« پيل» از پا مانده را« شاه پيل» ميبايد کشيد

 

 

فريد سيا ووش

 

 

 

در نوجوانی بيننده بازی شطرنج  بزرگان فاميل بودم، از آنان ميشنيدم که: « پيل از پا مانده را شاه پيل می بايد کشيد» و باری هم شاهد از پا ماندن پيل و کومک شاه پيل.

و اما اينبار شاهد از پا ماندن پيل  در تخته شطرنج نی بل در ميدان دانش مردم  داری (سياست) هستيم، پيل افغا نستان از پا مانده و در گل گير کرده است. شاه پيلی که ميتواند پيل افغا نستان را نجات دهد، مردم افغا نستان، خانواده جهانی، امريکا به کومک کشور های همدست (ملل متحد) ميباشد، که خوشبختانه آنها آماده گی کومک لازم برای نجات پيل از پا مانده صلح و ثبات در افغا نستان را دارند.

 پس مشکل در کجاست؟!

 

ـ  آب حيات در شيشه شکسته.

ـ  روغن در مشک سوراخ.

 

 آب حيات در شيشه شکسته

 

امريکا جنگ بر ضد (تروريزم) طا لبان و القاعده را به آن ساده گی که در افغا نستان شروع کرد نتوانست به همان ساده گی به پا يان برساند. در تدوير اجلاس بن شتاب ناروا ورزيدند و با گرفتن تصاميم ناپخته مشکل آفرين شدند. اداره موقت که در نتيجه قرار داد ميان رهبران جهادی و قوماندانان زايش و پيدايش يافت کم از کم دو تا مشکل بزرگ همراه داشت:

 

v     دادن نفس و دم تازه به پيکر نيمه جان ودر سوراخ خسپيده رهبران و قوماندانان خودسر و خود رای و بخشيدن مشروعيت به آنها.

v     بستن دست و پا اداره موقت با ريسمان جهاد( که اکبر آن ختم و اصغرآن جاريست) و تفنگ و تفنگی رابر سرآن پهره دار مقرر فرمودن.

 

آرزوی مردم (آشتی سراسری،آرامش، ثبات،آزادی و حکو مت مردم از خود مردم) به آب حياتی ميما ند که در شيشه شکسته (اداره موقت) ريخته شد. چکه ای از آن آب به گلويی هيچ تشنه ای فرو نرفت وحتا هيچ لبی سوخته را نم دار نساخت. چکامه ای که در نظر بود جا به يک ناباوری ديگر خالی کرده ومردم سرخورده تر شدند. اجلاس بن اگر يک گام به جلو بود با درد و افسوس دو گام به عقب را ارمغان آورد. زيرا دقيق برنامه ريزی نشده بود.

از جانب ديگر ايالات متحده امريکا دو تربوز را در يک دست گرفته است.

 

 يک:   مردم.

 دو:  جنگسالاران.

 

بزرگان از قديم گفته اند :« دو تربوز را در يک دست نگيريد» نميدانيم اين دو را تا کدامين پله بر دوش خواهد کشيد و کدامين از دست رها خواهد شد.

 

يکبار ديگر شاهد شتاب و تندروی ديگری هستيم، شتاب نامقدس برای آماده ساختن و بکار گيری قانون اسا سی کشور زير سايه تفنگ.

 مگر ميشود از ميله تفنگ چشم براه حق و عدالت بود. اگر عقب گرايان موفق به گذراندن قانون از غربال (امر به معروف و نهی از منکر) شوند و آزادی های فردی، سياسی و اجتماعی، مدنيت وترقی را به زنجير ببندند؛ آنگاه زمان، نيرو وامکانات بيشتر بکار نخواهد بود!؟ و خطرات بيشتر در پيش راه!!!؟.

درس زندگی اينست که روند رويداد های جاری، بايسته، محتوم و ابدی نيست؛ ميشود در آن مداخله کرد و مسير آن را به سوی ارزشهای انسانی وجهانشول امروزی تغيير داد.

 

 نظامی گنجوی چه خوش سروده است:

 

تاچند چو يخ فسرده بودن

در آب چو موش مرده بودن

چون گل بگــــزار نرم خويی

بگزر چو بنفشه از دو رويی

جايی باشــــــد، که خار بايد

ديوانگـــــــيی بکار بايد

 

تا جهالت سلطنت، چما ق تکفير فرمانروايی و قو ماندان پادشاهی ميکند و تا تفنگ حرف اول و آخر را ميزند، بيهوده است اگر قانونی ساخته و پرداخته شود. اول بايد تکليف سلاح وسلاح داران را روشن کرد، سپس تعقل را به تخت اقتدار و مردم را ما لک سرنوشت و رای خودشان ساخت، آنگاهست که ميتوان بربست (قانون) ساخت و آنرا بکار گرفت.

 

جريانات سالهای آخر در افغانستان و جهان دست کم اين زمينه را برای نيرو های دگرانديش و راهيان ترقی بوجود آورده است تا سيمای سده های ميانه اسلام سياسی را ا فشا کنند. تجربه دوران فرمانروايی طالبی و طالبی وار که فاجعه بار و ويرانگر درج تاريخ شده است، گواه روشن و انکار نکردنی خطرناک بودن آنان ميباشد. از اينرو بايد تشکل يک دولت غيرمذهبی بر بنياد اصل جدايی دين از دولت را در سرلوحه کار خود قرار دهيم. با درک اين واقعيت که اسلام سياسی غير از اصول اسلام است.

 

روغن در مشک سوراخ:

 

شنيده ميشود که پول های کلا نی به اداره عبوری افغانستان برای بازسازی داده شده است و مليونها دالر ديگر در راه ميباشد، به تناسب ارقام نتايج را بايد با ذره بين وبه کمک چراغ و يا شيطان چراغ پاليد. چيزيکه روشن است نا سازگاری ظرف ومظروف است، افغا نستان توان و امکانات بکارگيری اين همه پول های کلان را در شرايط، اوضاع و احوال کنونی ندارد. دولت مقتدر مرکزی موجود نيست، برنامه دقيق باز سازی سراسری وجود ندارد اگر چيزی هم وجود داشته باشد زمينه پياده سازی آن وجود ندارد. پس اين پول ها به چه سرنوشتی گرفتار شده اند؟، کمک ها به روغنی ميماند که درمشک سوراخ ( خزانه اداره عبوری) و کيسه انجوها (سازمان های غيردولتی) ريختانده شده است. بزرگان گفته اند : « باد آورده را باد ميبرد».

 از جانب ديگر بازسازی گزينش دقيق نيست، اگر بپرسيد که چرا؟ با همه عجز بيان ميدارم که کجای آن شهر ها و دهکده ها به شهر ها و دهکده های امروزی ميماند!؟ کجای آن ناکجا آباد را با ز ميسازيد. شهر هايی که کم از کم اساسات ا وليه شهرسازی هم در آنها بکار گرفته نشده است، جنگ ودسيسه دود را از دماغش کشيده است، چيزی را که به شهر نميماند چرا بنام شهر قصد باز سازی آنرا دارند و بچشم مدرنيزم خاک می پاشند.

 چرا از نو سازی سخن نزنيم! بلی، افغا نستان بايد از نو ساخته شود با نو سازيست که ميتوان افغا نستان را ساخت و با بازسازيست که سرمايه های کلان بر باد داده ميشود. همه چيز درافغانستان بايد از نو ساخته شود از دانش مرم داری ( سياست) گرفته تا، بربست (قانون)، اداره، فرهنگ، دانش سرمايه (اقتصاد)، شهر ها و دهکده ها، سرک ها، پل ها همه و همه بايد از نو ساخته شوند. مهمتر از همه انسانهای ما بايد نوسازی شوند پيش اراينکه کلاه های ما نو شود بايد کله های ما ( تفکر وانديشه) ما امروزی و نو شود.

 

 

 

صفحهء گذشته