار احتياج وفساد سازد، فس با سلاح او را از خود برانيد (کهزاد: ١٣٤٦)

پژوهشهای متعدد پيرامون نسب و اجداد زردشت ازجانب دانشمندان مختلف بعمل امده است. ان چه در ايت رابطه ماخذ مطمئين و قابل باور است همانا اوستا کتاب مقدس زردشتيان است. چنانچه اوستا خود شهادت ميدهد، اجداد گوينده گاتها (زردشت) در اطراف شهر قدبم بلخ (بخدی) زيسته اند. و از دودمانهای نجيب ان سر زمين محسوب ميشدند. بر اساس همين سوابق خانواده گي، زردشت بعد از اعلان اصلاحات فکری و تبليغ ائين نوين با تعداد از وزرا و حکمرانان بانفوذ روابط خويشاوندي داشته وانرا وسعت داد.

زردشت را عده زيادی از دانشمندان تاريخ منسوب به خانواده اسپه پنداشته است در اغلب نامها ی خانواده زردشت اسم اسپه مکرر ذکر گرديده است، الحاق کلمه اسپ واسپه پيوند زردشت را با خوانواده مشهور اسپه نشان ميدهد، به اين ترتيب که پدر زردشت ((پور وسپه)) وجد زردشت ((ميچيت اسپه)) خوانده شده که اخر الذکر به معنی اصطلاحی ان صاحيب اسپهای قوی افاده شده است. متن اوستا به صورت مشخص مباحثات از خاندان های سياسی دارند که که از جم (جمشيد) ويشتاسپ (گشتاسپ) کاوی (کيانی) ياد کرده اند که در تاريخ افغانستان به سلاله های پيشداديان، اسپه و کيانيان شهرت يافته اند.(کاتراک: ١٣٤٦).

خاندان سلطنتی پيشداديان در مرکز اصلی خويش بخدي (بلخ) اساس دولتی را گذاشته است که بنابر روايات شهر بخدی را بنا نهاده و اولين شاه اين خاندان را هوشنگ ياد کرده است. اين سلطان غالبا بر شياطين غالب بوده و بر ان حکم ميراند.بعد از موصوف شخصی به نام تهمورث ملقب به ديوبند به قدرت رسيد، در اين را بطه متون اوستايی اورده اند که تهمورث اهريمن را مغلوب نمود و از ان چون اسپ کار ميگرفت. در زمان ديوبند ساکنان بخدی به فن بافنده گی اشنا شده و تر بيه حيوانات را معمول گردانيد. اين سلطان وزيری داشت لايق وعاقل به نام شيداسپ، اين وزير هر صبح به مردم مراسم عبادت را مياموخت. بعد ازتهمور ثشخصی به نام جمشيد به قدرت رسيد، که در متون اوستايی ((يما)) ودر متون ويدی به نام ((ياما)) از ان تذکر بعمل امده است. عده زيادی از مورخين موسس سلا له پيشداديان را يما يا همين جمشيد دانسته اند.

متون اوستايی در مورد يما ياجمشيد مطالب فراوان دارد که از جمله ميتوان هدايت اهورا مزدا ياد اوری کرد که موصوف را به اعمار شهر هدايت نمود. در اوستا امده است که: يما به امر اهورامزدا يک واره که طول وعرض ان به اندازه يک اسپرس (يک ميدان اسپ دوانی) بوده ود ان جانوران و حيوانات، مانند سگ، گاو،گوسفند، مرغ وغيره را نگاه داشت و جای اب را هم برايش به اتدازه يک هانه (يک ميل) ساخت و دران واره بازار ها گذرهاو خانه ها را به ترتيب مخصوص بساخت،. ولی مردمان درغگو، بدخو وفيس و ديوانه را در ان شهر جای نداد. (حبيبی: ١٣٤٦).

دومين سلا له سلطنتی که در اوستا از ان تذکر بعمل امده است، به نام سلا له کيانی ياد شده است دليل اين نام گذاری عمدتا پسوند ويا پيشوند کلمه کي با نامهای شاهان اين سلسله ذکر شده است. بعد از سقوط سلا له پيشداديان در سر زمين اريا نا ويا افغانستان قديم که مرکز ان بخدي يا بلخ منونی بوده به قدرت رسيده اند. مشهور ترين شاهان اين دودمان را ميتوان کيقباد را نام گرفت که اودلين شاه اين سلاله نعرفی شده است. موصوف عمدتا با تورانيان در سرحدات غربی حاکميت خويش در جنگ وستيز بود. دومين شاه سرشناس اين دودمان به نام کيکاوس نام داشت که به سرکويی شياطين پرداخت و همه شياظين را به سوی جنگلات انبوه مازندران راند. کيخسرو يکی از نام اورترين شاهان سلا له کيانی شمرده شده است، موصوف بار ديگر همه سرزمين اجداد خويش را باهم يکجا ساخته و بر ان حکمراند. کيخسرو را بعضا کوی او سروه نيز ياد نموده است.

بعد از خاندان کيانی سلا له سوم در تاريخ قديم افغانستان به نام اسپه ياد شده است. عامل اين تام گذاری نيز پسوند کلمه اسپه در نام هريکی از شاهان اين سلا له بوده است . لهراسپ، گشتاسپ پوراسپ وغيره را ميتوان به گونه نمونه ياد کرد. لهراسپ در بد امر وليعهد کيخسرو بوده وبعد از ان موسس خانواده اسپه شمرده شد. به قول فردوسی لهراسپ به تاريخ ١٦ ميزان به قدرت رسيد. او نيز شهر بلخ را مرکز خويش قرار داده و به دفاع از سرحدات خويش مصروف بود. تا با لا خره در حيات خويش قدرت شاهی را به پسر ارشدش گشتاسپ سپرد و خودش به اتشکده بلخ پتا برده وبه انزوا رفت. گشتاسپ حدود ١٠٠٠ يکهزار سال قبل از ميلاد زمينه وسعت و اشاعه ائين زردشتی را مساعد نموده و به تبليخ و اشاعه ان خدمات شايانی انجام داد. در زمان موصوف اتشکده های زياد در مناظق مختلف بنا شده واز ان پاسداری صورت ميگرفت , کتار موصوف خانمش نيز در اشاعه ائين زردشتی خدمات ارزنده را انجام داده است. کشتاسپ را داشمندان تاريخ قديم اخرين شاه سلا له اسپه پنداشته است وبعد از گشتاسپ اسفنديار به قدرت رسيد (کهزاد: چاپ دوم ١٣٧٨)

افزون بر مباحث سياسی دوران مدنيت اوستايی، استاد فراوان پيرامون اراضی که اين مدنيت دران متولد شده و رشد نموده اند، نيز در اختيار دانشمتدان تاريخ قرار دارند که دراين مختصر از مناطق مهم و شناخته شده انزمان به گونه نمونه ياد اوری ميگردد.

مورو: بارت از ساحه مرورود يا مرغاب است که از شمال کوهستانات مرکزی افغانستان سرچشمه گرفته واز حوالی مرو ميگذرد. اين ساه از زمانه های پيشين الی اکنون حاصلخيز و شاداب بوده است.

سغد: چنانچه از نامش هويدا است اين علاقه عبارت از سغديانه امروزيست که در کنار سواحل راست دريای امو واقع شده است، اين ساحه در متون تاريخي به اسم يغديانه به صورت مکرر ذکر گرديده است.

بخدی: در اوستا به صفت خاک زيبا ياد شده و همان بخل بامک، بلخ الحسنا يا بلخ بامی و بلخ گزمن است که از قطعات مشهور و ممتاز مدنيت اوستايی شمرده شده است.

هريوتی: هريوتی که نام نسبتا تغير خورده ان در ولسوالی دهراوت ولايت ارزگان تاکنون حفظ است، اين حوزه قبلا شامل ساحه ارغنداب بوده واز قطعات مشهور يست که در متون اوستايی ازان تذکر بعمل امده است.

هريوا، ويکرته، نيسا وغيره نامهای قطعات و حوزه های جغرافيايی است که در اوستا ازان تذکر بعمل امده واکنون از جانب دانشمندان جغرافيای قديم در ساحات ومناطق کنونی افغانستان تثبيت وشناسائی گرديده است.

اگرازين همه بگذريم مطالعات اتنوگرافيکي در افغانستان کنونی نشان داده است که در ميان اقوام وقبايل وساکنان کنونی افغانستان بعضی از وجوه وعلايم کلتور و فرهنگ دوران زردشتيان به شکلی از اشکال ديده ميشود.(نوميالی:١٩٩٨) خلا صه اينکه اسناد ومداريک فراوان برای ثبوت اين مدعا وجود دارند که مدنيت اوستايی صبغه کاملا افغانی دارند. ولی يک مطلب قابل دقت و ياد اوری ميدانم که مدنيت اوستايی منحصر به همبن قطعات وسر زمين نيست که در قلمرو افغانستان کنونی واقع ميباشد، بل ساحه وسعت و پهنای اين مدنيت فرا تر از محدوده افغانستان کنونی است. انچه قابل دقت است همانا مبدای، مرکز و پهنای وسيع ان اراضيست که اکنون داخل سرحدات افغانستان فعلی واقع شده است. بنا بر همين مدارک، شواهد واسناد که به وسيله دانشمندان داخلی وخارجی بررسی، تحليل غورو مداقه قرار گرفته اند، حکم افغانی بودن اين مدنيت را قابل قبول دانسته اند.

 

 

 

 

 

 


صفحهء مطالب و مقالات

 

صفحهء اول