© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پرتونادری

                      

در مراسم اعدام آفتاب

 

در تاریخ هرکشوری وازآن شمار در تاریخ سرزمین ما افغانستان روزهای وجود دارد که می توان ازآن­  به نام سیاه­ترین روز­های تاریخ یادکرد. یکی از آن  روزها که تاریخ افغانستان با شرمساری به یادخواهد داشت یازدهم مارچ 2001 است، روزی که طالبان بر پیکر های بزرگ بودا در بامیان آتش گشودند و آن دو یگار بزرگ تاریخ و فرهنگ را به خاک وخاکستر بدل کردند.حال دیگرشیونی وفریادی، سودی وثمری درپی ندارد. حتا اگر این تندیس­ها دوباره هم که قد بر افرازند، نمی توان آن عظمت وشکوه از دست رفته ای تاریخی را به دست آورد.

چقدرشرم آوراست، سرزمینی که ادعای تاریخ و فرهنگ چند هزارساله دارد؛ اما برمی خیزد ویکی از با عظمت ترین ،پرشکوه ترین و یگانه ترین یادگار تاریخ ومدنیت خود را به کلوخ­پاره هایی بدل می­کند، بعد پاره­های تاریخ خود را می برد به نمک بازار یا نمک مندوی پشاور وبه حراج می گذارد. باری یکی از گزارشگران بخش انگلیسی بی بی سی تصویر پارۀ ازپیکرۀ بودا را درکامرۀ ویدیویی خود برایم نشان داد و گفت که این پارۀ پیکرۀ بودا در نمک بازار پشاور تا صد هزار دالر خرید و فروش شده و امکان دارد که قیمت آن همچنان افزایش یابد. تاریخ یک سرزمین ناموس آن سرزمین است، آن کی تاریخ می فروشد، همه چیز را می فروشد.آن که تاریخ را جعل می کند خودرا جعل کرده است وهویت خودرا جعل کرده است وهویت جعلی چیزی نیست که بتوان با شناسنامۀ آن درجرگۀ فرهنگ و تمدن جهانی راه یافت.

جایی خواندم که باری پولیس پاکستان خانۀ یکی از فرماندهان با نام افغانستان را که در شهر کویته به سر می­برد، بازرسی کرد. پولیس به این گمان بود که این فرمانده در سازماندهی قاچاق مواد مخدر درسطح بالای سروکار دارد وخانۀ او به مرکز این فرماندهی بدل شده است؛ اما پولیس در خانۀ این فرمانده که اتفاقأ به یکی از خانواده های سرشناس افغانستان تعلق دارد، نه هرویین؛ بلکه بخشی از موزیم ملی افغانستان را یافت که جهت انتقال به کشور های عربی وغربی آماده شده بودند. دراین گزارش ازسرنوشت این اثار چیزی گفته نشده بود.

طالبان درآخرین روزهای فیبروری2001 خود را آماده کردند تا تندیس های بودا را ازمیان بردارند. چنین تصمیمی وجدان بشریت را تکان داد و بحث داغی  را در رسانه های جهان برانگیخت، یادم می آید امیل پسرلی گزارشگر بخش پشتوی بی بی سی در گفتگو یی با وکیل احمد متوکل وقتی او را در پیوند به این امر به اصطلاح سوال پیچ می کرد ،متوکل معتدل!پاسخی نداشت تا این که با لحن خشم آلودی گفت: « وروره ته دبتانو مدافع یی؟»

 البته پیش ازاین منارچکری یگانه مناردورۀ بودایی افغانستان نیمه شبی دردامنه­های خردکابل با صدای درد ناکی فروافتاده بود. باشنده­گان منطقه نیمه شبی چنین صدایی را شنیدند واما نمی دانستند که کمریکی ازستون پایه های تاریخ دورۀ بودایی افغانستان شکسته است. طالبان تا آخرنپذیرفتند که منارچکری را از میان برداشته اند؛ اما مردمان محل گفته بودند که صدایی را که آن­ها نیمه شبان شنیده اند،صدای بوده ازیک انفجار بزرگ. یکی از باشنده­گان چکری گفته بود: من نمی دانستم که این منار چقدراهمیت دارد؛اما مردمان دهکدۀ ما خوش بودند که چنین منار ویادگار تاریخی در منطقۀ آن­ها وجود دارد. این روزها در پیوند به منارچکری کمتر سخن گفته می­شود،گویی ظاهراًهمه­گان پذیرفته اند که گویا آن منارخود فرو افتاده است. درحالی که منارچکری نخستین قربانی جهالت طالبان است، شاید به دلیلی  این که یکی از یادگار های مدنیت بودایی افغانستان بود.

گاهی چنین اندیشه های نیزمطرح شده است که پاکستان با اجرای یک برنامۀ منظم در تلاش آن بود تابه وسیلۀ طالبان هرگونه مظاهرآثاردورۀ بودایی درافغانستان را نا بود کند تا نشان دهد که اساساً افغانستان درمدنیت بودایی سهمی ندارد. افزون بر این بزرگترین بیدادی که در زمان طالبان جریان داشت، کاوش­های غیرقانونی ساحات باستانی بود. شاید بتوان گفت درآن سال­ها کمتر ساحۀ باستانی درافغانستان وجود داشت که ازغارت کاوشگران غیر قانونی درامان مانده باشد.چنین کاوش­هایی به گونۀ گروهی و برنامه ریزی شده اجرا می شدند. طالبان خود به دزدان ساحات باستانی اجازۀ چنین کاری را داده بودند. باری یکی ازوالیان طالبان دربادغیس گفته بود که آن­ها خمس آثاربه دست آمده ازکاوش­های غیر قانونی را دریافت می کنند. این خود به این مفهوم است که طالبان به هر گونه کاوش های غیر قانونی که اجازه داده بودند. البته آن­های در قلمرو حاکمیت طالبان چنین کاوش­هایی را انجام می داند گروهای مشترک طالب – پاکستانی بودند.

در آخرین سال های حاکمیت طالبان گروه­های دیگری به نام ملنگان به غارت زیارتگاه ها می پرداختند. گروه ملنگان که من ازغارت­های تاریخی- فرهنگی آنان گزارش­های در رادیوی بی بی سی داشتم ، به زیارتگاه­ها می رفتند، ختم و خیرات می کردند ومردمان گرسنۀ منطقه را نان و آبی می داند وبعد شبانه­ها به کاوش می پرداختند. طالبان کاملاً ازچنین رویداد هایی آگاه بودند و حتا می توان گفت که چنین جنایت هایی در تفاهم با آن­ها صورت می­گرفت.در حالی که در سنت­های مردم افغانستان بی حرمتی به زیارتگاه­ها کارنکوهیده یی است. در آن زمان گزارش­ های وجود داشت که حتا زیارت پیرکیدانی در کنارفروشگاه بزرگ نیز به وسیلۀ گروه ملنگان کندن­کاری شده بود.

قاچاق آثار باستانی افغانستان ازهمان دوران مجاهدین تا امروز به یکی از پر درآمد ترین معامله­های بازارگانی درمنطقه وجهان بدل شده است که اوج آن به سال­های حاکمیت طالبان برمی گردد. چنان­که گزارش های وجود دارد که پول به دست آمده از قاچاق آثار باستانی افغانستان در آن سال­ها بیشتر از پول قاچاق مواد مخدربود.

 گزارشی وجود دارد که نصیرالله بابر، پدرمعنوی طالبان باری پروفیسوراحمد دانی باستان شناس معروف پاکستان را به خانۀ خود می خواهد تا آثاری تاریخی را که او درخانه دارد، ببیند وارزشیابی کند. احمد دانی دریکی از گفتگو های خود بیان داشته بود که او آثار زیادی از موزیم ملی افغانستان واز آن شمارعاج های بگرام را درخانۀ او دیده که برایش شگفتی انگیز بوده است. گفته می شد که خانهء نصیرالله بابر و بی نظیر بوتو در آن سال­ها به گونه ای به موزیم آثار تاریخی افغانستان بدل شده بودند.

طالبان در یازدهم مارچ ماموریت خود را تکمیل کردند ودیگر جای آن دو تندیس با شکوه ایستاده، دو حفرۀ بزرگ بر جای مانده است که نسل  در نسل یادگاری سفاهت  تاریخی وفرهنگی آنان را به نمایش می­گذارد. رویداد شرم آور تخریب تندیس های ظاهراً بخش دیگری از ویرانگری فرهنگی تاریخ طالبان را از نظر های پنهان ساخت. در حالی که فاجعه در این پیوند ژرفا و گسترده­گی بیشتری دارد. پس از تخریب تندیس ها من گفتگویی داشتم با  مولوی عبدالرحمان هوتک، معین وزارت اطلاعات وفرهنگ طالبان، او در این گفتگوی که در بخش گزارش های فرهنگی افغانستان  در برنامۀ آسیای میانۀ بی بی سی نشر شده است؛ گفت که طالبان پیش از تخریب تدیس ها بودا در بامیان بخشی از موزیم افغانستان را نیز از میان برده بودند. به گفتۀ او طالبان در چند روز دست کم دوصد و پنجاه تندیس گوناگون دیگر را در موزیم ملی افغانستان نیز تخریب کردند. در پیوند به این بعد ویرانگری فرهنگی طالبان کمترسخن گفته می شود. در حالی که ارزش فرهنگی و تاریخی این آثار کمتر از منار چکری وتندیس­های بزرگ بودا در بامیان نیست. هوتک در این گفتگو بیان داشت که طالبان کوشیدند تا تمام آثاری را که به گونه یی تصویر انسان در آن­ها وجود داشت، نا بود کردند،حتا آثار فلزی ازاین گونه را. پرسیدم که  تندیس های سنگی را که شکستانده اند، اثار فلزی را چگونه نا بود کرده اند؟ با خندۀ طنز آلودی گفت:« به زور ایمان!»

باید بگویم که مولوی عبدالرحمان هوتک در نظام طالبان یکی از مخالفان جدی تخریب تندیس های بودا بود. او در نظام طالبان مرد استثنایی بود و به سبب همین مخالف با تخریب های تندیس ها بود که او را از مقام معنیت وزارت فرهنگ سبک­دوش کردند.  بعداً او را به مدیریت قونسولگری وزارت خارجه گماشتند که در آن زمان عملأ یک بخش فلج بود. پس از برکناری او بود که تندیس ها تخریب شد.این نکته را باید بگویم که او به مجلۀ فرهنگ نشریۀ وزارت اطلاعات و فرهنگ اجازۀ بازنشر داد و خود با دست اندرکاران مجله و شماری از کارشناسان عرصۀ باستان شناسی همکاری نزدیک داشت. درست به یاد ندارم که مجلۀ فرهنگ در زمان طالبان چند شماره به نشر رسید؛ اما در یکی از شماره های آن تصاویری از ساحات باستانی و کتیبه های تاریخی  به نشر رسیده بود که چنین چیز هایی در آن زمان خود حادثۀ مهم فرهنگی به شمار ی آمد.

پس از تخریب تدیس­ها نشریۀ تند رو« ضرب مومن»  وابسته به یکی از گروهای هراس افگن پاکستانی سال­نمایی  را به نشر رساند زیرنام «بت­شکن کلندر.» ضرب مومن پیش از این درکابل نیز چهره نموده بود، چنان که در نخستین روز های رسیدن طالبان به کابل، ضرب مومن بر دیوارهای خون آلود وزخمین کابل نوشته بودند:« کامیابی مبارک هو!». گروه ضرب مومن درسال­نمای خود  تخریب تندیس­های بامیان را به خواننده­گان خود مبارک باد گفته بود وتصاویر مراحل گوناگون تخریب و انفجار تدیس­ها را به نشر رسانده بود که دیدن چنان تصاویری تمام غم و مصیبت جهان را در دل و روان انسان بیدار می­ساخت. این سال­نما در بازارهای پشاور وشاید هم شهرهای دیگر پاکستان  به فروش می رسید. روزی در منطقۀ بورد در شهر پشاور یکی از جوانان پناهندۀ افغان با شور و فریاد این سال­نما را به فروش می رساند  و فریاد می زد: بت شکن کلندر!بت شکن کلندر! و بسیار علاقه داشت تا مردم به تصاویر آن توجه کنند.

پیر مرد مهاجری که از کنارش می گذشت گفت: بچیم! جوان ایستاد و در اندیشۀ آن شد که شاید پیر مرد می خواهد یکی از این سال­نما ها را بخرد؛ اما مرد روزگار دیده برای جوان گفت: بچیم اگرهم که می فروشی این همه فریاد مزن! این همه فریاد مزن!!!

گویی فریاد جوان درگلویش خشکید و خاموش ماند! نمی دانست چه بگوید! شاید تازه متوجه شده بود که ضرب مومن فرهنگ او را خرد وخمیر کرده وتاریخ او را به سنگ­پاره­هایی بدل کرده  و حال به وسیلۀ خود او آن را به فروش می رساند، آن هم درپاکستان.یعنی این پاکستان گویا بی تاریخ بازار فروش تاریخ شماست! در آن زمان طالبان، جشن نوروز را تحریم کرده بودند و تقویم خورشیدی را که همان تقویم جلالی است، باطل اعلان کرده بودند! روز های دردناکی بود، این ماجرا روز ها ذهنم را آزار می داد تا این که این شعر در من ایجاد گردید، هرچند مصیبت چنان ابعاد گسترده وژرف دارد که بتواند در چنین شعر های ساده بیان شود:

 

سالنمای بت شکن

 

نوروز مرده است

و بر نطع خون آلود آفتاب

انبوه کرگسان سیاهی

از جمجمۀ ماه واستخوان ستاره گان

                       سفره آراسته اند

نوروز مرده است

و دیگر هیچ کسی

زنده گی را

و روشنایی را

با نفس های آفتاب اندازه نمی گیرد

و دیگرهیچ کسی نمی داند که آفتاب درسرزمین من

در سه صد و شصت وپنج روز

چند قرن پیر می شود

 

نوروز مرده است

و دیگر هیچ کسی نمی داند

که در مراسم اعدام آفتاب

گلولۀ نخستین را چه کسی شلیک کرد

                          از جماعت شیطان

 

نوروز مرده است

و انبوه سوگواران شرمسار

در خلوت آبی « نیروانا»

تنها صدای انفجاری را شنیدند

که ذهن چندین هزار سالۀ تاریخ را

ازهم متلاشی کرده است

وقتی که «ضرب مومن»

حراج اندام پاره پارۀ ما را

در چارراه توطئه

در چارراه« سال­نمای بت شکن»

                              فریاد می زد

نوروزمرده بود

و مرده گان قرن های دور

در گورستان های کهنه از شرم لرزیدند

و هزار و چند بار دیگر مردند

وقتی که« ضرب مومن»

بر پیشانی شکستۀ کابل

با خط جلی نوشت:

              کامیابی مبارک هو!!!

 

اپریل دو هزار یک

شهر پشاور

 


               

 

 

                                                       «»«»«»«»«»«»   

 

 

 

         ________________________________________________________


 

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول