© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

"می نوشــتم از تو ..."

 

صبورالله سیاه سنگ

hajarulaswad@yahoo.com

 

 

در کنار نشستها، اعلامیه ها، بیانیه ها و بیاننامه های گرانبهایی که پهنا و درازا شان از بیست و چهار (اگر درستتر گفته شود: دوازده) ساعت بام تا شام گرامیداشت هشت مارچ فراتر نمیروند، بهتر خواهد بود در سالهای پیشرو این رویداد خجسته با فراهم آوری رهتوشه های ماندگار بانوان رنگ روشنتر گیرد.

 

یکی از رهاوردهای فرخفال امسال چاپ سـفینه بهینه "می نوشتم از تو ..." از خامه صنم عنبرین است. گرچه زن یا مرد بودن در بیکرانه هنر – به ویژه روند آفرینش – نمیتواند سیاهی را سپید و سپیدی را سیاه سازد، نیکویی شگون چاپ چنین کتاب در سپیده دم هشت مارچ، پیوند ارجناک آن با "روز جهانی زن" را برجسته تر میسازد.

 

نگاهی به کمابیش هفتاد سرود کوته و بلند "بانوی بارانی" خواننده را می اندازد به یاد همان خنیاگر شوریده عرب که در کوچه ها داد میزد

 

آی مردم

یک نفر اینجا "عشق" منتشر میسازد

 

کوتاهترین شناسه گزینه "می نوشتم از تو ..." نیز همان است: آی مردم! اینجا آفرینشگری "عشق" میگستراند.

 

اگر درست یادم مانده باشد، صنم عنبرین هفت هشت سال پیش با وبلاگ"گلشن راز" در رسانه های فارسی رخ نمود. چندی گذشت و "گلشن راز" نام دیگری گرفت: "آیینه دق"؛ هزار البته، "آیینه" بودنش چون و چگون ندارد، ولی "دق" بودنش، چـــرا؟ سرلوحه هر دو وبلاگ چنین بود و هست:

 

دختری بر روی ســنگی مینگاشت

کاش میشـد لاله یی در سنگ کاشت

 

بانوی محراق "آیینه دق" با سروده هایی که بسیاری از آنها  دیگر به چشم نمیخورند، رهسپار سرزمین "خودیابی" گردید، تا گذرگاه اکنون پیمود و هنوز نیز در روشنای خورشید و مهشید راه میسپرد.

 

گزینش و پیرایش پارچه های "می نوشتم از تو ..." خواننده را به دوراندیشی هشیارانه صنم عنبرین باورمندتر میسازد. او میتوانست مانند برخی از سرودپردازان فرجام نیندیش هر آنچه از آغاز تا این دم، به نام سرود و ترانه تایپ کرده بود، گرد می آورد؛ رویهم می انباشت و به شمار برگهای کتابش می افزود. چنان مینماید که نامبرده به اندازه چاپ شده های پسین، از چاپ نشده های پیشین دست شسته، تا نمایانده باشد که "بهتر بودن، ارزنده تر از بیشتر بودن" است. ایکاش هر آنکو هوای چاپ کتاب به سرش میزند، روانش را – همینگونه – آماده پذیرش سنجشهای سودمند گرداند.

 

صنم عنبرین با غزل آغاز کرد، با مثنوی و چهارپاره راه افتاد و با گرایش به سرایش امروز (آزاد، نیمایی، سپید یا هر نام دیگر) میرود تا راهی به دهی باز کند. البته، سوژه رخشنده در بیشتر این بافتارها "عشق" است؛ و اگر عشق نباشد، بهار، پاییز، لاله، نسترن، میهن، مردم و راهه/ بیراهه های روزگار و همروزگاران

 

پردازهای گزینه دستداشته دو ویژگی دارند:

 

1) زیادترین چکامه ها خودجوش و "رسیده" اند، چنانی که به اندکترین بازنگری نیاز ندارند. از میان چندین، غزلی که اینگونه فرجام میگیرد، دیدن دارد:

 

پی قتلم کمر بستند این دزدان دریایی

نمیدانند چشمان تو معنای ترحم را

 

انگار روان رقصان و چرخان عنقای قونیه پر و بالی بر گیسوی شاعرش کشیده و گفته باشد: فره ایزدی با تو باد

 

2) برخی از برشپاره ها مژدگان توانمندیها و بارمندیهای فزاینده و هموار سازنده بزرگراه آینده اند؛ مانند دستچین چامه های زیرین:

 

در هوایت بانوی بارانی ام
یک دریچه باز کن زندانی ام
*

آرزویم به دل ابر سیه پیچیده

آه بی حاصل و در خویش فروزانم من

*

آسمان دیده ام در ابر میپیچد ترا

مثل باران از حضورت میزبانی میکند

 

"می نوشتم از تو" مانند بسیاری از گزینه های دسترس، نتوانسته برگهایش را از گزند موریانه های نادرستی تایپی برهاند. دید زدن هفتاد/ هشتاد برگ در کمابیش یک ساعت میتوانست از انبوه کاستیهای تکنیکی بکاهد. گویا آن گفته بجا هنوز برجاست: خواننده شکیبا در یافتن نادرستیهای تایپی "یابنده تر" از تایپ کننده ناشکیباست.

 

اگر صنم عنبرین از شوخی نرنجد، نهانی، تنها به خودش، خواهم گفت: "باید سروده هایت را پیش از سپردن به چاپخانه به یکی از بدخواهانت میفرستادی؛ زیرا از هواخواهان میشنویم که در کجاها خوب کرده ایم و از بدخواهان می آموزیم که در کجاها خراب کرده ایم!"

 

با دریغ، برخی از جنجالهای تایپی آسیبهای نازک و درشتی به هنجار نگارشی گزینه رسانده اند.  

 

رونمایی "می نوشتم از تو ..." را به صنم عنبرین و همه آنانی که یکصدویکمین "هشت مارچ" را گرامی میدارند، از ته دل شادباش میگویم.

 

یادگاری که با چهار مصراع گشایشگرانه زیرین آغاز شده بود

 

احتراق لاله را در سینه ی من كس ندید

شعله را در این دل بی كینه ی من كس ندید

من كه در تنهایی ام هر دم فرو می ریختم

چهره ام را در دل آیینه ی من كس ندید

 

در پشتی چهارم چنین پایان مییابد:

 

عشق آمد و رنگ زندگانی بخشید

رنگ دگری به این جوانی بخشید

یک پنجره رو به نسترنها بگشود

یک شهر نشاط و نغمه خوانی بخشید

[][]

 

گزینه سروده ها

سرنامه: می نوشتم از تو ...

سرایشگر: صنم عنبرین

آرایه پشتی: هوای تازه

گاه چاپ: زمستان 1390/ 2012

ناشــر: بنیاد "شـاهمامه"/ هالند

 

کانادا/ هشتم مارچ 2012

 

 

 

          


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول