© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

سید خداداد فطرت


                                نگاهی به رمان «از هرات تا تهران»
                                
 
اثری از: محسن نکومنش فرد


نگارندۀ سطور آتی نه رمان نویس است و نه منتقد ادبی فقط دیدگاه یک خواننده کتاب رمان « از هرات تا تهران » را به روی صفحۀ تحریر درج کرده است. البته نویسنده رمان و خوانندگان عزیز، کمی ها و کاستیهای در متن این نوشتار را به بزرگواری خود مورد بخشش قرار دهند.

مختصری در مورد پیشینه مهاجرت افغانها به ایران
فصلنامه مهاجرت افغانها به ایران اولین بار در زمان ریاست جمهوری محمد داود، اولین رئیس جمهور افغانستان که پس از سقوط نظام سلطنتی در افغانستان به قدرت رسید بین سالهای 1352 تا 1357 خورشیدی آغاز گردید.
در زمان ریاست جمهوری محمد داود بدون اینکه تفاهم نامه ای رسمی میان دولتین افغانستان و ایران به امضا رسیده باشد در مقابل رفت و برگشت اتباع افغانستان که غرض جستجوی کار به ایران میرفتند کدام ممانعت جدی ایجاد نمیگردید. در آنزمان اقامت افغانها در ایران زمان بندی شده، مؤقتی بود و هیچ افغانی در ایران نیت ماندگاری نداشت و صرف انگیزه های اقتصادی باعث سرازیر شدن افغانها به کشور ایران میگردید
وقوع کودتای ثور(اردیبهشت) 1357 خورشیدی در افغانستان توسط چپگراهای متمایل به نظام سوسیالیستی شوروی آنزمان که پیامد آن اختناق، کشتار و جنگ داخلی در افغانستان بود، عرصه را برای کسانیکه از نگاه حکومت مارکسیستی تازه به قدرت رسیده در افغانستان غیرخودی پنداشته میشدند تنگ ساخت و ناگزیر اولین جرقه های مهاجرت افغانها بسوی ایران و پاکستان آغاز گردید و بعد از تجاوز ارتش سرخ در افغانستان این پروسه تشدید گردید و در زمان جنگهای داخلی میان تنظیمهای جهادی و متعاقب آن به قدرت رسیدن طالبان این پروسه ادامه یافت.
به دنبال کودتای ثور در افغانستان تنها چند ماه بعد در 22 دلو(بهمن) 1357 خورشیدی در ایران هم انقلاب مردمی که خصوصیت ضد امپریالیستی داشت پیروز گردید. در اوایل طوری پنداشته میشد که به علت موجودیت خصوصیت مشترک ضد امپریالیستی میان هردو دولت نوپا در ایران و افغانستان نوعی تعامل و همکاری بین آنها به میان بیاید ولی قرار گرفتن سکان قدرت بعد از انقلاب مردمی ایران بدست آخوندها ومضاف برآن که قیام 24 حوت(اسفند) 1357 هرات، مداخله مستقیم آخوند های ایران در امور افغانستان تعبیر گردید، قبل ازینکه روابطی میان دو نظام ایدئولوژیک حاکم در دوکشور همجوار شرقی و غربی که هردو از عدالت و مساوات دم میزدند ایجاد گردد از ریشه منتفی گردید.
تیره شدن روابط میان ایران و افغانستان به علت ماهیت درونی ایدئولوژی های سیاسی حاکم در دو کشور، در سوی افغانستان افزایش اختناق، کشتار بی رویه و تجاوز قوای شوروی وقت را بدنبال داشت و در سوی ایران هم اشتیاق حکومت آخوندی به صدور انقلاب اسلامی و وقوع جنگ طولانی میان ایران و عراق نیاز مبرم ایران به نیروی کار که بتواند در صورت لزوم هم پشتوانه نیروهای رزمی در جبهه ها باشند و هم جایگزین مناسب نیروی کار عادی و روزمره گردند، از ورود افغانها به ایران استقبال گردید. این رویکرد حکومت اسلامی ایران سیلی از مهاجرین را که عمدتا شیعه مذهب بودند از مناطق مرکزی، شمالی و غربی افغانستان به سوی ایران سرازیر کرد و بعد از اندک زمانی شمار آنها به بیشتر از دوملیون و سه ملیون نفر رسید. حمایت و کمک مالی سازمان ملل متحد به ایران بابت اسکان مهاجرین افغان و هم چنان ایده ای صدور انقلاب اسلامی که توسط آیت الله خمینی ابداع گردیده بود و افغانهای مهاجر نیروهای خوبی برای پیاده کردن این ایده در افغانستان تلقی میشدند دولت ایران را تشویق میکرد به مهاجرین افغان تسهیلات اولیه را فراهم نماید و نحوه ای برخورد در مقابل مهاجرین چه از جانب دولت و چه از جانب مردم ایران ملایم و قابل قبول بود.
با پایان یافتن جنگ ایران و عراق، تاریخ مصرف افغانها ( به تعبیر اداره اتباع خارجی ایران «افاغنه») از جانب دولت ایران به انقضا رسید و از جانب دیگر بازگشت نیروهای کاری از جبهه های جنگ بر سر کار های شان که مشاغل شان در زمان جنگ توسط مهاجرین افغان مشبوع گردیده بود خطر جدی را بر ادامه وضعیت نسبتا خوب مهاجرین ایجاد کرد.
افغانهای مهاجر بعد از سپری کردن هشت سال در ایران دیگر آن کسانی نبودند که تازه از دهات و روستا ها به شهر آمده باشند و هیچ چیزی را ندانند بلکه در کارهائیکه به آنها سپرده شده بود به آدمهای خبره مبدل گردیده بودند.
داشتن تخصص و صداقت کاری و ارائه خدمات ارزان، جایگاه افغانهای مهاجر را به عنوان یک نیروی مورد پسند در میان صاحبان شرکتهای خصوصی ایرانی تثبیت کرده بود و طبعا به ایزای هر افغان شاغل یک ایرانی بیکار میشد و ادامه ای این رویکرد هم برای دولت و هم برای افراد جویای کار مشکل ایجاد میکرد.
دولت با پیش گرفتن سیاستهای مزورانه و جدید از نگاه تأثیرات روانی بر افکار عمومی جامعه، به نهادینه کردن افغانی ستیزی پرداخت و در عمل هم با محدود کردن دسترسی بدون تبعیض بچه های افغان در مدارس و نهاد های تحصیلی و وضع سایر قوانین تبعیض آمیز زمینه را برای پایین آوردن و بد معرفی کردن وجه مهاجرین افغان در میان مردم عادی مهیا ساختند.
موجودیت فرهنگ تفوق طلبی و حقیر پنداشتن بیگانه های ضعیف در متن جامعه، به تصویر کشاندن افزایش دیاگرام تصاعدی حضور افغانها در ایران، وقوع اتفاقات جرمها و بعضا جنایتها توسط یک کتله ای محدودی از مهاجرین و تعمیم دادن آن به کل افغانها، افغانی ستیزی را بطور بی رویه در ایران تشدید کرد که رمان از« هرات تا تهران » بطور مفصل و دقیق به این موضوع پرداخته است.

اما از هرات تا تهران چه گذشت؟
قصه ای انسان های مسافر همیشه قصه ای جابجا شدن بر روی جاده ها و دریاها نیست و قصه ای یک مهاجر افغان هم قصه ای از جایی به جای دیگر شدن نخواهد بود. قصه ای یک پناهجوی افغان قصه انکار هویتی است که نسل فرار کرده از جنگ به آن روبروست.
رمان « از هرات تا تهران » نوشته محسن نکومنش فرد، داستان چنین انسانهاییست. انسانهای درگیر سفر بر روی زمین و معلق در سفری در درون خویش.
رمان « از هرات تا تهران » دومین رمان منتشر شده از محسن نکومنش فرد، اثری از یک نویسنده انسانگراییست که پیشینه ای ایرانی دارد و در حال حاضر شهروند کشور سویدن(سوئد) میباشد. نکومنش فرد هم اکنون، بعنوان معلم ریاضی و کامپیوتر در یکی از لیسه ( دبیرستان ) های شهر استکهلم شاغل است و در عین زمان عضویت بورد رهبری کمیته سویدن ـ افغانستان را نیز دارا میباشد.
محسن نکومنش فرد با پرداختن به رمان « از هرات تا تهران » دین و مسئولیت فردی را ادا کرده است که برخلاف دیدگاه دیگر هم تبارانش علیه خصلتهای مستکبرانه ای معمول در جامعه و سیاستهای بیگانه ستیزانه حکومت کشورش عصیان نموده است که بهتر است انگیزه ای نگاشتن این رمان را از نوشته ای خودش نقل قول نمایم.
از همون روز اول، دست کم از روزی که من یادم هست انگار برای این به دنیا آمده ای که به قول خودت اعتراض به بی عدالتی را از کرنای حنجره ات فریاد کنی. معلوم هم نیست که با کدام ترازوی عدالت این بی عدالتی ها را اندازه میگیری و هنوز نفهمیده ام که این مسئولیت سنگین را کی به عهده ای تو گذاشته؟
نویسنده رمان، شیوه ای نگرش یک جانبه و انتزاعی گذشته ای خویش را نسبت مسایل پیرامون اش به انتقاد می نشیند و معنای واقعی این مسئولیت سنگین را که نمیدانسته است کی به عهده اش گذاشته است در برخورد با یک شهروند سوئدی متوجه میگردد.
میتوانی به با سواد شدن بچه های «کشور سابقت» ایران کمک کنی.
و تو که ابتدا غیرت ملی ات از شنیدن ترکیب « کشور سابقت » به جوش آمده بود در یک آن به شیوه ای اعجازگونه و ناخودآگاه شیرنی اثباتی را که در نفی پیر مرد مستتر بود در دل احساس کردی و به خود آمدی که او پیش از آنکه در فکر نفی ملیت ایرانی ات باشد ملیت سوئدی ات را به رسمیت شناخته است.
پیر مرد سوئدی میگوید: بچه های ایرانی زیادی از امکان تحصیل محرومند.
بچه های ایرانی؟
آره، مثلا بچه های ایرانی که پیشینۀ افغانی دارند.
میخواستی بگوئی آنها که ایرانی نیستند که یک دفعه پژواک زنگ اخطار تأکید چند ثانیه پیش پیرمرد بر ملیت سوئدی خودت در جمجمه ات پیچید و گفتی:
آره، درست میگی.
مباحثه ای نسبتا طولانی که تنها فرازهایی از آن در بالا ذکر شده است باعث میشود که محسن نکومنش فرد با کمیته سویدن ـ افغانستان همکاری را آغاز نماید و در نهایت به نگارش رمان « از هرات تا تهران » بیانجامد.
رمان « از هرات تا تهران » که تازگی در اواخر سال 2011 توسط انتشارات آرش ـ استکهلم به چاپ رسیده در 308 صفحه، سی و یک فصل و در اخیر کتاب یک پیوست نگاشته شده است. این رمان که پس از اولین اثر محسن نکومنش فرد یعنی رمان « دوردستهای مبهم » به دست نشر سپرده شده است دومین اثر داستانی از موصوف میباشد.
رمان « از هرات تا تهران » رمانی انسانگرایانه و ادب شناسانه ایست که در آن دو عنصر تخیل و واقعیت با هم تلفیق یافته است و به تشریح زوایای پیدا و پنهان رنجهای نسلی میپردازد که در میان از خود و بیگانه، نا خودی پنداشته میشود. نسلی که نه در مکان خود مجال استقرار یافتن دارد و نه در جای دیگری برایش فضای امنی برای زندگی وجود دارد، نسل همیشه مسافر در جغرافیای زمین و نسل سرگردان میان از خود و بیگانگی.
رمان « از هرات تا تهران » امتزاجیست از تجارب شخصی و تصویر سازی نویسنده، که نگارنده رمان با استفاده از جغرافیا و تاریخ وقوع داستان، شخصیتها و فضاسازی های مؤفقش توانسته رمانی خلق کند، متفاوت و درخور تحسین.
از مهمترین نوآوری های این رمان، نثری است که نویسنده با ذوق و تجربۀ هنری خویش محملی از گل واژه ها را انتخاب نموده بگونه ای که بطور همزمان به بیان چندین بعد از یک مطلب واحد پرداخته و بدسترس خواننده مشتاق خواندن قرار داده است. اگرچه استفاده از واژه های غلیظ فارسی مانند «مورچه خورت »، « دندون گرد »، « ضربدری » و ... ممکن است خواننده افغان این رمان را در فهم مطالب دچار مشکل سازد.
رمان « از هرات تا تهران » را میتوان از منظرهای مختلف واکاوی نمود.
یکی از شخصیت های تأثیرگزار در داستان، لطیفه است. نویسنده با وارد کردن لطیفه در رمان کوشیده است دغدغه ها و ترسهای یک زن را در مراحل مختلف زندگی از زبان خودش بیان نماید. زمانیکه لطیفه به یاد دوران کودکی اش میافتد و شیرینی عشق کوتاه مدت و زود هنگامی را که با عادل پسر همسایه بسر رسانده بود به خاطر میآورد؛
« تو اونجا ماندی و من به این گوشه دنیا پرتاب شدم کی فکرش رو میکرد، حتی تصور دوری از تو و عمارت برام کابوس بود اونم شاید برای همیشه »
اما عشق دوران کودکی لطیفه به ثمر نمیرسد، بزرگ میشود و با نور محمد ازدواج میکند. تحولات زندگی او را به دیار بیگانه پرتاب میکند و در گوشه ای از دیار مهاجرت تحقیرها و نا مهربانی ها را میشنود و میبیند ولی تحملش بر او طاقت فرسا میگردد؛
« بازم اینجا کنار پنجره نشسته ام. دوست دارم، اینحا کنار پنجره رو دوست دارم. راهی به بیرون دارم ازینجا و چه حس خوبی داره نگاه از بالا به آدم هایی که همیشه از بالا به من نگاه کرده اند. و چقدر کوچیک دیده میشند این آدم ها ازین بالا. »
در طول رمان با دیگر شخصیتهای داستان از طریق راوی آشنا میشویم: نورمحمد همسر لطیفه، کامران پسر لطیفه، کریم دوست نورمحمد، مرجان همسر ایرانی کریم، منوچهر پدرزن کریم، فرامرز برادرزن کریم، حاج حبیب صاحب کار کریم و الهام شهروند سوئدی ـ ایرانی فعال حقوق بشر.
داستان طوری شخصیت پردازی شده، اتفاقاتی که برای شخصیتهای داستان و یا پیرامون آنها میافتد راویت صرف یک خاطره و یا یک حادثه نیست بلکه در بعد دیگر عاملی برای تحلیل چند بعدی وقایع، شناساندن آدمهای قصه و همچنین مشخص ساختن پیشینه و خاستگاه آنان نیز هست.
چنانچه نورمحمد با مشاهده واکنشی که مردم در مورد تیتر درشت روزنامه های ایران: « مرد افغان زنی را در بیابانهای اطراف تهران پس از تجاوز به قتل رساند » از خود بروز داده بودند، گذشته خودش را به یاد می آورد.
« اما بپذیر که عامه مردم اهل ساده سازی اند و بهترین شیوه برای ساده کردن موارد پیچیده تعمیم دانسته ها، ولو دانسته های محدود و معدود است. راستی اگر خودت هم بر صندلی قاضی نشسته بودی چه حکمی صادر میکردی؟ در آن روزها که دادگاه به دست همرزمان قدیمت افتاده بود چه احکامی صادر کردید؟ مگر کسانی را که دست شان به دهان شان میرسید ستونهای سرمایه داری خطاب نکردید؟ مگر یادت رفته تازه در آن روزها انتقادت به عوامل کودتا نرمش در مقابل عوامل سرمایه داری جهانی و فئودالهای افغان بود؟ تازه فهمیدی که حکم کلی دادن میتواند به چه فجایعی ختم شود شاید ازین جهت که امروز خودت در مظان اتهام و مورد تهدید قرار گرفته ای!»
نویسنده خواسته است که با تحلیل جامعه شناسانه حوادث پیرامون نورمحمد در گذشته و حال پدیده ای تعمیم « ار جزء به کل رفتن » را به چالش بکشد.
وارد شدن مرجان دوشیزۀ ایرانی که با مرد افغان ازدواج میکند و منوچهر پدر مرجان در داستان، قدری از تراجیدی مقدرات نوشته و نا نوشته برای افغانها می کاهد و طرز تفکر حاج حبیبی و بیرام نفتی دو تن دیگر از شخصیتهای داستان را زیر سئوال میبرد و نشان میدهد که در هیچ جامعه ای همه یکسان فکر نمیکنند و ایران هم ازین قاعده مستثنی بوده نمیتواند.
الهام یکی دیگر از شخصیتهای داستان به راوی داستان کمک میکند که وقایع را به شکل فرامنطقه ای و فراملیتی نگاه کند و از جانب دیگر نشان دهد که احساس تفوق نژادی نه تنها در ایران و افغانستان بلکه در پیشرفته ترین کشورهای جهان هم وجود دارد.
« اولین بار در مهد کودک بود که یکی از بچه ها اورا " کله سیاه احمق" خطاب کرده بود، که اصلا معنیش را هم خوب نمی فهمید. خودش هم تا مدتی بعد از دست هرکسی عصبانی میشد به او "کله سیاه احمق" میگفت. در مواقع عصبانیت حتی در مقابله با بچه های بور و سفید سوئدی هم همین اصطلاح را به کار میبرد! بالاخره هم وقتی یکروز مادرش را با همین اصطلاح مورد خطاب قرار داد او برایش توضیح داد که این یک لفظ نژادپرستانه است که بعضی سوئدی ها در بارۀ خارجی های مومشکی استفاده میکنند و استفاده ازین اصطلاح هم بسیار کار زشتی به حساب میآید »
گویا کودکی الهام و کامران از دو اتفاق مشابه بهم آغاز شده است، با اصطلاح « کله سیاه احمق » و
 « افغانی کثافت ». اما الهام؛
« از همان روز به این نکته حساس شد که چرا رنگ مو و پوست او با بچه های سوئدی فرق داشت تا مدتی از مادرش میخواست که موهایش را رنگ موهای بچه های سوئدی بکند »
ولی کامران چی؟
« من نمی دونم ولی من نمیخوام که هرروز مسخره بشم و کتک بخورم. منو به جایی بذارین که پدر و مادرم را نشناسند، بگین شهرستانی هستیم. من که لهجه افغانی ندارم که بفهمند افغان هستم »
الهام و کامران را یک درد مشترک به هم پیوند میدهد ولی الهام « کله سیاه » فقط یک درد دارد و کامران « افغانی » رنجهای بیشمار.
در یک نگاه کلی نویسندۀ رمان « از هرات تا تهران » با شناخت دقیقی که از فرهنگ سه جامعه ایرانی، افغانی و سوئدی داشته است با خلق داستانهائی پیرامون الهام و لطیفه و مرجان، نورمحمد و بایرام نفتی، کریم و حاج حبیب، کامران و کاظم، یوسف و صفر و همچنان منوچهر و فرامرز توانسته است ریزترین قضایا را در مورد مهاجرت افغانها به ایران موشگافی کند و از دیدگاه فلسفی و جامعه شناسی به تحلیل بپردازد.
رمان « از هرات تا تهران » روایتگر ناگفته هائیست که تا حالا از دید خیلی ها پنهان مانده بود.

بدرود
سید خداداد فطرت
مسئول بخش فرهنگی انجمن افغانها.



شناسنامه رمان:
نام کتاب: از هرات تا تهران
نوع نگارش: رمان
موضوع: زندگی مهاجران افغان در ایران
نگارنده: محسن نکومنش فرد.
آثار به چاپ رسیده از نویسنده ای این کتاب:
ـ رمان از هرات تا تهران سال 2011
ـ ترجمه ای سوئدی دوردستهای مبهم سال 2009Bleck tillvaroـ
ـ دوردستهای مبهم بزبان فارسی سال 2007
ایمیل آدرس:
mohsen_nekomanesh@hotmail.com
شماره تماس:

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول