بهـــــار

 

 

 

از بستر خواب زمستان مست، مست هياهو

 از تن خشک درختان رنگ، رنگ جلايش

از فضا ئی  پائيززده سرد خوش، خوش نغمه و سرود

چه خرامان عروس بهاران سوار بر دولی عشق

ساغرلبالب جوانه و مستی بر کف

با نسيم جان بخش و طراوت از آنسوی های دور

با عطر اگين کاروان گل وهستی همرا، همرا

چون يک خاطره ی و يا يک خواب خوشی از ديشب

باز ميرسد تا تن خسته ی توبه کاران را

با طلسم شکن، شکن توبه روح حيا و قبای حجاب بخشد

 

 

 

 

از قلم فضل الرحيم  رحيم

 

 

 

 

 

 

 

 

صفحهء اول