© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


صبور رحیل

 

                                                      (معرفی کتاب)

                       

تاریخ ادبیات فارســــی

عصر دولتشاهی

 

تازه گی ها کتابی در بارهء تاریخ ادبیات فارسی و به همین عنوان، "تاریخ ادبیات فارسی"، به نشر رسیده است که از هر نگاه ارزشمند است. این کتاب به وسیلهء دو دانشمند تاجکستانی، آقایون پروفیسور رسول هادی زاده و علی محمد خراسانی اما به اهتمام و درخواست دانشمند فرهیختهء کشور ما جناب داکتر شمس الحق آریانفر نوشته شده است.

کتاب را بنگاه نشراتی میوند در سال جاری 1388  با شمارگان 1000 جلد به قطع وزیری چاپ کرده است. کتاب دارای سه بخش و هشت فصل بوده و 466 صفحه دارد که پنج صفحهء مقدمه نیز شامل این صفحات است.  طرح پشتی با وجود یکی دو نکتهء‌ تامل پذیر، زیبایی هایی دارد اما نام طراح آن در شناسنامهء‌ کتاب نیست.

مقدمه یی که داکتر آریانفر در مورد کتاب آورده است بهترین بازشناسانندهء کتاب است. ایشان نقطهء آغازین جدایی و سیر جدا ازهم ادبیات در سرزمین های ایران امروزی،‌ ماورالنهر (فرارود) و افغانستان امروزی را پایان حاکمیت تیموریان هرات میداند.  ایشان مینویسند که تاریخ ادبیات فارسی تا پایان حکمروایی تیموریان هرات تاریخیست مشترک میان همهء کشور های فارسی زبان و فارسی زبانان جهان. واما با فروپاشی حاکمیت تیموریان و به میان آمدن حاکمیت های مستقل صفوی در ایران امروزی، شیبانیان در ماورالنهر و همچنان حکومت مغولی در هند، در هریک از سرزمین های یاد شده ادبیات فارسی رشد آزادانهء خود را داشته است. البته افغانستان امروزی تا ایجاد یک دولت مستقل دران میان هرسه نیروی شیبانی، صفوی و مغولی تقسیم بوده است.

به گفتهء داکتر آریانفر،‌ در ایران امروزی تاریخ ادبیات فارسی به گونهء پیوسته و دقیق به بررسی گرفته شده و آنچه پیش از دورهء صفوی و پس ازان دران کشوردر قلمرو ادبیات روی داده، قلمبند هم شده است. در افغانستان،‌ چنانچه آریانفر مینویسد، کار ارجمند و مثمری انجام نیافته است. با آنهم آقای آریانفر از کار هایی که شادروانان حیدر ژوبل، میرغلام محمد غبار ویا عبدالکریم نزیهی و عبدالقیوم قویم به سررسانده اند، یاد آوری میکند.

آنچه سبب فرآهم آوری کتاب میشود، آگاهی رساندن به سایر فارسی زبانان است از سیر و انکشاف ادبیات فارسی در فرارود. جناب آریانفر مینویسند:

"... در راستای آگاهی از چگونگی بالندگی ادبیات آسیای میانه طی قرون 11- 14 هجری شمسی یا 16 -20 میلادی، خواستم تالیفی را از دانشمندان تاجیک به الفبای فارسی - دری داشته باشیم.

موضوع را با دانَشمند بزرگ ادبیات تاجیک پروفیسور دکتر رسول هادی زاد در میان گذاشتم. صمیمانه موافقت کرد و در زمینه آماده سازی این کتاب شاعر و دانشمند دیگر تاجیک،‌ دکتر علی محمد خراسانی،‌ همراه شد که نتیجهء همکاری ایشان کتاب حاضر است. این کتاب چگونگی سیر تاریخی و ادبی فرارود را در چهار قرن و چهارده دوره به شناسایی گرفته است. قرن 16 شیبانیان بامنابع ادبی چون: بدایع الوقایع، تذکرهء مطربی، تحفه السرور، قرن 17 اشترخانیان با منابعی چون تذکرهء ملیحای سمرقندی، ریاض الشعرای صادقی سمرقندی،‌ تذکره نصرآبادی، بحرالاسرار فی مناقب الاخبار و ....،‌ دورهء  امارت بخارا و خانیه های خوارزم و خوقند با منابعی چون تذکره تحفته الاحباب از قاری رحمت الله واضح و مرآت خیال از میرزا عظیم سامی،‌ و بالاخره عصر معارف پروری."

مهتمم کتاب به ادامه می نویسد: "کتاب موجود که در جامعهء‌افغانستان برای نخستین بار معرفی ونشر می گردد از چگونگی شعر و ادب فارسی دری یا تاجیکی،‌ که درعقب دیوار های فولادین شوروی وقت به گونهء مجزا از سایر همزبانان شکل گرفته است، بحث می نماید و روزنه یی را به روی ما میگشاید. ما یقین داریم که این کتاب افق دید ما را در رابطه به ادبیات فارسی تاجیکی در فرارود،‌ بازتر می نماید و گام استواری خواهد بود در استواری و استحکام یگانگی فرهنگی وشکوفایی شعر وادب یگانهء ما و دستمایه یی خواهد شد پژوهنده یی را که  خواهان تالیف تاریخ ادبیات چهار قرن اخیر سه کشور همزبان در یک کلیت است."

جناب داکتر آریانفر از ویرایش ساختار جملات و ترکیباتی که نویسندگان اصلی کتاب به کار برده اند،  دست گرفته و دلایل این دست گرفتن را چهار تا برشمرده اند.  با اینهمه، آن جملات و ترکیبات فرارودی نه تنها درک کتاب را به دشواری یی نمی کشاند بلکه گونهء زیبای دیگری از بیان مطلب در زبان فارسی دری را نیز ارائه میدارد.

نشر این کتاب را هم به نویسندگان و هم به مهتمم گرامی آن،‌ جناب آریانفر باید مبارک گفته و آنرا گام  خوش پی یی دانست در راه یکی نمودن و پیوند دادن گنجینه های ادبی مشترکی که از آن همه خواهندگان و دلبستگان ادبیات،‌ اندیشه و فرهنگ است.

با همه گران ارزشی واهمیتی که این کتاب دارد، نیاز میرود تا در چاپ های آینده به گونهء بهتری ارائه شده و نکاتی چند دران بازنگریسته شود. به گونهء نمونه:

یک) عنوان کتاب از کلیتی سخن میزند که متن کتاب بازتاب دهندهء‌ آن نیست. بدین معنی که این کتاب تاریخ ادبیات ماوراالنهر از قرن نهم هجری به بعد را در نظر دارد. ازینرو عنوان گستردهء "تاریخ ادبیات فارسی" برآن درست نمی آید. ایکاش عنوان دومی یی برای کتاب برگزیده میشد. مانند: "تاریخ ادبیات فارسی در ماورالنهر پس از تیموریان" و یا "تاریخی ادبیات فارسی در فرارود از شیبانیان تا حاکمیت شوروی"....

دو) از آنجایی که این کتاب جایگاه یک ماخذ و ریفرنس را دارد آوردن یک فهرست اعلام در پایان آن کاریست که نباید از نظر می افتاد.

سه) مشکل دیگری که امید در چاپ های آینده به آن توجه شده و ازمیان برداشته شود نادرستی های املایی است در نقل وبرگردان اشعار، شاید از سیریلیک به خط فارسی. به گونهء نمونه در برخی موارد جایی که باید "ص" به کار رود "س" به کار رفته و "خصومت " به گونهء "خسومت" ثبت شده ویا نادرستی هایی دیگری از همین دست. هرچند در دید نخست این نادرستی ها چندان مهم جلوه نمیکنند اما اگر به یاد بیاوریم که ما با یک اثر ادبی و در بارهء ادبیات روبرو هستیم،‌ شاید به اهمیت آنها بیشتر پی ببریم. به ویژه وقتی پای شعر درمیان است. درهمچو موردی نه تنها مسوول استیم تا گفتهء شاعر را با امانتداری تمام به چاپ برسانیم و دران تصرفی نداشته باشیم، بلکه باید دقت ورزیم که در برابر تاریخ ادبیات خویش نیز جوابگویی داریم. روشن نیست که نویسندگان کتاب اشعار را در گونهء خط فارسی در دسترس داشته اند ویا خط سریلیک. اگر نسخه های اصلی که به خط فارسی "نیاکان" است در دسترس باشد میتواند مورد استفادهء کسانی که در پی بهبودی بخشیدن به این اثر باشند، قرار گیرد.

البته آنچه گفته شد، به هیچ صورتی نمیتواند اهمیت خدمت بزرگی را که نویسندگان و مهتمم گرامی این اثر گرانبها کرده اند،‌ کمتر کند؛ ایشان کاری کرده اند بزرگ و به گفتهء آقای آریانفر "روزنه یی را بروی ما" گشوده اند؛ روزنه یی روبه باغ معرفت و ادب در آنسوی آمو و در پشت پردهء‌ آهنین شوروی سابق. به راستی هم چقدر دل مان میخواست تا بدانیم درآنسوی آمو بر همزبانان ما چه میگذرد و چه گذشته است. اینک این کتاب برگی ازان رویداد ها را در قالب شعر و ادبیات بازگو میکند. این کتاب هم تاریخ است و هم ادبیات...

برای ادای دین در برابر شعرا و ادبایی که درین کتاب از آنها یاد شده است شعرهایی را ازین کتاب برگزیده و اینجا می آوریم. البته گزیده هایی از شعر شعرایی که درین کتاب باز شناسانده شده اند، در آینده نیز بدست نشر سپرده خواهد شد.

 دو شعر از جنیدالله حاذق هروی:

حاذق شاعر قرن 12 هجری قمری متولد 1200 یا 1202 است. زادگاهش هرات است و ازهمین سبب هروی خوانده میشود. طبیب بوده است و لقب "حاذق" در نامش به پیشه اش دلالت میکند. او در مدرسهء میرعرب بخارا تحصیل کرده است. اینک بخشی از معرفی این شاعر برگرفته از کتاب "تاریخ ادبیات فارسی":

".... بعد از مدتی در 1224 حاذق به بخارا برگشت. درین وقت در تخت بخارا امیر نصرالله بهادرخان جلوس نموده بود. حاذق به دربار تقرب یافت. درسال 1285  امیر نصرالله به خوقند لشکر کشید. بعد از شکست محمدعلی خان،‌ خان خوقند، در شهر کشتار وحشیانه را به راه انداخت. محمد علی،‌ برادرش و مادرایشان شاعره نادره بیگم را به دار آویخت.حاذق درین سفر همره امیر بود. در "انصاب السلاطین " میرزا عالم تاشکندی آمده است: وقتی امیر با اسیران و ادبای خوقند به بخارا داخل شد قبل ازین که به ارگ برسد از حاذق خواست در وصف یورش او قصیده بسراید. حاذق که ازآن همه وحشت به جان رسیده بود، فوراً این بیت را خواند:

بریدی بر قد خود از ملامت

لباسی تا بدامان قیامت"

به روایت انصاب السلاطین که درکتاب تاریخ ادبیات فارسی آمده است، حاذق پس از گفتن این شعر از ترس انتقام امیر خونریز بخارا دربار را ترک وبه شهر سبز فرارکرده در پناه دوستانش به سر میبرد. اما امیر از مخفیگاه اوبا خبرشده و جلادان خود را دنبال او میفرستد که او را به شکل فجیعی سرمیبرند.

این هم دو نمونه از شعر حاذق که نخستینه به اقتفای غزلی از بیدل است و دومی به شیوه یی ابتکاری و زیبا سروده شده:

چه صیدم من که نه بسمل شدم نه زیب فتراکی
نه ازخونم زمین آلوده شد نه دامن پاکی
نگاهم را تماشای گل وگلشن نمی باید
من و در کنج حسرت یاد رخسار عرقناکی
دلم از بی تمیزی های ابنای زمان پر شد
نبودی کاش لوح خاطرم را نقش ادراکی
فلک گر سفله را عزت دهد خارش کند آخر
هوا زد برزمین برداشت بالا چون کف خاکی
مرا شور و جنون از پند ناصح کم نمی گردد
چه امکان است راه شعله بندد مشت خاشاکی
نباشد هیچ داغ از داغ هجر دوست سوزان تر
به وصل شمع کی پروانه را زآتش بود باکی
ندیدم در بهار زندگی حاذق درین صحرا
به غیر از لاله جز داغ دلی وسینهء چاکی

***

درجهان از نازکان البته باید یارکی
نازکک،‌ خوبک، لطیفک، دلبرک،‌ دلدارکی
شاهدک، شکک، ملیحک، چابکک، سمین تنک
طرفکک، شوخک، حضورک، شرکشک، ایارکی
عارفک، رندک، ندیمک،‌ دل ربایک،‌مشفقک
عاقلک، صاحب وفایک،‌ زیرکک، غم خوارکی
ساقیک، شکر لبک،‌ پسته دهانک، دل کشک
عنبرین خالک، خوشک، مشکین خطک،‌ طرارکی

حالا که حاذق را شناختیم و با شعرش آشنا شدیم، بدنیست یادی از نادره بیگم آن خاتون خوقندی که به دست نصرالله بهادر به دار آویخته شد نیز بیاوریم. چرا که حاذق پس از کشته شدن نادره،‌ برادران و همشهریانش بدست نصرالله بهادر آن شعر سرخ را گفته و سر سبزش را به باد داد.

نادره بیگم همسر عمرخان، خان خوقند، است که از 1809- 1822 حکومت میکرده است. نادره بیگم به هردو زبان ترکی و فارسی شعر میگفت. اشعار ترکی او با تخلص "نادره" و اشعار فارسی اش را با تخلص "مکنونه" می سروده است. اینهم شعری از او.

تاکی چو شمع گیریم دور از وصال دلبر
سوز فراق در دل شمع هلاک برسر
نه روز اشتیاقم خصر مراد هادی
نه در شب فراقم شمع وصال رهبر
بخت شکسته بالم مستغنی از وبالم
او همچو قطب ساکن، من همچو زره مضطر
هرگوشه صد غم جان،‌ من در میانه ویران
نه طاقت مدارا نی دارویی میسر
هر سبزه بعد مرگم کاز چشم خانه روید
جز اشک ناامیدی تخمی نیاورد بر
با سوی آن ملک وش احوال خود نوشته
مکنونه بسته بردل چون نامه بر کبوتر

پایان

یادداشت: در نسخه برداری از متن کتاب، اصل امانتداری درنظر گرفته شده است.

 

 


 

    

«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول