به بهانهء دوم حوت روز جهانی زبان مادری

 

 

دُر ســخن را که گره کرده ای

در صدف سينه، تو پروده ای

در کف ما مشـــــعل توفيق نه

ره به نهانخـــــانهء تحقيق ده

                                «جامی»

 

 

ظرفيت های ناکرانمند زبان فارسی

 در ساختن الفاظ و واژه های ترکيبی

 

محمد نبی عظيمی

 

 

 

در اين زمان و زمن و در اين سن و سال که به قول شاعر: جام بشکسته، تار بگسسته و هر شعری هم به دل ننشيند، چه دلمشغوليی بهتر از اين که کتاب دلخواه و دلچسپی پيدا شود و گوشهء دنجی ميسر و آدم با استفاده از چنين موقعيت و موهبت به دست آمده، بتواند هم لحظات ديرپای زمان را به زانو درآورد و هم لذت ببرد و کسب فيض نمايد از آنچه می خواند.

اما چون در اين شبستان هجرت و هيچستان عسرت دسترسی به کتاب خوب و باارزش و قابل خواندن يا کمتر ميسر می شود و يا هيچ و حکم کيميا را دارد، گاهگهای ورق گردانی فرهنگ زبان فارسی هم خالی از فايده نيست، چرا که مصروفيت دلچسپی است و آدم می تواند گلگشت و سير و سفر جالبی داشته باشد در دنيای گسترده و پهناور واژه ها، الفاظ و اصطلاحات اين زبان جليل القدر و يا به تعبير رند شيراز «قند پارسی»(۱)، به سخن ديگر به خوانش گرفتن مجموعهء لغات و الفاظی که در درازا و پهنای دوهزار سال در زبان فارسی به کار رفته و در واقع فهرستی است از حوادث و شيوه های زندگانی و تمدن و انديشه ها و آرزو های مردمان سرزمين هايی که به اين زبان سخن می گويند. بايسته می پندارم ـ پيش از پرداختن به اصل مطلب ـ در همين جا گفته شود که هر تحولی که در جامعه رخ می دهد چه مادی و چه معنوی تاثيرگذار بر واژه ها و لغات متداول آن جامعه می باشد. در چنين حالت است که دسته ای از لغات و اصطلاحات منسوخ می شوند و يا متروک و دستهء ديگر نظر به ضرورت و احتياج و وضع پديد آمدهء اجتماعی و اقتصادی و مذهبی و فلسفی و ادبی و علمی عرض اندام می کنند و وارد زبان می شوند از زبان های بيگانه، يا ساخته می شوند از زبان اصلی به شيوه های گوناگون. پس می توان گفت که واژه ها به سان مرواريد در دل صدف و يا گلبرفها در لفاف ابر پديد می آيند، تثبيت و پذيرفته می شوند و با شناخت و درک از هم ريشه گی آنها می توان به حوادث و پيوند ها و هجرت ها و تماس های تاريخی تک تک آنها پی برد. در بارهء شيوهء ساختن واژه های تازه فارسی دکتر پرويز ناتل خانلری چنين می نويسد(٢):

"... وجه ديگر وضع الفاظ تازه است به يکی از دو طريقه ترکيب و اشتقاق. هر زبانی به حکم قواعد و ساختمان کلی خود يکی از اين دو روش را بيشتر مورد استفاده قرار می دهند. مراد از اشتقاق آن است که کلمه ای با يکی از اجزای صرفی که خود تنها به کار نمی رود و معنی مستقل ندارد تلفيق شود و کلمه ای تازه ايجاد کند. اين اجزا را «پيشوند» يا «پسوند» می خوانيم... اما ترکيب پيوستن چند لفظ مستقل است به يکديگر، چنان که از مجموع آنها معنی تازه ای اراده شود که به جز معنی اصل هريک از آن دو کلمه باشد.

زبان فارسی آماده گی خاص برای ساختن اين گونه لغات و اصطلاحات تازه دارد و در هر زمانی فارسی زبانان قسمتی از احتياجات خود را به لغات جديد به اين روش بر می آورند. کلمات روشويی، جاکاغذی، ماهوت پاک کن، تيغ تيز کن، کفش کن، روميزی، زيرسيگاری، چهل چراغ، سه چرخه، دودکش و صد ها مانند اينها مثالهای اين روش برای وضع کلمات جديد است."

فراموش نگردد که برخی از اجزای صرفی در هنگام الحاق به اسم کلمهء تازه ای می سازد که به کلمهء اصلی از لحاظ "شباهت" رابطه دارند. مثلاً از نام بسياری از اعضای بدن انسان در فارسی واژه ای می سازند که با آن عضو شباهت دارد. يعنی با ايزاد حرف «ه» در آخر واژهء چشم، چشمه ساخته می شود و از کلمهء دست، دسته. يا از دماغ، دماغه. از گوش، گوشه. از پای، پايه. از سر، سره. از ساق، ساقه. از دهن، دهنه. از کف، کفه. از کمر، کمره. از ريش، ريشه وغيره. گفتنی است که با همين روش از اسم های ديگر نيز در زبان فارسی واژهء تازه می سازند، مانند شيره از شير، دامنه از دامن، آسمانه از آسمان و ...

باری، حرف من در بارهء توانمندی ها و نيرو های نهفته در زبان فارسی بود و خصايص شگرف و استعداد های ناکرانمند آن در ساختن واژه ها و الفاظ ترکيبی. آری فرهنگ زبان را که بگشاييم در می يابيم که چگونه با قرار دادن اجزای  کلام يعنی اسم و صفت و ريشه فعل و پيشوند و پسوند می توان واژه های تازه آفريد، و پی می بريم که فارسی زبانان شاعر و ادبا و فضلای حوزهء فرهنگی ما که اين قدرت را در زبان فارسی يافته اند، چه ترکيب های زيبا و گوناگونی آفريده اند که به شعر و يا نثر شان روح و روان ديگری دميده است. مثلاً آفرينش حکيم نامدار ابوالقاسم فردوسی از کلمهء «سر» و «دست» را در شهکار بی بديلش شاهنامه، يکی از اساتيد و پژوهشگران زبان و ادب فارسی چنين ثبت نموده است(۳):

ســـــر:     سرپا، سرآزاد، سرآزاده، سراسر، سراسيمه، سرافراز، سرافشان، سرافگنده گی، سرافگنده، سرانجام، سرانگشت، سرآهنگ، سرباز، سر به سر، سربند، سرپرست، سرپنجه، سرتاسر، سرخوش، سرسبک، سرسری، سرشبان، سرشبانی، سرکش، سرکشی، سرگرای، سرگزای، سرگشته، سرمايه، سرمست، سرنگون، سرور، سروری، سرهنگ، بادسر، سپيدسر، بيدارسر، هشيارسر، بيرسر، تيغ سر، زاغ سر، سبکسر، يکسر، همسر، سيم سر، گاوسر، ديوسر، چاه سر، خيره سر، آسيمه سر، برهنه سر، کوه سر، بی سر، بيدارسر."

همچنان با همين واژهء «ســـر» ترکيب های فراوان ديگری را نيز می توان در فرهنگ فارسی يافت که محصول آفرينش هزاران شاعر و نويسنده مرد و زن باسواد و حتی بيسواد جامعه با استفاده از ظرفيت های بيکران اين زبان است. به اين ترکيب ها نگاه کنيد:

سردار، سرکار، سرکاری، سرپايين، سرمد، سرآمد، سرخيل، سرسبز، سرگردان، سرگردانی، سرآسيا، سرچشمه، سرازير، سرسفيد، سرزمين، سرآنه، سرخم، سرسپرده، سرراسته، سرچپه، سربسته، سربريده، سرگشاده، سرنيزه، سربه مهر، سر سرکارگر، سرگروه، سرنشين، سرنوشت، سرشناس، سرسخت، سردوشی، سرتراشی، سردرختی، سرپايی، سرميزی، سردبير، سرتاسر، سر تا پا، سر به هوا، سرشار، سربلند، سرمقاله، سرمنزل، سرآغاز، سرپوش، سرگوشی، سرپرست، سرقفلی، گل سر، سخت سر، پيرانه سر و ده ها واژهء ديگر که وسعت تعبيراتش فراوان است از همين کلمه «ســـر» ساخته شده است و يا می توان ساخت. مانند (ســــياه ســـر) که محصول جامعه مردسالار ما است و موجود ضعيف و ناتوان از آن مراد بوده است همچون "عيال و عيالداری و کوچ"!

تعبيرات فراوان ديگری نيز از همين واژهء «ســـر» منظور بوده است. مثلاً: سرتسليم فردآوردن، سر و ته يک کرباس، سر و کله شخصی پيدا شدن، به سر دويدن، سر به گريبان تفکر فرو بردن، سری از ميان سر ها در آوردن، سر و صورت دادن، سر کسی را خوردن، سر کسی را زير آب کردن و...

دانای طوس از واژهء «دست» نيز که ترکيب های گوناگون با معانی مختلف از آن ساخته شده است در اثر فناناپزيرش سود جسته است(۴):

دســـت:     دستباز، دستبرد، دستبند، دست خط، دسترس، دسترنج، دستکار، دستکش، دستگاه، دستگير، دستگيری، دستوار، دست ورز، دستوری، دستياب، دستيار، دست يازی، چرب دست، زير دست، نغز دست، پاک دست، ناپاک دست، تنگدست، شوم دست، بخشنده دست، تهيدست."

ترکيب های زير نيز از همان واژهء اصلی به وجود آمده است:

دست نويس، دست آويز، دستپاک، دستار، دستمال، دسته، دست و دل باز، دست نشانده، دست نخورده، دسته دار، دست پخت، دستمزد، دستلاف، دست کم، دست درازی، دست خوش، دست چين، دست آموز، دستباف، دستپاچه، دستنگر، دست خالی، تردست، زبردست، گشاده دست، چپ دست و...

به همين ترتيب اگر به فرهنگ زبان خويش نگاه کنيم، می بينيم که صد ها ترکيب ديگر از واژه های «دل» و «پا» و «چشم» و «گوش» و «زبان» و... ساخته اند که نمايانگر توانمندی و ظرفيت های نامحدود زبان فارسی است.

اما اين تنها نيست. چرا که اگر فردوسی در نظم از اين نيروه نهفته در زبان ما استفاده کرده است، نويسنده گان و تاريخ نگارانی مانند ابوالفضل بيهقی در آثار آفرينشی شان از اين واژه گی های زبان سود برده اند. مثلاً آن دبير خردمند از واژهء «گونه» در تصنيف جاودان خويش، اين ترکيب های گوناگون را آفريده است(۵):

گــــونــــه:    ترگونه، کوتاه گونه، پياده گونه، کاسد گونه، رنج گونه، آرام گونه، خلوت گونه، خجل گونه، بيگاه گونه، ظبط گونه، ابله گونه، نرم گونه، بی گناه گونه، مواضعت گونه، وجه گونه، متوحش گونه، متهم گونه، مرادگونه، مقدم گونه، بالا گونه، صلح گونه، ايمن گونه."

به اين ترتيب زيبا و گوش نواز که ساختهء آن دبير فاضل است نيز نگاه کنيد: برمنش، ژاژ خای، بادگرفته، بسته کار، گشاده کار، به ريش نزديک، ولايت بی خداوند، تيمارکش، تنگ زنده گانی، دزد زده و ستم رسيده، درشت سخن، سخن نگارين، شادی دوست، باريک گير، دشمن بچه، درازآهنگ، گردن آور، بناگوش، ترزبان، پردان، مرغ دل، ترسو و...

طبيعی است که در اين مختصر نمی توان در بارهء آفرينش الفاظ و ترکيب هايی که در آثار منظوم و منثور قدمای زبان فارسی مانند نظامی، جامی، مولوی، سعدی، حافظ، ناصرخسرو، بوعلی سينای بلخی، ابوريحان بيرونی، خواجه عبدالله انصاری، عوفی، رابعه بلخی، فرخی، رودکی و.. وجود دارد سخن گفت و نمونه هايی برگزيد، چرا که مثنوی هفتاد من کاغذ می شود، ولی اين نبشته را نمی توان بدون ياد کرد وسپاس از صد ها شاعر و نويسندهء زبان فارسی به پايان برد که در اين سالهای پسين با ساختن دل انگيزترين و گوشنوازترين ترکيب ها و تعبير ها، بر قله های انديشه و احساس قلم و قدم زده و به غنای اين زبان افزوده اند(٦) همچون پرتو نادری عزيز که در کاخ بلند فردوسی اتاقی دارد و زيباترين ترکيب ها را به همين زبان ـ زبان مادريش می سازد و می سرايد:

 

 

بگـــذار

     بگذار

دلقکان ياوهء روزگار

سرود تسليمی خود را

با زبان انگليسی تکرار کنند

ولی من همچنان

در کاخ بلند فردوسی

اتاقی دارم که پشت دروازهء آن نوشته است:

                                                   آزادی

 

*     *     *

 

خوب ديگر، من نمی دانم که در اين زمهرير بدگمانی که مسألهء زبان يکی از مسايل بحث انگيز جامعهء ما بوده است، خرده گيران، اين نبشته را چه در نظر خواهند آورد، ولی واضعان و مدافعان حقوق بشر به من حق می دهند تا به زبان فارسی که زبان مادری من است و هستی معنوی مرا تشکيل می دهد، سخن بگويم، بنويسم، سرود بخوانم  و دوستش داشته باشم.

 

رويکرد ها:

۱ ـ" شکر شکن شوند همه طوطيان هند         زين قند پارسی که به بنگاله می رود"

٢ ـ زبان شناسی و زبان فارسی، نوشته دکتر پرويز ناتل خانلری صص ٩٦ ـ ٩٧

۳ ـ برگهای در آغوش باد، نوشته دکتر غلام حسين يوسفی، چاپ دوم، ج ۱ ص ۱۳۱

۴ ـ همان کتاب، همانجا

۵ ـ همان کتاب صص ٢٢٧ ـ ٢٢٩

٦ ـ لحظه های سربی تيرباران، پرتو نادری، چاپ اول، ۱۳٨٢، کابل، ص ۳۳