© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

برگرفته از سایت "افغان جرمن آنلاین"

 

شهـید محـمـد داوود صد ســاله شــد

 

اهدا به نويســنده شهــير افغان صبورالله ســـياه ســنگ

 

نویسنده: گیورگی پترویچ یژوف

مترجم: غوث جانباز

 

                  

 

به جای پیشگفتار

فقط چند روز قبل ترجمه روســی اثر صبورالله سیاه سنگ را که " و آن گلوله باران بـامـــداد بهــــــــار" نام دارد به مطبعه برای چاپ به گونه کتاب بردم. در مطبعه وعده دادند که تا یک ماه دیگر نوشته مذکور جامه چاپ را به تن می کند.

بعداز دریافت اجازه از آقاي سیاه سنگ من یک سلسله تغییرات تخنیکی و معلوماتی را در حاشیه این کتاب وارد کرده ام. به دوستداران َشاغلی سیاه سنگ و اثر بی همتای او می خواهم اطمینان بدهم که در متن و محتواي اثر او هيچگونه تغییری نیامده و آسیبی به آن نرسيده است.

در ترجمه روسی نام اثر (باز هم تاکید می نمایم، بعداز دریافت موافقت نویسنده) تغییر یافته است. کتاب به نام "اپریل 1978: آغاز تراژیدی افغانستان" مسما گردیده است. متن روسی حاوی یک سلسله ضمایم دلچسپ، تاریخی، مصور و معلوماتی خواهد بود. مترجم را عقیده بر آنست که ضمایم یاد شده به خوانندۀ روسی زبان برای ادراک عینی، بهتر و همه جانبه جامعه افغان و تاریخ دهه های اخیر آن مفید خواهد بود و در این راستا کمک خواهد کرد.

یکی از این ضمایم مقاله (بهتر است گفته شود خاطرات) آقای گیورگی پیتروویچ یژوف است که ایشان بعداز آگاهی یافتن از آنکه بنده ترجمه اثري را در باره آخرین ساعات زنده گی سردار شهید و بانی جمهوریت افغانستان محمد داوود روی دست دارم، با محبت بیکران در اختیار من قرار دادند و موافقت کردند تا آویزه یی باشد برای کتاب آینده. محترم گ.پ. یژوف طی سالهای 50 - 70 میلادی سده گذشته به حیث مشاور و متخصص امور اقتصادی و پلان گذاري در افغانستان ایفای وظیفه نموده اند. موصوف با عده یی از رجال برجسته حکومت های آنوقت افغانستان و از جمله با شخص سردار شهید محمد داوود خان معرفت داشته است. بارها با او ملاقاتها و حتی سفرهای کاری در داخل افغانستان نموده است. آقای یژوف متخصص علوم جغرافیای اقتصادی بوده، با زبان دری و اندکی پشتو می تواند آزادانه تکلم نماید. او همین اکنون مسائل مربوط به جغرافیای اقتصادی کشورهای چون افغانستان، ایران، پاکستان و هند را در انستیتوت آسیا و افریقای پوهنتون دولتی مسکو تدریس می نماید. و این هم ترجمه دري خاطرات آقای یژوف در باره شهید محمد داوود خان:

 

سردار محمد داوود دولتمرد و انسان

 

محمد داوود به تاریخ 18 جولای 1909 در شهر کابل چشم به جهان گشود. پدر او یعنی سردار محمد عزیز خان برادراندرشاه سابق افغانستان – نادر خان بود. آنها اولادۀ یکی از پسران پاینده محمد خان که بیشتر به "سرداران پشاور" شهرت دارند، می باشند.

محمد داوود تحصیلات ابتدائیه را در یکی از لیسه های قدیمی افغانستان – حبیبه به اتمام رسانید. لیسه حبیبه در سال 1903 از طرف امیر حبیب الله خان تاسیس گردید. از آغاز سال 1921 محمد داوود تحصیلاتش را در پاریس ادامه داد. پدر او سردار محمد عزیز خان در آنزمان در فرانسه سرگروپ محصلین افغان بود و نادر که در آن وقت لقب عادی "خان" را دارا بود، به حیث سفیر افغانستان در آن کشور ایفای وظیفه می کرد. محمد داوود الی ختم حکمروایی حبیب الله کلکانی در پاریس باقی ماند. کلکانی در دسمبر 1928 حکومت شاه امان الله خان را سقوط داده و به تاریخ 19 جنوری 1929خود را پادشاه افغانستان اعلام نمود. حکمروایی او الی دوم نوامبر 1929 دوام کرد و بعدا ً از طرف نادرخان – شاه جدید افغانستان گرفتار و به اعدام محكوم گرديد.

محمد داوود در اکتوبر 1930 به وطن برگشت و به کار در وزارت امورخارجه آغاز نمود. مدت کار او در این وزارت طولانی نبود و فقط یکسال را دربرگرفت.

در سال 1931 کورس یکسالۀ مکتب حربی پیاده را در کابل به پایان رسانید و در 1932 به رتبۀ فرقه مشری رسید و به صفت قوماندان گارنیزون مشرقی تعیین گردید. يك سال بعد او به حیث والی مشرقی مقرر شد. ولایت مشرقی در آنزمان از اهمیت فوق العاده یی برخوردار بود زیرا با هند برتانوی (بعدا ً پاکستان) سرحد داشت. در مناطق مذکور عمدتا ً پشتونها حیات بسر می برند که قسمتی از سرزمین های آبایی ایشان را بریتانوی ها غصب نموده بودند. در سال 1935 محمد داوود به حیث نائب الحکومۀ ولایت کندهار و همزمان به صفت قوماندان قطعات اردوی افغان مستقر در ولایات کندهار و فراه تعیین گردید. در 1938 موصوف مجددا ًبه ولایت مشرقی اعزام و وظیفه والی و قوماندانی قوای مستقر در آنجا را به عهده گرفت.

یکسال بعد محمد داوود به صفت قوماندان قول اردوی قوای مرکز و همزمان امير همۀ مکاتب حربی تعیین شد.

در آن زمان محمد داوود، برادرش محمد نعیم و عده یی از افغانهای با نفوذ در ساحه سياست بين المللي، طرفدار خط و مشی آلمانها بودند. سیاست خارجی افغانستان در آستانۀ جنگ دوم جهانی متمایل به راه و روش جرمن ها بود. علت تمائلات متذکره بيشتر از پیروزی های اردوی جرمن در مراحل اول در جبهات جنگ اروپا منشه مي گرفت.

آلمان که براي جنگ با هند برتانوي آمادگي مي گرفت، قرار بود نقش مهمی را در این زمینه به افغانستان مدنظر بگيرد. آلمانها می خواستند تا افغانستان مرکز تجمع و آماده گی قوای نظامي آنها برای حمله بر هند برتانوی مبدل گردد. در این راستا آلمانها کار های آتی را انجام دادند:

-                  میدانهاي هوایی را در کندهار و هرات اعمار نمودند؛

-                  سرک کندهار را بسوی جنوب الی سرحدات هندوستان بازسازی نمودند؛

-                  محصلین نظامی افغان را در قلمرو خویش به آموزش گرفتند؛

-                  و بالاخره انواع مختلف تسلیحات را به افغانستان می فرستادند.

برعلاوه دولت آلمان قرضه هایی با تخفیف را در اختیار افغانستان قرار داد تا بتواند ابزار، ملحقات و پرزه جات را برای فابریکه های نساجی و ستیشن های برق خریداری نماید. طیاره های لوفتانزا پروزا های منظم برلین – کابل داشتند. د افغانستان بانک، نماینده گی خویش را در آلمان افتتاح کرد. در حدود 300 متخصص آلمانی در افغانستان در ساحات مختلف اقتصادی، اداره دولتی، انکشاف مخابرات، بانک مرکزی کشور، آموزش پولیس و غیره کار می نمودند. آلمانها به افغانها در حصه اعمار سرکها و پل ها کمک می کردند. معلمین آلمانی در لیسه ها و کالج های هنرهای زیبا و زراعت مصروف تدریس بودند. بسیاری از افغانها عقیده داشتند که کمک های آلمان عمدتا ًبه خاطر ترقی و مدرن سازی اقتصاد کشور شان به راه افتاده اند و به اهداف سیاسی و نظامی حکومت فاشیستی آلمان توجهی نداشتند. افغانها امیدوار بودند که در صورت پیروزی جرمنها در جنگ، آلمان به افغانستان در حصۀ برگشتاندن زمینهای اشغالی از طرف برتانوی ها، کمک خواهند کرد. زمین های از دست رفته افغانها در برگیرندۀ مناطق بلوچستان، سند با بندر کراچی، کشمیر و پنجاب غربی بودند. در صورت واپسی زمینهای یاد شده، افغانستان چانس آنرا بدست می آورد تا دولت قبلی خویش را در سرحدات امپراتوری درانی ها دوباره احیا نماید.

افغانها، برتانوی ها را به مثابۀ دوستان خویش نمی پنداشتند. ازطرف دیگر افغانها در استقرار مناسبات خویش با اتحاد شوروی نیز محتاط بودند و از دقت کار می گرفتند. احتياط کاری افغانها در قسمت شوروی ها مخصوصا ً بعداز اپریل 1929 شدت یافت. زمانی که واحد های نظامی قشون سرخ تحت فرماندهی پریماکوف سرحد افغان – شوروی را به قصد مواصلت به کابل عبور کرده و به کمک افغانهای طرفدار شاه مخلوع افغانستان – امان الله خان داخل قلمرو افغانستان شده و در ولایت عمدۀ شمالی این کشور – مزارشریف و در چند نقطه دیگر جابجا گردیدند. اما به مجردی که شاه امان الله رسما ً از مبارزه برای کسب مجدد تخت افغانستان دست کشید، اتحاد شوروی قشون خویش را دوباره به وطن برگشتاند. مبارزه علیه بچه سقاو را در کشور، طرفداران شاه مخلوع ادامه دادند.

طوري كه گفتم، جرمنها در این حال برای یک حملۀ وسیع هند برتانوی آماده گی می گرفتند. بخاطر هدف نامبرده جرمنها در بهار 1941 اردوی "واکنش سریع" را که در ترکیب آن 17 فرقه قرار داشت، ایجاد نمودند. نام شفری این اردو را "افغانستان" گذاشتند. اردوی مذکور قرار بود در همآهنگی با اقوام به پا برخاستۀ پشتون به عملیات نظامی علیه هند بریتانوی بپردازند.

نظریات سیاسی افغانها در مورد جرمنها زمانی شروع به تحول نمود که قوتهای متحدین قلمرو کشور همسایۀ افغانستان – ایران را به اشغال خویش در آوردند. درنوامبر 1941 لویۀ جرگه فرا خوانده شد. درجرگۀ مذکور، افغانستان بی طرفی خویش را تائید کرد و همچنان موافقت كرد كه از کشور خویش شبکه های استخباراتی جرمنی را اخراج نماید. حین تصمیم گیری در مورد مسائل فوق الذکر، محمد داوود و وزیر دفاع کشور شاه محمود (کاکای شاه افغانستان) مخالفت خویش را با سیاست جدید ابراز داشتند.

پیروزی متحدین و مخصوصا ًً پیشروی های موفقانۀ قوای اتحاد شوروی در جبهات جنگ دوم جهانی، افغانها را واداشت تا در مورد سیاست خارجی کشور خویش تجدید نظر نمایند. محمد داوود صرف بعد از نبرد حماسه آفرین "ستالینگراد"، به سفارت شوروی آمد و پیروزی شوروی ها را برایشان تبریک گفت. (صدراعظم افغانستان قبلا ً از سفارت دیدن کرده بود.)

دراپریل 1946 محمد داوود به حیث وزیر دفاع افغانستان مقرر گردید. اما به علت اختلافاتی که با شاه محمود – صدراعظم کشور پيدا كرد به زودي از این پست کناره رفت. او به صفت سفیر افغانستان به فرانسه (همزمان سفیر غیر مقیم در سویس و بلجیم) فرستاده شد. وظیفۀ سفارت را از سال 1948 الی 1949 به دوش داشت. بعد از عودت به وطن به صفت وزیر داخله و رئیس امور اقوام به کار آغاز نمود. وزارت امورداخله و ریاست امور اقوام در آنزمان از مقام های نهایت با اهمیت محسوب می شدند. محمد داوود در ارتباط مستقیم با پشتونهای دو طرف "خط دیورند" قرار داشت. اقتصاد افغانستان از بابت جنگ دوم جهانی کاملا ً متلاشي شده بود، تجارت خارجی کاهش یافته بود، درآمد های دولت تکافوی مصارف آنرا نمی کرد. درساحۀ زارعت که اساس اقتصاد این کشور را تشکیل می داد، طرز استفاده و بهره برداری از زمین در سطح ابتدائی قرار داشت و روابط نیمه فیودالی میان خانها و دهاقین حکمفرما بود. وضعیت مذکور، ضرورت به راه اندازی اصلاحات بنیادی داشت. در این حال محمد داوود همان شخصی بود که لزومیت تحولات اقتصادی و اجتماعی را در کشور احساس کرد و همه ابتکارات را در این عرصه به دست خویش گرفت.

تصور من این است که محمد داوود قلبا ً می خواست افغانستان را عصری بسازد و سطح زنده گی مردم را بهبود بخشد. اما پروژه ها آنقدر زیاد بودند که دشوار بود آنها را شمرد. برعلاوه هر پروژه مصارف بی حد مي خواست. پروژه ها آنقدر قیمت بها بودند که بعضی از آنها ناممکن به نظر می رسیدند. یک مشکل باعث پیدایش دو مشکل تازه می شد و به همین منوال ادامه پیدا می کرد و به این دلیل کار بعضی از پروژه های شروع شده، متوقف می گردید. کاکاهای محمد داوود که طی 20 سال مقام های صدارت را به عهده داشتند، عادت داشتند ادارۀ دولت را کمافی السابق ادامه دهند. چنین تصور می شد که آنها از بروز هرگونه دگرگونی و تحول در ادارۀ دولت و جامعه هراس داشتند. می توان گفت که روابط پدر سالاری حکمفرما در کشور کاملا ً مورد پذیرش آنها بود. اما افکار تازه در جامعۀ افغان رو به پیدایش بودند و به سرعت نضج مي گرفتند. هم نظران و روشنفکران در حلقات مختلف متحد می شدند. افکار جاری در این حلقات اغلبا ً در مغایرت با طرزالعمل و سیاست دولت قرار داشتند. در سال 1947 جنبش "ویښ زلمیان" – جوانان بیدار – قد علم کرد. جنبش مذکور خواهان تعمیل اصلاحات اقتصادی و اجتماعی در جامعه گردید. قدرتمندان تلاش می ورزیدند تا با افکار جدید در جامعه مبارزه نمایند و جلو ترویج آنرا بگیرند. بسیاری از اعضای جوانان بیدار دستگیر گردیدند اما برخورد منفی حکومت باعث ازدیاد تشنج در جامعه مي شد.

علت آنکه حاکمیت در سال 1953 محمد داوود را منحیث صدراعظم مقرر کرد در آن بود که حاکمیت ميخواست خط مشی سیاسی موجوده را تغییر دهد و اصلاحات را در جامعه وارد نماید. محمد داوود همزمان با صدراعظمی کرسی وزارت دفاع را نیز بدست آورد و برادر او محمد نعیم به حیث معاون دوم صدراعظم در امور سیاست خارجی و وزیر امورخارجه تقرر یافت. صدراعظم جدید سیاست "اقتصاد پلان شده و رهبری شده" را روی دست گرفت. وزارت پلان ایجاد گردید. قابل تذکراست که امور وزارت پلان کشور را نیز شخص صدراعظم – محمد داوود به پیش می برد. ادارۀ وزارت پلان به محمد داوود زمینۀ آنرا مساعد مينمود تا فعالیت سائر وزارت خانه ها و ادارات را مستقیما ً تحت کنترل داشته باشد و فعالیت آنها را همآهنگ نماید. اولین پلان پنجساله (سپتمبر 1956 – سپتمبر 1961) طرح ریزی و روی دست گرفته شد. اگر چه در پلان مذکور حین اجرا و تطبیق آن تغییراتی قابل ملاحظه یی وارد گردید، ولی روی همرفته پلان مذکور در جهت طرح خط مشی انکشاف کشور و تربیۀ کادرهای مجرب تطبیق گردید.

می خواهم اندکی در بارۀ ساختار تشکیلاتی وزارت پلان آن وقت که من در آنجا به حیث مشاور امور پلان و اقتصاد ایفای وظیفه می کردم، یادآور شوم:

در آغاز فعالیت خویش، وزارت پلان متشکل بود از وزیر پلان (شخص محمد داوود)، معین کاری او آقای عبدالحی عزیز (او نیز از خانوادۀ شاهی بر ميخاست) و دو ریاست: ریاست امور پلان گذاري و ریاست احصائیه. ریاست های نامبرده مجموعا ً در ترکیب خویش 22 بخش داشتند که در رأس هر یک آن یک کفیل (آمر) قرار داشت. باید خاطرنشان سازم که هیچ یک از کفیل های مذکور با امور پلان سازی و احصائیه آشنایی نداشتند. در عین حال دلچسپ بود که در مقابل دروازۀ دفاتر هر یک از کفیل ها شخصی بالای چوکی نشسته بود و وظیفۀ انتقال کاغذها را از یک دفتر به دفتر دیگر، تهیۀ چای، شستشوی ظروف و غيره را به عده داشت. در عقب دروازۀ شخص وزیر، دو نفر پیش خدمت قرار داشتند.

در سالهای اول، وزارت پلان در تعمیر صدارت قرار داشت و وضعیت مذکور زمینۀ آنرا مساعد ساخته بود تا آقاي عبد الحي عزيز در ارتباط نزدیک و بلاوقفه با آمر خویش قرار داشته باشد. پیشبری همزمان سه وظیفه از جانب محمد داوود الی مارچ 1963 ادامه یافت. باید بگویم که محمد داوود طی مدت مذکور توانست دستآوردهای زیادی داشته باشد.

با قرار گرفتن محمد داوود در سال 1953 در رأس حکومت، صفحۀ تازه یی در راه اعمار و ترقی کشور باز گردید. ساختار تشکیلاتی حکومت تغییر یافت. پلان های انکشاف اقتصادی کشور طرح ریزی شدند، استفاده از کمک های خارجی در سرمایه گذاری ها، دعوت از متخصصین و مشاورین خارجی برای همکاری در آبادانی پروژه های حیاتی و استحکام اردو آغاز يافت. در دروان محمد داوود پایه های اساسی ترانسپورت معاصر، انرژی، صنعت کیمیایی ذوب آهن و استفاده از آهن گذاشته شدند. پلان طویل المدت اصلاحات ارضی طرح ریزی گردید. ده ها هزار افغان حرفه های گوناگون بدست آوردند و هزاران افغان جهت تحصیل به خارج از کشور اعزام گردیدند.

در سال 1958 به ابتکار صدر اعظم محمد داوود فیصله صورت گرفت تا به خانمها اجازه داده شود تا در خیابانها با صورت های باز نمایان شوند. در ملاقات سران کشور های جنبش عدم انسلاک که در سپتمبر 1961 در شهر بیلگراد دائر گردیده بود، محمد داوود به حیث نمایندۀ افغانستان اشتراک کرد.

... در اثر اختلافاتی که با اعلیحضرت ظاهر شاه در حصۀ سیاست خارجی پیدا کرد، استعفا و مدت ده سال به هیچگونه کار دولتی اشتغال نداشت. به تاریخ 17 جولای 1973 قدرت را غصب نمود (با همکاری فعالانه عدۀ از اعضای حزب دموکراتیک خلق) و خود را رهبر كشور اعلام نمود. در 14 فبروری 1977 در لویه جرگه به حیث رئیس جمهور افغانستان انتخاب گردید. به ابتکار محمد داوود قانون اساسی جدید کشور تصویب گردید. او تلاش می کرد یک حزب متحد را ایجاد کند – حزب حاکمیت. اما محمد داوود در دوران ریاست جمهوری خویش به وضعیتی قرار گرفت که از یکطرف جوانان مترقی کشور خواهان انکشاف سریع کشور از راه رشد سوسیالیستی بودند در حالیکه دلایل عینی و سطح ترقی افغانستان موانع بنیادی برای چنین یک تغییری بودند.

اختلافات روز افزون روی انتخاب راه های انکشاف بعدی کشور بالاخره باعث آن گردید تا نیروهای چپی که در حکومت بودند، به تدریج از ادارۀ دولت اخراج شوند. اخراج چپی ها از حکومت باعث نارضایتی و خشم آن ها گردید که بالاخره باعث برطرفی محمد داوود از قدرت و قتل او گردید. رئیس جمهور داوود در اثر حملۀ که به قصر ریاست جمهوری افغانستان به روز جمعه 28 اپریل 1978 صورت گرفت، گلوله باران گردید. همراه با او چند وزیر حکومت و اعضای خانواده اش نیز به قتل رسیدند (مجموعا ً در روزهای اول انقلاب (مطابق متن – مترجم) در حدود 30 تن از اعضای خانوادۀ محمد داوود به شهادت رسیدند). بعضی از اعضای خانواده ای او توانستند به سفارت فرانسه بروند و از مرگ نجات بیابند.

از ديدگاه من رئیس جمهور محمد داوود یکی از بزرگترین، برجسته ترين چهره های سیاسی و اجتماعی افغانستان در نیمۀ دوم قرن بیستم بشمار می رود. نام و نقش او نه تنها در تاریخ افغانستان جاودان است بلکه سیاست و طرزالعمل او به طور غیر مستقیم بالای سیاست های دو ابر قدرت آن زمان یعنی اتحاد شوروی و ایالات متحدۀ امریکا نیز تاثیر داشته است.

در بارۀ کوایف انسانی محمد داوود می توانم بگویم که به نظر من او شخصی بود پیچیده، دوست داشت یکه تاز باشد و تحمل مخالفت با نظریات خویش را نداشت. اگرچه باید بگویم که در موارد معین وقتی مطمئن می شد که مخالفت ها می توانند به خیر و صلاح وطنش تمام شوند، به آنها گوش می داد و حتی از آن قدردانی می نمود. می خواهم اذعان نمایم (چون خودم بارها شاهد بودم) که محمد داوود از استدلال و برهان قوی برخوردار بود، او استعداد آنرا داشت تا هم صحبتش را قناعت دهد و موضعگیری خویش را بالای او بقبولاند.

زمانی که امریکایی ها به رهبری افغانستان پیشنهاد کردند که حاضر اند بطور بلا عوض شاهراه کابل – کندهار را با شاخۀ از کندهار الی سپین بولدک (شهرک سرحدی افغان که در سرحد با پاکستان و در جوار خط راه آهن آن کشور قرار دارد) بطور اسفالت شده اعمار نمایند، و همچنان وعده دادند که می خواهند یک میدان هوایی مدرن را در شهر کندهار آباد کنند. افغانها بلادرنگ به آنها جواب مثبت دادند، میدان هوایی کندهار با خط که طول آن به 3600 متر و عرض آن به 60 متر می رسید، آباد گردید. امریکایی ها معتقد بودند و افغانها نیز به آن باور کرده بودند که پروژۀ میدان هوایی کندهار، همه طیاره هایی که از اروپا به طرف شرق دور پرواز می نمایند، منبعد به جای میدان هوایی کراچی (پاکستان) در کندهار برای تیل گیری و سائر ضرورت ها توقف خواهند کرد و بودجۀ افغان از این درک (ترانزیت) عواید خوبی به دست خواهد آورد. بعداز عقد قرارداد فوق الذکر، محمد داوود سفری داشت به مسکو و در آن با رهبر آنوقت اتحاد شوروی ن.س.خروشوف ملاقات کرد. ضمن گفتگو با خروشوف، داوود تاکید و تشریح کرد که اعمار شاهراه ها و میدان هوایی کندهار پروژه هایی اند که برای انکشاف اقتصاد افغانستان اهمیت حیاتی دارند. محمد داوود در ادامۀ صحبتش با آقای خروشوف به نماینده گی از حکومت افغانستان از اتحاد شوروی خواهش کرد تا در حصۀ اعمار شاهرای کشک- کندهار و میدان هوایی نظامی در غرب کشور به افغانستان کمک نماید. خروشوف در حصۀ ایجاد میدان هوایی در غرب افغانستان با محمد داوود مخالفت کرد و افزود که قبلا ً اتحاد شوروی به افغانستان میدان هوایی نظامی را در بگرام ساخته است و ضرورتی به ایجاد میدان هوایی جدید محسوس نمی باشد. محمد داوود در مقابل ملاحظۀ خروشوف اظهار داشت که طیاره ها ازمیدان هوایی بگرام نمی توانند مدافعۀ کابل را تامین نمایند. در صورت كه حمله از غرب صورت بگیرد. رهبری شوروی کوششی زیادی به خرچ داد تا محمد داوود را معتقد بسازد که از نظریه اش در بارۀ اعمار میدان هوایی در غرب افغانستان صرفنظر نماید. خروشوف حتی از اصل همزیستی مسالمت آمیز یادآوری کرد و خواهش کرد تا به آن توجه شود... محمد داوود همه دلایل و تشریحات آقای خروشوف را با حوصله مندی کامل شنید و گفت که او کاملا ً طرفدار اصل همزیستی مسالمت آمیز است و یکبار دیگر تاکید کرد که ایجاد میدان هوایی برای کشور او در این منطقه ضروری است و در صورت که روسها از اعمار آن ابا می ورزند، افغانها مجبور خواهند شد تا به امریکا مراجعه کنند و آنها بدون شک به پیشنهاد افغانها لبیک خواهند گفت. ولی باید بخاطر داشت که در این صورت میدان هوایی مذکور حیثیت پایگاه نظامی امریکا را خواهد داشت و اتحاد شوروی مجبور خواهد شد تا قوای اضافی را که مصارف آن به مراتب بیشتر از اعمار میدان هوایی خواهد بود در سرحدات جنوبي خويش، جابجا نماید. زمانی که مذاکرات دو رهبر روی پروژۀ اعمار میدان هوایی در غرب افغانستان رو به اختتام بود، خروشوف اظهار داشت که جانب شوروی تدارکات ارائه قرضه را به افغانستان جهت ایجاد پروژه های مطروحه روی دست خواهد گرفت. اما هنگامی که متن موافقت نامه برای تفتیش به لوی درستیزیت اتحاد شوروی مواصلت کرد، در آنجا از متن موافقت نامه کلمۀ "قرضه" حذف و به جای آن کلمۀ "بلاعوض" درج گردیده بود. بدین ترتیب در قلمرو افغانستان دو پروژۀ دیگر که در اثر مساعدت های ما ایجاد گردیده اند، قد علم نمودند.

چند سال بعد، زمانی که محمد داوود رئیس جمهور افغانستان بود، واقعه اي مشابه رخ داد. محمد داوود اینبار قصد داشت با رهبری اتحاد شوروی همآهنگی های همکاری های اقتصادی افغان – شوروی را برای پلان نوبتی انکشافی افغانستان مورد مذاکره قرار دهد (اینبار پلان برای هفت سال مدنظر گرفته شده بود.) در زمرۀ همه پروژه هایی که در پلان مدنظر گرفته شده بود، پروژه یی بود بخاطر سروی و طرح ریزی ستیشن پمپ آب بالای دریای آمو و اعمار کانال آب به طول 130 کیلومتر برای آبیاری زمین ها در شمال افغانستان. ویژه گی و نزاکت این پروژه در آن بود که جمهوریت های جنوبی ما که زمین های خویش را ذریعۀ آبهای دریای آمو آبیاری می کردند، با طرح و تطبیق پروژۀ مذکور مخالفت می کردند. آنها نمی خواستند تا افغانها زمین های شان را از آب دریای آمو آبیاری نمایند. جمهوریت های آسیای میانه استدلال می کردند که در این صورت آب در دریای آمو کاهش خواهد يافت و مسئله تولید پخته را در جمهوريتهاي آسياي ميانه مورد تهدید قرار خواهد داد.

چون ما نمی خواستیم و نمی توانستیم به خواهش افغانها جواب رد بدهیم، در سطح عالی فیصله صورت گرفت تا در الفاظ با افغانها موافقت شود ولی در عمل اقدامات عملی و قاطع صورت نگیرد. برای اهداف مذکور در حدود 3 الی 4 ملیون روبل تخصیص داده شد. بعد از همآهنگ سازی جزئیات این پروژه و سائر توافقات الحاقی، محمد داوود رئیس جمهور افغانستان ضمن ملاقاتی که با رهبر اتحاد شوروی ل.ای. بریژنیف داشت، به او گفت که بهتر خواهد بود تا جانب شوروی نه تنها سروی و طرح ریزی پروژۀ مذکور را به عهده بگیرد بلکه آنرا اعمار نیز نماید! منشی عمومی حزب کمونیست شوروی با شنیدن حرفهای رئیس جمهور داوود، پنسل سرخ رنگ خویش را برداشت و با دست خویش در متن موافقت نامه علاوه کرد: "و اعمار می نماید." وقتی که ادارات موظف موافقت نامه را برای اجرا و تطبیق مندرجات آن به دست آوردند، متن آن همۀ آنها را عمیقا ً متحیر ساخته بود. ولی آیا می شد با فیصله و احکام منشی عمومی مخالفت کرد!؟ باید علاوه کنم که پروژه های متذکره در هر صورت جامۀ عمل نپوشیدند وعلت آن دگرگونی اوضاع سیاسی در داخل افغانستان بود.

محمد داوود یک وطن پرست و ملی گرا بود. در زمان حاکمیت او مسئله جدایی پشتونها و الحاق دوبارۀ افغانها و سرزمین های شان که قسما ً در هند برتانوی و بعدا ً در قلمرو پاکستان به سر می بردند، نهایت شدت کسب کرد. مسئله تقسیم افغانها به دو بخش او را تا آخر زنده گانی آرام نمی گذاشت. او هیچگاهی خط جدایی و تقسیم افغانها را که به نام "دیورند" شهرت دارد، به رسمیت نمی شناخت. محمد داوود از کوشش های پشتونهای آن سوی "خط دیورند" به خاطر ایجاد یک دولت مستقل حمایت و استقبال می کرد. طی سالهای 60 صدۀ بیست وی حتی تلاش کرد تا عکس العمل شوروی ها را در صورت شروع جنگ با پاکستان پیشبینی نماید. محمد داوود امیدوار بود که اتحاد شوروی در صورت وقوع جنگ از کشورش حمایت خواهد کرد.

مسکو در آنزمان با استفاده از نزاکت های دیپلوماتیک محمد داوود را فرا می خواند تا از اقدامات نظامی عليه پاكستان خودداری کند.

طی سالهای 61 و 62 مناسبات سیاسی میان افغانستان و پاکستان به اوج تشنج خویش رسیدند. پاکستان سرحد خویش را برای ترانزیت اموال و کالاهای افغانستان بست، صدها هزار کوچی که طی زمستانها برای تغذیه مواشی شان به آنسوی "خط دیورند" میرفتند، از این امکان محروم شدند. در عین حال موارد نقض مقررات عبور سرحد از هر دو طرف نیز به وقوع می پیوستند. بعضی از این موارد حتی خنده آور می نمودند. در قلمرو پاکستان در مناطق پشتونها روابط پشتونها با حکومت به وخامت گرائید. پشتونها به انفجار پل ها و تخریب لین های مخابرات متوسل شدند. اردوی پاکستان در وهلۀ اول ذریعۀ طیاره ها، نامه های تبلیغاتی را بالای مناطق پشتونها پرتاب نمودند. چون طرزالعمل مذکور نتیجه نداد، طیارات شروع به بمباری این مناطق کردند. روزنامه ها و سائر اطلاعات دسته جمعی افغانستان مملو از اطلاعات در باره برخوردهای وحشیانۀ حلقات نظامی پاکستان علیه افغانهای بی سلاح بودند. در کابل مارشها و مظاهره های حمایت از افغانهای آنسوی "خط دیورند" راه اندازی می شد. این زمانی بود که اردوی افغانستان عملا ً همه تخنیک و تجهیزات نظامی را براي اردوي خویش از اتحاد شوروی بدست می آورد. قطعات افغان در همان سالها راکتهای دافع هوا را جدیدا ً بدست آورده بودند. جالب اینست که عده یی از افغانها در ولایت جلال آباد با همین راکتها به قصد انتقام گیری از نظامیان پاکستان به آنسوی "خط دیورند" رفتند و در حدود 90 کیلومتر در آنجا پیشروی نموده و با راکتهای خویش بالای بم افگن های نوع بی – 52 اردوی پاکستان فیر نموده آنرا ماهرانه سقوط دادند. افغانهای مذکور قهرمانانه به وطن برگشتند و از ایشان استقبال شاهانه صورت گرفت. عملیات مذکور آنقدر باعث خرسندی و افتخار افغانها قرار گرفت که آنها را تحریک به ادامه آن نمود. افغانها دو طیاره جنگی نوع میگ را به قصد بمباری شهر راولپندی پاکستان فرستادند. در این حال طیاره های جنگی پاکستان به مقابل طیارات افغان به پرواز در آمده و پیلوتهای افغان را مجبور به فرود آمدن کردند. زمانی که طیاره های افغان به امر پاکستانی ها باید در یکی از میدان های هوایی آن کشور فرود می آمدند، یکی از پیلوتان افغان فداکارانه ابتکار عمل را بدست خویش گرفت و از پیلوتهای پاکستان تقاضا نمود تا از آنها فاصله گرفته به پیش بروند و راه فرود را نشان بدهند. وقتی که پاکستانی ها از طیاره های افغان فاصله گرفتند، پیلوتهای افغان لحظه را غنیمت شمرده طیاره های خویش را ماهرانه به عقب برگردانیدند. تا جایی که من بخاطر دارم، حداقل یکی از پیلوتهای افغان موفقانه به قلمرو خویش برگشته بود. در کابل از مهارت و شجاعت پیلوتهای افغان بار دیگر استقبال سراسری صورت گرفت و جشن ها برپا گردید. پاکستانی ها از حرکات افغانها به خشم آمده بودند. آنها تصمیم گرفتند به نظامیان افغان درس بالمثل بدهند. پاکستانی ها غرض بمباری شهر کندهار یک بم افگن را به آنجا فرستادند. در اطراف شهر کندهار در آن زمان میدان های هوایی نظامی وجود نداشت. میدانهای نظامی افغانستان در آنزمان در بگرام در حوالی کابل و شیندد (یکی از ولسوالی های ولایت هرات در غرب کشور) موقعیت داشتند. از بخت بد پیلوت پاکستانی، در همان روز پیلوتهای ما (شوروی ها) وظیفه داشتند تا دو فروند طیاره نوع میگ را از کابل به شیندد انتقال بدهند. پیلوتهای مذکور که برای سپری نمودن شب در میدان هوایی ملکی باقي مانده بودند، با شنيدن زنگ خطر حملۀ هوایی بدون تاملي به هوا باند شده و طیارۀ متخلف پاکستانی را مجبور به فرود آمدن نمودند. من به خاطر دارم که مقامات پاکستان رسما ً می خواستند تا حداقل طیاره را به آنها مسترد نمایند...

اقدام پاکستان مبنی بر بستن سرحدات برای انتقال ترانزیتی کالا و اموال به افغانستان از طریق بندر کراچی ذریعۀ راه آهن الی شهرک چمن (در جنوب) و کوتل خیبر (در شرق) ضرر قابل ملاحظۀ به کمپنی های امریکایی که در افغانستان مصروف اعمار پروژه های متعدد بودند، می رسانید. امریکایی هادر این صورت مجبور بودند تمام اموال و ابزار ها را و قبل از همه مواد سوخت را از قلمرو ایران داخل افغانستان نمایند. راه مذکور از یک طرف رسانیدن اموال و ابزار ها را بطی می ساخت و از طرف دیگر مصارف انتقال (ترانسپورتیشن) را نیز بالا می برد. محمد داوود مخالف قاطع هر گونه مذاکرات با مقامات پاکستان بود. او تمام پیشنهاد ها را در این زمینه رد می کرد. قاطعیت او طرزالعمل قبلی او را بخاطر می آورد. زمانی که او در مقابل هر نوع فشار امریکایی ها از خود ایستاده گی نشان داده به پیمان نظامی یی که به ابتکار و تشویق ایالات متحدۀ امریکا از کشورهای که در سرحدات جنوب اتحاد شوروی قرار داشتند، ایجاد شده بود ملحق نگردید. در پیمان مذکور کشورهای پاکستان، ایران، ترکیه و عراق به استثنای افغانستان عضویت یافته بودند. بخاطر تغییر دهی موضعگیری صدراعظم افغانستان، شاه ایران و نمایندۀ ویژۀ امریکا به افغانستان سفرهایی کردند، ولی محمد داوود عقیده اش را که محکمتر از سنگ بود، تغییر نداد و از اصل بی طرفی مثبت عدول نکرد. محمد داوود در آن زمان توانست در مقابل همه فشارها از خود ایستاده گی نشان بدهد. ولی طرزالعمل او باعث ازدیاد مخالفین و حتی دشمنان او گردید. طی سالهای 62 و 63 مخالفین و دشمنان او متحد گردیده و فشارهاي بی حد و حصر را بالای شاه افغانستان وارد نمودند. فشارها بالای شاه از چند جانب صورت می گرفت: از یکطرف امریکایی ها و پسرکاکای او فرزند مارشال شاه ولی خان شوهر دختر بزرگ ظاهر شاه – شاهدخت بلقیس، عبدالولی از جانب دیگر. عبدالولی در آنوقت قوماندان قطعات قوای مرکز بود و همچنان رهبری غند 440 را نیز بعهده داشت. غند مذکور بیشتر به يك گارد شخصی شباهت داشت. منصوبین این غند یونیفورم سیاه به تن و کلاه های آهنی به سر ميداشتند و در لاری های فورد که رنگ سیاه داشتند در شهر گزمه می کردند. عبدالولی در رأس گروه طرفداران امریکا درسلطنت افغان قرار داشت و تلاش داشت تا بالای شاه و حاکمیت تاثیر و نفوذ داشته باشد.

محمد داوود با روبرو شدن با فشارهای روز افزون از دو طرف و همچنان عدم علاقمندی او به عمیق شدن بی اتفاقی ها در داخل سلطنت ترجیح می دهد از قدرت کنار برود و استعفای خویش را اعلام می نماید و از همه وظایف دست می کشد. یکجا با او برادرش محمد نعیم نیزاز قدرت دور ساخته می شود. با دور شدن محمد داوود و برادرش از قدرت در افغانستان دوران آن که در رأس حکومت اقارب شاه گماشته می شدند، به پایان می رسد. بعداز این صدراعظم ها از میان مردم مقرر می گردیدند. به منظور جلوگیری از به قدرت رسیدن محمد داوود در آینده (چنین گمان می رود که شاه از محمد داوود هراس داشت که موصوف کوشش خواهد کرد تا دوباره زمام صدارت را بدست خویش بگیرد، زیرا او خوب میدانست که صدراعظم اسبق از محبوبیت فراوان در میان مردم و مخصوصا ً در بین نظامیان برخوردار است) قانون اساسی جدید طرح ریزی گردید. مادۀ 24 قانون اساسی سال 1963 برای اولین بار تعریف خانوادۀ شاهی را قید نمود: اعضای خانوادۀ شاهی متشکل است از پسران، دختران، برادران و خواهران شاه، شوهران و خانمای ایشان، پسران و دختران کاکاهای شاه و پسران کاکای شاه از طرف پدر... اعضای خانوادۀ شاهی اجازه ندارند عضویت در سازمان های سیاسی را داشته باشند و نمی توانند به وظایف آتی گماشته شوند: صدراعظمی و یا وزارت، وکیل در پارلمان و عضو ستره محکمه. اعضای خانوادۀ شاهی وضعیت عضویت در خانوادۀ سلطنتی را الی آخر عمر خویش حفظ می نمایند.

بدین ترتیت محمد داوود، اگر چه او پسرکاکای شاه افغانستان از طرف پدر نبود، مثل برادرش محمد نعیم شوهر خواهر شاه بود و داماد شاه حساب می شد، هرگونه امیدواری را که در آینده در راس رهبری دولت قرار بگیرد از دست داد.

محمد داوود شخصی بود سختگیر و دربعضی حالات حتی می توانست ظالم باشد. شاهد ویژه گیهای فوق الذکر در کرکتر محمد داوود من شخصا ً بوده ام. ضمن اعمار شاهرای کشك – هرات – کندهار که 679 کیلومتر طول داشت، اتحاد شوروی به افغانستان هزاران میکانیزم و 600 انجنیر، تخنیکر و کارگران حرفه یی فرستاد. اما کمیت آنها روی همرفته نهایت کم بود و برای پیشرفت کارها کفایت نمی کرد. در اثر تقاضای ما حکومت افغانستان تصمیم گرفت تا در قلمرو افغانستان کورس های مختلف تربیه کارگر حرفه یی را براه بیاندازد. عمارت کهنه و نیمه مخروب قلعۀ که در نزدیکی های شهر هرات قرار داشت، برای پیشبرد کورسهای آموزش کارگران حرفه ای انتخاب شد. نقشه ساختمان درونی قلعه مجددا ً طرح ریزی گردید. صنفهاي تدریسی و اتاقهای مخصوص برای کارهای عملی آماده گردیدند. در دیوار های صنوف درسی پوستر ها و پلاکاتهای مصور که در آن موتور ها و پرزه جات مربوطه آن رسم گردیده بودند، نصب شدند. کتب مسلکی همه به زبان روسی بودند. متعلمین کورسهای کارگری افغانهای جوان بودند که به امر شخص محمد داوود از اقوام مختلف افغانستان جمع آوري شده بودند. بعضی از متعلمین اولادهای متنفذین و سران اقوام بودند. اینها چندان علاقمندی به فراگیری دروس و حرفه های کارگری نداشتند. طرز برخورد آنها با معلمین معمولا ً متکبرانه بود. در یکی از روزها، پسری یکی از متنفذین بدون دریافت اجازه از استادان سوار لاری تدریسی شده و حین گردش در لاری، تصادم کرد. در نتیجۀ تصادم مذکور متعلم مذکور زنده ماند ولی لاری کاملا ً از کار افتاده بود و قابل ترمیم نبود.

 

 چند روز بعد برای بازدید از چگونگی پیشرفت فعالیت پروژه راه سازی محمد داوود به آنجا آمد. من در آنروز بخاطر پارۀ از کارها نيز آنجا بودم. چون برای ترجمانی، کسی در نزدیکی پیدا نشد از من خواهش کردند تا وظیفۀ ترجمانی را بدوش بگیرم. تا جایی که من به یاد دارم محمد داوود هیچ وقت ترجمان را از میان افغانها انتخاب نمی کرد. شاید بخاطری آنکه از تبصره ها و تفسیر هاي بعدی جلوگیری شده باشد. من با کمال خوشي موافقت نمودم. من تجربۀ صحبت با محمد داوود را داشتم چون قبلا ً با او به سالنگ سفر نموده بودم.

داوود خان بعداز آن که گوشه های مختلف پروژه منجمله سرکها و پلها از نظر گزراند، داخل محلي كه صنف های تدریسی در آن قرار داشتند گرديد. به تعقيب محمد داوود ما همه داخل یکی از صنف هایی که در حدود 20 متعلم در آن مصروف آموزش بودند، شدیم. محمد داوود بعداز ادای سلام به معلم و شاگردان به آخر صنف رفته در عقب یکی از میز های درسی جا گرفت و خواهش كرد تا درسها ادامه داشته باشند. معلم یکی از شاگردها را که در حدود 18 سال داشت، نزد تخته فرا خواند، به او چوبک تدریسی را تحویل داد و از وی خواست درس آنروز را بازگو کند. شاگرد مذکور چوبک را از دست معلم گرفت و با عجله نزد یکی از پوستر ها که در آن انجن موتر ترسیم شده بود رفته و با شور و هیجان به بازگویی به اصطلاح "درس" پرداخت. من مطمئن هستم که محمد داوود نه قبلا و نه هم بعداز آن در همۀ عمر خویش چیزی به این اندازه بی معنی و در عین حال خنده آور را نشنیده بود. متعلم مذکور چیزهای را كه گویا در درسها آموخته بود، نیمه به زبان روسی و نیمه به زبانهاي دری و پشتو با شور و هیجان بی سابقه حکایت میکرد. شاید خود معنای حرفهایش را می دانست ولی صدراعظم افغانستان از چیزهایی که می شنید، جلو خنده اش را به دشواری میگرفت. از چرندیاتی که شاگرد می گفت هم صدراعظم افغانستان و هم ما سه تن که در جوار تخته ایستاده بودیم، از شدت خنده بی خود شده بودیم... به هر حال بعداز آن که متعلم مذکور بازگویی درسها را به پایان رسانید، محمد داوود نزد او رفته و دستش را فشار دارد، از فعالیت های معلم قدردانی کرد و به همه شاگردان آرزوی موفقیت در فراگیری "درسها" کرد. هنگام بیرون آمدن از صنف، من نزد ایشان رفتم و با کمال احترام گفتم که ما هیچ چارۀ دیگر نداریم، ترجمانها وجود ندارند، کتب درسی همه بزبان روسی اند و مربی ها نیز به زبانهای افغانی بلدیت ندارند. جلالتمآب ایشان گفتند که او همه چیز را درک می کند، و بازگویی "درسها از طرف متعلمین بی همتا اند..." بازدید محمد داوود از کورسهای تدریسی در همین جا پایان یافت. حین برگشت به شهر هرات، متخصص ارشد ضمن صحبتش با محمد داوود خان از تصادم و تخریب یکی از لاری ها حکایت کرد. صدراعلظم افغانستان بعد از باخبری از واقعۀ مذکور دستور داد تا همه متعلمین کورسهای کارگری را شام همانروز در مقابل تعمیر اداری پروژه حاضر نمایند. من در آنوقت در یکی از اتاقهای تعمیر اداری بودم. کلکین بطرف بیرون باز بود و حرفهای ایشان را بخوبی می شنیدم. ایشان ضمن سخنرانی کوتاهی خاطر نشان ساختند: "پادشاه افغانستان و اینجانب می خواهیم وطن ما را از حالت دشواری که در آن قرار دارد، بیرون آریم. دوستان ما که در میان آنها اتحاد شوروی یکی از مقام های اول را دارد، در این راستا به ما کمک می نمایند. شما خود می توانید مشاهده کنید که بخاطر اعمار این شاهرای حیاتی برای افغانستان، اتحاد شوروی تا چه اندازه وسائل و تجهیزات تخنیکی و ساختمانی را به این جا انتقال داده است. ولی ما شدیدا ً به کمبود کارگران مجرب و حرفه یی مواجه هستیم. از اینجهت ما از دوستان شوروی خویش سپاسگزاریم که آنها آموزش کارگران جوان افغان مبادرت ورزیده اند و با ما همکاری می نمایند. پادشاه افغانستان و اینجانب شما را به اینجا فرستادیم تا تعلیمات حرفه یی را فرا بگیرید و در ترقی و تعالی میهن خویش سهم بگیرید. شما که اولادۀ اشخاص محترم وطن هستید، باید افتخار کنید که از میان سائر هموطنان انتخاب شده اید. ولی با تاسف باید بگویم که بعضی ها فراموش کرده اند که اینجا برای فراگیری کسب و حرفه آمده اند، نه برای خوشگذرانی و ولگردی. به من حکایت کردند که یکی از متعلمین چندی قبل لاری پروژه را بدون اجازه از محوطه پروژه بیرون برده و آنرا تخریب کرده است. کسی که این عمل از او سر زده است بگذار پیش برآید."

متعلم ملامت که نمی دانست چه چیزی انتظار او را می کشد از میان ردیف ها برآمده به پیش آمد. محمد داوود رو به طرف آمر پروژه نموده به او امر کرد تا جوان مذکور شدیدا ً مجازات شود.

باید خاطر نشان سازم که انضباط در پروژه بعداز آن در سطح عالی قرار گرفت.

می خواهم از واقعۀ دیگری که حین اعمارشاهراه از طریق کوه های هندوکش به وقوع پیوست حکایت کنم. باید یادآور شوم که شاهراه هندوکش در اتحاد شوروی بیشتربه نام سالنگ مشهور است. بعضی از بخشهای پروژۀ "سالنگ" از قبیل اعمار پل ها، ستون ها و پایه ها از طرف پیمان کارهای علیحده به پیش برده می شدند. پیمان کارهای مذکور بطور مستقلانه، کارگرها را برای کارهای مربوطه می گماشتند و از کیفیت کار آنها جوابگو بوند. در عین حال ملاحظه می شد که هر یک از پیمان کارها تلاش داشت، مزد بیشتر بدست آورد. چنین روش پیمان کارها باعث آن میشد که کیفیت کارها ضرر بیبيند. که چنین هم شد. در یکی ازبخش های سمت جنوبی پروژه "سالنگ" یکی از پیمان کارها پلی را بالای تنگي اعمار کرد اما وقتی انجنیرهای ما کیفیت پل مذکور را ارزیابی کردند، دریافتند که در ستونها و تکیه گاه های طویل پل کمبود سمنت محسوس است. ستونها و تكيه گاه هاي مذكور در صورت بروز فشار تخریب می گردیدند. ما مصلحت دیدیم که قبل از وقوع حادثه پل مذکور باید برداشته شود و ما آنرا منفجر كرديم. پیمان کار از طرزالعمل ما ابرازنارضایتی کرد و به وزیر فوائد عامه افغانستان رسما ً شکایت نمود. موضوع مذکور بزودی به سمع پادشاه نیز با پرداز های معین از قبیل آنکه گویا متخصصین شوروی سرکشی و خودسری می نمایند، رسانیده شد. پادشاه افغانستان خبرداد که قصد دارد در آینده نزدیک شخصا ً به پروژه بیاید و از کارها بازدید نماید. در تفاوت با محمد داوود، پادشاه همیشه همراه با محافظین و هیات چند نفری سفر می کرد. ضمن تشریف آوری پادشاه، وظیفۀ ترجمانی باز هم به من سپرده شد. پادشاه نقاط و بخش های مختلف پروژه را از نظر گذراند. پادشاه افغانستان با دقت به معلومات و تشریحات که از طرف متخصص ارشد و جنرال موظف قوای کار شوروی در حصۀ اعمار پروژه سالنگ داده می شد، گوش فرا میداد (در اینجا باید تذکردهم که کارگرانی که در شاهراه سالنگ کار می کردند، عساکر قوای کار اردوی شوروی بودند) کمی بعد ضمن گفتگوها متخصص ارشد شوروی در مورد پلی که چندی قبل بنابر فیصلۀ مامنفجر شده بود به پادشاه یادآوری کرد. شاه به نوبۀ خویش کنجکاوی نموده پرسید که اگر پل مذکور از بین نمی رفت چه عواقبی می توانست ببار آورد. به جواب او گفته شد که پل مذکور در صورت عبور موتر های ثقيل و باردار و وسايط نظامي می توانست فرو ریزد که عواقب آن هویدا است. پادشاه بعداز شنیدن معلومات کی به او ارائه شد، رو بطرف وزیر فوائد عامه نموده از او در مورد پیمان کار معلومات خواسته و سپس بلافاصله گفت: هر گاه در آینده چنین بی کفایتی رخ دهد، پیمان کار را یکجا با پل منفجر بسازید! متخصص ارشد تلاش کرد تا از نارضایتی پادشاه افغانستان بکاهد و گفت که در پروژه کارگران و انجنیران بسیار با تجربه و با اهلیت کار و فعالیت می نمایند و در صداقت ایشان هیچگونه شک و شبهه نمی تواند جا داشته باشد و از چند تن آنها با ذکر نام یادآوری کرد. شاه به متخصص ارشد و وزیر فوائد عامه امر کرد تا همه کسانی که از خود اهلیت و جان فشانی نشان داده اند برای دریافت بخششی و تحایف معرفی شوند. حين بازدید پادشاه از پروژه، من متوجه شدم که اعتبار و اتوریتۀ متخصص ارشد نزد شاه نهایت بالا رفته بود.

تقریبا ً یکسال بعد به پروژه اعمار شاهرای هندوکش (سالنگ) محمد داوود تشریف آورد. ترجمان ارشد پروژه به رخصتی رفته بود و برای پیشبرد امور ترجمانی من توظیف گردیدم. صبح وقت در تقاطع راه جبل السراج – سالنگ متخصص ارشد، آمر طرف افغانی پروژه و بنده بخاطراستقبال از صدراعظم افغانستان منتظر بودیم. بزودی در جوار ما سه موتر: بیویک زیبا، لاندرور و جیپ روسی یکی پی دیگر توقف کردند. در موتر اولی در چوکی پیشروی محمد داوود و داماد او که راننده گی می کرد نشسته بودند. در چوکی های عقبی خانم صدراعظم (خواهر پادشاه افغانستان) و دو دختر محمد داوود قرار داشتند. در موتر دومی دو نواسۀ محمد داوود و خانمی سالخورده که وظیفه مواظبت آنها را بدوش داشت، جا داشتند و بالاخره در موتر آخری چهار جنرال اردوی افغان و یک رانندۀ نظامی نشسته بودند. محمد داوود و همراهانش از موتر ها پیاده شده بعداز سلام و احوالپرسی به ایشان معلومات مختصر در بارۀ وضعیت پروژه و پیشروی کارها ارائه گردید. سپس همه دوباره در موتر ها جا گرفتند و بالای راهی زیر ترمیم که در لب دریا قرار داشت حرکت کردند. حرکت موتر ها بطی بود. صدراعظم افغانستان وقتا ً فوقتا ً از موتر پیاده می شد و از گوشه ها و بخش های سرک زیر ترميم و ملحقات آن دیدن می کرد و در بعضی از موارد از متخصصین شوروی و افغان معلومات و تشریحات می خواست. بدین ترتیب ما بالاخره به بخشی که در آن تونل قرار داشت رسیدیم و موتر ها باردیگر توقف نمودند. تونل مذکور از هر دوجانب قله های کوه هندوکش حفر می گردید و در آنزمان عمق حفریات آن به 500 الی 600 متر رسیده بود. محمد داوود امر کرد تا به همه موزه های پلاستیکی و کلاه های کارگری بیآورند. شما می توانید تصور کنید که ما در پروژه های خویش هیچگاهی موزه برای پاهای کوچک نداشتیم. از این لحاظ چیزی که در تحویلخانه وجود داشت آورده شدند. همه ما با موزه های سنگین درپا و کلاه بر سر به عمق تونل در حرکت شدیم. در داخل تونل ما بالای چوب های متقاطع که در ميان دو خط راه آهن که برای انتقال جغله ها و سنگهای کوهی در واگون های کوچک از آن استفاده ميشد، به پیش می رفتیم. از بالاقطره های آب می چکید و گاهگاهی هم سنگ های کوچک می ریخت. باید بگویم که قسمت های شروع تونل سمنت کاری شده بود و حرکت در آنجاساده تر بود. بدین ترتیب ما به نقطۀ آخر تونل حفر شده رسیدیم. در آنجا کارگران و متخصصین موظف مصروف برمه کاری و جابجا سازی باروت برای انفجار و حفریات بعدی در عمق کوه بودند. محمد داوود حین مشاهدۀ این صحنه با خانم و نواسه هایش به گفتگو پرداخت... وقتی ما بالاخره از تونل بیرون آمدیم و به هوای تازه دست یافتیم، فضا تاریک شده بود. ما را در یکی از خانه هایی که برای متخصصین اعمار گردیده بود، جابجا کردند. بزودی غذا آورده شد و ما همه یکجا (بدون خانمها و اطفال) شروع کردیم به صرف سلاته، پلو افغانی و چای. حین صرف غذا محمد داوود از من سوالهایی متعددی کرد. از آنجمله او پرسید که در کجا تحصیلاتم را به پایان رسانیده ام. پدر و مادرم کی ها اند، آنها چه وظیفه دارند و صاحب چند کودک هستم. شب فرا رسید. گردش طولانی در طول روز و آن هم در هوای تازه كوهی ما را اندکی بی حال ساخته بود. بزودی همه برای خوابیدن به اتاقهای خویش رفتند.

فردا صبح ما دوباره در موترها جا گرفتیم و حرکت کردیم. کوتل سالنگ را که درارتفاع 3800 متر قرار داشت از طریق راهی که فقط چندی قبل اعمار گردیده بود عبور نموده، به دروازۀ شمالی تونل سالنگ رسیدیم. مجددا ً دستور داده شد تا موزه ها و کلاه ها را بیاورند و ما اینبار از طرف شمال داخل تونل شدیم. در این میان من جرئت نمودم و به صدراعظم افغانستان با رعايت تمام نزاکت ها گفتم که راه رفتن در موزه های کلان و کلاه ها برای خانم ها و اطفال دشوار به نظر می رسد. شاید بهتر باشد آنها در خارج از تونل باقي بمانند. جوابی که جناب صدراعظم به من داد مرا واقعا ً به فکر انداخت. او گفت: "وقتی که تونل اعمار شود آنرا می توان در ظرف پنج دقیقه در موتر طی کرد. در این صورت تونل هیچ نوع تصور و خاطره یی از خود بجا نخواهد گذاشت. من در عمل می خواهم به جوانان نشان بدهم که کار اعمار این تونل و شاهراه چقدر دشوار بوده است. بگذار آنها اینرا تا آخر عمر خویش به یاد داشته باشند."

من نمیدانم که آیا کسی از اشتراک کننده گان آن سفر ما به سالنگ بعداز حوادث اپريل 1978 زنده ماند یا خیر؟ و آیا آنها خاطرۀ آن سفر را به یاد دارند؟... من همۀ جزئیات این سفر را تا امروز بخاطر دارم... می خواهم اندکی تغییراتی که در سیاست بین المللی افغانستان رخ دادند و موضعگیری محمد داوود را در قبال آنها در اینجا بازگو کنم:

طوري كه در بالا ياد آور گرديدم، افغانستان الی اواخر سالهای 30 سدۀ گذشته تمایلات بیشتری به آلمان داشت و عمدتا از سیاست جرمنها طرفداری می کرد. ولی نبردها در جبهات جنگ دوم جهانی و پیروزی های روز افزون متحدین، دولتمردان افغان را واداشتند تا طرزالعمل سیاسی خویش را درعرصۀ جهانی تغییر دهند.

تمایلات محمد داوود برای استقرار همکاری ها با اتحاد شوروی در آغاز سالهای 50 قرن گذشته به نظر رسیدند و اندکی بعد بیشتر نضج کرده و رو به استحکام نهادند. البته محمد داوود ازاستقرار روابط و همکاری ها با اتحاد شوروی اهداف خود را دنبال می کرد. او آرزو داشت تا از اتحاد شوروی کمک های هر چه بیشتر را در همۀ ساحات حیات افغانستان بدست آورد. قبل از همه او می خواست به وسیلۀ اتحاد شوروی تسلیحات اردوی کشورش را تجدید ببخشد و کادرهای مختلف ملکی را در آن کشور آموزش و آماده نماید. صدراعظم افغانستان رقابت های دو ابر قدرت آن وقت جهان را که هر کدام آنها می خواستند افغانستان را در حیطه ی نفوذ و تاثیر خود داشته باشند، بخوبی می دانست و کوشش به خرچ می داد تا از این فرصت هر چه بیشتر به نفع میهنش استفاده کند. بعداز اعلام سیاست عدم انسلاک و بی طرفی مثبت، افغانستان امکان آنرا پیدا کرد تا از هر دو طرف کمک بخواهد. در عین حال محمد داوود زمانی که به ریاست جمهوری دست یافت، روابط حسنه با اتحاد شوروی را هرچه بیشتر تاکید می نمود. می خواهم چند مثالی در این زمینه ارائه نمایم:

- بعداز به پیروزی رسیدن کودتای ضد شاهی که سحرگاهان 26 سرطان 1352 به وقوع پیوست و رهبر جدید افغانستان در رأس جمهوری نوبنياد قرار گرفت، او تا دیر زمانی از پذیرش سفرای کشورهای خارجی خودداری می کرد. وضعیت مذکور الی حوالی دیگر آنروز دوام پیدا کرد، تا زمانی که سفیر اتحاد شوروی به دفتر ریاست جمهوری برای برسمیت شناختن حاکمیت جدید در افغانستان نیامده بود. سفیر اتحاد شوروی اولین نماينده كشور خارجي بود که به او اجازه ملاقات با محمد داوود داده شد (در حالیکه در اتاق پذیرش چند سفیر دیگر انتظار اجازه ملاقات با رئیس جمهور افغانستان را داشتند) روز بعد روزنامه های افغان هر یک خبر دادند که همسایۀ شمالی، طوریکه در سال 1919 اتفاق افتاد، باز هم اولین کشوری بود که جمهوری افغانستان را به رسمیت شناخت.

- اولین هیئت خارجی را که رئیس جمهور جدید پذیرفت، هیئتی بود از مسکو که بنده نیز افتخار عضویت در آنرا داشتم. رئیس جمهور چهار ساعت پی در پی دربارۀ احتیاجات افغانستان و چگونگی انکشاف روابط اقتصادی دو کشور با ما صحبت نمود. دو موضوع عمدۀ طی اين صحبت توجۀ مرا جلب نمودند: اول آنکه ایالات متحدۀ امریکا در شرایط کنونی به افغانستان کمک نخواهد کرد و افغانها همۀ امیدشان به طرف اتحاد شوروی معطوف گرديده بود و دوم اینکه مردم افغانستان بعد از سقوط نظام شاهی از حکومت جدید انتظار آنرا داشتند تا وضع زنده گی آنها بهبود یابد.

بادرنظرداشت ملحوظات یادآوری شده، حکومت جدید التاسیس افغان، از اتحاد شوروی تقاضا کرد تا به او کمک های تخنیکی و اقتصادی صورت گیرد و در طرح ریزی پلان هفت سالۀ انکشاف اجتماعی – اقتصادی کشور مساعدت شود. افغانها هکذا از ما می خواستند تا در صورت امکان قسمت اعظم این پلان تمویل نیز گردد. جانب افغان خواهان تمویل و ایجاد پروژه های آتی گردیدند: کارخانۀ ذوب آهن، فابریکۀ انتقال نفت، ایجاد شبکه های آبرسانی و آبیاری (دربارۀ تاریخچه یکی از این شبکه ها بنده قبلا ً یادآور شدم) و غیره. بادرنظرداشت خواهشات مطروحۀ طرف افغان موافقت نامه همکاری های اقتصادی میان دو کشور تهیه و ترتیب گردید. باید بگویم که چون اتحاد شوروی قادر نبود تمام مبلغ پلان طرح ریزی شده را تمویل نماید، افغانستان مبجور شد برای جلب کمک به کشورهای دیگر نیز مراجعه نماید. علاقمندی و فعالیت شاه ایران در این راستا بیشتر از دیگران بنظر می رسید. ایران آنزمان درآمدهای سرشاری از قیمت بلندرفتۀ نفت داشت و به افغانستان وعده کمک الی 1.7 ملیارد دالری را برای اعمار راه آهن در افغانستان داد. قرار بود خطوط راه آهن در سرحدات جنوب غرب افغانستان با شبکۀ راه آهن ایران وصل گردد و افغانستان از این طریق می توانست بدون دخول به قلمرو پاکستان (که اغلبا ً با افغانستان سر دشمنی داشت) به ابحار جنوبی راه یابد. برعلاوه ایران تعهد نمود تا در افغانستان فابریکه تولید سمنت، فابریکۀ نساجی، اعمار بند در حصص پائینی درياي هلمند برای منظم سازی سیستم آبرسانی در خاک ایران و غیره ایجاد نماید. بعضی از تاریخ نگاران شوروی گسترش روابط اقتصادی افغانها را با ایرانیان دوری از روابط تنگاتنگ با کشور شورا ها و سردی مناسبات میان دو کشور تلقی می نمایند. نقطۀ نظر من بالعکس چنین ملاحظات است. به نظر بنده افغانها در وضعیتی قرار داشتند که باید تمویل كننده گان را برای انکشاف اقتصاد خویش جستجو می کردند. چون اتحاد شوروی نمی توانست تمام حجم مصارفی را که افغانستان برای تطبیق پلان انکشافی خویش ضرورت داشت تامین نماید افغانستان مجبور بود به جلب كمك هاي اقتصادي ساير كشورها تلاش نمايد. در شرایطی که مذاکرات روی اعمار خط آهن جريان داشتند و موسسات کشور ما سعی مي نمودند موضعگيري خویش را در رابطه با آن معین نمایند من مجددا به کابل اعزام گردیدم تا بطور غیر رسمی نظر جانب افغان را در مورد امکان اشتراک اتحاد شوروی در پروژۀ اعمار خط آهن بدانم. من همچنان وظیفه داشتم بدانم که در صورت الحاق کشور ما به پروژه متذکره آیا جانب شوروی امکان آن داده خواهد شد تا نقطۀ بارچلانی واگونها در قلمرو اتحاد شوروی قرار داشته باشد یا خیر. در صورت موافقت طرف افغان با پیشنهاد متذکره، زمینۀ آن فراهم ميگرديد که واگونهای بار شده در آسیای میانه شوروی مستقیما ً به بنادر خلیج فارس انتقال یابند. در گفتگوی بنده با جلالتمآب محمد داوود خان داشتم، جناب شان خاطر نشان نمودند که موسسات اتحاد شوروی می توانند به زعم خود هر شاخه راه آهن مطروحه را اعمار نموده و آنرا از طریق هرات با شبکه راه آهن شوروی در نقاط سرحدی کشك – تورغندی وصل نمایند. ولی روی همرفته باید اذعان نمایم که بعضی از دولتمردان پر نفوذ در رهبری شوروی از گسترش نقش ایران و بعضی کشورهای دیگر در پروژه راه آهن ناراضی بودند و روش افغانها را مخالف مناسبات دوستانه دو کشور ارزیابی می کردند.

در عین حال ادارات مختلف اتحاد شوروی به سازمانهای چپگرای افغان کمک های معنوی و مادی می نمودند. سازمانهای مذکور از سیاست داخلی محمد داوود ناراضی بودند و حکومت او را به بطی بودن اصلاحات اجتماعی – اقتصادی متهم می کردند و تلاش داشتند جمهوری محمد داوود را سقوط دهند. رئیس جمهور از فعالیت های مخالفین آگاهی داشت و کوشش می کرد آنها را تحت فشار و پیگرد روز افزون قرار دهد. تا جایی که من می توانستم مشاهده نمایم، حکومت محمد داوود تلاش داشت فعالیت های ضد حکومتی و تخریبکارانه را در دو جبهه خنثی سازد. برعلاوه چپی ها او سعي ميكرد تا از تاثیر و نفوذ راستگراها که در راس آن عمدتا ً روحانیون و سران اقوام قرار داشتند، بکاهد. قسمی که دیده شد، بعضی از سران اقوام و متنفذین بعد از به قدرت رسیدن چپی ها در اپریل 1978 در رهبری مجاهدین مسلح قرار گرفتند. اینکه محمد داوود از فعالیت تخریبکارانۀ چپی ها و نقش اتحاد شوروی در آن بخوبی آگاهی داشت من شکی ندارم ولی محمد داوود هیچگاهی این موضوع را بطور رسمی در سطح دولت مطرح نمی کرد. روی همرفته یکبار او خودداری را کنار گذاشت و ضمن سفری که به مسکو در اپريل 1977 داشت، به جواب ملاحظات رهبر شوروی ل.ای.بریژنیف دربارۀ اخراج جبری کارشناسان سازمان ملل متحد، کارمندان پیس کورپس و سائر رضاکاران سازمان های بین المللی که در شمال افغانستان کار می کردند و به زعم رهبری اتحاد شوروی در حقیقت جاسوسان امپریالیزم بودند، گفت: "حرفهای شما مداخلۀ مستقیم در امور داخلی افغانستان است و علاوه کرد که افغانها هیچگاهی به هیچکسی اجازه نخواهند داد تا طرق ادارۀ دولت را به آنها یاد بدهد و یا هم به افغانها دیکته نمایند که کی ها را می توانند به کشورشان دعوت نمايند و کی ها را نمی توانند." هیئت افغان در مضیقه ونزاکت باریکی قرار گرفت. از یکطرف هیئت های دو طرف اسناد آماده شده را به امضا رسانیدند ولی رئیس جمهور محمد داوود از ملاقات یکایک با ل. بریژنیف ابا ورزید. دربارۀ تصادم متذکره حرفهایی زیادی زده شده است و استفاده های مختلف (منجمله سوء استفاده) از آن صورت گرفته است. عدۀ عقیده دارند که افغانستان بعداز ملاقات سران دو کشور در اپریل 1977 در روابط دوستانه خویش با اتحاد شوروی تغییر وارد نمود.

چه چیزی باعث شد که محمد داوود نتوانست مدتی زیادی در سمت ریاست جمهوری کشور باقی بماند؟ به نظر بنده در اینجا باید از چندین علت یاد کرد. از جمله عدم انعطاف پذیری در سیاست داخلی و پیشبرد اصلاحات، عدم موجودیت علاقمندی برای درک وضعیت عینی سیاسی در حیات کشور. برعلاوه خود کامه گی محمد داوود در امور ادارۀ دولت و درک نادرست از امکانات احزاب و جنبش های سیاسی کشور، اينها همه عللي بودند که موقعیت رئیس جمهور را ضعیف ساخته بودند. از جانب دیگر پشتیبانی و حمایت اتحاد شوروی از نیرو های چپ در افغانستان که هدف خویش را آشکارا اعمار سوسیالیزم (و حتی کمونیزم) در افغانستان اعلام می کردند نیز موجبات لرزش ها را در حاکمیت به جود می آوردند. لرزش های مذکور بالاخره باعث سرنگونی جمهوری محمد داوود و استقرار حاكيميت چپي ها گردید كه باعث درگیری آتش جنگ های داخلی که 25 سال اخیر ادامه دارد، شد.

محمد داوود اصلاحات معيني را در حیات اجتماعی و اقتصادی کشور وارد نمود که برخي از آنها قرار ذیل اند: عده اي از دهاقین زمین های زراعتی را از دولت بدست آوردند، اصلاحات ارضی که محدودیت های تصاحب زمین را در قبال داشت براه انداخته شدند. ازدياد قيم متوقف گرديد و قیمت هاي ضروريات اولیه ثابت ساخته شد. قانون جدید کار طرح ریزی گردید، هفته کاری 45 ساعت قید گردید و مقدار معاشات برای اضافه کاریها مد نظر گرفته شد. اندازۀ حداقل معاش دوبرابر اعلام گردید، برای متعلمین که در کارخانه جات و فابریکه ها کار می کردند نیز معاش تادیه می گردید، معیاد رخصتی ها افزایش یافت، اندازه تادیات تقاعدی و اجتماعی بالا رفتند.

در دوران حکومت محمد داوود قانون سرمایه گذاری های خصوصی تصویب و نافذ گردید. بر اساس مواد قانون متذکره سهم سرمایۀ خارجی نباید از 49 در صد افزایش می کرد. همۀ بانکهای خصوصی ملی (دولتی) گردیدند. عدۀ ازکمپنی های بزرگ به جرم قاچاق و تخلف از قوانین متهم گردیده و به این دلیل ملی گردیدند. بانک (اعتبار های صنعتی) شروع به اعطای وام به تجار ملی که شرکت های صنعتی می ساختند نمود. بعد از انفاذ قانون جدید گمرکات، قاچاق اموال بصورت قابل ملاحظه یی کاهش یافت، و درآمد های بودجۀ دولت از این بابت تقریبا دو برابر بالا رفت. حکومت محمد داوود مساعی زیادی در حصۀ آموزش و آماده گی کادرها مبذول می داشت. همۀ مکاتب موجود در کشور منجمله مدارس که در جنب مساجد فعالیت داشتند، ملی اعلان گردیدند. هکذا برنامۀ مبارزه علیه بیسوادی در میان اهالی روی دست گرفته شد، کمیت مکاتب ابتدایی، متوسطه و موسسات تعلیمی مسلکی و تخنیکی افزایش یافتند. البته می توان گفت که روند اصلاحات متذکره ممكن بطی بوده باشد، ولی باید بخاطر داشت که علل و فکتورهای متعددی بودند که مانع تسریع آنها می شدند از قبیل: کمبود پولی ووسایل، ممانعت ها و عکس العمل های روحانیون، متنفذين محلي و غيره.

هویدا است که تاریخ اگرومگر را قبول ندارد ولي با آنهم من بعضا فکر می کنم که اگر رهبری آنوقت اتحاد شوروی از محمد داوود حمایت می کرد و به او کمک می نمود تا بر مخالفت های سیاسی که او با آنها در کشورش روبرو گردیده بود، فایق آید وضعیت و روابط دو کشور به مراتب بهتر می بود. شاید انکشاف افغانستان بطی می بود ولی این در هر حال از ملیون ها قربانی، بی نظمی و جنگ های داخلی لایتنهایی که هنوز هم ادامه دارد، جلوگیری می کرد.

 

تذکراتی دربارۀ نسب خانواده گی محمد داوود:

1-              پسر احمد شاه درانی ( احمد شاه بابا موسس دولت افغانستان) تیمورشاه، پاینده محمد خان را که از خانوادۀ  محمد زایی بر میخاست، به حیث سرکردۀ خانواده بارکزایی ها تعیین کرد.

2-              یکی از پسران پاینده محمد خان – سلطان محمد طلایی به حیث والی پشاور و کوهات تعيين گرديد. (مناطق  مذکور كه حالا در آنسوی خط دیورند قرار دارند، قبلا جز لاینفک امپراطوری درانی ها بودند.)

3-              شمار اولادۀ سلطان محمد طلایی بیشتر از 30 نفر بود. بعضی از پسران سلطان محمد طلایی در راس  خانواده های بزرگ و نامدار پشتونها از قبیل خانوادۀ ذکریا، یونسی، اعتمادی و یحی قرار گرفتند.

4-              بازمانده گان یحی خان جمعیتی ترتیب دادند که به یحی خیل مشهور است.

5-              نواسه یحی خان – نادرشاه، در سال 1929 بر تخت شاهي افغانستان جلوس كرد. نادرشاه با ماه پرور دختر  عم خویش ازدواج کرد.

6-              ظاهر شاه (پسر نادرخان) آخرین شاه افغانستان با حمیرا برادر زاده مادر خویش ازدواج کرد.

7-              پسران کاکای ظاهر شاه محمد داوود و محمد نعیم با زینب و زهره که خواهران ظاهرشاه اند ازدواج کردند.

8-              کاکاهای ظاهر شاه – محمد هاشم و شاه محمود از سال 1929 الی 1951 به صفت صدراعظم های افغانستان  ایفای وظیفه می کردند.

خواهر نادرشاه محبوبه با امیر حبیب الله که از سال 1901 الی 1919 شاه افغانستان بود، ازدواج کرده بود.

 

***

شهر "كراسنادار" – مسكو ( فدراسيون روسيه)

2009.07.16

 


                                                                                    

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول