در حق سرود ملی جفا شد

 

نصير مهرين

 

 

 

 

گفتنی است که اگر برای روشنی يک موضوع و مسئله يی محتاح ارائه تعريف و برداشت و منظور خويش از برخی مقولات در رابطه با آن مسئله باشيم، حين تماس با موضوع مسئله شدهء سرود ملی افغانستان، رعايت مکث به جزئيات و جمع کردن تعريف های دانشمندانه و اکادميک توضيح  واضحات است.

برای ابراز سخن خويش بهتر است راهی ديگری را در پيش بگيريم، که کمتر درنورديده شده است يا راه تعمق و توجه به جامعه، ويژه گی ها، روحيات و واقعيت های آن. راهی که بدون استفاده از بحث های اکادميک ما را در ابراز نظر به سوی بحث موضوعی که مساله شده است با استفاده از مدارک موجود آشکار شده در جامعه رهنمون است. چنين معيار کلی را در ساير قلمرو های احتياجات مردم افغانستان مانند احتياج به دموکراسی، راه های مشخص پيشرفت و تعالی، مسئله زبان، دين وغيره نيز می توان تعميم داد. يعنی نه از روی تعريف مقوله ها و مفاهيمی که خاستگاه تاريخی، سياسی جداگانه با کشور ما داشته اند و کاربرد بدون اطلاع از ويژه گی های جامعه اشتباه آفرين و حتا سينه سوز است بلکه دسترسی به احتياجات مورد نياز با معرفی مشخصات تاريخی، اقتصادی، اجتماعی، روحی و منجمله روابط اجزای تشکيل دهنده افغانستان بهترين ملاک سنجش نظريات و طرح ها است.

برای باز شدن بهتر مسأله بحث سرود ملی را در نظر بگيريم. بديهی است که ما محتاج داشتن سرود ملی هستيم. نياز زمانه و اصل رعايت مراسم رسمی و در ضمن به دليل علايق وطنی به گونهء غيررسمی نشان می دهد که در بسا از محافل سروده هايی تنظيم و ترتيب شده را که با آهنگ و به گونهء جمعی ادا می شود و نام سرود ملی را گرفته می خوانند.

در اينجا، عمده ترين عنصر تعيين کننده در انتخاب، پذيرش، ترتيب و تنظيم آن ويژه گی فرهنگی کتله های انسانی در نظر است که جامعه با موجوديت آنها تعريف می يابد. يعنی اگر حين مکث و بحثی پيرامون چگونگی عناصر طرف توجه در برنامه های دموکراسی طلبی محتاج تعمق مزيد و استدلال و دريافت عوامل مانع شونده و تمامی دشواری ها باشيم، در تعيين سرود ملی عامل اجزای متشکله جامعه اهميت بسيار دارد. جامعه يی که متشکل از مليت ها و اقوام، زبان ها و فرهنگ هاست و درعرصه طرح چنين مسايل سالهاست که متبارزتر (طرح و تحليل درست يا نادرست آن در اينجا در نظر نيست) محور های مباحثات، مشاجرات و توافقاتی بوده است. از اين رو، حين تعيين سرود ملی عقل سليم به اعتنا، احترام و حساسيت های موضوع بيشتر عطف می کند. جامعه يی که هنوز در مرحله ملت شدن نرسيده،  دارنده مشکلات درين زمينه است با آنهم سعی و گرايش در همزيستی گرايش عمده را به رغم (نارضايتی از نهاد های سنتی پيشينه و بازگشت آن) بازتابيده است، از روی همزيستی و مشارکت اين اجزا است که سخن از دورنمای بهزيستی قومی ـ ملی وجود خواهد داشت. انسان های جامعه يی که با ويژه گی چند قومی و مليتی و عدم تجانس سير رشد اقتصادی در يک کشور واحد و از روی مکان و حدود جغرافيايی اش تعريف خود را می گيرد از منظر رعايت حقوق، متعلق به همه است. از جمله لازم است که سرود ملی آن بازتاب واقعيت اجزا و بيان آرزو های آنها در ساختار های باشد که از اين اجزا شکل گرفته است. با رعايت موازينی مبتنی بر عقل و خرد، اجتماع بزرگی بنام افغانستان سرودی برخاسته از دل های کتله های متشکله را می خواهد. افغانستانی که اگر آنرا بخواهند اما پشتون ها را نه و يا آنرا بخواهند اما ازبک ها و اين و آن مليت و قوم را نه، مفهوم خود را در واقعيت امر از دست می دهد. و اگر قرار اين باشد که روی احساسات غلط، ناآشنا با خرد و عقل و بيگانه با احساس مسئوليتی که اجزای تشکيل دهنده دارند، گزينش های تحميلی ارجحيت بيابد، عاقبت را همه دانند. و اگر ندانند بايد بدانند. عاقبتی که ره بسوی تعميق فاجعه در جامعه می برد نه بسوی نياز های اصلی مردم افغانستان. با حرکت از اين موضع يا احساس مسووليت جمعی، لازم نيست که حتماً تاجيک و يا ازبک و ترکمن... باشيم و پيشنهاد کنيم که در سرود ملی و رسمی زبان اين اجزا رعايت گردد بلکه احساس مسئوليت جمعی و بهره مندی از روحيه مشارکت، مستلزم آن هم است که به هر قوم و مليتی که تعلق داريم، رعايت حقوق ديگران را در چارچوب مصالح عمومی نهادينه کنيم. مسأله سرود ملی از جمله بحث های نبود و نيست که در بارهء آن پيشنهاد ها نشده باشد. بار ها شاهد پيشنهاد های سازنده و تفاهم جو و دارندهء بار معقوليت در زمينه بوده ايم. در پهلوی پيشنهاد های معقول بسيار را که شاهد بوده ايم، باری حدود دو سال پيش در بحث راديويی که از صدای امريکا داشتيم آقای کريم پامير پيکار به ضروت طرح علنی و سهمگيری اهل دانش در ساختن سرودملی، پيشنهاد بسيار تفاهم آميز و سازنده يی را مطرح کرد که در غنای کيفيت و مضمون و ساير ابعاد آن مؤثر بود. با تمام نياز ها  و وجود آراء و افکار درست که با افزون خواهی های احتمالی نيز خويشاوندی ندارد، حرکت غلط، تحميلی و احساساتی گام غيرمسوولانه در زمينه تفاهم جويی را در جامعه شکسته و فروريخته برداشت، جامعه يی که به تفاهم بيش از هر عنصر محتاج است دستخوش حرکات ناعاقبت انديشانه شد. و چنين است که در هفته های پسين شاهد دل آزرده گی و تشويش بخش های قابل ملاحظه کسانی هستيم که از انحراف و تهيه و تصويب غلط سرودملی مطلع شده اند. اين موضوع معضله شده از نبود ديدگاه و نبود فرهنگ بازتر احساس مشارکت و همياری و از تسلط عادت به فرهنگ زحمت و تکليف می رويد. و سوگمندانه پيشينه های دست نخورده و پابرجايی دارد.

ديروز ها از موضع ديد سهل انگارانه و سطحی نگر، موعظه می شد که در افغانستان هيچ مسأله يی بنام قوم و زبان و مليت و منطقه وجود ندارد. (ميراث آن برداشت هنوز هم بر نظريه های سنگينی می کند) بحث موضوع مردود بود و جامعهء سياسی انديش و سياست پرداز که مواردی با برداشت ناقص همه آنها را «روشنفکر» نيز می نامند؛ از آنجايی در ارايه نسخه ها،  دور آن خطوطی گرد هم نيامده بودند که از دل جامعه بر می خاست؛ هنگام تماس با مسايل جامعه نمی توانستند، و يا نتوانسته بودند، طرح همه پذير را از نگاه حل مسايل قومی و ملی در درون تشکيلات بگنجانند. در عوض با اشاره های کلی از روی آن موضوع مهم گذشتند. شايد هم در باورگاه ها، تقديس ايدولوژی و پندار سهل آميز و فاقد تعمق در نقش پذيرفته ها و نقش آن در حل مسايل جامعه چنان پذيرفته آمده بود. اما با بروز مسايل و ضرورت طرح و نظريه مشخص بخصوص در اوضاع و احوال نبود فرهنگ تسامح لازم، در درون گروه ها، مسئله يی بر مسائل پيشين افزوده می شد. هنگامی اين طرح همراه با تحکم را خواهيم پذيرفت که به تاريخچهء تک تک گروه های سياسی افغانسان و متأثر شدن آنها از مسأله قومی التفات بيابيم. تا جايی که نگارنده می داند سازمان يا گروهی را سراغ نتوان کرد که با تأثيرپذيری ازين عنصر به گونه يی پايش به اتخاذ موضع، جنجال و کشمکش و انشعاب کشانيده نشده باشد. برخی طرح مسائل قومی و ملی و زبانی را ناشی از فعاليت های سياسی گروه ها و احزاب سياست زده و نامعقول می پنداشتند.  عدهء ديگر با حسن نيت و سطح محدود برداشت از مسائل جامعه هر نوع بحث در اين زمينه را تفرقه افگنانه تلقی می کردند. دولت هايی که مبتکر نهادينه سازی سياست استفاده جويانه به منظور تداوم حاکميت با استفاده از زمينه قومی زبانی، سمتی و فرهنگی بودند، در چارچوب نظام بی اعتنا به آراء و افکار و تعاطی نظريات، مصلحت را در پنهان ماندن موضوع و مسدود نگهداشتن بحث آن می ديدند. و با وجوديکه حوادث و جريانات، فروپاشی نظام ها، گردهم آيی های مختلف، قطب بندی های قومی، سمتی و زبانی را با وضاحت نشان همه می داد و با وجوديکه اين عامل در هر سياسی حتا تدوين سياست های مداخله گران و استعمار در افغانستان نشانه های بسيار روشن بر جای ماند، اما راه  و روش غلط در چهرهء قوم ستيزانه و سطح نازل بحث ها و بی اعتنايی سنتی و عاميانه اسباب موجبه آنرا فراهم کرد که در سينه ها گفته ها بماند و گفته های مطرح شده با سياست های عاقبت نينديشانه استقبال اهانت آميز شود. به گونهء مثال اگر عناصر و محافل آزادانديش و پژوهشگر وارسته و انسان های که از ابراز حقايق هراس ندارند و يا ريک غرض محافظه کاری، مقام طلبی، جبن از ناحيه برافروخته شدن مسوولان امور در کفش خويش حمل نمی کنند، حد اقل در باره زنده گی مليت هزاره و ستمی که بر او رفته است فرهنگ رعايت حال واقعيت و احساس مسئوليت انسانی را در نظر می آوردند، بسنده بود که ره به ريشه های مشکلی که تاريخی شده است می بردند و درخواست های عاقلانه در زمينه های اجتماعی ـ سياسی، نظامی وغيره را با نکوهش بی عدالتی مطرح می کردند. بدبختانه جامعه سياسی انديش و در کل فرهنگی ما جز موارد کم رنگ؛ دستاوردی را در زمينه ارايه نکرد تا امروز گوش آويز مسئولان بی مسئوليت امور می بود.

بی اعتنايی به سرودملی نتيجه ادامه همان سياست سنتی نابجا ولی به جای مانده است. با اقدام عاقبت نيانديشيده به تنهايی جفا در حق سرودملی نشد بلکه اين جفا که از سرچشمه بی عدالتی و ناآشنايی با تعقل و خرد منشه گرفته در راهرو های تشنج انگيزی سمت خواهد يافت. جای بسيار تأسف است  وقتی سرود ملی يک جامعه با گذشت زمان و آشکارا شدن آرزو های مردم در چارچوب رعايت حقوق جمعی ساخته نمی شود، کجا به ساير مسايل موجود و مانع شونده حل مشکلات توجه خواهد شد.

هرچند اين سرود را گروهی به مثابه نياز های اجتماعی و سياسی و با چشمداشت های جلب بخشی از هموطنان و تحقير ديگران به عنوان نماد آشکارای حرکات تحميلی و استبدادی عرضه کردند، اما نبايد فراموش کرد که ضرورت زندگی در کشور واحد چشم در راه طرح سالم و طرد اين شيوه نکوهيده نيز به انتظار می نشيند. همان سرودی که از دل ها برخيزد، هيجان و شوری آن را همراهی کند و تنها شور دادن لب ها با چهره های ناراضی ممثل آن نباشد.

 

پايان

 

 


 

 

صفحهء اول