© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

داکتر اکرم عثمان 

 

                                                   قادرمرادی ومراد دیگر!

قادرمرادی یکی از سیما های شاز وکم نظیرداستان نویسی معاصر افغانستان است.او از داستان کوتاه شروع کرده وبه داستان های بلند ورمان رسیده است.اما هرچه را که آفریده است چه دراز وچه کوتاه دلنشین بوده اند من از سال هابه این طرف خوانندهء علاقمند داستانهای اوبوده ام وبه عنوان یک شاهد صمیمی وارادتمند دریافته ام که او روزتاروز درخشش تازه ای داشته ودرهردرخششی خبراز تولددنیای دیگری داده است.

در رمان تازه اش بنام «برگها دیگرنفس نمی کشند» که درحال وهوای ریالسم جادویی نوشته شده خواننده به نکات نغز وجالبی برمی خورندکه کمتردرجای دیگر خوانده است. به گونه مثال درصفحه 79 رمان میخوانیم: همیشه صفحه های دلپذیری را می بینم . دامنه های کوهستانها،آرامش آرامش، بی خردی ،سبزه وسنگها ،آبهای شفاف. به خیالم می آید که من زمانه هایی را درچنین هوای روحپرور کوهستانها ، با یک آرامش دلپذیر، میان سبزه ها،سنگها و چشمه ها درآبهای شفاف زندگی کرده ام.همان هوای سبز وجانبخش ،آرامش وزیبایی سحرآمیز کوهستانها زندگی را می ساختند. درهوای شفاف در ته ابرهای سفید آسمان نیلگون. کودکان در دامنه های کوهستانها گل میچیدند ودنبال پروانه گکهای قشنگ می دویدند.ها احساس میکنم که من رها از همه بندها مانند دیگران درچنین فضایی بوده ام. احساس می کنم که من این جا که هستم نبوده ام.

دراین فضای دلگیر وخفقان آور نبوده ام. درمیان این همه آهن وبندها وچهارچوبها نبوده ام. در بندصدها بند نبوده ام. من از جای دیگری بوده ام»

با همین چندسطر، خواننده به دریافت های حسی وحتی اشراقی می رسد.  من به سهم خودم براین آفرینشگر بیدار دل وباریک بین آفرین میخوانم وآرزومندم که باز هم ازاو آثاری از ایندست بخوانم وشاهد فرازها وچکاد های افزونتر آثار وافکارش باشم.عمرش دراز وخامه اش پربار وسبزباد!

 

                      

 

    

«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول