سيما فقيری

 

 

 

 

 

 

سيما فقيری

 

 

ياد وطن

 

 

باز کشور تيرباران می شود

باز اين ويرانه ويران می شود

 

باز جاری می شود دريای خون

خانه ها ويران و سقفش سرنگون

 

طفلکانش باز سرگردان می شود

تشنه ماند، زخمی و بی نان می شود

 

بی پدر، بی مادر و بی خانمان

بی پناه  و دربدر، هر سو دوان

 

باز اين درماندگان خسته شود

مرز ها بر روی شان بسته شود

 

کاش بردارند دست از جان ما

واگذارند خانه ای ويران ما

 

کاش می شد خلق را بيدار کرد

سفره ای همبستگی هموار کرد

 

کاش می شد صلح را فرياد کرد

باز آهنگ (خراب آباد) کرد

 

کاش نوروز ديگر آيد پديد

از دل غم نعره ای هستی کشيد

 

جشن گيريم بر گل سرخ (مزار)

بر شقايق های دشت لاله زار

 

باز کوران رو به آن درگاه شود

کز کرامات سخی بينا شود!

 

باز بر (کابلی) ويران و غمين

سينهء صد پاره ای خاور زمين

 

(جنده) های آرزو بالا شود

بر (سخی جان) شادمانی ها شود

 

دشت و دامان (علی آباد) باز

پر شود از مردم آزاد باز

 

کوچه های (چوک) در جوش و خروش

جاده هايش پر ز آهنگ سروش

 

رعد و برق و بارش و باری شود

آب دريا بر سرک جاری شود

 

کوچه های (مندوی) در گل شود

بحر رحمت موج آن ساحل شود

 

گردد آغاز مکتب طفلان ما

تا (پوهنتون) دفتر و ديوان ما

 

دختران از حجله سر بالا کنند

کابل غم ديده را، زيبا کنند

 

بشکند زنجير ظلم از پای زن

سايه اندازد عدالت در وطن

 

اتحادی بين ما آيد پديد

پرده ای ظلم و مصيبت را دريد

 

تا رويم بوسه زنيم آن خاک را

آن وطن آن زادگاه پاک را

 

اين همه آوارگان يکجا شوند

دوستان گم شده پيدا شوند

 

کاش بينم ای وطن آغوش تو

جاده های پر جمع و پر جوش تو

 

در خم و پيچ ره و دامان تو

باز بينم دره ای (کيان) تو

 

گر در آغوش وطن باشی گدا

بهتر است زانکه به غربت پادشاه

 

آه! زين آوارگی در مانده ايم

هر کجا در پشت صد در، مانده ايم

 

مهر ميهن خون بود در جان ما

جان سپردن در وطن ارمان ما

 

از خدا! ما را سر و سامان بده

بر (سيمای) رنج ما پايان بده

 

 

 

8 نوامبر 2001

توارانتو

 

 

 


 

 

 

 

 

صفحهء اول