ديداری  با سيمين بهبهانی

 

آصف بره کی

 

ستاره ديده فــــربست و آرمــيد بيـــا

شراب نور به رگهای شب دميد و بيا

  

آری، ستاره يی از آسمان تابناک و پرستاره ای شعرفارسی که چند دهه است بر تارک اين نوع ناب ادبيات معاصر ايران در کنار چند نام بلندآوازه ای ديگرحاکميت ميراند، کس ديگری نيست جز سيمين بهبهانی که "ديده ستا ره فروبسته و شب را بادمانيدن شراب شمس به سپيده دمان کشانيده است".همان سيمين بهبهانی که غير ازمرز بومش ايران در افغانستان و تاجيکستان نيز دوسداران زيادی دارد.

سيمين بهبهانی اواخر ماه سپتامبر بدعوت انجمن سخن ايرانيان به کانادا تشريف آورده بود، که بلومترو پوليس کانادا مجلس ديداری را به افتخارايشان در شهر مونترآل راه اندازی کرده بود. اين ديدار عصر روز سوم اکتوبر ساعت پنج در «کافه شيرر» واقع شد، که درآن «ليندا ليتس» رئيس بلومتروپوليس، «نعيم کتان» رمان نويس شهير کانادا، برخی از نويسنده گان و ژورناليستان عرصه ادبيات و فرهنگ از جرايد، راديو و تلويزيون کانادا اشتراک ورزيده بودند. اين ديدار که بيشتر جنبه تشريفاتی و آشنايی با خانم بهبهانی داشت، بازهم با استفاده ازدقايقی که فرصت گفتگوی آنی و غير برنامه ريزی شده قبلی با ايشان دستم داده بود، درکنار صحبت روی ساير مطالب ازايشان در پاسخ چند پرسش کنجکاوانه ی غيرفنی و ادبی در فضای کاملا آزاد و دوستانه چنين شنيدم:

۔ شما پيرامون شعر امروز افغانستان بمثابه يک جريان همتا وهمزبان شعر ايران چه گفتنی هايی داريد؟

۔ من شعر زياد از دوستان افغانی خوانده ام ولی اشعار استادخليلی را زيادتراز همه خوانده و با شخص خودشان چندباری ديده ام چون ايشان بارها به ايران مسافرتهای داشتند. و از جوانتر ها آصف فکرت نويسنده ولطيف پدرام شاعر و نويسنده افغانستان وچندين تن ديگری را که همين لحظه نامهايشان بيادم نيست،ميشنا سم.

۔ احساس موسيقايی کهازشنيدن شعر و نثر دری دست تان ميدهد، چگونه است،آياباری کوشيده ايد، براين اصل دقت کنيد، که چراما در همسايگی شما (ايران) دری زبان هستيم؟

ـ راستش پيش من هيچگاه چرايی مطرح نشده، اما هميش احساس کرده ام که درهمسايگی ما يک لهجه ی ديگری وجود دارد، که خيلی غيرمعمولی نيست. آری، مناززبان دری خيلی لذت ميبرم بخصوص از زمانی که چندين آواز خوان افغان شعر های مرا خوا نده اند.يعنی زبان يا (لهجه) دری برای شخص خود من و برخی دوستانی کهازآنها شنيده ام، آهنگين تر و زيبا ترمی نمايد. (يادداشت: يکی از آن آوازخوانان افغانستان هم مرحوم احمدظاهر بود که شعر زيبای  "ستاره ديده فروبست وآرميد بيا" را در يک آهنگ هندی خوانده است ۔ يعنی يک ترکيب سه بعدی آهنگ هندی، شعرايرانی به آواز خوا ننده افغانی)

خانم بهبهانی هم اکنون درکجا بسر ميبريد و مشغول چه کارهايی هستيد؟

من درتهران بسر ميبرم وازاينکه کانون نويسنده گان سال ۱٩٨٧ در منزل من بنيانگذاری شد، هم اکنون با جمع دوستان ديگری آنجا کار می کنيم.و اما خودم دراين روزها بيشتر روی تنظيم کار های خودم ميباشم و قرار است بزودی کليات شعری ام که ده جلد ميشو ند، منتشر گردند.

نام کليات شماچه خواهدبود؟

هنوز نامی بالايش نگذاشته ام.

( يادداشت: و شايد هم امروز اين کلياتازچاپ برآمده باشد)

 

****

اما ديدار سيمين بهبهانی (روز۶ اکتوبر) با ايرانيان در يکی ازسالن های دانشگاه کانکورديای مونترآل، مجلس ديگری بود که ازفضای آن نور شعر و سخن فارسی بزبان سيمين بهبهانی ميدميد و اين ديداری بود بقول حافظ “مجلس انس” فارسی زبانان. سيمين بهبهانی در اين ديدار که حدود چند صد تن ازهموطنان دوستداراش حضور بهم رسانيده بودند، چنان با گرمی پذيرايی شد که او (خانم بهبهانی) نيز به پاداش اين جذبه ادب دوستی “همشهريانش” خوان زيبايیازسروده های پيشين و تازه اش را هموار کرد.و اين خوان طی دو ساعت نه تنها مملو بود از ابريشمين ترين واژه های شعری بل توضيحاتی با هجو و شوخی با خودهمراه داشت، که بزبان خودايشان طنين انداز فضای مجلس و حاضران هم برای شنيدن آن فقط چشم و گوش بودند.

خانم بهبهانی همزمان به بازگويی برخیازواقعيت های تلخ امروز که در زنده گی يکعده ازادبا و دانشمندان داخل ايران ميگذرد، دليرانه پرداخت.و چنانکه از احساسات حاضرين پيدا بود، هر اشتراک کننده به حد سليقه خودازآن مجلس باشکوه بهره و لذت ميبرد. وسيمين بهبهانی بمثابه يک شاعر و اديب چيره دست درارائه اشعار و سخنرانی اش حد لازم ترکيب حاضران مجلس را رعايت ميکرد. اگرنخستين شعر اش ازتازه ترين کارها يش بود، در دنباله اشعارعاشقانه هم ارائه ميکرد. تا اينکهازمجموعه “دريچه آزادی ” که غزلهايی هستندازحوادث سالهای اخير ايران شعری را برگزيد که درآن “مثل نقاش حال مردی راکه يک پايش را در جنگ” از دست داده،ترسيم ميکرد.

آقای دکتور سلامی يک دانشمند ايرانی مقيم کانادا در آغاز مجلس در مورد شخصيت ادبی سيمين بهبهانی گفتند:”...شما با سروده هايتان اوج شعرعاشقانه را در شعر فارسی تصوير کرده ايد، ودرد های جامعه را، شماازخواستها، ارزشها و مسايل زن حرف زده ايد و شما پيش کسوت فرخزاد هستيد، اگر رابعه (بلخی) را نخستين ندانيم.واگر حرف روی تعهد باشد، شما يکی ازمتعهد ترين شاعران زمان ما هستيد.

شام ديدار با سيمين بهبهانی برای من و از روی اظهار رای برخی دوستان ادب دوست ايرانی سرگذشتی بود که در ديار غربت و دوری از مهد حافظ، سعدی، نيما، شاملو، فروغ، اخوان، سهراب، نادرپور، بهار، سايه وديگران تکانه ی اميدبخش به زنده گی درغربت بود که جان خسته و روان عطش سوخته شعر و ادب پسندان را تا دست دادن فرصتهای ديگر اينچنينی سيراب ساخت.و برای راه اندازی چنين مجالس، اميد آن داريم به همدستی نهادهای فرهنگی مجتمع افغانهای (امريکا ۔ اروپا) سالاران شعر و ادب همروزگار افغانستان را يکی پی ديگر ميان خود مان پذيرايی کنيم.

واينهم يک منظومه ی (شعرگونه) که به استقبال ازشعر زيبای «ستاره ديده فروبست...» سيمين بهبهانی که دو شب پيش ازديدار با ايشان سروده ام:

 

تاک پروانی

 

مگـرتفـاله انگــورتاک پروانيست؟

نميدمدکه به رگهای خشک مااينجـا

عطش زجــان نه زدايد به خم هـا و بيار

يکی دو شعر زخمخــانه های پار و بيــا

شــراب آمده اينجـا به شــادکامی ما

شرابازرگ خونيـن تاک يار و بيـــا

شـراب ازرگ خــوناب تاک پــروانی

برای يک قدح نوشی شراب ناب وبيا

ازآن قيــامت معنا بحـرف و واژه بگير

به لذت مــی شــعرازديار يار و بيـــا

کنون برای دو تا حــرف ناب شــعربمن

ازآن قيامت معنا و حــسن واژه بيــا

بيا که بال حــريفان به آتشی ســوزيم

به گردش قدح ها در طـواف يار و بيـا

به لذت مـی شـــعرازديار پارســايان

به واژه های قدح نوش بهبهان وبيـا

بيا که ظلمت شـب را به نور باده کنيـم

چــراغ روغنـی راه همـدلان و بيــا

ستاره آمده اينجــا به روشنـــايی ما

که نور شمس برويش دميـــده باز و بيا

بيــا بيــا که شــب مان پرازنگينه بيا

شراب ناب ز خمری رميده خواب وبيا

ستاره ديده ز آزرم فرو کشيـد و برفت

که نور شـــعر به دلها دميـــده باز و بيا

ستاره ديده فرو بست” و ياسمين چراغ

زبهبهان فلک پاکشيــــده باز و بيـا

برای وصلت اگر نيست فرصـت ديدار

برای جـشن وداع باده نوش جـام بيا

که “آصفان” سر وصلت بخون رز بنـدند

برای وصلت ياران به زير تاک و بيـا

 

«آصف س بره کی«

اکتوبر۲۰۰۲ميلادی

مونترآل ۔ کانادا

 

 

 

صفحهء گذشته