پرتو نادری

 

برای چاپ به شکل
PDF

 

 

 

 

 

 

 

 تماشای تصوير بزرگ درآيينهء کوچک

 

 

پوهنمل سيد محمدعالم لبيب

(استاد دانشگاه بلخ )

 

 

 

 

شعر از عاطفه مايه می گيرد و در عاطفه پرورده می شود و انديشه را جلوه و بيان عاطفی می بخشد. اين جاست که بر احساس و عاطفه اثر می نهد و عاطفه آن را در می يابد.

پس مفهوم اين سخن معروف که " که شعر از دل بر خيزد و بر دل نشيند "

همين خواهد بود.

به سخن ديگر شعر بيان احساس و انديشه نه به ياری مفاهيم؛ بل به وسيلهء تصوير های ذهنی است. تصويرها هنگامی پديد می آيند که شاعر بين دو شی يا دو پديدهء دور و بيگانه از هم پيوند ذهنی بر قرارمی کند و اين رابطه و پيوند ذهنی را ميان اشيا و پديده های دور ازهم برمبنای وجه يا وجوه مشترک ميان آن اشيا استوار می سازد که با پندار خود آن را دريافته است و درک آن گونه جهات همگون خيالی و پيوند های ذهنی را به خواننده گان شعر خود نير تداعی می کند.

پس همين است که مايهء اصلی و جوهر ذاتی شعر و سوای اين ها، آن چه مربوط به وزن و قافيه و رديف و نظايرآن میگردد، جامه ها و ارايه هايی بيش نيستند که بر تن شعر پوشانيده و به گردن آن حمايل می شوند و از ضرويات نهادينهء شعر به شمار نمی آيند. شعر خوب و بر خوردار از جوهر ذاتی بدون اين زيور ها و آرايه ها نيز شعر است و ذره يی از مايه و پايهء اصلی آن کاسته نمی شود. آن گونه که گفته اند :

" نيست عيبی گر عروس خوب بی زيور بود "

خوانندهء گرانقدر، نيک می داند که با اين پيش درآمد کوتاه و تمهيد ناشنوا می خواهيم پريشان سخنی چند دربارهء شعر بگويم و پاره يی ازدريافت ها و برداشت های خود را در بارهء سرود های که تازه به حوانش آنها توفيق يافته ام، بيان کنم.

آری در واپسين روز های گرم تابستان مرا گذاری به شهر پشاور پاکستان افتاد، شهری که با وجود هوای داغ و آفتاب سوزانش به آشيانهء پرنده گان مهاجر ميهن من بدل شده است و در آن پناگاهی و آب و دانه يی، هرچند به مشقات فراوان، برای خود دست و پا کرده اند.

در ميان اين مهاجران عندليبان خوش الحانی نيز وجود دارند که " غم غريبی و غربت را بر نمی تابند " و به ياد وطن، هوای ياران و همدياران خويش نوحه سر می دهند و " اندوه خاموشی خود را فرياد می زنند "

با آن که هوای دود آلود و جانگداز اين شهر برای منی تازه وارد و نگرفته خو با چنين هوا و فضايی سخت کسالتبار و خسته گی افزا بود، به فکر آشنايی به نغمه های تازه اين خوشنوايان و سروده های جديدی اين نغمه پردازان و سخن سنجان افتادم و خوشبختانه در نخستين جستجو، گزينه يی از تازه ترين اشعار شاعر گرامی و سخنور نوپرداز نخبه جناب پرتو نادری به نام "تصوير بزرگ، آيينهء کوچک " به دستم رسيد.

با پرتو و سروده های او از دير باز آشنا استم. او يکی از سر بر آورده گان کم همال شعر و ادب معاصر کشور ماست و به پندار من، از همین رو واژهء " نادری " در پهلوی تخلص ادبی او معنی دار افتاده است.

از پرتو بايد انتظار شعر های تازه را داشت. بدين معنی که غالباً سروده های امروز او در درونمايه و فورم، در ترکيب واژه گان و تصويرهای خود هرگز تکرار بیروح همانهايی نيستند که وی ديروز گفته است؛ بلکه هر شعر او که تازه سروده می شود، پيامی تازه در قالب و تصاوير نو در بر دارد و نمودار باروری و پخته گی تجربه، رشد انديشه، بالنده گی مهارتهای ادبی او در بيان تصويری حاصل اين تجارب و دريافتها؛ انديشه و عواطف اوست.

به نظراين حقير؛ شاعر نوپرداز معاصر بايد سه مرحلهء رشد و بالنده گی را طی کند: نخست، با فراگيری ميراث گرانبهای استادان شعرپيشين برای خود توشهء کافی اندوزد و طبع خويش را دراصناف و قالبهای گونه گون شعر کلاسيک بيازمايد و پس از آن اندک اندک خود را از قيد قوافی و افاعيل مساوی آزاد سازد.

درمرحلهء دوم به شعر نيمايی روی آورد و زبان به سخن گقتن دراين شيوه آشنا نمايد که در آن با وجود رعايت از وزن عروضی تساوی شمار افاعيل مصراعها حتمی نبوده و کار برد قوافی نيز اختياريست.

تنها پس از رسيدن به نضج و پخته گی لازم در آفرينش نمونه های بکر و تکامل يافته اين گونه شعر است که شاعر می تواند آگاهانه گامی فرا تر نهد و سرايش نوع ديگر شعر را تجربه کند که ديگر از قيد وزن و قافيه رسته است و دربر گيرندهء جوهر نهادين شعر بدون ارايه و جامه است و" شعرسپيد" ناميده می شود.

کسی که بدون پيمودن مرحلهء نخست، فراگيری اصول شعر کلاسيک ادعای شاعر بودن در شعر نيمايی يا شعر سپيد  را میکند، مرتکب خطای نابخشودنی می گردد.

با برگردانی و مطالعهء مجموعهء شعری « تصوير بزرگ، آيينهء کوچک » بدين باور می رسيم که سرايندهء آن در حيات ادبی و تجربهء شاعری خود به سومين مرحلهء رشد و بالنده گی دست يافته است. او از کوچه های قصيده، غزل، مثنوی، رباعی و... سرافراز گذشته و مدتی را به گلگشت و گلچينی در کوچه باغهای شعر نيمايی پرداخته و گلدسته های زيبا و بويايی را که ره آورد اين سفر طولانی او بوده، پيشکش دوستداران شعر خود و ادبيات معاصر کشور نموده است.

و اما اين بار، دراين مجموعه، او به حيث شاعری پخته با تجارب بارور، انديشهء پويا و عواطف سرشار قد می افرازد که فرمانروايی تام در قلمرو زبان دارد و آهن هر واژه يی در دستان داودی او به سان موم نرم می گردد و شکل می پذيرد. پرتو دراين مجموعه سرايشگری توانای شعر سپيد است.

به راستی از جملهء پنجاو پنج پارچه شعری که درآن گنجانيده شده اند، صرف هفت شعر در قالب نيمايی سروده شده و متباقی چهل و هشت شعر پارچهء ديگر متعلق به نوع " سپيد " است.

همهء اين سرود ها در نوع خود بهترين و والاترين نمونهء شعر درپيام آوری، بيان عاطفه و تصويرپردازی اند و برخی از آنهايی که در قالب شعرنيمايی سروده شده اند، نقش تاثير اشعار" تصويرگر بزرگ" ( نادرنادرپور) را بر جبين دارند که شاعرسخت دلبستهء اوست.

شعر های سپيد اگرچه از وزن عروضی بر خوردار نيستند؛ اما در تمامت خويش آهنگی را به وجود می آورند که ذهن سيال و دقت سنج خواننده آن را در می يابد. اجزا يا" مصراعها"ی اين اشعار در عين بی وزنی چنان بر روی هم متناسب افتاده اند که هم مکمل مفهوم کلی شعر و نيز مولد آهنگ ويژهء تمامت آن اند. حذف هر " مصراع " یا پاره يی به معنا و آهنگ درونی شعر صدمه می زند. به رنگ نمونه :

 

سايه يی هرشب

در خويش می پيچد، غمناک

و با چشمهايش ستاره های انتظار

خلوت رازناک آن درخت پير را

درهمهمهء رويای هم آغوشی تو

                 به بهشتی بدل می کند

 

                              ( ص 29)

 

   کدام يک ازاين سطر ها يا مصراع ها را می توان حذف کرد که آسيبی به مفهوم و آهنگ درونی شعرنرسد؟ شعر های اين دفتر از رهگذر درونمايه و مضمون نيز کوناگون اند. درميان آنها از اشعاردر بر گيرندهء موضوعات اجتماعی و ميهنی گرفته تا شعر های عاشقانه فراوان می توان يافت. اما سروده های پرتو مقولات جامعه شناسانه، معلومات گيتا شناسی و سوگنامهء روايتی نيستند که مستقيماً اندوه و مصيبت مردم و ويرانی وطن را  به مويه نشينند؛ بل آن گونه که شاعر آگاه دل خود در پيشگفتار دفترش خاطر نشان می سازد. اوبه تصويرگری آن گونه آلام و رنجهای مردم و وضعت ناگوارميهن پرداخته که آن را احساس کرده، دريافته و تجربه نموده است. بنا بر اين، همزمان با آن که اين انده و آلام تصوير يافته در اشعار پرتو، به قلب و احساس او تعلق دارد از آنِ مردم رنجکشيده  ميهن و سراپا زخمی وی نيز است. یعنی آن چه که از طريق" من " شاعربيان می گردد به " ما " نيز تعلق می گيرد؛ زيرا سر نوشت او با سرنوشت ملت و ميهنش گره می خورد.

به اين شعر توجه کنيم :

 

چنان ستاره يی

از مدار شکيبايی خود رها شده ام

سرگردانيم

       درهيچ منظومه يی نمی گنجد

هرچند به دور نام من خط سياهی کشيده اند

نام من هستهء تلخ يک بادام کوهيست

که هيچ وقت کام دشمن

                از آن شيرين نخواهد شد

 

                            ( ص46)

 

دقت کن خوانندهء عزيز! دراين پارچه شعرکوتاه چگونه سر نوشت ملت آوارهء افغانستان بازتاب هنری يافته است و اين انعکاس از طريق" من" شاعر صورت می پذيرد و هرگز نبايد پنداشت وقتی شاعر" م " می گويد منظور خود اوست. ازهمين جاست که در ادبياتشناسی " م " شاعر را مساوی به خود او نمی گيرند و آن را " قهرمان ليري " می نامند. از اين دست اشعار در اين دفتر بسيار می توان يافت. اين هم تصويری از وضع نابسامان هم ميهنان آواره :

 

توفان

ناخدای مرا به جزيرهء دور گرسنه گی

                           تبعيد کرده است

و من روی تخته پارهء نا اميدی

آينده را در ساحلهای ناشناخته جستجو می کنم

و باد ها هنوز درافق تو طئه

                   تبيره می زنند

                          

                          ( ص 49)

 

شعر های عاشقانهء پرتو نيزهمه بديع و تازه اند و در آن ها نيز ترکيبها و تصويرهای کاملاً تازه يی به کار رفته، تشبيهات کهنه و تکراری چون گل روی، سنبل موی، بادام چشم، کمان ابرو، تيرمژگان، پسته لب، موی ميان و... به چشم نمی خورند؛ بل که شاعر با اين تصاوير به ستايش زيبايی يار می پزدازد:

 

من حقيقت زيبايی تو را

در نجوای عاشقانهء باران

در زمزمهء پرنده ييی که در خلوت جنگلی می خواند

                         در هوای جفت خويش

در رقص لاله يی در دشت

وقتی که سمفونی باد نواخته می شود

                     دريافته ام

 

وفتی می خندی من به به بامداد آفرينش

                      ايمان می آورم

قامتت استوای زيباييست

و دستانت پليست

که عشق و عاطفه را به هم پيوند می زند

 

                     (ص ص61-62)

 

دراشعار پرتو همهء عناصر صورخيال اعم ازتشبيه، مجاز، استعاره، کنايه، سمبول، اسطوره، تمثيل، تشخيص،ارکی تيپ ( کهن الگو ) وغيره به خدمت تصويرپردازی گماشته می شوند.

 ذهن بامداد، ستاره های شرم، رشتهء آبشار، گلخانهء خورشيد، درياچه های ذهن، بستر آيينه، ناخدای آرزوها، قاموس درياها، تصويرتقدير، آيينهء ابديت، برهوت تنهايی، خون روشنايی، مرمر رسوايی، بيشهء بدنامی، فانوس چشمها، انفجارهستی؛ زورق پندارها، درياچهء وسواس، افاعيل بوسه؛ وزن هم آغوشی، قفس تاريکی، مشتهای گرسنه گی، شگوفهء اندوه، ريگزارهای توطئه، سمفونی باد، پاشنهء فقر، آيه های باورخورشيد، کوله بار کوچک هستی، شيشه های ذهن پنچره، انزوای برج غرور، ساحل سنگی دست ها، درياچهء شيری ماه، جهيل کوچک خورشيد، ريگزار تشنهء غرور، رگهای سبزبامداد، کرگسان دشتهای تباهی، تيشهء گزافه و نيرنگ، بام بلند افتخار، رواق لحظه های انتظار، خلوت رازناک درخت پير؛ خاطرهء سرخ سيب ها، عطر بربادی درخت، خلوت باغهای اساطير، کاخ روشن آسمان، شعر بلنداندام، فرمان آفتابی وفا، سايه های يخ بستهء نااميدی، قافيه های فروبستهء گيسوان، چايجوش منگ گرفتهء غربت، يک سبد گل تنهايی، يک فقس ترانه، سنگلاخ سوزان التماس، تنديس شکستهء آواز، سايهء سوزان درخت تجربه، حنجرهء کهکشانی خورشيد، ميخ بلند بدمستی، مخمل سپيد وجدان، کشتی کوچک انديشه، شط سرخ خشم،کبوتر سپيد آفتاب، تباشيرسرخ حقيقت، شير ظلمت استبداد، مرغان مهاجر باران، بيضهء طلايی ستاره گان، مشت گره خوردهء درخت، از ياد بردن دريا انديشهء باران را، صدای نفس های خورشيد، ازياد آفتاب رفتن ترانه های مشرق، نهان کردن ماه چهرهء خراشيده اش را درپشت ابرها، کشتی کوچک انديشه، شط سرخ خشن، کبوتر سچيد آفتاب، پس گرفتن باران مهربانی دستانش را ازباغچه، تخم گذاشتن پرنده گان مرگ روی تبنگ فروشنده گان دوره گرد، بازوان برهنهء شب، افسانهء تلخ سرنديب، يونس صدای فرورفته درکام نهنگ، سکه های عهد دقيانوس، چاه شغاد و...

ترکيب های پارادوکسی مانند: تشنه کامی یاران، فرياد خاموشی، صدای خاموشی، پل توفان، طبل زدن خاموشی، فرياد خاموشی و...

اين همان عبارتها و ترکيبهايی اند که عناصر و ابزارتصوير بديعی يا صورخيال را که در آغاز ازآنها نام بردم در بر دارند.

خوانندهء گرامی وقتی که دفتر " تصوير بزرگ، آيينهء کوچک" را به دقت بخوانی پی خواهی برد و درخواهی يافت که اين عناصر تصويری در شعر پرتو نه برآنگونه که معمولاً درشعر کلاسيک جا دارند، به کار رفته؛ بل از شيوه و شگرد کاربرد ويژه يی برخوردار اند. اين جا تشبيهات و استعاره ها همه دارای تسلسل اند که اگر مجاز باشد می توان آن را تشبيه و استعارهء " زنجيره يی" ناميد. به گونهء مثال شعر" زيبايی "

(ص13) را به بررسی می گيريم که در قالب شعر سپيد سروده شده است :

 

صدايت به دختری می ماند

درسبز ترين دهکدهء دور

که آزادی قامتش را

تنها کاجهای بلند کوه می داند

 

صدايت به دختری می ماند

که شامگاهان

        در زيز چترماه

درشفافترين چشمهء بهشت

                  آبتنی می کند

و بامدادان

از درياچه های فاق

کوزه يی از نور خلوص به خانه می آورد

و از زمزم آفتاب

          جرعه جرعه می نوشد

 

صدايت به دختری می ماند

در سبز ترين دهکدهء دور

که از ترانهء جويبار

پای زيبی به پا می کند

و از نجوای باران

           گوشواره يی در گوش

و از رشتهء آ بشار

گلوبندی بر گردن

تا گلخانهء خورشيد را

با رنگين ترين گلهای عشق بيارايد

و توبه اندازهء صدای خويش زيبايی

              

                      ( ص ص 8-9)    

                        

دراين جا" صدای يار"، " مشبه " دختری که آزادی قامتش را کاجهای بلند کوه می دانند، مشبه به و در ميان اين مشبه به، تشبيه ديگری وجود دارد که طرفين آن : قامت – مشبه، کاج بلند، مشبه به و باز "صدای يار"، مشبه " دختری که درچشمهء بهشت آبتنی می کند، بامدادان از درياچه های فلق کوزه يی از نور خلوص به خانه می آورد و از زمزم آفتاب جرعه جرعه می نوشد" مشبه به.

و به همين گونه " صدای يار"، مشبه. دختری که از صدای جويبارپايزيب به پا می کند، ازنجوای باران گوشوار درگوش و از رشتهء آبشار گلو بند بر گردن " مشبه به و در اين مشبه به تشبيه های ديگری وجود دارند که طرفين آنها:" پايزيب " مشبه " صدای جويبار" مشبه به و سر انجام محبوبهء شاعر که مشبه به است به اندازهء صدای خود ( مشبه به ) زيباست. بدينگونه زنجيزه يی از تشبيهات نغز و تازه يی به وجود می آيد که سخت دل انگيز است و تصوير شگرفی را به وجود می آورد.

اگرچه تشبيه از ضعيفترین عناصر و ابزارتصوير آفرينی درشعر است؛ ولی اين عنصر با ويژه گيی که در اين شعر پرتو کسب نموده قوی ترين و زيبا ترين تصوير را به وجود آورده است.

خوانندهء عزيز اينک من و تو تصوير های بزرگ شعر پرتو را در آيينهء کوچکی که همين نبشته باشد لحظه يی به تماشا نشستيم چنين می پندارم که ا ز اين نبشتهء آشفتهء من دربارهء اشعار دفتر "تصوير بزرگ، آيينهء کوچک " جناب پرتو نادری دست کم تصُُوری پيدا خواهی کرد و از طريق آن به دريافت و فهم ديگرابعاد اين سروده ها راه خواهی برد. هرچند می دانم و ميدانی که:

" اوبزرگ است و در آيينهء کوچک ننمايد "

در فرجام فروزان مصباح شعر پرتو را به زوايای تار ا دب و فرهنگ معاصر ميهن همواره پرتو افگن می خواهم، چنين بادا!

 

                   

 سنبلهء 1380

 شهر پشاور

 

 

صفحهء گذشته