پرتو نادری

 

جلال نورانی

 

 

 

 

 

 

 

جلال نورانی طنزنويش توانای معاصر

 

نوشتهء پرتو نادری

 

 

 

نام جلال نورانی با طنزنويسی افغانستان چنان پيوندی دارد که اساساً نمی شود بدون نام او بحث طنزنويسی در کشور را مطرح کرد. او را می توان يکی از پايه گذاران طنزنويسی به مفهوم امروزين آن در کشور خواند.

جلال نورانی به سال 1327 خورشيدی در شهر کابل به دنيا آمده است. او پس از آموزش های دورهء ابتدايی و ليسه در شهر کابل به سال 1351 خورشيدی از دانشکده حقوق و علوم سياسی دانشگاه کابل گواهينامهء ليسانس گرفته است.

او هنوز دانشجوی دانشگاه بود که در حلقات مطبوعاتی شهر کابل به حيث يک طنزنويس با استعداد شناخته شد. بدون ترديد اين امر برای يک دانشجو و آن هم در افغانستان می توانست موفقيت بزرگی به شمار آيد. به گمان من نمايشنامه های طنزی جلال نورانی که در نخستين سال های دههء پنجاه از راديو افغانستان پخش می گرديد برای او شهرت زيادی در پی داشت.

در آن سال ها برنامه های راديو افغانستان در ميان مردمان کشور شنوند ه گان زيادی داشت. از آن شمار نمايشنامه های راديويی که جمعه شب ها انتشار می يافت يکی از سرگرمی های مهم و آموزنده برای خانواده ها بود. اکثراً خانواده ها چه در شهر ها و چه در دهکده ها  جمعه شب های غالباً ساعت 9 شام به دور راديوی خود حلقه می زدند و در يک سکوت لذت بخش به چنين نمايشنامه هايی که زير زيگنال «راديو درام امشب ما» انتشار می يافت گوش می دادند.

با اين همه در دههء شصست خورشيدی است که جلال نورانی طنز ها و ترجمه های از طنز هايش را به گونهء گزينه های مستقل انتشار می دهد. مشخصاً او زمانی که به سال 1361 خورشيدی پس از يک دور آموزش چند ساله از اتحادشوروی پيشين به افغانستان برگشت در ارتباط نويسی و ترجمهء طنز به کوشش های جدی تری دست زد.

چنان که گزينه های طنزی «ای همو بيچاره گک اس» و «چه کنم عادتم شده» در همين سال ها انتشار يافت. همچنان او در اين سال ها طنز هايی را از منابع بلغاريايی ترجمه کرد که بعداً آن طنز ها زير نام «مربای مرچ» انتشار يافتند.

با اين حال به پندار من بزرگترين کار جلال نورانی در زمينهء ترجمهء طنز همان کتاب «طنز هايی از چهار کوشهء جهان» است.

«طنز هايی از چهار گوشهء جهان» که نمی دانم نورانی چند سال روی آن کار کرده بود سرگذشت جالبی دارد و آن سرگذشت چنين است که اين کتاب در يکی دو شبانه روز در زمستان 1371 خورشيدی ناياب شد و حالا نورانی  با وجدان راحت می تواند در ارتباط به آن بنويسد: ناياب.

به هر صورت برگردم به ماجرای «طنز هایی از چهار گوشهء جهان».

يکی از روز ها که به خانه بر می گشتم نگاهم از پشت آن پنجرهء بزرگ به درون دفتر رييس انجمن نويسنده گان افتاد که حالا ديگر به خوابگاه فرمانده و ياران همدل او بدل شده بود.

روز ميز رييس «طنز هايی از چهار گوشهء جهان» را ديدم که چنان خشت هايی بدون هيچ گزافه يی شايد به ارتفاع يک متر سر هم چيده شده بودند. اتفاقاً پوش اين کتاب رنگی شبيه به رنگ خشت داشت. به کسی که در کنارم بود و به گمان غالب «حميد مهرورز» گفتم: امشب در چهار گوشهء جهان طنزی باقی نخواهد ماند.

از سيمايش خواندم که هدف مرا در نيافته است. گفتم مگر کتاب ها را روی ميز نديدی؟ مهرورز چند قدمی به عقب برگشت و دزدانه از گوشهء پنجره به سوی ميز نگاه کرد. گفت: آ.امشب نوبت همو بيچاره گک است.

ما به تجربه دريافته بوديم کتاب هايی که در روی ميز يا در کنار بخاری قرار می گرفتند جز رفتن به کورهء کتابسوزی سرنوشت ديگری نداشتند.

به خانه که رسيدم هنوز «طنز هايی از چهار گوشهء جهان» پيش نظرم بود به خيالم آمد که نورانی به چهار گوشهء بخاری می دود ورقپاره های نيمسوخته يی را گردآوری می کند. فکر کردم که «مربای مرچ» خورده است که اين همه بيتابی می کند. چشمش که به من می افتد می گويد: «چه کنم عادتم شده» در اينحا هم در چهار گوشهء بخاری به دنبال طنز سرگردانم. می گويم اين طنز ها را مگر به چه زبانی ترجمه می کنی؟ می گويد به زبان فارسی دری. می گويم حالا زبان رسمی در کشور ما زبان  آتش و دود  است.  تا چيزی بگويد می بينم که بخاری مترجم طنز های چهار گوشهء جهان را به زبان دود به زبان سياهی ترجمه می کند و به چهار گوشهء آسمان می فرستد.

فردا که به انجمن برگشتم روی ميز کاملاً خالی بود. تعجب کردم که يکشبه چگونه اين همه کتاب را سوختانده اند. از اين اثر ناياب نورانی که بگذريم از او دو کتاب ديگر به نام های «تيارتر کودک» و «تياتر و مکتب» نيز انتشار يافته است.

شماری از طنز های نورانی به زبان روسی ـ آلمانی و بلغاريايی ترجمه و انتشار يافته اند.

جلال نورانی را در طنز نويسی افغانستان می توان از شمار رهگشايان دانست. و شايد يگانه کسی است که ظرف چند دههء گذشته با جديت و مسووليت بيشتر به هنر طنزنويسی پرداخته است چنان که امروز وقتی مسألهء طنز در افغانستان مطرح می شود بدون ترديد نام او نخستين ناميست که در ذهن ها بيدار می گردد.

 

پرتو نادری

 

صفحهء اول