© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

(سعادت پنجشیری)


سخنی چند  پیرامون ( کاروان شعر ) در تورنتو

شعر: پیوندیست ازاحساس و رنگ عاطفه

شعر: الهامیست برخاسته ز دریا بارجان

شعر: پیغامیست از رخساردرک وذهن مان

شعر: بارانیست از خرگاه سبز عاطفه

شعر: عصیانیست از پژواک سوز صاعقه

شعر: پروازیست با بال زبان

شعر: برداشتیست از رمزنهان

شعر: فریادیست از گرد فنون

شعر: آهنگیست از شورجنون

**

شعر: پیوند زبا ن و دل بهم

شعر: برخواند طنینی دمبدم

شعر: بنوازد نوای ما ومن

شعر: خنداند نهان جان وتن

شعر: گریاند جهانی در بدن

شعر: بنماید روان هر زمن



این چنین دستم بدست شعر بست

آن سکوت وغصه ای درهم شکست



ناله گردید پیشه واندیشه ام

در صدا آمد حواس ریشه ام



داد پیوندم به نور واژه ها

برزبان آمد ندای سوژه ها.

**

چند حرفی روشن در سایۀ موضوع:



اینجا تورنتو است. الفت سرای زندگی. شهری بزرگ، پرهیاهو وصنعتی. شهریکه همه نمونه های انسانی قاره ها دران می زید. همه دیانت هارا دارد. آسمانش بزرگ ودل مردم بزرگتر ازان است. تفاهم و احترام متقابل درهمه جا بدون تنگنظری احساس میشود. زمینۀ رشد به همه کس مطابق به سویه واستعداد آن میسر است. فخر فروشی و بلند پروازیهای زبانی ، قومی ،ملی ومنطقوی( مثل کشورو دولت اسلامی! ما) دران محسوس نیست. حزب فاشیستی و برتری طلب قومی دران وجود ندارد. احزاب و مردم به همۀ کشور وتمامیت ارضی می اندیشند . زور گوی وارتشا وتملق ومحافظه کاری به گونه واندازۀ شرقی درآن نیست. اصالت میهن وخاک و رعایت احترام به سیستم فوقیت ولابدی است. نسلها بعد نسل با همین احساس عالی جمعی ومیهنی تربیه و بزرگ شده اند. نظام دینی حاکم ندارند اما واقعن وطنپرست هستند. شخصیت پرستی و تعبد نیست. احساس عالی گذشت وایثار در برابر ارزشهای عالی جامعه و دیگران و وطن دارند و هم جزء ارزشهای تربیتی آن است. طفل را بدور از دروغ گوئی می پرورند. هرچند مشکلات خانواده ها بیشتر ازجهان شرق است، مگر والدین اطفال خودرا از تماس وسایۀ کشمکش های فامیلی دور نگه میدارند.

تربیه شده اند که به کار کس غرض نگیرند. یعنی کاریکه به ایشان ارتباط ندارد اصلن علاقه به شنیدن و مداخلۀآن ندارند. شرم از راستگوی مع الوصف اعمال جنایتبار خود ندارند. اصالت انفرادی را پرورده اند، که مسلمن بمفاد نظام سرمایه است نه وحدت خانواده. از القاب تحصیلی و وظیفوی درزندگی شخصی ویا سیاسی خود استفاده نمیکنند. معیارها بر اساس کار. ارزشها بر بنیاد معیار. و معیار بر اصل سرمایه رنگ گرفته است. همه جا بانگ زمان و ندای زمین کار است. آنچه را که قبلا در دوبیت یک غزل سروده شده درونمایۀ این دید را به گونۀ روشنتر بیان میکند.

«اینجا همه جا نقش دوصد سلطان است

شیرازۀ زندگی برین بنیان است

از هر نفسی براری گیرند حساب

از هر قدمی نهی ازان پرسان است»


در سرود ملی دعوای ملکیت ازلی و ابدی نیاکان خودرا نداشته ونه تبارز داده اند.و بجای آن التماس دعا والتجا به خداوند(ج) در حفاظت ونگهداشت آن کرده اند.

کار.کار.کار. این کلمه از زبان گل، نالۀ بلبل، شرشر آب وشرفۀ برگ درخت شنیده میشود. همه آهنگ ها صنعتی است . زادۀ فعالیت کاری وماشین. همه بلند منزل ها که دست به خورشید داده و سلام به ماه. ابرهارا نوازش میکنند و بادها را ستایش. محصول کار و دانش انسان صنعتی اند. اگر رو به بالا نگاه اش کنی کلاه ات زمین بوس می شود.

زمان خیلی گران و باجگیر است. چندین بار بیشتر از شرق. برای نو واردین گرانتر از هرکس و هر جای دیگر. فکر میشود که گویا دیر آمده باید همگام دیگران سریع به حرکت بیفتد. و در یک راه گام بردارد. که این احساس گاهی به زودی در کوتاه مدت سبب انحلال قوه وسقوط تدریجی توانای آنان در بیشۀ تشویش میگردد.

فرسودگی سریعتر از رسیدن به آرمان فرا میرسد. جسم می پوسد. روان خسته میشود. طاقت به زوال و شکیبائی به نهایت تحمل میرسد.

بایستی به خود رسید. وبه خویش پرداخت تاازین فرسایش نا بهنگام و بیهوده جلوگیری کرد. اینجاست که باید به عرفان و فرهنگ عرفانی خود دست یازید. تا روان را زنده وشادان کرد. اینجاست که روحانیت عارفان شرقی به داد میرسند. حضرت مولانا جوینده رابه آغوش میکشد. دم تازه میدهد ونفسهای نوزادی. طراوت می بخشد وآرامش. وبا اندیشه ، معرفت و سماع خویش صیقل روح وصفائی تن خاکی راآرایش. دمسازی و رهیابی را نیز. در جادۀ بن بست رهی تازه میگشاید و نیرو و کششی فرادست تر. جوینده را به طواف عالم جان وجهان را به طواف او میکشاند. زهی هستی، زهی مستی که می آرد فرادستی.

حافظ می آید روی طالع می بیند و بخت می گشاید که چرا درین دور دستها، بیچاره شده فرزندان آدم وحوا.

سعدی میآید با عصا وعطایش. با گلستان و بوستان اش. از تکالیف و زندگی در هجرت و غربت سخن آرائی میکند. و با از هر دری سخنی و از هر چمنی ثمنی. به غنای تجربه و زیادی حوصله رهنمون میشود. وحضرت حکیم سنائی وابوالمعانی بیدل هم از آن سوی دیگربا دستهای غیبی معانی و اسرار کلامی بی شمار ووجد انگیز. که در مجموع دیگر مجال هجوم خیالات باطل و خستگی های کاهل را نمیدهند.

درین حالت اگر جمعی بهم آیند و شعر بسرایند . شعر بخوانند. وبا نشید شعر به پرواز های روحی ونشاط های شاعرانه دست یابند، و یا به تفاهم ودرک زبان و محبت یکدیگر برسند چه عیبی دارد؟

آری، در تورنتو دیریست که با این کمبود مواجه بودیم. هرچند اینجا و آنجا محافل بیدل خوانی، مثنوی خوانی، وشعر خوانی در منازل، خانقاه ها، نعت و نیایش خوانی جمعی در مساجد و عبادتخانه ها وجود داشت و دارد. که همدلان و ذوقمندان خاص خودرا دربرمیگیرد. ولی نه محفل شعر خوانی تا این حد وسیع و گستردۀ آن. و گاهی هم آسیب پذیری محافل مانع از دوام آن شده بنا بر نا شفافیت آن و یا تأثیر طرز دیدهای منفی ذوق کش و خستگی زا .



کاروان شعر از کجا آغازید؟



خوشبختانه از یکسال بدینسو در این شهر محفل شعر و سرود داریم که با اشتراک جمعی ذوقمند و شعر پسند ماهی یکبار دایر میگردد.

اساسا ابتکار و سعی نخستین این امر هنری برمیگردد به محترم آقای هارون راعون شاعر جوان ، با انرژی، پر محبت و صمیمی که با پیوستن اش در جمع فرهنگیان تورنتو این طرح را با هوای صاف همدلی وشعر دوستی پیشکش کرد که مورد توجۀ ما قرار گرفت و جمعا به آن اقدام گردید.

و ما با وی برآن شدیم تا بهر صورتی شود یک حلقۀ شفاف وزرین شعر رابوجود آورده واز وجود شاعران و نویسندگان خوش ذوق و خوش قریحه پیوند ومحیط شاعرانۀ ایجاد گردد. و شامی را شمیم عطر سخن بنوازد. و حداقل شبی با چراغ شعر روشن بگذرد. وفراتر ازان بوی و رنگ ذوق انگیز وجان پرور داشته باشد.



همانبود که یکروز شنبه آفتابی که 21 جولای2007 میشد ، چارتن ذوقمند هریک محترمان (هارون راعون، ربانی بغلانی، سعادت پنجشیری و صبور صهیب)در پارک جیمز گاردن شهر ایتابیکوک نشسته طرح کاروان شعررا با برگزاری شب شعر اساس گذاشتند. و از آن روز ببعد هریک دست بکار شدند تا با همآهنگی و فراخوانی سایر شاعران و نویسندگان، این را برگزار کنند.

بعد از دو ماه موفق شدند تا نخستین شب شعررا درمنزل خانم سیما فقیری بتاریخ 29 سپتمبر 2007 با دعوت و اشتراک عده شاعران و نویسندگان برگزار کنند. که از جمله مدعوین محترمان هارون راعون، ربانی بغلانی، سعادت پنجشیری ،صبور صهیب، حمید ضرابی مدیر مجلۀ آشیان ، غنی هما وعلیشاه احمدی عباب حضور بهم رسانیده بودند.



دومین شب شعر بنا به دعوت آقای احمدی عباب بتاریخ دهم نوامبر 2007در منزل وی برگزار گردید. که شخصیت های متذکرۀ فوق به اضافۀ خانم فاطمه اختر و دوکتور اسدالله شعور اشتراک ورزیدند. البته نگارنده بنا بر معذرتی حضور رسانده نتوانست.

سومین شب شعر کاروان بتاریخ 2 فبروری 2008 و چارمین محفل شب شعر کاروان بتاریخ اول مارچ 2008 درسالون فرهنگی اتحادیۀ محترم افغانهای انتاریو با اشتراک چهره های بیشتر شاعران ونویسندگان گرامی ازجمله محترمان پیکارپامیر، بختیاری، خان آقا سرور رئیس شعبۀ جهانی اتحادیۀ ژورنالستان بخش تورنتو ومسئول تلفون خبری آریانا، قاضی موسی هستی مدیر ماهنامۀ بینام، حنیفه فریور مدیر مجله پیام روز، باهر فورملی، انجنیر حلیم امینی گردانندۀ رادیوی سباون درتورنتو، داکتر ثنا نیکپی و سلطانعلی شنبلی گرداننگان ماهنامۀ اندیشۀ نو، لعلزاد مسئول گردانندۀ تلفون خبری هموطن، میرحسین مهدوی، امین الله غالب،مریم محبوب مدیر دوهفته نامۀ زرنگار، وکیل بهارآبی گردانندۀ رادیوی بین المللی، خواجه صدیق للندری،حسین زاهدی، نصیر صمد یار، شفیق ستاک و جمعی دیگر صورت گرفت.

درین محافل محترمان استاد شمس الدین مسرور، استادوحید قاسمی و صبور تابش با دستگاه موسیقی خود اشتراک ورزیده وبا پارچه های مقبول موسیقی محفل را گرمتر ساختند. مخصوصا استاد مسرور نغمۀ سماع حضرت مولانا را برای اولین بار نواخت.



پنجمین محفل کاروان بنا به دعوت محترم میر حسین مهدوی، و سایر دوستان شاعر ونویسندۀ شهر هملتون به روز شنبه 29 مارچ 2008 در کتابخانۀ عامۀ آن شهر صورت گرفت. نویسندگان وشاعران محترم از شهرهای تورنتو ، هملتون و نواحی اشتراک ورزیده بودند. از جمله میتوان از محتر م عاکفی نام برد. قابل یاد آوری است که هرچند برخلاف برنامۀ محفل شعر،عدۀ خودرا به مقابل کامرۀ پلان شده قراروموردستایش قرار دادند، تااگرشود از نعمت کسب شهرت برخوردار وازعزت کاذب حواله دار شوند. ولی مسلما عزت وذلت فقط به ید قدرت بی منتهای اللهی است. به کسی میدهد واز کسی میگیرد. ستایش ونکوهش آدمی ازحد زبان گوینده بیرون نمیرود.

ششمین محفل شعر کاروان شعربتاریخ 3 می 2008،

هفتمین محفل شعر کاروان شعر بتاریخ 31 می 2008،

هشتمین محفل شب شعر کاروان شعر بتاریخ 28 جون 2008 ،

نهمین محفل شب شعر کاروان شعر بتاریخ 2 آگست 2008 ،

دهمین محفل شب شعر کاروان شعر بتاریخ 30 آگست 2008،

و یازدهمین محفل شب شعر کاروان شعر که شامل تجلیل از سالگرد کاروان نیز می شد بتاریخ اول نومبر 2008 برگزار شد که گردانندگی آنرا محترمه فروزان به وجه درستی انجام داد. باید گفت دریکی از محافل فوق محترم شکرالله شیون دعوت واشتراک ورزید. که مورد استقبال گرم قرار گرفت. همچنان در محفل دهم نویسندگان وشاعرانی از شهر مونتریال نیز حضور بهم رساندند. باید گفت با احترام به ماه مبارک رمضان برنامۀ شب شعر دران ماه دایر نه گردید.

قابل یاد آوریست که همۀ این محافل در سالونی از بخش اسکاربوروی دانشگاه تورنتو صورت گرفت که همواره با اشتراک پیهم وبا شور وشوق شاعران، نویسندگان، گردانندگان رادیو، تلفونهای خبری، مجلات وجراید وهمکاری هنری محترم تابش خوانندۀ نسل جوان برگزار گردید.

دوستان اشتراک کننده بنا به ذوق و علاقمندی وافر شان برای انسجام و تداوم این شبهای خجستۀ شعر اعانه جمع آوری ودستگاه صدا(سوند سیستم) که شامل دستگاه اسپیکرها و گویای آن میشد خریداری کرده وبدسترس مجریان برنامه گذاشته اند که در این زمینه تلاش و همکاری مالی همه قابل قدر ویاد آوری میباشد. بخصوص از محترم عاکفی که بیشترین مقدار را پرداخت.

به این ترتیب محترمان بصیر مهران وعنایت الله غالب درتهیه و گرفتن سالون برای محفل شعرهمکاری قابل قدر کرده اند . همچنان همه نشرات کمیونیتی مخصوصن رادیوی سباون، تلفونهای خبری آریانا و هموطن در پخش آگاهی محفل همکاری شایستۀ قابل تحسین انجام داده اند.

اینک کم کمک کاروان شعر از محبت صاحب نفسان معنی دوست بر خوردار شده روان است. قرار است دوازدهمین محفل شعر به اسپانسر محترم حاجی فدامحمد الکوزی مالک رستوران چوپان کباب صورت بگیرد. ما پیش از پیش ابراز امتنان و قدردانی از وی مینمائیم.

اینک سالی پشت سر گذشت . امید است سالهای زیادی باهم بگذرد.

به این ترتیب کاروان شعر چون شمع فروزانی هالۀ نورانی خود را در دهلیز تاریک زمان که از هر پنجره با باد نا خواستۀ مواجه میشود میسازد. افتخار از آن کسانی است که صادقانه با دل ودست معنوی واشعار وادبیات خود در خدمت فرهنگ ومردم خویش قرار گرفته و زبان ابرازدرد مشترک قرار میگیرند.

آنکه شمعی را نورانی میسازد فقط یک افتخار دارد. وافتخار بیشتر مربوط به کسانی میشود که این شمع را روشن نگه میدارند تا دل و دیدۀ دیگران را روشنی بدهند.

امید است با شعر شادیهای خودرا شریک وغمهای خویش را تسکین شویم. با شعر زندگی کنیم ، وبا شعر بمانیم.

اینک با این غزل نو که دران محفل نیز قرائت شد، پیوند و احساس خودرا با فرهنگ وجشنواره ها وغزل خوانی های آن در همه جا تازه نگه میدارم.

مبارک باد!

و روزی رفت و شب را نیز با خود برد

افق لبخند صبح روشن دیگر تعارف کرد

بشارت را

هوسناکانه با آن هودج شیری

به باغ و سبزه و برگ و درخت و آب و خاک و شهر و ده

تبریک میگوید

سلامت باد صبح نو

مبارک باد یاد ما



و بادا گرم

دستان و دل و آن دیدۀ نورین

که در باغ سحر

در جانماز نور

ستایش میکند هرآن

فروغ خاور دیرین

و از بام سپیده

با لب خورشید و ماه و اختران

هردم

شهادت میدهد آنرا



سلامت باد صبح نو

مبارک باد روز ما.


تورنتو- نومبر 2008)



 

    

«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول