© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چشم خونین پادشاه

(بخش هفتم)

 

صبورالله سیاه سنگ

hajarulaswad@yahoo.com

 

 

 

به دنبال پرسش/ پاسخهای پیشین با دکتور حسن شرق، روز بیستم جون سال 2010، جنرال فضل احمد صالحی یادداشت زیرین را از راه پست به نگارنده (سیاه سنگ) فرستاد. این نبشته بدون کوچکترین کاست و فزود پیشکش خوانندگان میگردد.

 

یادش به خیر چه روز هایی بود!

 

مدتی شد که با استفاده از [مهربانی] اقای سراج الدین وهاج نویسنده سابقه دار افغانستان، به خواندن مجله زیبا و خواندنی "درد دل افغان" اشنايی و دلچسپی یافته ام. واقعا نوشته های "از هر دهن سخنی و از چمن سمنی" بیشتر به زینت و محتوای مجله و علاقه خواننده، به خواندن مضامین مورد علاقه خود افزوده میرود. چنانچه از چندی به اینطرف مقالات پیهم انجنیر عبدالکریم عطائی به دفاع از تغییر نظام شاهی و تاسیس جمهوری و کارنامه های مرحوم محمد داوود شهید اولین رییس جمهوری افغانستان، بیش از پیش مرا واداشت تا با استفاده از معلومات دست اول شان در باره ابهاما ت کودتای بیست و شش سرطان به روشنی قرار گرفته باشم.

 

از نوشته های عطائی استنباط میشد که گویا او هم یکی از هواخواهان جمهوری و مشاوری از مشاوران محمد داوود در تاسیس جمهوری افغانستان بوده است. اما مطاله اثر زیبای شان به نام "نوشته ها" و نقد او بر کتاب تاسیس و تخریب اولین جمهوری افغانستان، بر عکس آنچه پنداشته بودم، حاوی نکاتی بود انحرافی و تعریفات نادرست که مرا وا داشت تا تعریفی از عطائی و نقدی بر"نوشته ها" و تفسیری به تعبیر آن کتاب تاسیس و تخریب اولین جمهوری افغانستان کرده باشم.

 

انجنیر عبدالکریم عطائی وزیر مخابرات آخرین روزهای دولت جمهوری، یکی از خدمتگذاران ... ارگ شاهی اند که از آوان طفولیت تا پایان تحصیلات عالی در خدمت و خانه همشیره پادشاه افغانستان خانم مرحوم سردار محمد نعیم وزیر اسبق خارجه کار و زندگی میکردد.

 

او که در صف وفادار ترین ... اهل بیت همیشه مورد لطف و اعتماد ارگ نشینان میبود، به دشمنان سلطنت بدخواه و از ارادتمندان درگاه اطاعت و فرمانبرداری میکردند و در ایامی که شاه نظر دوستانه به برادران (مرحوم محمد داوود و محمد نعیم شهید) بین سالهای چهل و دو و پنجاه و دو [1963 - 1973] نداشتند، اقای عطائی به دور و پیش آنان کمتر پرسه میزدند. اما همینکه صبح بیست و شش سرطان به اصلاح چپه گرمک میشود، به قول خود شان (صفحه 17 "نوشته ها") مثل سمارق با دسته گلی زمان بازگشت محمد داوود از رادیو افغانستان در خانه و کنار و پسرانش میروید و صفحه 20 "نوشته ها- تحریک عمر جان" گواه آن است که از همان دقایق اول بحیث یک شاه دوست به امید بازگشت پادشاهی به تحریک بازماندگان سلطنت به برخلافی جمهوریخواهان و طرح دسایس و پیریزی توطئه به بدنامی و همپاشی پیروان محمد داوود درکودتای بیست و شش سرطان کمر بسته بودند.

 

برداشت از "نوشته ها" و نظری بر نقد تاسیس و تخریب اولین جمهوری افغانستان: اقای عطائی به صفحه 54 شماره 72 « درد دل افغان [روز؟/ ماه؟ سال؟] » اشاره به حسن شرق نوشته اند که نسبتی هرگونه اتهام به ان شخصیت ممتاز ( محمد داوود شهید ) کمال ناجوانمردی شخصی تلقی خواهد شد که خود را همسنگر اوشان میپندارند.

 

آنانی که حسن شرق و ارادت و ارتباط ویرا در حدود نیم قرن با محمد داوود به یاد دارند و اثار مستند، به اسناد وی را خوانده اند، یا از دور و پیش خویش شنیده اند به تعبیر و تصور نادرست عطائی خط بطلان میکشند، آنهم بدلیل انیکه اتهامات و بر داشت های نادرست اکثرمخالفین به شخصیت محمد داوود و همسنگرانش به اسناد گفته ها و نوشته ها و استنباط غلط اقای عطائی و همردیفانش نشر و پخش شده اند. نه از حسن شرق. چنانچه در زمان حیات اقای سید قاسم رشتیا ضمن احترام دوستانه « صفحه 98 – نوشته ها » از وی پرسیدند:" جناب شما از چندی به اینطرف در نوشته ها و مصاحبه ها ی خویش مرحوم محمد داوود شهید را در سقوط سلطنت به همدستی کمونیست ها متهم میسازید. آیا به استثنای قرینه سازیهای عنودانه مدرک و سندی هم جناب عالی دارند؟" فرموده بودند: "بلی! علاوه بر آوازه های بیشتر دروغ و کمتر راست نوشته هایم متکی است به اظهارات و نوشته های انجنیر عبدالکریم عطائی وزیر مخابرات اخرین روز های دولت جمهوری و به ادعای خودش پسر خوانده محمد داوود."

 

در واقع نه تنها مرحوم سید قاسم رشتیا بلکه تعداد زیادی از مخالفین جمهوری با برداشت از گفته ها و نوشته های انجنیر عطائی و همقطارانش مرحوم داوود شهید را در سقوط سلطنت به همدستی کمونیستها متهم میسازند. چنانچه آقای عطائی در باره رفقای سرسپرده محمد داوود در کودتای بیست و شش سرطان در صفحه 131 "نوشته ها" مدعی شده اند: "حقیقت اینست که این سر سپردگان (کودتاچیان) اصلا از اجیران شوروی بودند." ماشاءالله نه یکی کم و نه یکی زیاد!

 

آیا به استناد ادعای گمراه کننده انجینیر عطائی در باره همسنگران محمد داوود، مرحوم سید قاسم رشتیا حق نداشت بنویسد که محمد داوود به کمک کمونیستها بقدرت رسیدند و یا دیگران بپرسند، اجیران شوروی چرا و برای چه از میان همه مردم محمد داوود را به رهبری خود انتخاب کرده بودند؟ شخصیت نامور مانند محمد داوود با آنهمه فهم و دانش و داشتن مشاورین مانند شما و تجاربی که در شناخت اشخاص داشتند چرا رهبری یک دسته اجیران بیگانه را پذیرفتند؟ شاید عطائی بگوید زعیم ملی ما هویت آنان را نمیدانست. آیا مردم نخواهند پرسید: محمد داوود چگونه به اشخاصی که هویت آنان مجهول بود، متکی شد؟ آنهم به یک قیام مسلحانه به جهت تعویض سلطنت به جمهوری، که از در و دیوارش بوی مرگ می امد.

 

حقیقت اینست که طفیلیهای در بارزده برای حفظ منافع خویش حتی به آنانی که دستپرورده شان اند وفا نمیکنند، چه رسد به دیگران. ورنه میشد میان صادق و خاین، وطندوست و بیعلاقه به وطن خط فاصلی گذاشت و رهبری صادق ترین فرزند افغانستان محمد داوود را میان توده ها مغشوش نکرد.

 
جمعیت ربانی و پندار عطائی: جمعیت ربانی به رساله تحت عنوان "سردار داوود در گذشته ننگین"
1355 شمسی [1976] چاپ مطبعه سنگی پشاور به صفحه 11 نوشته اند:

"او [محمد داوود] در تمامی دوره صدارت خویش بعنوان یک عضو و فادار شبکه جاسوسی کی جی بی خدمات بزرگی به روسیه انجام داده است."

 

عطائی در باره حسن شرق نزدیکترین همکار دوره صدارت محمد داوود در صفحه 23 "نوشته ها" آورده است: "حسن شرق یک از گماشتگان عمده کی جی بی بود." همصدا بودن این دو گروه نامتجانس در وارونه جلوه دادن حقایق دلالت میکند که هردو به تخریب هویت جمهوریخواهان از یک منبع تغذیه میشدند منتها یکی از پاکستان و دیگری در میان کابینه دولت جمهوری.

 

برداشت عطائی از اهداف محمد داوود و رفقایش در قیام بیست و شش سرطان: عطائی در صفحه 121 "نوشته ها" گفته است: "اگر طور مثال یک شورای سلطنتی به شمول هر دو شخصیت ملی مرحومان محمد داوود و محمد نعیم که در راس آن پادشاه افغانستان از تطبیق قانون اساسی نظارت میکرد، تاسیس میشد؛ به یقین میتوانست از هرج و مرج هایی که افغانستان را بعد از دوره انتقالی به نیستی سوق داد، جلوگیری به عمل آید." به نظر عطائی اگر شاه محمد داوود را بحیث مشاور خود مقرر میکرد این هرج و مرج یعنی کودتای ضد سلطنتی بوقوع نمیپیوست و دنیا گل و گلزار میبود یعنی همان آش میماند و همان کاسه و هزاران هزار ... درباری!

 

به چه ساده اندیشی و کوتاه نظری انجنیر عطائی اهداف محمد داوود را در تاسیس جمهوری زیر پا میگذارند، به جانبازی آنانی که جهت سر بلندی مردم و سعادت کشور شان اقدام به تاسیس جمهوریت میکنند، خط بطلان میکشند و تغییر نظام شاهی را به عدم مقرری محمد داوود بحیث مشاور شاه تعبیر و خلاصه کرده و در صفحه از صفحات اثر خویش چتل نویس میکنند.

 

فرارنا موفق محمد داوود: درین سالها که حقیقت محو شده و دروغ پردازی رایج، آقای عطائی هم به صفحات 52 و 53 اثر خویش نوشته است: "هوا تا ریک شده بود و از فیر مسلسلها دیگر چیزی بگوش نمیرسید. رادیو افغانستان شروع به نشرات نموده بود. اسلم وطنجار و عبدالقادر به زبانهای پشتو و دری ابلاغیه نشر کردند که در آن از انهدام و نابودی والاحضرت سردار محمد داوود و حکومتش سخن رانده میشد. رادیوی بی بی سی از کودتای کمونستی در افغانستان اطلاع داد ولی گفت که سرنوشت رییس جمهور و حکومتش هنوز نامعلوم است. درین فرصت رییس جمهور در دهلیز گلخانه نشسته بودند و اعضای کابینه و فامیل او به دور و پیشش قرار داشتند. وحید عبدالله به رییس جمهور گفت تا آخرین لحظه اینجا را ترک نخواهیم کرد. با وجود آن به گمان غالب به هدایت وحید عبدالله، صاحبجان قوماندان گارد یک عراده موتر را به دروازه گلخانه آورد. بعد از چند مرتبه تکرار این گفت و شنود مرحومی [محمد داوود] دل و نادل از جای خود بر خواسته و در حالی که زیاد پریشان بنظر میرسیدند از دروازه برامدند. هنوز دروازه موتر باز نشده بود که از طرف مسجد ارگ نزدیک گلخانه (تقریبا بیست قدمی) از بین درختها یک فیر و باز یک فیز دیگر تفنگ به عقب شان اصابت نمود و شنیدم که مرحوم محمد داوود گفتند "اولا" و به عجله دوباره به طرف گلخانه در حرکت شدند."

 

شواهد موجود در صحنه، مانند اعضای دفتر مجلس وزرا، خانه سامانهای ارگ که الحمدلله تعدادی از آنها حیات دارند، "فرار ناموفق" رییس جمهور را یک گفته جعلی و ادعای عاری از حقیقت میدانند. تعجب اور اینکه بکی از منکرین خدا و دشمنان مردم که تا هنوز برای شنیدن نفرین زنده است و در حادثه هفت ثور شریک، از محمد داوود خواسته بود که تسلیم شود؛ به تره کی گفته بود از وی [محمد داوود] خواستم که تسلیم شود. نه تنها او بلکه همه اعضای خانواده اش گفتند: ما تسلیم نخواهیم شد. به وی اجازه دادم که فرار کند. گفت: ما به استقبال مرگ ایستاده ایم، نه به تسلیمی یا فرار سپس ما هم........

 

عقل سلیم و آنانی که یکبار در زندگی با محمد داوود صحبت کرده باشند، باور نمیکنند که ایشان به فرار تن در داده باشند ولی آنچه در اثرعطائی درج شده است و قابل تائید و بی تردیدست همانا عذر وزرای و خواهش وحید عبدالله از رییس جمهور رفتن به قندهار است. صفحه 52 "نوشته ها" و بی شبهه عملی شدن چنین خواهشی در تنگنای چنان محاصره که گارد جمهوری تسلیم و تمام دروازه های ارگ محاصره و اشغال شده باشد، جز بدام انداختن رییس جمهور معنی و مفهوم و تعبیری دیگری در بر نداشت. آنچه به طرح وحیدالله صحه میگذارد، همانا در خواست عطائی از برادر رییس جمهور [محمد نعیم وزیر خارجه اسبق] در بالا کردن بیرق سفید (صفحه 54 "نوشته ها") به عباره ساده تسلیمی بدون قید و شرط رییس جمهور به کمونیستهاست. قرار معلوم چون رییس جمهور با نفرتی عمیق از آنها روی میگرداند، عطائی به همرای وزرا، رییس جمهور را ترک میدهد (صفحه 157 "نوشته ها") و وحید عبدالله هم بصورت باور ناکردنی فرار میکند. (صفحه 60 "نوشته ها")

 

عطائی و ضیا مجید (شخصی که با شهامت بیمانند شب بیست و شش سرطان با همکاران خویش جنرال عبدالولی قوماندان قوای مرکز و مرد نمره یک اردو را دستگیر میکند): صفحه 128 "نوشته ها" در یکی از روز های اول قیام بیست و شش سرطان، ضمن صحبت ضیا مجید به من (عطائی) گفت که من از نزدیکان عبدالولی بودم. از تصورش به کلی به دور بود که من در برابرش قد علم کنم. این گفته او مرا (عطائی) به تشویش انداخت و این سوال را به خاطرم آورد که وقتی در برابر مربی خود اقدام نمود، پس چه مانعش خواهد شد که در برابر رهبر خود محمد داوود هم اقدام نکند؟

 

همین برداشتهای غلط و استنباط نادرست از گفته جمهوریخواهان و پخش و آن میان بازماندگان سلطنت بود که سبب بی اعتمادی کودتا چیان به یکدیگر و باعث بسا از بدبختیها در کشور گردید. ورنه بچه های بیسواد هم میدانند که قیام مسلحانه بیست و شش سرطان، قیامی بود که تعدادی از فرزندان وطن با داشتن عشق به جمهوری شدن کشور جهت سقوط سلطنت تحت رهبری محمد داوود گرد آمده بودندند نه به خوردن مربا و نه به پای بوسی مربی! ورنه هر یک از قیام کنندگان خصوصا ضیا مجید اگر در آن شب به جای عقیده، پشت مربی میرفت و به جای دستگیری عبدالولی در کنار وی قرار میگرفت، سرنوشت رهبر قیام و پیروان وی و جمهوری در افغانستان غیر از آنچه میبود که امروز جمهوریخواهان بنام اجیران شوروی تاپه میخوردند. بلکه در آن آوان از جانب طرفداران دولت و مدافعین تاج و تخت همه آنها به جرم قیام مسلحانه محکوم به مرگ میشدند و درباریان طبق عادت دیرینه با دسته های گل به جای خانه محمد داوود به دروازه عبدالولی پایکوبی و نثار گل میکردند.

 

عطائی و داکتر حسن شرق: در صفحه 51 شماره 72 "درد دل افغان" نوشته اند: "چون با داکتر حسن شرق تحت رهبری مرحوم شهید محمد داوود در خدمت وطن قرار داشتیم، لذا درست نخواهد بود همکاران یک اداره به کردار دیگر انگشت انتقاد بگذارند، زیرا تف سر بالا انداختن به روی خود انسان بر میگردد" (عطائی).

 

به فهم و تعبیر حضرت وزیر گویا اتهام کی جی بی بستن، اجیر شوروی خواندن، به بیهویتی نسبت دادن داکتر حسن شرق در "نوشته ها" انتقادات نیستند که تف گشته بروی جلالتمآب برگردد و با سیاه کردن چند صفحه مجله "درد دل افغان" بدون اینکه همکار گرامی بدانند در کابینه محمد داوود کی معاون اول رییس دولت بود و کدام یک دوم، با سفسطه سرایی هر چه میل داشتند به داکتر حسن شرق حواله کرده اند. به طور مثال یکی از آنها اتهامیست بر حسن شرق در ستون دوم صفحه 54 شماره 72 مجله "درد دل افغان" که من (عطائی) میخواستم از بیراهه شدن تفتیش دیوان محاسبات جلو گیری نمایم و شما (حسن شرق) مانع تفتیش شبکه دوم برق کابل شدید و در آن 400 ملیون افغانی غرق گردید.

 

بعد از بیست و شش سرطان گاهگاهی طبق معمول به دیدار سردار محمد نعیم وزیر اسبق خارجه میرفتم (حسن شرق). روزی اوشان ضمن صحبت فرمودند: چند لحظه پیشتر یک خبر تکاندهنده و تعجب آور شنیدم که گویا در شبکه دوم برق کابل مبلغ چهار صد ملیون افغانی حیف و میل شده و هیچ سندی از آن وجود ندارد. ایشان ادامه داده گفتند : آقای کریم عطائی معاون برشنا موسسه این موضوع را به من گفت و اضافه کرد که حاضر است آن را ثابت هم کند. وی را خدمت شما فرستادم تا شما را در جریان بگذارد. مثلی که دیوارها سوراخ داشت و موشها گوش، زیرا همین که پایم به دفتر رسید اطلاع دادند که انجینیر عبدالکریم عطائی با شما کار دارد. به احتمال نزدیک به یقین حین ملا قات اگر دستش بدستم نمیبود سرش به پایم میخورد.

 

یادش بخیر چه روز هایی بود! با چنین ارادتی جملات در باری از قبل آماده شده را جهت ابراز علاقه و عشق شان به جمهوری خصوصا به جمهوری خواهان و رسوا کردن عناصر استفاده جو یکی را پشت دیگری طوری وصله کرده میرفت که اگر شناخت از سابقه متهمین نمیبود بایستی همه آنانی را که متهم به خیانت میکرد، از جمله حمیدالله حمید رییس برشنا موسسه که به گفته وی مبلغ چهار صد ملیون افغانی را شخصا اختلاس کرده بود زندانی میشد. بهیاد ندارم که تفتیش دیوان محاسبات در برشنا موسسه بود یا در اثر اطلاع عطائی تفتیش به آن ریاست تعیین گردید.

 

با اینکه میشناختم حمیدالله حمید شخص پاک نفس و شریفی بود، اما شهادت معاونش را به اختلاس چهارصد ملیون افغانی و سفارش برادر رییس جمهور را نمیشد نادیده گرفت. یقینا به عطائی گفته شد تا به رییس تفتیش در برشنا موسسه بگوید که اولتر از همه شبکه دوم برق کابل را بررسی کند و شما هم تمام اسناد و مدارک را به اختیار اوشان بگذارید.

 

هنوز هفته از گفتگو با عطائی نگذشته بود که چند نفر از مامورین برشنا موسسه نزدم آمدند و گفتند: "سوگند میخوریم که حمیدالله حمید رییس موسسه شخص شریف و صادق است. طلاعی که به شما در باره او داده اند،غلط محض و افتراست، زیرا برای ساختمان شبکه دوم برق کابل 350 ملیون افغانی منظور شده بود. چگونه امکان دارد که از 350 ملیون افغانی چهارصد ملیون افغانی اختلاس شود و خود پروژه هم تکمیل گردد؟ متاسفانه بدون پرسان و پی بردن به حقیقت تفتیش صدارت دیروز به امر شما رییس موسسه را بر طرف و حبس کرده اند."

 

تلیفونی موضوع را از رییس تفتیش پرسیدم، گفت: دیروز آقای عطائی معاون موسسه از زبان شما گفت نظر به اینکه حمیدالله حمید رییس موسسه مبلغ چهار صد ملیون افغانی را اختلاس نموده است، وی را بر طرف و حبس کنید. ما هم هدایت شما را دیروز تعمیل کردیم. فعلا رییس موصوف در توقیف خانه ولایت کابل در بند است. به حضورداشت مامورین برق کابل به والی کابل گفته شد تا فورا رییس برشنا موسسه آزاد و محترمانه به خانه شان برده شود. الحمدالله رییس موصوف حیات دارد و حتما موضوع را فراموش نکرده باشد. از انجایی که خیلی متاثر شده بودم انچه تلیفونی به عطائی گفتم، شایسته نوشتن نیست. بهتر است آنچه خودش در صفحه 26 از سطر شانزده الی بیست در " نوشته ها" نوشته اند خوانده و گفته هایم را از ان استنتاج نمایند.

 

عطائی: چند روز بعد او (داکتر شرق) باز با من تماس تلیفونی گرفت. این مرتبه با لهجه بسیار شدید از من تنقید نمود و گفت: مرا به راه غلط رهنمائی کردید و برای تفتیش در ریاست عمومی رسیدگی به پروژه دوم برق کابل را توصیه کردید در حالیکه پای حمیدالله درین پروژه شامل نبوده است.

 

متاسفانه زمانیکه هئیت تفتیش بعد از جستجوی زیاد به غلط بودن اطلاع و برائت کارمندان برق کابل صحه گذاشت، حسن شرق در کابل ماموریت و صلاحیت نداشت تا سرگردانی مامورین صادق و بیگناه برق کابل جبران میگردید.

 

عطائی و کمیته مرکزی جمهوری: صفحه 19 "نوشته ها": اشخاصیکه در قیام بیست و شش سرطان به رهبری زعیم ملی ما مرحوم محمد داوود اقدام نمودند و از طرف آن مرحوم اکثر اوقات بنام "رفقای من" یاد میشد، متاسفانه در معرفی هویت حقیقی آنها به ایشان سکوت اختیار شده بود. منافع ملی افغانستان طوری که در نزد رهبر قیام هدف حیاتی شان بود به اصطلاح از طرف کودتاچیان درک نگردیده بود.

 

در صفحه 131 "نوشته ها" حقیقت اینست که این سر سپردگان (کودتاچیان) اصلا اجیران شوروی بودند. در صفحه 72 مجله "درد دل افغان" نوشته اند: "برای کمیته مرکزی کدام لایحه وظایف وجود نداشت، صرف در جذب اشخاص برای قیام 26 سرطان یک رهنما در نظر گرفته شده بود."

 

در روزگاری که پشه های هوا و مورچه های زمین به عبارت ساده چه از خود و چه از بیگانه اگر به خانه محمد داوود بین سالهای چهل و دو و پنجاه و دو  رفت و امد میداشتند، به اساس نوشته مرحوم سید قاسم رشتیا و نقل آن در صفحه 135 "نوشته ها" از طرف گماشتگان دربار که به پشت هر در و دیوار سایه هر درخت "واکیتاکی" در بغل داشتند، تعقیب و تهدید و اکثراً برطرف میشدند، تعدادی از نترسترین فرزندان وطن (اعضای کمیته مرکزی جمهوری) با قبول هر نوع مخاطره به جاهای خیلی محرمانه که باز هم از هر کنج و کنارش بوی مرگ میامد، در باره تغیر نظام و تاسیس جمهوریت همراه با داکتر حسن شرق با محمد داوود تبادل نظر میکردند. اگر بعضیها باور کنند یا نکنند، اگر تقدیر و یا تکفیرش کنند این حقیقت دارد که به استثنای پاچاگل وفادار و عبدالحمید محتاط همه اعضای کمیته مرکزی از جانب حسن شرق به محمد داوود معرفی شده بودند.

 

اگر چه اینها از ریزه خواران دربار و معامله گران سیاسی و شناخته شده میان مردم نبودند، اما دارای هویت ملی و مدافع منافع ملی و دلباختگان تغییر شاهی به جمهوری بودند. چنانچه محمد داوود در قسمتی از بیانیه "خطاب به مردم" گفته است: "باز هم مراتب تبریکات صمیمانه خود و رفقای قهرمان خویش را که به تاسی از اراده بالقوه مردم افغانستان، جانبازانه به امر عظیم تاریخی ملی اقدام و سنگ تهداب اولین جمهوری افغانستان را گذاشتند، به همه مردم نجیب و زحمتکش کشور و بخصوص اردوی فدا کارو جوان افغانستان تقدیم میدارم."

 

این همه گفت و شنود و نوشته خوانها در باره قیام کنندگان بیست و شش سرطان سوالی را به وجود می آورد: آیا محمد داوود رهبر قیام در باره همرزمانش حقیقت گفته اند و یا انجینر عبدالکریم عطائی به همسنگران وی اهانت کرده اند و ...

 

بایستی به هر خواننده حق داد تا روی جواب سوال توقف نموده و قضاوت نماید، زیرا متهم کردن موسسین جمهوری به اجیران بیگانه دردناکترین حوادثی را سبب گردید که تعبیر و تفسیر آن را میتوان در کتاب "تاسیس و تخریب اولین جمهوری افغانستان" مطالعه کرد.

 

[][] 

ریجاینا/ کانادا

بیســت و نهم جون 2010


               

   

 

                                                       «»«»«»«»«»«»   

 

 

 

         ________________________________________________________


 

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول