لطيف ناظمی

 


 

 

 

لطيف ناظمی

 

 

آب طرب

 

ساقی قدحی ز آتش تاک بريز

باد است زمانه باده بيباک بريز

زان آب طرب که بهر ما ميريزی

يک جرعه به کام تشنهء خاک بريز

 

 

 

هديهء دوست

 

گفتم که بريز هرچه از می به سبوست

آتش بفگن به مجمر اين رگ و پوست

گفتا که به جز آب نريزم به قدح

گفتم که زدوست هرچه آيد نيکوست

 

 

 

نان قلم

 

يک عمر درازيم در اينجا سفری

ترسم که بميريم در اين دربدری

ديروز اگر نان قلم ميخورديم

امروز فتاديم به دريوزه گری

 

 

 

واو معدوله

 

ما بيهده ايم و در شمار هيچيم

بی حاصل و پوچيم و به کار هيچيم

ما را به حساب واو معدوله گذار

هستيم وليک در شمار هيچيم

 

 

پاييز هرات

 

ای چشم تو چون غروب پاييز هرات

گيسوی تو بهترين قناويز هرات

در شهد يکی بوسهء جان افزايت

شيرينی صد هزار فاليز هرات

 

 

 

بوی وطن

 

بوی علف و بوی چمن ميآيد

از مصر نسيم پيرهن ميآيد

از چار طرف دريچه ها بگشاييد

امشب چقدر بوی وطن ميآيد

 

 

 

دزدی

 

دزدان پل و برج و باره را دزديدند

آن آبی پر ستاره را دزديدند

سرگرم نماز بامدادان بوديم

کز مسجد ما، مناره را دزديدند

 

 

 

نيلی پرکوکب

 

لبخند زباغ لب ما دزديدند

خواب خوش و سبز شب ما دزديدند

دادند به ما چنبر ابرآگينی

وان نيلی پرکوکب ما دزديدند

 

 

 

سايهء دوست

 

برخيز و سبوی می به مستی بفرست

خمخانه به رند می پرستی بفرست

گشتيم به آفتاب ياد تو کباب

ای دوست به ما سايهء دستی بفرست

 

 

 

از مجموعهء شعريی «از باغ تا غزل»

مرکز نشراتی آرش، 1379 هـ خ

 

 

 

 

 

 

 


صفحهء اول