© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دیـدار با رامشـگر گیتار نگار

 

 

صبورالله ســیاه سـنگ

hajarulaswad@yahoo.com 

 

 

هنرمندان بخش موسیقی در افغانستان – به ویژه بانوان– قربانیان قهرمان، آزادیخواهان راستین و پاسداران پاکباز فرهنگ هستند. آنچه آنها میورزند، کارآتر و نیرومندتر از خامه و نامه است. اگر آوازخوانها نمیبودند، گنجینه سروده های ماندگار چگونه میرسید به مردمی که نوشتن و خواندن نمیدانند؟

 

هنرمندان را از ته دل ارج نهیم، زیرا در تاریکترین روزگاران تاریخ نیز فانوس هنر را نه تنها با آوا بلکه با بهای جان و روان فروزان نگهداشته اند. هنگامی که دوست میداریم، اندوهگین میگردیم، تنها میمانیم، در نیمه راه رها یا فراموش میشویم، پیش میرویم، میشکنیم، درمیمانیم، میموییم، میپوییم، می افتیم، و بار دیگر برمیخیزیم، به موسیقی پناه میبریم تا آرام گیریم.

 

هنرمندان شایان نکوداشت و شایسته آفرین اند. در سرزمین ما، همپای درآمیختن بحران و بوران، هنگامی که سینه سپهر تنگی میگیرد؛ هر آنچه سنگپاره های نفرین در فلاخن توان و توان فلاخن میگنجند، به پرواز درمی آیند و یکراست آیینه خانه دل – و گاه زندگی – هنرمندان را ریز ریز میشکنند. چرا چنین؟ کاش میدانستیم.

 

چرا در برخی از گوشها فروپاشی شیشه پاره ها خوشایندتر از زمزمه زمزمی هزاردستان می آید؟ چرا شماری از چشمها ساختمان تفنگ را خوشنماتر از پیکر گیتار میبینند؟ و چرا انبوهی از زندگان پریشان میخواهند خداوند را از آفرینش "آدم" پشیمان سازند؟

 

اگر پاسخ سه پرسش بالا را میدانستیم، شاید هرگز نمیپرسیدیم: چرا احمد ظاهر سر به نیست شد؟ چرا توریالی نواز را به دار آویختند؟ چرا داوود امید زندانی و سپس ناپدید گشت؟ چرا فضل احمد نینواز را تیرباران کردند؟ چرا به زندگی سرور سرخوش پایان دادند؟ چرا بخت زمینه را زهر نوشاندند؟ چرا پیکر بنگیچه تاشقرغانی را پارچه پارچه کردند؟ چرا خون همایون رازبان و سلیم سحاب را ریزاندند؟  چرا فیض منگل بدخشی، نیاز منگل بدخشی و عزیز دروازی را به زیرزمین فرستادند؟  چرا زندگی خان قره باغی و ماستر فضل غنی را ستاندند؟

 

زنجیره این چراهای دنباله دار از میان مشتی که به هستی نصرت پارسا پایان داد، میگذرد و تنها خداوند میداند تا کجا و تا چند خواهد رسید. مباد دیباچه تاریخچه موسیقی سرزمین ما بیش ازین با خون نگاشته شود.

 

هنرستیزان و فرهنگ گریزان زندگان را میکشند، ولی آیا زندگی را نیز میتوان کشت؟ تا هنر شگوفا باشد و هنرمند پویا، زندگی نمیمیرد.

 

و با آرزو و امیدی اینچنین، شام امروز آمده ایم به دیدار سه هنرمند، یک نویسنده و یک آشنای آواره: وحید قاسمی آوازخوان، نوازنده، آهنگساز، پژوهشگر و وحید قاسمی نامی از افعانستان در کانادا. این پنج تن چگونه یکی شده اند؟

 

وحید قاسمی آواز خوان

 

گلوی آوازخوانها باید از سوی موسیقیدانها بررسی شوند، زیرا داوری شنونده در بهترین برآمد نیز زیر چتر سیلقه یا پسند می آید و از کجا پیدا که بر هنجارهای آواسنجی استوار نباشد.

 

بسیاری از آهنگهای وحید قاسمی پس از سپری شدن دو سه دهه، زبان به زبان میگردند و خواهندگانی دارند. شاید به کمک همین شناسه نیز بتوانیم دریابیم او چگونه پا گرفته و به پذیرش رسیده است.

 

به گفته استاد حفیظ الله خیال، "آواز وحید قاسمی گرم و گیرا و دارای مشخصات معیاری برای برکشیدن نواهای کوتاه و بلند است. او در خواندن آهنگها چه به سبک جدید و چه به سبک قدیم اصول قبول شده این رشته را با کمال هنرمندی رعایت میکند."

 

و به گفته کبیر هویدا، "علمیت موسیقیایی وحید قاسمی در آواز خوانیش نیز متبلور میشود. نامبرده با مسئولیت و تسلط و آگاهی کامل میخواند، چنانی که مومن متدین نمازش را با اخلاص میخواند. گمکها و مایکروتونهایی که قاسمی هنگام اجرای آهنگها با گلویش به کار میبرد، کار هر کس نیست و کار آدمهای غیرفنی هرگز."

 

وحید قاسمی نوازنده

 

نام وحید قاسمی بیشتر و پیشتر از هر سازابزار دیگر با گیتار گره میخورد. به گمان زیاد، راز پیروزیش در هنر نوازندگی پایندگی همین پیوند است. البته، پیش از او هم گیتارنوازانی داشته ایم، مانند عمر سلطان، استاد محمد حسین آرمان، عزیز رسول، مقصود شکور، مصطفا اعتمادی، اعظم پرونتا و کسان دیگر که چند پیراهن بیشتر از وحید قاسمی کهنه کرده اند.

 

وانگهی اگر گیتارپردازی مانند رونوشت در ادبیات (استنساخ) دست دوم و سوم و چندم و به بیان ساده تر "کاپی" پارچه های بیگانگان شود، تاب چندانی نخواهد آورد و زود یا دیر در بن بست "بازنوازی" خواهد پژمرد. ولی اگر آفرینشی در کار باشد، گیتار بازوی هنرمند خواهد شد، نه زیب و زیور شانه و کوله بارش.

 

وحید قاسمی بریدن از بزرگراه آبایی و پا گذاشتن به باریکه نوگرایی را با پدرود به پرده ها و درود به اکوردها و هارمونیها در روشنای گیتار آغاز کرد.  او با مایه گرفتن از موسیقی ناب چهار گوشه افغانستان و سایه روشنهایی از غزل هندی و ترانه ایرانی، خیلی زود به خودیابی دست یافت.

 

وحید قاسمی آهنگساز

 

اگر آوازخوانی و نوازندگی هنر باشند، آهنگسازی چه خواهد بود؟ هنر برتر؟ گذشت سالها و شاید دهه ها آوازخوان یا نوازنده را کمک خواهد کرد به آفرینش ناب موسیقیایی دست یازد و آهنگ سازد. شگفت اینکه وحید قاسمی پیش از آزمونهای بزرگ از این کوره پیروز آمده است.  

 

میگویند او جوانترین آهنگساز افغانستان بوده است. آیا در سرزمین ما نام دیگری که در میان هفده و بیست سالگی به شیوه یا همانند او آهنگ ساخته باشد، خواهد درخشید؟

 

آهنگ ساختن برای خویشتن پذیرفتنی است و آهنگ ساختن برای دیگران از سوی هنرمندی که خود آوازخوان باشد، از چندین نگاه ستودنی. اگر روند نخست "جوشش خویش خواهانه" باشد، روند دومی را میتوان "کوشش دگرخواهانه" خواند. زیرا در این یکی بخشایش مهربانانه بیکرانگی نهفته است.

 

ژرفپردازی در آهنگهای "دل آدم میشه راز همه دلها ره بدانه"، "اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام"، "میشه در باغ دو چشمایت بشینم"، "نشود فاش کسی آنچه میان من و تست" و ... آشکار و نهان است. باید به آنها گوش فراداد – نه اینکه شنید – تا پنهانیه ها شان را دریافت. نمونه های زیرین درنگ فزونتر میخواهند:

 

1) "هله نوروز آمد" در مایه و نمایه موسیقی تلنگ هراتی ساخته شده است. گزینش لحن آشنای همریشه با موسیقی همسایگان/ برگزارکنندگان جشن نوروز و نیز کاربرد سازابزارهایی چون دمبوره، سرنا، دف و رباب به آن هوای باستانگرایانه داده اند.

 

2) "آشتی" با ساخت و بافت آمیزش موسیقی گوشه گوشه افغانستان رنگ یافته است. نوای دلگرم کننده همدلی، همباوری و خوشبینی در سراسر این آهنگ موج میزند.

 

3) "آللو ای کودک افغان للو" (به آواز استاد مهوش) از سویی با جرنگ جرنگ بازیچه ها و تند بادها و از سوی دیگر با هوای فسانه های شبانگاهی به یاری سازهای بازتاب دهنده "لالایی"، غنودن کودک در آغوش مادر و خواب خوش را نقش میبندد.

 

4) "بهار" با ترنگاترنگ کوبیدن ابزار فلزی دستداشته دژخیم بر میله های زندان آغاز میشود و گام به گام در برآمد یکی از راگهای اندوه آفرین دنبال مییابد.

 

5) "شطرنج" بیانگر روزگار نبرد نشان کنونی افغانستان است از زبان تماشاچی خاموشی که رفتار همه مهره ها را میبیند، بدون آنکه کاری از دستش برآید.

 

6) "من در صدف تنها با دانه باران" سروده سپیدی است به شیوه غزل با فرجام دگرگونه و سیگنالی.

 

7) "چه بود سرو کار غلط سبقان در علم وعمل به فسانه زدن" با داشتن وزن شاذ، در موسیقی ویژه و ناهمانند با آهنگهایی که در گذشته ها بر بنیاد سروده های بیدل ساخته میشدند، درآورده شده است.

 

8) "مطربا نرمک بزن تا روح باز آید به تن" در بافت پنج ضرب و همخوان با الگوهای پارینه موسیقی افغانستان ساخته شده است. این نمایه گرچه در موسیقی امروز سرزمین ما ناشناخته مانده، یگان نمونه ناب آن را میتوان در سازهای هزارستان و بدخشان یافت.

 

9) " ترانه "همبستگی" در سه پرده "سول لا ری" (همنهاد "سا ری په") بر تهداب آهنگی از نیمه نخست دهه 1960 پرداخته شده است. رباب، دنبوره، دف و نای، زیبایی این پارچه را چند چندان ساخته اند.


در نمایش آهنگ "همبستگی" هنرمندان جوانی چون شکیب عثمانی، قیس الفت، وحید شریفی، نعمت حکیمزاده، حمیرا عمر و غزل فرخاری در پرتو رهنمودهای وحید قاسمی نقش دارند. در بخش هماوایی (کورس) فاروق درویش، کرام الدین، ویس ابراهیمی، ویس عندلیب، خالد نصیری، خالد رحیمی، بهزاد فرخاری و شریف الف نیز خوش درخشیده اند.

"همبستگی" با سرنامه کوتاه "با همیم: مستحکمیم/ پاشانیم: پریشانیم" و فراخوان "هله هله هله" از دل تاریکی پدید می آید و در درخشش سه رنگ درفش افغانستان دنبال میشود. بازتاب چندین باره "سبز، سرخ، سیاه" در جامه هنرمندانی که نمودارهای آزادگی درفش سرزمین شان را به تن دارند، و سپس موجه فشانی همان رنگها بر سبزه زاران پای بودای بامیان میتوانند نشاندهنده ژرفای پیامش باشند.

نمادهای دیگر مانند راهپیمایی جوانان از میان دف تا میلان ساقه نای و باهمی آنها در کنار پرده های هارمونیه و تارهای گیتار که شاید پیشنهاد کننده نیمرخ دیگری از همبستگی و همخوانی اند، نیازی به کاوش بیشتر دارند.

 

همینجا باید افزود: در میان انگشت شمار هنرمندانی که در سه دهه گذشته به پاسداری و تازه داری موسیقی ناب هزارستانی سختکوشانه ایستاده اند، وحید قاسمی از جایگاه بلندی برخوردار است.

 

کبیر هویدا میگوید: "وحید قاسمی در چند بعد موسیقی توانایی و تسلط دارد. بکر بودن و تازگی فضای کمپوزهای او ویژگیهای اصالت کارش را در چشم اهل هنر و درک شنوندگان خوب موسیقی نمایان میسازند. کمپوزهای وحید قاسمی از اصالت بر خوردار اند و نشان میدهند که وی از علمیت موسیقی بهره مند  است.

 

او می افزاید: "یک آهنگ زمانی اصالت پیدا میکند که علمیت و زیبایی با هم بیامیزند. وحید قاسمی این توانایی را به تکرار در آهنگهایش به اثبات رسانیده است. او نوازنده شوقی نیست، در کارش تسلط علمی و تجربی دارد. زحمات این هنرمند در تنظیم و نواختن موسیقی نشاندهنده فهم خوب و اساسی وی از موسیقی است. سی دی "زمزمه باران" یک نمونه از کارهای بیشمار وی در تنظیم و نواختن موسیقی است."

 

کبیر هویدا به یاد می آورد: "وقتی من یکی از آهنگهای خودم به اسم "موج" (تو در چشم من همچو موجی) از فروغ فرخزاد را به آواز وحید قاسمی شنیدم، با زیباییهای که در این آهنگ علاوه کرده بود، راضیتر از آنم که یک آهنگساز میتواند با شنیدن آهنگش از گلوی یک آواز خوان باشد. اگر بخواهم آنچه را که در مورد این هنرمند برای گفتن دارم، به طور خلص بیان کنم، چنین خواهم گفت: وحید قاسمی یک هنرمند آبرومند، با مسولیت، آگاه و توانا در بخشهای مختلف موسیقی است که موجودیتش غنیمتی است بزرگ."

 

استاد خیال در همین زمینه میگوید: "آهنگساز نمیتواند، بدون در نظرداشت حنجره هنرمند، به ذوق وسیلقه خود کمپوز نماید. خوشبختانه وحید قاسمی  این اصول را در کمپوزهایش دقیق در نظرگرفته است. او قوت شعر و حنجره هنرمند را در کمپوز اصولاً مراعات مینماید."

 

وحید قاسمی پژوهشگر

 

سرگذشت و سرنوشت موسیقی افغانستان کمتر به نوشت آمده است. نویسندگانی چون Hermann Markus Pressl، Lorraine Sakata، Mark Slobin، John Baily؛ استاد اسدالله شعور، استاد سرآهنگ، استاد عبدالوهاب مددی، استاد صدیق قیام، استاد عنایت الله شهرانی، دکتور ناصر سرمست، لطیف بابی، عبداللطیف پاکدل، نصرالدین سلجوقی، عبدالحی تاشقرغانی، و انگشت شـمار کسان دیگر در این راستا یادگارهای گرانبهایی به جا گذاشته اند.

 

وحید قاسمی از 2001 تا 2011 با شیوه تازه تر به بررسی و پژوهش موسیقی گوشه و کنارافغانستان پرداخته است. او پنج سال نخست را به آمادگی و رویکردهای تیوریک و پنج سال دوم را به گفتگوهای دامنه دار با هنرمندان یا خانواده ها، بازماندگان و آشنایان شان بخشیده است. دهها نوشته کارشناسانه در گستره ساز و آواز به زبانهای فارسی و انگلیسی رهاورد این تکاپوی دنباله دار اند.

 

پژوهش در زمینه موسیقی و خم و پیچهای آن – از آواز خوانی و نوازندگی تا آهنگسازی و پاکوبی – نازکیهای چند لایه دارد. آنچه از بایدهای شماره یک پنداشته میشود، نگاه اندیشورزانه – نه هنرمندانه – به هنر است. اگر پروژه های پژوهشی در پرتو وفاداری و پابندی به شیوه disinterest (وابستگی زدایانه) رویدست گرفته نشوند، به بیان دیگر، اگر شور نهان گرایش ذوقی به این یا آن بخش هنر از سوی پژوهشگری که خود دست اندرکار هنر باشد، پیشاپیش مهار نگردد، بازتابها نمیتوانند نمایانگر ارزش راستین پدیده ها و روندها باشند.

 

وحید قاسمی در گفتگو با هنرمندان از آغاز تا فرجام شیوه "وابستگی/ دلبستگی زدایانه" دارد. نامبرده از آوردن پرسشهای یکسوگرایانه و سودهنده دوری میگزیند تا راستکاری علمی (Academic Honesty) خویش را آسیب ناپذیر نگهداشته باشد.

 

فاکتها و یافتهای هنری/ فرهنگی از بدخشان، بادغیس و هرات برای بهبود آگاهی از آنچه تا کنون دست نیافته مانده بودند، به دو گونه شمارشی (کمی) و سنجشی (کیفی) گردآوری شده اند. پرداختن به چند و چون نمونه های ساز و آواز در جغرافیای یاد شده بر سنجه های زیرین استوار اند:

 

-  مایه: هوای درونی آهنگ، پیام، احساس، عاطفه، سوز، سوگ، سور، نیایش

-  نمایه: ساختار، بافت ساز و آواز، تون، تک یا چند آوایی، تک یا چند نوازی

-  ریشه: چگونگی پیدایی، خودساخته، وام گرفته، مردمی (فولکلور)

-  پیشینه: روزگارسنجی، دگردیسی با پیمایش دهه ها، نسل ها،

-  سرشت: جا افتاده، فراموش شده، بالنده، میرنده، و ...

 

تا جایی که از نگارش رساله های پژوهشی "موسیقی اصیل بدخشان" و "موسیقی اصیل هرات و بادغیس" و کستهای شنیداری/ دیداری برمی آید، شگردهای زیرین در یکایک نمونه ها امانتدارانه پاسداری شده اند:

 

Scanning (دید پویی): جستجوگریهای آغازین با نگاه گسترده به بنیانها و زمینه ها

Screening (گزین جویی): برخورد گزینشی و جاسازی هنجارمندانه یافته ها

Filtering (گزیده گرایی): ناب یابی از میان یافته های گزینشی و بررسی آنها

 

وحید قاسمی در جریان داد و ستد با هنرمندان نه در نقش پرسنده آرام و "یادداشت بردار"، بلکه در کردار پژوهشگر چالش انگیز چهره مینمایاند تا گفت و شنودها را ژرفای بیشتر بخشد.

 

آنجا که آوازخوانی میگوید: "این آهنگ را خودم ساخته ام و پیش از من نواخته نشده  است"، وحید قاسمی از روزگار نوآموزی/ شاگردی، چگونگی فراگیری موسیقی  و نام استادش میپرسد. پس از آنکه آوازخوان نام و سالهای کارکردهای "استاد" را بازمیگوید، پرسنده از خانواده، نزدیکان و بازماندگان "استاد" و نیز از سالمندان همزادگاهش خواهان آگاهی بیشتر میشود تا  باdouble/ triple check  (بررسیهای چند باره) به درستترین یا نزدیکترین  پاسخ دست مییابد.

 

وحید قاسمی درون خانواده

 

بر بنیاد همان گفته نغز که "در پشت پیروزی هر مرد، زنی ایستاده و در پشت ناکامی هر زن، مردی کمین گرفته است"، چنان مینماید که وحید قاسمی از پشتوانه سترگی بهره مند است. نامی که در نقش پشتیبان کارکردهای این هنرمند نستوه میدرخشد، کارینا جان است. این بانوی با شکیب و شهامت، فراهم سازنده هر زمینه، راه اندازنده هر هنگام، و آرنده هر گونه آرامشی که همسر هنرمندش نیاز داشته، بوده است.

 

اگر – خدانخواسته – کارینا جان نمیبود، آیا دریابنده، گیرنده یا شنونده اینهمه آهنگها و رامشگریهای شیوا و دلنشین میبودیم؟

 

گاه مردم میخواهند از زندگی و روزگار هنرمندان بیشتر بدانند. وحید قاسمی برون از جهان موسیقی چگونه آدمی است؟ با دریغ، سیاه سنگ نمیتواند پاسخگوی خوب این پرسش باشد. چه، او را از نزدیک نمیشناسد. بهتر خواهد بود، دوستان و همکارانی که از رفتار و کردارش آگاهی زیادتر دارند، روشنی اندازند.

 

آویزه هــا

 

1) وحید قاسمی از دو سو با دو نسل همپیوند است: از سوی پدر و پدربزرگ با موسیقی پارینه، و از سوی خودش با جوانان، نوجوانان و کودکان

 

گزینه "قوقوقو، برگ چنار" که به پشتکار این هنرمند فراهم آمده، گزینه شانزده ترانه پرآوازه کودکان افغانستان با سی دی آهنگهاست. هر برگ با نوشته، نشانه های ساز_نگاری (Music Notation) و نگاره های رنگین کودکان آراسته شده است. ترانه ها به فارسـی، پشـتو، هزاری و ازبیکی از سوی کودکان و نوجوانان ثبت و اجرا گردیده اند. در نیمه دوم سی دی، هر ترانه به شیوه "ساز بدون آواز" (Instrumental) نواخته شده تا بتوان آنها را جداگانه تمرین و ثبت کرد.

 

2) برای آگاهی بیشتر از کار و زندگی وحید قاسمی میتوان روآورد به "بارانه ها و بهارانه های بدون راهی"، "برگهای گمشده و بازیافته چنار"، "باز هم برگ چنار"، "همبستگی: یادگار ماندگار" و "نشود فاش کسی آنچه میان من و تست"

 

www.farda.org/articles/10_updates/100200/poem_s_siasang2.htm

www.kabulnath.de/Salae_Soum/Shoumare_47/Dr.Siasang_QuQuQu.html

www.kabulnath.de/Salae_Soum/Shoumare_52/Dr.Siasang_Bargechnar.html

www.farda.org/articles/10_updates/100300/wahid_qasimi/poem_nil_totia.htm

www.farda.org/articles/10_updates/100300/wahid_qasimi/poem_s_siasang.htm

 

3) برای دیدن یا شنیدن چند آهنگ یاد شده میتوان روآورد به

 

www.youtube.com/watch?v=8FVInEt0tpI

www.youtube.com/watch?v=Cb2UeSmV6z4&feature=related

www.farda.org/articles/07_updates/071100/tarana waheed qasemi.wmv

 

4) Lorraine Sakata پژوهشگر نامور موسیقی افغانستان زیرساخت آهنگ "همبستگی" به آواز غلام حیدر را در روستای سنگچیلک (دایکندی/ ارزگان) در 1966 یا 1967 ریکارد کرده بود. پاره های آن سرود چنین اند: "آی زلفین حلقه حلقه با دور روی دلبر/ آی دندان ده وقت خندان دّر سفید روشن/ مثلش به کل عالم گل پیرهن ندیدم/ در ملک چین و ماچین، در تاشکن ندیدم/ در روم و بلخ و ایران، من در چمن ندیدم/ چمشمش دو چشم آهو، من در ختن ندیدم/ از دیدن جمالش دل در کباب فتاده"

Lyrichord Stereo LLST 7231
Folk Music of Afghanistan, Vol. 2
Recorded by Tom and Lorraine Sakata

August 1966 – July 1967
Lyrichord Discs Inc., 141 Perry Street, New York, USA

[][]

کانادا

هفدهم نوامبر 2011

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول