ايشرداس

 

برای چاپ به شکل PDF

 

 

 

 

کابلی والا،
مدتی شد که ترا مه نه ديدُم سرِ راه!

 

 

 

نوشتهء ايشرداس

 

 

 

افغانستان و هند، از گذشته های دور دور، باهم روابط گوناگون سياسی، اقتصادی و فرهنگی داشته اند. پيش از تولد کشور پاکستان در 1947، بنابر نزديکی و همجواری، رابطه های هر دو کشور، بسی دامنهء گسترده تری داشت.  باری اگرهم، ميانه بين دول از رهگذر سياسی، به تاريکی رو آورده باشد، اندک اتفاق افتاده است، که مردم اين دو سرزمين، آن تاريکی را حاکم بر مناسبات خود پذيرفته باشند، بل دوستی و صميميت شان پدرام بوده است.

درين مختصر تلاش ورزيده ام، تا به رخی از گوشه های عاطفی روابط فرهنگی اين دو کشور، يعنی بخش موسيقی فلمی، فلم و پيآمد های آن، مکث نمايم.

در گدشته های دور، حضرت امير خسرو بلخی، شاعر صوفی مشرب کشورما، در هند آله ای موسيقی    « ستار» که به يقيين شکل تکامل يافتهء تنبور است، اختراع و سبک قوالی خوانی را در آن جا بنياد گذاشت. در همين رسته،  شماری از هنرمندان حرفه يی کشور ما، موسيقی کلاسيک هندی را فرا گرفته، در گذر خرابات کابل، به شاگردانی، آن را آموزش دادند. احتمالا تنها آقای فرهاد دريا، فراتر از حلقهء خراباتيان، موسيقی کلاسيک هندی را آموخت و چند زمانی آن را خوب به نمايش گذاشت و نيز نبايد پنداشت، که موسيقی اصيل افغانی ما، بر اسلوب موسيقی کلاسيک، استوار نبوده است. چه  فروان راگ هايی داريم که اصلا در هند،  ناشناخته اند. هنرمندان عزيزما هم درظهور آنها کمتر کاوشی انجام داده اند. شايان ارجگذاری خواهد بود، هرگاه صاحبدلانی از اهل طـرب، درين گستره،  عطف توجه و پژوهش فرمايند. جای مسرت است، که در پهلوی ديگر منابع، دو مأخذ بکر حاضر، چون کتاب      « قانون طـــرب، تأليف شادروان استاد سرآهنگ» و کتاب «راگ مالا در نظم زبان دری، تأليف دانشمند فاضل دوکتور اسدالله شعور» درين رسته، می توانند، بس مددگار واقع آيند.

به گونه نمونه، از شمال کشورمان سالها پيش، آهنگی «انار انار بيا به بالينم، شبنم گلنار، بيا بالينم» به زبان ها آمد. آن راگ افغانی، اخير سال 1970 در فلم « پاکيزه » که از ساخته های تهيه کننده و گارگردان مجرب هند « کمال امروهی» بود، توسط آهنگساز«نوشاد علی» که بعد از درگذشت «غلام محمد» تهيه موسيقی پسمنظر فلم را به عهده گرفت، ذريعهء ستار استاد چيره دست « استاد رئيس خان» استفادهء شايسته به عمل آورد و به زيبايی فلم افزود.

موسيقی فلمی هندوستان، همراه با صنعت فلم سازی آن کشور، نشيب و فراز های زياد را ديده و ديگرگونی های آن صنعت در ساختار و درونمايهء آن، نقش کلی داشته است. آوانی که کار تهيه فلم ها قدری رشد نمود، آواز خوان    « کندن لال سيگل » با آواز جادويی و هنر تمثليش زبان زد عام و خاص گرديد. او افزون بر آوازخوانی، آهنگساز هم بود. بانوان« شامشاد بيگم»، «اختربايی»، «نورجهان» و اندک بعد سه خواهر «لتامنگيشکر، آشا بوهنسلی و اوشا منگيشکر» به راهء نوا پيوستند. همچنان با آنها، «محمد رفيع»، «کشور کمار»، «مکيش»، «منادی»، «همنت کمار»، «طلعت محمود» و «مهندر کپور» در عرصهء آواز خوانی فلمی،  گام نهادند و عمری درازی را سلطان اين هنر عاطفی بوده اند. در خور ياد آوريست، که در آغاز زندگی هنری شان، هريک بويژه رفيع، طلعت محمود، کشور کمار و مکيش سعی می کردند، چو سيگل بخوانند. اما پسانها، مسير خود را تغيير داده، هريک راه منحصر به فرد را رهنورديدند. از لحاظ آواز، صرف آواز مکيش با نوای سيگل نزديکی می کرد.

« لتامنگيشکر» که در ماه اکتوبر سالروان، هفتادوپنجمين سالروز تولداش را جشن گرفت، با دو خواهرش، هنوز با متانت آواز می خواند و از دوستداران آوازش، سپاس ها و محبت ها دريافت می دارد. در حاليکه محمد رفيع، کشورکمار، ميکش، مهندر کپور، شامشاد بيگم و اختربايی سالها پيش، جان شان را به جان آفرين سپرده اند.

آهنگسازان فلمی کمتر جرأت می کردند، تا به آوازخوانان نودست و تازه وارد، فرصتی آواز خوانی در فلم های هندی دهند. تا اينکه در سال1980 آهنگساز «لکشمی کانت پياری لال» در فلم «بوبی» که از ساخته های تهيه کننده و گارگردان «راج کپور» بود، «شليندر سنگه» و «چنچل» را موقع آوازخوانی داده و بدين وسيله طلسم انحصار آوازخوانان ديرينه را شکست. اين فرصت دهی، تلاشی بود در خور ستايش و سبب آن شد، که امروز، بيش از 35 نفر آوازخوان مرد و زن، در فلم های هندی آواز بخوانند و اضافه از صدها تن ديگر،  با سرود های خويش، البوم های به شکل,CD  DVD ترتيب و عرضه بدارند و از شهرت چشمگير نيز برخودار شوند.

 

در کشور باستانی ما، پيآمد موسيقی فلمی هندوستان، کاپی خوانی بود که تا حدودی نه گذاشت، موسيقی اصيل افغانی، قامت افراشته تر بنمايد.

در شب و روز های گرم و سردی که، فلکم موهای سپيد را برايم ارزانی کرده، ديده ام که سوای چند تن انگشت شمار، بخشی زياد هنرمندان ما، کاپی آهنگ های فلمی هندی را خوانده اند. برخی خوبتر از اصل آهنگ و شماری بی مزه و بی نمک، با نوای بی سروتال، گوش شنوندهء فرهيخته را اذيت کرده اند.

روش کاپی خوانی خصلت هنری تمام هنرمندان ما نبوده، بل عده ای تلاش می کردند، تا با تهيه و ساخت آهنگ های خوب بپردازند. برخی از روی سليقه و ارجگذاری به ذوق مردم، به خصوص نسل جوان کشور، به کاپی خوانی پرداخته اند. در حال حاضر، بيرون از مرزهای کشور، بنابر دشواری های غربت، روش کاپی خوانی، هنوز بازار گرم دارد. آهنگساز افغانی برای ارائه ساخته هايش، آوازخوان مناسب نمی يابد لابد آوازخوان به سادگی آهنگی را کاپی کرده و می خوانند.

شنيده آمده ام، که شاد روان « ساربان »،« پران ناته » و آقای « دوکتور صادق فطرت ناشناس » در نخستين گام های هنری شان، سخت زير تأثير سبک « سيگل » بوده اند. در افغانستان معرف روش سيگل، « سی ايچ آتما » آواز خوان هندی، که در اندک فلم ها، آواز خواند و سفر های هنری به کشورما، نيز داشت، بوده است.

«ناشناس» چون بر زبان اردو تسلط دارد، با تلفظ دقيق تصنيف ها، کاپی را خوبتر از اصل آهنگ، اجرا کرده است. حتا کاپی آهنگ های کلاسيک فلمی را که عمدأ «منادی» می خواند، با کيفيت عالی سروده است. هنرمندان خوب ما، چون احمد ظاهر فقيد، ظاهر هويدا، احمدولی، فرهاد دريا، يونس، ژيلا، افسانه، رحيم جهانی، هنگامه، رحيم مهريار، نغمه و خانم پرستو نيز در کاپی خوانی، دست توانا داشته اند.

مراعات ويژگی های هنری و اساسی آهنگ اصلی، از رهگذر مقام، تال و سر و انتخاب شعر يا تصنيف مناسب، اساس کار هنرمندان برجسته ما، هنگام خواندن کاپی آهنگ های فلمی هندی، بوده است. به گونهء مثال: ظاهرهويدا، آهنگی از فلم «ملن» که «مکيش» خوانده است، با حفظ ويژه گی های همان آهنگ، کاپی کرده، به مطلع « دل شده غافل، رفته ز دست دل »، زيباتر از اصل آهنگ، ارائه نموده است.

شادروان استاد رحيم بخش هم، در فرجام عمر، شوق کاپی خوانی کرد. با تغييری، کاپی آهنگی های را، از فلم های «آواره و برسات » با تصنيف غزل گونه، از خود به يادگار ماند. محسور جمال، سال های دور، آهنگی ساخت و خواند، که تأملی را می طلبد:

مدتی شد که ترا، مه نه ديدم سر راه،

آخر از خانه بريای، ماه ای کم نما،

که دل و ديده کنم، فرش سر راه!

اين آهنگ در زمان اندک، آهنگی روز شد.

تصادفأ در سال 1975 آهنگساز معروف هندوستان « روی » (با پندت روی شنکر، استاد ستار، اشتباه نگردد)، در فلم «وقت» که از ساخته های کارگردان «يش چوپره» بود، آهنگی قوالی گونه، برای «منادی» ترتيب داد:

ای ميری ذهره جبين، توجی معلوم نهين، که تو ابی تک هی حسين، اور مين جوان، توج پر قربان هی ميری جان، ميرجان! (اغلاط املايی زبان اردو را، با در نظرداشت برنامهء فارسی کمپيوتر، پوزش می خواهم.)

سوگمندانه اعتراف می دارم که با وصف تلاش زياد نتوانستم، حقيقت را بيابم، که آهنگساز اصلی اين دو آهنگ کاملأ باهم مشابه، کی بوده است؟ محسور جمال افغانی يا روی هندی!.

گمان می رود، حدود سال 1342 هجری خورشيدی بود، که « محمد رفيع » جهت اشتراک در جشنواره های هنری، که به مناسبت تجليل جشن استرداد استقلال کشورما، به راه انداخته شده بود، به کابل آمد و با بانو ژيلا، آهنگی دوگانه ای «ای تازه گل تو زينت گلزار کيستی؟   ز گلزار توستم» را خواند. همـچنان «مهدی حسن» سلطان غزل، باری به سرزمين ما قدم رنجه کرد. چند غزلی از جمله غزل های :

ديشب که تو ازمهر به برم آمده بودی.  آهنگ از استاد خيال.

خدا ترا به غمی مبتلا نکند.

خبرم رسيده که امشب.

صورت نپرستم من.

ترک الفت.

را خواند ودر آرشيف موسيقی راديو افغانستان، ثبت نمود. روشن است، که هر دو هنرمند والامقام، دشواری تلفظ درست زبان دری، را داشتند.

از آن جايکه سرزمين ما، از مناظر دلفريب و افسونگر،  برخوردار است، شماری از فلمسازان هندی، در دهه هفتاد، خواستند، به فلم برداری بخشی از فلم های شان، در شهر های کابل، مزارشريف، پغمان و کندوز بپردازند. نه بايد گمان برد، داستان فلم های که در وطن عزيزما، قسمأ يا کلأ، فلم برداری شده اند، با فرهنگ سترگ افغانی، مطابقت داشته و معرف هويت ملی ما بوده اند!

به گونهء مثال: فلم «دهرماتما» از ساخته های فلمسـاز و کارگردان « فيروزخان »، که سال 1973 در پغمان، کابل، مزارشريف و کندوز فلم برداری گرديد. در فلم هنرپيشهء محبوب هندی « همامالانی » نقش يک دوشيزهء افغان را بازی کرده که نه لباس هنرپيشه و نه درونمايهء آن نقش، افغانی بود، بل شباهت زياد با دختران باديه نشين عرب داشت.

به پنداشت اين قلم، تصميم بس نيکو بود، که اداره ارزيابی فلم ها، مربوط وزارت اطلاعات و فرهنگ، در آن زمان، نمايش آن فلم را در سينما های کشور، اجازه نداد.

سال 1990\1991 فلمساز و کارگردان شناخته شده هندوستان، « مکل سی آنند» بخش عمده فلم « خدا گواه» را در شهرهای کابل، مزارشريف و قندوز فلم برداری کرد. درين فلم، صحنه های پر هيجان بازی بزکشی، در مزارشريف و قندوز و ديگر قسمت های آن در مرکز شهر کابل، در باغ بالا، هوتل باغ بالا و پل آرتل، فلم برداری گرديدند. سوگمندانه بايد گفت که زيبايی شگفت انگيز و بی همتای وطن ما، بازهم در ساختار داستان و پوشاک عرب گونه، به نمايش گذاشته، فرهنگ افغانی را واژگونه و مسخ شده، برای بيننده، عرضه داشت. هنرپيشه گان معروف هند، «اميتابه بچن»، «سری ديوی» و«دنی» درين فلم نقش بازی کرده اند.

درين فلم، آهنگساز سرشناس هند، «لکشمی کانت پياری لال» آهنگ فکلوريک ما «بچه جان لوگری، دوغه کجا می بری، رفتاريت کاوکی زری» را به گونهء دوگانه، طوری شايسته به کار برد و در آن شب و روز های دوشينه، آهنگی هر دل عزيز بود.

آن چه غرور می فزايد، تمجيد و توصيف های هنرمندان هندی بود، که در آن زمان طی نشست های مطبوعاتی، در افغانستان و هند، از مهمان نوازی مردم شيرپاک و از طبيعت زيبای بی همتای وطن ما،  به عمل می آوردند.

زمانيکه سال 1992 فلم «خدا گواه» آماده نمايش گرديد، در کشورما، تفنگ به دستان، بوی زهرآگين بارود توأم با آهنگ جگرخوار مرمی ها و ناله کودکان و بزرگسالان را به تفنن گذارده بودند. به گمان اغلب، کمتر هموطن ما، اين فلم را تماشا کرده باشد.

به پندار اين حقير، يگانه فلمی که در آن پاره ای از فرهنگ افغانی، به گونه نيکو و حقيقی، در روی پرده سينمای هند، به بيننده عرضه شد، فلم «کابلی والا» ميباشد.

بنابر برداشتی که از آن فلم نموده ام و نقشی که آهنگ محسور جمال، در دلم بسته، عنوان اين نبشته را، ازبافت نام های آن دو اثر هنری، ترتيب دادم.

« کابلی والا» سال 1958 توسط کارگردان برجستهء هند، «بمل رای» به نواری سياه و سپيد تهيه و کار گردانی شد. گارگردان شهرت يافتهء جهانی، «ستيه جينت رای» در آن هنگام، دستيار وی بوده است.

فلم «کابلی والا» کلأ در هند فلم برداری شده و داستان آن، زندگی يک مرد افغان از جنوب کشور را که بنابر شرايط ناگوار خانسالاری، زهره اش به ترکيدن آماده بود و برای کار کردن، به هند مسافرت نموده، بازتاب ميدهد. در قصبه ای که زيست دارد، همه او را کابلی والا، خطاب می کنند.قهرمان فلم «بلراج سانی» با لباس افغانی، به پيشهء فروش دستگردان کالا، می پردازد و با چند هموطن ديگر، در کلبه ای يکجا زندگی ميکند. گارگردان، صفات عمده افغانی را در نماد کابلی والا، تبارز داده است.  آن مرد افغان، از روی تصادف روزگار، با دختر هشت سالهء يک آموزگار هندی، معرفی ميگردد. حرکات کودک کانه و صحبت های پر از صميميت آن دختر، او را که از نمادش تساهل و شکيبايی همراه با مهربانی می باريد، به ياد دخترش، «آمنه» می برد. او با آن کودک هندی، چنان انس می گيرد، که از ژرفای قلب می پندارد، آن دخترک، خود آمنه است. هردويشان شفته وار ديد و بازديد يک ديگر را انتظار می برند.

کابلی والا، بنابر حادثه ای روانهء زندان ميگردد. بعد از پانزده سال زندان، رها گرديده،  تصميم ميگيرد، به افغانستان برگردد. هنگام که به خاطر وداع، به سراغ آن کودک، به منزل آموزگار هندی می رود، روز عروسی آن دخترک، که دست پرتوان قدرت، از او دوشيزه بالغ آراسته بود، ميباشد. امواج بيکران زمان، از حافظهء آن دوشيزه، نام و نماد کابلی والا را پاک شسته بود. در فرجام پدرش، مقدار پولی را که برای تدارک جهيز عروسی او، تهيه ديده بود، به اختيار«کابلی والا»  ميگذارد تا دست خالی نزد آمنه دخترش، نه رود.

گارکردان، ظريفترين پيوند های عاطفی يک کودک را، با يک پدر غريبهء تهنا، به گونه ارجمند،  به نمايش گذاشته است.

در موسيقی فلم، از رباب زياد کار گرفته شده و نغمه های جنوب وطن ما، در موسيقی پسمنظر فلم، پسنديده جا يافته اند.

تصنيف يکی از آهنگ های فلم را، که با آواز منادی بوده و او در همان سال جايزه بهترين آوازخوان مرد را کمايی کرد، به دری برگشتانده ام، اميد است خواننده فرهيخته را پسند آيد:

ای وطن عزيزم، ای چمن دور افتاده ام؛ ز تو شوم قربان!

تويی آرزوی من، تويی آبروی من؛

ز تو شوم قربان!

نسيم سحر که از دامنت، پيام محبت را می آرد،

دل و ديده ای مارا شاد می دارد؛

هرچه ز تو دور گردم؛ بيشتر به يادم آيی تو؛ زتو شوم قربان!

 

با استفاده از:

 

1- فلم های ويديوی:

« دهرماتـما»، « کابــلی والا» و« خدا گواه »

2- ياد داشت های شخصی که، در نور خورشيد وطن، تهيه ديده بودم.

 

 

 


 

 

صفحهء اول