ليلا صراحت روشنی و خالده فروغ

من نمیتوانم تاثر و اندوه خود را درخاموشی فرهیخته شاعر معاصر افغانستان لیلا صراحت روشنی آنچنان که باید بیان کنم . اما سطرهایی از گریه  های خودرا در قدوم آن  بانوی  فرزانه می افشانم و میخواهم این شعر را از زبان خود لیلا بخوانم.

       خالده فروغ  

 

من آواره میمیرم

 

من میمیرم

اما تو سیاره رویای مرا

که هیچگاهی مدارتعبیری  نداشته است

به نسل های دیگر ماه

قصه خواهی کرد

خونین خواهند شد

                   چشم های تاریخ      

و نسل های دیگر ماه

در سوگ جاویدانه من

خواهند گریست

میدانی

از روزگارانی که قلبها را مسخ کرده اند

و افشانده اند

تیزاب بی اعتمادی

بر چهر حقیقت آزادی

و شکستن موجهای بنفش صدای من

آنک آنک

به نسل های دیگر دریاها

روان پندار و زبان استوار

آرام و دریا کام

قصه خواهی کرد

آنک آنک

از پاهای پر آبله وفای  من

که می پیمایند

جاده  های یاد ترا

به چه بادی قصه خواهی کرد؟

میدانی ؟

من آواره میمیرم

من پابرهنه میمیرم 

 

 


 

 

 

صفحهء اول