آصف بره کی

 

 

 

 

 

طنز

نوشته: آصف بره کی

 

 

 

خنده امریکایی

 

 

 

 

 

سالها پیش شنیده بودم که برخی مهاجران دو سه دهه اخیرآسیایی مقیم امریکا برای ترمیم و نوسازی دندانهایشان اروپا میروند. یکی اینکه دندانسازی اروپا ارزانست و دگراین که ظریف و بانظرداشت قد و قیافه آدم ساخته میشوند.

امانمیدانم، چرا از اینجا آغاز کردم، یادم آمد، مسله برسرخنده بود. و خنده بدون نمایان شدن دندانهای سالم تاثیرخوب و زیبایی خوبی ندا د. با آنکه در دین اسلام خنده ی قاهقاه تا سطحی که دندانها با بیره نمایان شوند، حرام است.اما آنهایی که درقید قوانین دینی بسرنمیبرند و آزادانه میخندند، میکوشند دندانهای زیبای داشته باشند.

براساس آمار و احصاییه ها ملتهای کهن اروپایی مثل ایتالیا، فرانسه، انگلیس و روسها ازهمه بیشتر خنده میکنند، میدا نند که خنده نمک زندگیست و بسا که دیده شده اگر این ملتها هیچ مناسبت دگری برای خندیدن نیافتند، پس یکی بر دگری میخندند. یا یک ایتوپیایی (حبشه ی سابق) از چند سال بدینسو نخستین آژانس خنده را در جهان ساخته که از طریق آن مسابقات جهانی خنده براه انداخته میشوند. و در دو سال اخیر این فقط خود بنیادگذار آژانس است که ریکارد جها نی خنده قائم میکند. سال 2003  برای بیشتر از ۳۵ دقیقه متواتر بدون هیچ مناسبتی خندید و در سال جاری بازهم ریکارد جهانی سال پار خود راش کستاند و برای بیشتر از ۴۵ دقیقه پیهم خندید.

و ام اخنده امریکایی پدیده ی جدیدیست که اهمیتش نه در”نمک زنده گی بودن” آن که در اهمیت اجتماعی و جز آداب رسمی بودن آن نهفته است. یعنی امریکاییی که در لباس شیک و مقام بلند اداری و تجاری برون از اندازه طبیعی خنده میکند، شاید یک فیصد خنده اش برای شورساختن زنده گی و۹۹٪ برای بجا آوردن فرهنگ رسمی و جبری اجتماعیست. هرامریکایی که در جریان کار رسمی بیشتر میخندد و در زنده گی شخصی کمتر، بهمان پیمانه در کارموفق و در زنده گی شخصی ناکام است. چون روزانه دار و ندار ذخیره خنده اش را در کار خالی کرده، پر و پناه از قهر و غضب بخانه بر میگردد.

و بسا هم خنده ی امریکایی بحیث یک اصل و قانون برخورد از سوی مقامات بالا جاری میشود باید که

از سوی مقامات پایین بی قید و شرط اجراشود، مثال اگرشما فروشنده ی مغازه، کارمند یک شرکت خدماتی و تجاری هستید یا در اداره دولتی، نظامی وغیره کار میکنید، هنگام رو برو شدن با مشتریان باید حتما بخندید. موقع استخدام کارمند جدید باید بخندید. هنگام برطرفی کارمند و کارگری باید بخندید و شخص بر طرف شده را باخنده تا درخروجی بدرقه کنید تا بدلش چیزی نگردد. زندانی و اسیری را که

در کشورخوداش تحقیق و شکنجه میکنید، بالایش خنده و شوخی کنید. لباسهایش را ازتنش برون بکشید، لختش کنید.سیگار تانرا به نوک تنسالی اش نزدیک بسازید. خود را نزدیک بسازید. همه

زندانیان را باهم نزدیک بسا زید. یکی را بر دیگری بالا کنید تا همه یکجا یک بر دیگری بخندند. هم شکنجه دهید، هم شوخی و خنده کنید تا وقت زندانیان و اسیران تان خو ش بگذرد که تا سر شان بسنگ لحد نخورده این خاطره را از یاد نبرند.

آری، باید خوب بخندید قسمیکه دندانهایتان تا بیره و دار و ندارش صفا معلوم شود. حتی اگرغم و اندوهی هم داشته باشید باید که بخندید. نتیجه این که خنده امریکایی تا ظرافت طبع و اظهار خوشی، بیشتر دندان نشاندادن است. و دندان نشاندادن برخی مقامات خرد و بزرگ امریکا تصویرقدرت نماییست.از اینرو امریکاییان برای آسانی کار ترجیح میدهند دندانهای کلان بسازند تا موقع خنده به آسانی دندان نشان داده باشند. و این بدلیلی است که اندازه و پیمانه ها اساساً در امریکا بزرگتر از هر جای دگریست، مثل مغازه های کلان، موترهای کلان، سرکها و شاهرا های کلان، خانه های کلان، خوراکه های کلان، نوشآبه های کلان، مردان و زنان کلان و دندا نهای کلان.

روی این واقعیت قیمت ساخت و سرویس دندان هم در امریکا خیلی گرانست. و این دندانهای کلان و گران که اصلا زیبنده آدم های کلانساخت امریکائیست، برای یک مهاجر آسیایی مثل مهاجران هندوچین یا جنوبشرق و جنوبغر ب آسیا نه تنها این که زیبنده نیست، ترسناک و مضحک هم است.مثال اگر خنده ”شوارزنگر، سلوسترستالون” و“ دونالد رامسفلد” را باخنده ی یک مهاجر ویتنامی که از سایگون فرار کرده باخنده یک عراقی که از بصره، کرکوک و بغداد فرارکرده یا هم باخنده یک کابلی، جلال آبادی، قندهاری یا مزاری که از افغانستان فرار کرده و دندانهای به حد و پیمانه امر یکایی برایش ساخته، مقایسه کنید، ضعف خنده میشو ید.

از اینرو قیافه گرفتن یک ویتنامی، عراقی و افغان هم درمقام یک امریکایی به همین اندازه مضحک و خنده دار است. و این واقعیت دقیقا تصاویر برخی افغانها را بخاطرآدم زنده میسازد که سالها پیش با سر و اندام های کوچک شان کلاه های پوستی زمستانی روسی بسر میکردند و پوشیدن کلاه را در زمستانهای کابل و قندهار در خیال و هوای مسکو و سایبریا مناسب حالشان میدیدند.

خوب دراین رابطه گپها و مقایسه ها خیلی زیاداند و ایجاب وقت زیاد میکند. اما از یادکرد یکی دو گپ دگرهم ناگزیرم، مثال در سالهای پسین فرهنگ کالا و کلاه پوشیدن در افغانستان زیاد تغییرکرده. از کاپی کردن عبا و قبای عربی، دستار ایرانی، پاکستانی گرفته تا کاپی کردن پکولهای سندی و پنجابی که خلاف پکولهای نورستانی، جلال آبادی، کنری و پکتیایی از پشم بزهای سالخورده یا الیاف مصنوعی ساخته شده اند. اما از اینها هم که بگذریم زمانی کلاه قره قلی که یکی از نشانه های برجسته شهرنشینی و منصبداری در افغانستان بود، امروز شکل و تناسبش را نیزتغییر داده، گاه به کلاه قره قلی مبارزان چیچن و داغستان میما ند و بساهم به کلاه های  چوپانهای ایران، ترکیه، یونان و صربستان.

سالها پیش ریش سفيدی از ماجرای کلاه قره قلی خود بما چنین قصه کرده بود که روزی یک وزیر دوران سلطنت او را بدفترش فراخوانده بود و از او پرسیده بود” فلانیخان... کلاهت را چند خریدی؟”  و او با شدت لحن بجوابش گفته بود:

”جناب وزیر، ... آیا هیچگاه پدر خودت کلاه قره قلی پوشیده بود؟”

آنگاه ما بودیم که  ضعف خنده شده بودیم، بی آنکه دندان هایمانرا نشان داده باشیم.

 

 

 

 

 

 

 

 

صفحهء اول