احمد شاه عبادی

 

 

 

 

 

تأملی در مسألهء ملی و هويت مليت ها

 

احمد شاه عبادی

 

 

 

 

اگر بدقت بتاريخ جوامع بشری ديده شود خواهيم ديد که جوامعی پر تحرک بوده اند که حيات خود را با شرايط جديد درست انطباق داده اند با تغيير و تکامل خود را تکامل داده اند برخی چيز ها را در ميان تبديل و برخی را هم که ارزش خود را از دست ميدهند رها نموده خود را با وضع جهان انطباق داده با مقتضيات عصر و زمان وفق ميدهند. تغيير و تکامل به معنی تقليد از فرهنگ های ديگر يا رسوم و عادات ديگران يا دورانداختن هر چيز گذشته نمی باشد بلکه به معنی آنست که بعد از طی پروسهء آنها خود را بهتر و مناسبتر با مقتضيات جهان در حال تغيير و تحول يافته اند. دانستن تاريخ و گذشتهء ما ضرور است بايد بدانيم از کدام فرهنگ برخاسته ايم، بايد دانست که مسألهء ملی و هويت مليت ها درکشور ما چگونه است. بايد بتوانيم چون افراد متمدن زندگی کنيم و آرمان های ما را آيندهء درخشان و جامعهء پيشرفته تشکيل بدهد. پرابلم هميشه موجود در ميان هموطنان ما، پرابلم فقدان گفتگو و تبادل نظر توأم با صبر و تحمل عقيده مخالف است علاوه بر اين عدهء از هموطنان ناسيوناليست ما، بخاطر بحران سياسی و نبودن ديموکراسی در افغانستان برای حفاظت از هويتی که ظاهراً از طرف ديگران تهديد می شود بسوی افراط در «هويت ملی» خويش به عنوان سمبول افغان بودن کشانيده شده اند و هويت ملی شان را، پشتون، تاجيک، ترکمن، ازبک، هزاره و ... بودن تشکيل می دهد و انتقاد از افراطگری از اين «هويت ملی» قوم گرايی و مليت گرايی را حمله بر فرهنگ خود تلقی می کنند اين وضعيت که ريشه آنرا در وجود فرهنگ استبدادی و در بحران سياسی و اجتماعی و پراگندگی بسياری از مردم از وطن برخلاف ميل باطنی شان بايد ديد، همچنان نااميدی و تشويش نسبت به آينده و احساس ناتوانی در برابر بازيگران قدر قدرت جهانی بخشی بزرگی از افغان ها را چنان به قوم گرايی کشانيده است که فراموش کرده اند بدانند افغانستان کشوريست که در آن مليت های مختلف و اقليت های ملی  و مذهبی در کنار هم باهم زندگی می کنند و ساکنان آنرا تشکيل می دهند. يک بررسی مردم شناسی (انتولوژی) نشان می دهد که اين مليت ها و اقليت ها از اصل تعين سرنوشت خود، يعنی تساوی کامل حقوق ملی و فرهنگی خود محروم بوده اند. در جريان تاريخ معاصر اين حقوق توسط استبداد و استعمار و ستمگران حاکم شوؤنيست از آنان دريغ شده و ستم ملی و کاپيتولاسيون فرهنگی، هژمونی سياسی و انحصار طلبی مذهبی و زبانی بالای آنان تحميل گرديده است، ستم ملی که مضمون اصلی مسألهء ملی است يک پديدهء جديد تاريخی است که در ميان مليت ها و اتنيک های متنوع در کشور ما اشکال گوناگون داشته از نفی موجوديت آنان گرفته تا توهين و تحقطر به آنان، از بهره گيری منابع طبيعی شان گرفته تا جلوگيری از رشد و تکامل افتصادی و اجتماعی شان، از پايمان حقوق آنان در مساوات و برابری و حق تعيين حاکميت و سرنوشت خويش به مفهوم کامل آن، را در بر می گيرد. وقتی از ستم ملی و تبعيض عليه مليت ها و اقليتها صحبت می شود نبايد چنين استنباط شود که همه آنها در يک سطح و به يک شکل مورد ستم قرار می گيرند، بلکه منظور اينست که آنها در يک مسألهء ملی وجه مشترکی دارند و آن اينکه به نحوی و شکلی به حقوق انسانی آنها تعرض می شود، اينکه به کدام مليت و اقليت در چه زمينه ظلم ميشود کدام مسأله اکادميک نيست بلکه موضوع يک مسأله سياسی است که در تحول و انکشاف کشور ارزش بلاواسطهء عملی دارد. بنابران بايد برای تعيين اينکه چه ستمی بکدام مليتی و يا اقليتی روا ميگردد ضرور نيست تا به دانشمندان در اين امور مراجعه گردد يا حتماً منابع تحقيقی مطالعه گردد بلکه بايد از طريق تماس مستقيم با مردم اين مليت ها يا اقليت ها خواستها و مطالبات آنها را درک و  تشخيص کرد اينکه هر مليت تحت ستم عليه کدام جنبه ستم ملی مبارزه می کند و چه خواسته های را از ميان مطالبات جنبش آن مليت ميتوان پيداکرد و شناخت و از روی ا ين شناخت مضمون جنبش ملی را که از هر حيث تابع مطالعات گوناگون است تشخيص نمود. در کشور ما اين مطالبات در طول زمانه ها طوری بوده که خودمختاری در چوکات افغانستان دموکراتيک را مليتی و مسألهء تصاحب و بازپس گرفتن سرزمين خودی را مليتی ديگر و حل مسألهء فقر و مساوات و برابری و عدالت را ديگری مطالبه کرده اند که مضمون مطالبات مليت ها را تشکيل می دهد. مسأله زبان مادری و لغو کامل انحصار فرهنگی هم گاهی بيان شده است، از خلال اين خواسته های رنگارنگ است که غالباً خصوصيات و وجوه تمايز و يا به عباره علمی تر وجوه مشترک ملی به منصهء ظهور می رسد که بطور کلی معرف مليت ميتوانند باشند. اينکه مليت چيست و پروسهء تکاملی آن بر چه روال تاريخی است و ويژگی های وجوه مشترک ملی کدامند بايد به بررسی دانشمندان علو م انسانی و جامعه شناسی و مردم شناسی (اتنولوژی) که مسأله را از مدت ها قبل روشن نموده اند رجوع شود، اين نوشته سعی می کند تا تحليل مختصر در معرفی اتنيکهای ملی و چگونگی رشد ستم ملی و ادعا های ناسيوناليستی و شوؤنيستی رايج باشد.

روند ايجاد «وجوه مشترک ملی» طوريست که در جريان تکامل تاريخی جوامع در يک منطقه معين جغرافيوی گروه های مردم به وجود می آيند که تدريجاً از لحاظ زبان، نحوه زندگی و فرهنگ و اخلاقيات به هم نزديک می شوند و در دوران بعدی پيشرفت جامعه در جريان مناسبات اقتصادی و تقسيم کار و داد و ستد اين گروه ها، طبقات و اقشار مختلف اجتماعی (زمين داران، دهقانان، اصناف و پيشه وران، تجار و دلالان وغيره) ظاهر ميشوند که در علو م معاصر مردم شناسی و جامعه شناسی اين گروه ها را بنام «اشتراک اتنيک» ياد ميکنند يعنی گروه از مردم که دارای وجوه مشترک قومی هستند که آنرا در يک روند نسبتاً طولانی کسب می کنند و مرام از تکامل اتنيک بررسی رشد گروپ اجتماعی از جهت متحول شدن آن از گروه طايفه و از طايفه به قبيله و از قبيله به اتحاد قبايل و عشاير و از اتحاد قبايل به قوم و از قوم به سلسله و از آن به ملت است. در دوران جامعهء ابتدائيه اشتراک قومی شکل قبيلوی داشت که عمدتا از طوايف تشکيل می شود و اين امر از زوال جوامع ابتدائی و پيدايش نظام مالکيت خصوصی بر زمين به اتحاد قبايل و پسانتر در نتيجه رشد بيشتر به شکل عاليتر قوم و اقوام تکامل يافته اند چون کشور ما از لحاظ تکامل تاريخی و مراحل تاريخی در مراحل ابتدائيه بوده  و از کاروان پيشرفت و تکامل بسيار عقب مانده است بحدی که در آنجا به اسانی می توانند جنگسالاران مصيبت های فراوانی را بالای مردم تحميل کنند. با زوال نظام ملالی و توسعه مناسبات سرمايه داری شکل جديدتری از وجوه مشترک اتينکی يعنی ملت بوجود می آيد. پس ملت در مرحله معينی از تکامل جامعه انسانی يعنی در مرحله و رشد جوامع سرمايه داری بوجود آمده و در واقع محصول ناگزير شکل اتنيک درين مرحله از رشد جوامع است. در کشور ما نيز پروسه رشد «اشتراک اتنيکی» مردم مراحل تاريخی معين خود را طی کرده است باوجود اينکه سطح رشد اقتصادی و صورتبندی اجتماعی آن همگون نميباشد از لحاظ قومی ساکنين افغانستنان متعلق به انواع اقوام  اند که به زبان های  پشتو، دری، ترکمنی، ازبکی وغيره تکلم می کنند اين اقوام در جريان ظهور و رشد مناسبات اقتصادی، تقسيم کار و نفوذ و رقابت های قدرت های استعماری به مليت ها و اقليت های ملی تغيير شکل داده اند، به غير از زبان اين مليت ها از لحاظ وجوه ديگر اشتراک اتنيکی و طرز زندگی ترکيب رنگارنگ و متنوع مليت های ساکن کشور امروز در نتيجه ويژگی های تاريخی مشخص بخود ميباشد که قابل توجه است که ترکيب متلون نفوس معلول چند هزار سال تاريخ پر تلاطم مهاجرت و رسوخ و هجوم پی در پی و سيل وار قبايل مختلف آريايی، يونانی، عربی، ترکی و افغان و مغلولها وغيره. اين ترکيب متلون و اشکال اتنيک ها در افغانستان علت ديگری هم دارد که بنوبهء خود قابل توجه فراوان می باشد و آن اينکه برخی از شاهان و حکمرانان برای تحکيم حکومت استبدادی خود و جلوگيری از رشد مبارزات مردم بطور وسيعی استفاده کرده در کوچاندن و جابجا کردن آنها و يا بخش از آنها در مناطق مليت های ديگر استفاده می کردند. شاهان مستبد قبايل وفادار به خود را برای دفاع در مناطق مرزی و قبايل جنگجو و سلحشور را در مناطق دوردست و کم حاصل و در بيابان ها و دشت ها و کوهستانات صعب العبور سکونت می دادند که در نتيجه اين علل مهاجرت ها، نفوذ و رسوخ ها و هجوم ها و کوچاندن های اجباری، افغانستان دارای ترکيبی متلون اقوام و مليت ها شده که در پروسه زمان بصورت يک کشور دارای مليت های مختلف تکامل يافته است. البته همزيستی طولانی اقوام مختلف در طول قرون متمادی و امتزاج آنها با هم منتج به اين شده است که در ميان اين مليت ها خطوط وجوه مشتر ک بوجود آيد. آگاهی تعلق به يک کشور، يک ملت و يک حاکميت بخصوص در مواقع تهديد از جانب بياگانگان، زبان های مشترک ملی و دولتی و امر تابعيت و آگاهی و دلبستگی به افغانستان جز اين وجوه مشترک می باشد. علی الرغم اين همگونيها و وجوه مشترک که در ايجاد و حفظ استقلال و هويت کشور همواره نقش مهمی در تاريخ افغانستان بازی  کرده اند، مادران اقوام مختلف کشور به فرزندان خود به زبان های ملی خود لالائی گفته و شيوه عشق و محبت و دلباختگی و وارستگی را ياد می دهند، در سراسر کشور از پير و جوان، زن و مرد، شادی ها و غم های شانرا با کلمات زبان های رايج در ديار خود ادا می کنند. چون افغانستان کشوريست دارای مليت های مختلف بنابران زبان مردم متعلق به مليت های افغانستان هرچه باشد وطنشان افغانستان است، کسانی که اين واقعيت ها را هنوز نپذيرفته که کشور ما از مليت های مختلف با زبان های مختلف ايجاد شده است افراد متعصبی اند که بخاطر داشتن انديشه های تنگ نظرانه نژادی و ملی نمی توانند اين واقعيت های عينی تاريخی را بپذيرند و به مليت های مختلف حقوق مساوی قايل باشند. در سه دههء گذتشه اگر چپی ها در پيشراندن تحولات کشور برخورد نهائی گرانه و عجولانه می کردند و نسبت عدم درک واقعيت ها و ويژه گی هايی جامعهء افغانی نتايجی معکوسی بدست می آوردند، بنيادگرايان بالعکس در به عقب کشيدن کشور به دوران قرون وسطايی آسيب بزرگی به پيکر اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی افغانستان وارد نمودند همينطور تجربهء سه دههء اخير قرن بيستم اين واقعيت را آفتابی ساخت که زعمای کشور و سازمان های مربوطهء شان در زد و بند های بين المللی و يا توطئه های درونی شان منافع مردم و وطن را بار ها  بخاطر منافع شخصی خويش در مورد معامله قرار داده اند، آنها در راه رسيدن به قدرت يا حفظ آن خون هزاران هموطن خود را بيرحمانه ريخته اند، همچنان زندگی ده هزار عضو و کدر سالم حزبی معتقد به حقانيت را ه شان و بهترين جوانان سازمان های جنگی جنگجويان با شهامت را قربان راه جهاد و هوا و هوس شخصی و رهبران و گروه مربوط شان گرديده اند که با استفاده انحصاری از رسانه های جمعی و فعاليت گسترده تبليغاتی، اين اعمال خويش را در ميان مردم و سازمان های حزبی و سياسی به نحوی از انحا توجيه می نمايند واقعيت های را وارونه جا ميزنند که همسويی با آنها بيانگر لجاجت و محصور شدن در قيد مفاهيم عنعنوی و افغانی از قبيل مردانگی، دوستی و رفاقت و جوانمردی ميباشد و در واقعيت مفهوم شريک شدن در نارسائی و خطا های ديگران را دارد.

در شرايط عقب ماندگی اقتصادی ـ اجتماعی مسألهء ملی در کشور ما راه حل معاصر نيافته است که بتوان از مطرح نکردن آن حرفی زد. در زندگی مردم افغانستان هيچ نوع اختلافی که از عمق توده ها مردم برخاسته باشد در ميان اقوام و مليت ها وجود ندارد، اختلافات قومی، قبيلوی و مليتی، زبانی و  منطقوی و مذهبی از عقب مانی ذهنی مردم نيرويی را برای تأمين اهداف شخصی و گروهی خويش سازمان می دهند و به سلامت معنوی جامعه، استقلال و تماميت ارضی و وحدت ملی صدمهء بزرگی وارد می نمايند.

در جهان امروز هيچ کشوری وجود ندارد که ساکنين آن مربوط به يک مليت واحد باشند، در اکثر اين کشور ها مسألهء ملی اصلاً مطرح نيست و در آنهايی که مطرح هم است تنها و تنها با ايجاد نظام دموکراتيک و با استفاده از شيوه های دموکراتيک به حل موفقانهء آن دست يافته اند، در افغانستان در آغاز قرن بيست و يکم و پيشرفت های معجزه آسای علم و فن متاسفانه هستند روشنفکرانی که دست و پای شان با زنجير های قرون وسطايی بسته شده و از مغاره های قومی، قبيلوی و مليتی و مذهبی به زندگی می بينند و نمی توانند يک پارچه و متحد اصل انسانيت و هموطن بودن را بر روح و جان خود مسلط گردانند و با فرهنگ بلند سياسی خود را والاتر از اختلافات عقب مانده جوامع بدوی بدانند.

 

 

 

 

صفحهء اول