© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 


               

 

 اكرم عثمان

 

 

 

                                                       کج اندامترین

 

ما کج اندامترین موجود دنیا هستیم و شاید گژاندیش ترین مردم دنیا! این کژ رفتاری و کج اندیشی ناشی از این است که ما دربین دوتا مطلق وانکار زندگی می کنیم، مطلقا خوب ومطلقا بد! آنچه را که دوست داریم مطلقا خوب اند وآنچه را که دوست نداریم مطلقا بداند. سوال این جاست که چرا ما خوب دیگران را بد می بینیم و بد خود را خوب میبنیم؟ خلاصه اینکه چراما کج اندیش هستیم؟

به اینها جمعا" می گویند:مطلق انگاری یا Extremisme.

دراین راستا، ما اکثرا در ستایش از خوب مورد علاقه خود، راه افراط می پاییم و آنرا به چشم "مظهر خوبی" یا "قدیس " می نگریم. به بیان دیگر ما آنقدر شیفته ، فریفته و مجذوب ارزش های خود می شویم که بت پرستان ، بت های شان را به تقدیس می نشینند. درحال ، آن بت، انتقادناپذیر می گردد درگوشت ، پوست، استخوان ورشته های اعصاب ما حلول میکند وجز وجدان ما می شودو اگر کسی برآن بت فی بگیرد بقدری عصبانی می شویم که گفتی کسی به ما فحش ناموس داده است. این درست است که ما عاشقانه بت های ذهن خود را دوست داریم ولی " نیچه" فیلسوف آلمانی می گوید: برای اینکه بت پرست نباشی کافی نیست که بت ها را شکسته باشی، باید خوی بت پرستی را ترک گفته باشی!

اضرار خوی بت پرستی یکی این است که تعدد تندیس های ذهن، ستایندگان تندیس هارا به اجزای کوچکتر تقسیم می کنند وافتراق را افزایش میدهند. واقعیت این است که در وضع موجود ما همه به بم های دستی مبدل شده ایم، تمام مسامات ما، جداجدا حالت انفجاری یافته اند ما با دریغ جز با زبان زور، با هیچ زبانی با هم حرف نمی زنیم، واین وضعیت یاد آور آن طعن و تعریض قدیمی است که میگفتند : که فلان آدم سرتمبه و گاو زور است وگرهی را که با انگشت باز می شود با دندان می کشاید!!

آیا ما واقعا چنین هستیم؟ نابردبار ، بی حوصله و بی گذشت؟

قراین وعلایم زندگی اجتماعی ما به اثبات میرسانند که ما در مورد "غایت زندگی اجتماعی" با هم توافق نداریم واین نکته می رساند که گاهی از سرجهل مضاعف ، به آسیاب دشمن آب میریزیم وبه نفع کسانی شعار میدهیم که هموطنان زندگی زده ما را به جرم قاچاق مواد مخدر، به چوبه دار یا دسته کرن می آویزند وبه تمایش میگذارند ، آن گاه را گناه را به گردن شیمون پریز ، ناتانیاهو واوباما میاندازندوشعار مرگ بر اسراییل و مرگ بر امریکا را سر میدهند.

به این میگویند لودگی . ولودگی به خانزادگی مربوط نیست! حضرت خواجه عبدالله انصاری فرموده است: الهی به کسی که عقل دادی چه ندادی وبه کسی که عقل ندادی چه دادی؟

کسانی که میخواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند ، گل لگد می کنند وبه بیراهه میروند شبهه ای نیست که وطن ما لگد مال از خود و بیگانه شده است وکسی نمانده که ما را تحقیر نکند وزخم زبان وزخم شمشیر نچشا ند. ما از قبل میدانستیم که آب زور سربالا میرود ولی سؤ استفاده از ضعف کمزور، بدترین نامردی ها و نامردمی هاست.

دستم شکسته است ولی دلم بجاست
بیهوده شادگشته ، رقیب از شکست من
با این ورشکستگی کندش همچو شیشه خرد
گر چرخ نابکار بیفتد بدست من

حکم اعدام یا آدمکشی از قاموس حقوق جزای بسیاری از کشور ها ودولت های جهان خذف شده است. دیگر احدی به خود حق نمیدهد که متهمی رابدون وکیل مدافغ وسند اثبات جرم،  دار بزند و جسدش را لب مرز ، به داخل وطن خودش بیندازد. به اصطلاح به این گویند رد مرز کردن!

دولتی که نسبت به اتباع خودش مانند پوینده ها ، مختاری ها ، ندا آغا سلطان ها وهزاران تای دیگر مانند قصاب عمل می کند نباید عطوفتی نسبت به چند تا مزدورکار وکراچی کش مهاجر داشته باشد.

ما از حامد کرزی گله مند هستیم که از دیپلوماسی نهایت منفعل در برابر همسایه های طماع استفاده می کند. همچنین از منافقانی شکوه داریم که جوانک ها را علیه وطن خودشان آموزش میدهند و مسایل را احمقانه و مزدورانه اقتباس مینمایند. چنین طرز تفکری از تعارض در تیوری حاکمیت خبر می دهد.

یکطرف حاکمیت تیولوژیک ، ناشی از اقتدار مطلق ولایت فقیه می باشد که چون امپراتور وشاهنشاه در فرا مرزهای وطن ما خیمه و خرگاه افراشته است و به خود حق مداخله در امور لبنان، عراق، سوریه،یمن وافغانستان میدهد و از همان دور حکم اعدام صادر می کند.

و از طرف دیگر حاکمیت نا استوار و بیرنگ وبوی یک شهروند کشور همسایه می باشدکه دولت ملی جداگانه دارد و وجه اشتراکش با ولی فقیه ، اشتراک در باور های تیولوژیک می باشد. آن وقت قضیه تعارض در تیوری حاکمیت مطرح می شود که یک انسان عادی را دو نصف برابر می کند و وادارش می نماید که هنگام مرگ برادرش هورا سر بدهد وناآگاهانه شعار بدهد" مرگ بر امریکا ومرگ بر اسراییل !"

در صورتیکه نعش برادرش به میدان افتاده است و هنوز نمیداند که کی او را کشته است اسراییل و امریکا ؟ یا ولی فقیه؟

 

 

 

                                                       «»«»«»«»«»«»   

 

 

 

         ________________________________________________________


 

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول