© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


       

فردا

        
 

                               خاطرۀ خواندنی از رمان خواندن رهبر انقلاب

در مجلۀ «پرتو سخن» مقاله ای تحت عنوان خاطرۀ خواندنی از رمان خوانی «رهبر انقلاب» به قلم آقای جعفریان که خود از نویسندگان و فرهنگیان شناخته ایران است به نشر رسیده که توجه خاص رهبر روحانی آن کشور را به ادبا و ادبیات معاصر افغانستان میرساند. جناب جعفریان آورده است:
من در دیدارهای متعددی با رهبر انقلاب، حاضر بوده ام و یک جلسه هم خصوصی خدمت ایشان رسیدم که مفصل بود و تقریباً یک ساعت و نیم طول کشید و حرف های زیادی رد و بدل شد.
آخرین بار آن در ماه رمضان سال گذشته بود. ما پس از افطار به همراه آقای شهرام شکیبا و باقی دوستان به حیاط آمدیم. رهبر انقلاب نیز وارد حیاط شدند. به ما که رسیدند احوال من را پرسیدند و سراغ آقای محمد کاظم کاظمی (شاعر افغانی) را گرفتند. بعد هم دست من را گرفتند و همراه خودشان چند قدمی بردند و در راه پرسیدند: آقای کاظمی کجا هستند؟ گفتم مشهد هستند.
گفتند: به این جلسه آمدند؟
گفتم اطلاع ندارم و ایشان را ندیدم.
سراغ چند تا دیگر از دوستان افغانی را گرفتند و بعد سراغ یک رمان را گرفتند و گفتند: اخیراً یک افغانی مقیم نروژ [سویدن] آن را منتشر کرده که خیلی در دنیا سروصدا کرده است.
من به خاطر شغلی که داشتم سالهای سال در افغانستان زندگی کرده ام و موضوعات افغانستان را خیلی دقیق دنبال میکنم. بلا فاصله گفتم: احتمالاً رمان «باد بادک باز» آقای خالد حسینی را می گویید؟
ایشان گفتند: نخیر من آن کتاب را خواندم.
بعد گفتم: شاید «از سرزمین آفتاب» را می گویید که آن هم خیلی سر و صدا کرده است؟
بعد آقا فرمودند: نه! اسم آن رمان «از سرزمین آفتاب تابان» است. آن رمان را هم خوانده ام.
گفتند: یک نویسندۀ دیگری آن کتاب را نوشته، که خیلی هم قطور و مفصل است و آقای کاظمی هم آنرا ویرایش کرده است.
گفتم: عجیب است؛ اگر باشد من حتماً در ذهنم دارم، بعد از ایشان پرسیدم: شما خودتان اسم نویسنده را یادتان نمی آید. که ایشان در خاطر نداشتند.
جلسه که تمام شد، به آقای کاظمی زنگ زدم و گفتم: این چه رمانی است که جدیداً منتشر شده و شما ویراستاری کرده اید؟ گفت: شما از کجا فهمیدید؟ گفتم آقا به من فرمودند.
گفت: این رمان هنوز توزیع نشده! یک رمانی هست برای آقای دکتر اکرم عثمان نویسندۀ بزرگ افغانی در نروژ [سویدن] ساکن است و در حدود سه هزار صفحه است و من ویرایش کرده ام، اما هنوز این کتاب در ایران توزیع نشده است. گفتم: حضرت آقا گفتند من آن کتاب را خوانده ام که آقای کاظمی خیلی متعجب شد.
 

 

 

 

 



 

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول