Sylvia Plath
|
واژه هـــــا
Sylvia Plath برگردان: صبورالله ســياه سنگ hajarulaswad@yahoo.com
تبرهـا که پس از فـرود آمـدن شـان چوبها ميمـويند و پژواکهـا، پژواکهــاي گــريزان، چنان اســپها که از کانون دور ميشــوند
شــيره [درخت] همـانند اشــک ميتراود چـون آب پر شــتاب که ميخـواهــد آيينه اش را بر سـنگ جـيوه بندد
که ميچکــد و ميگــردد _جمجمـهء ســـپيد_ خــوراک گياهـان هــرزه
ســالهــا ســپري ميشــوند در خياباني به آنهــا برميخــورم
واژه هــاي خشـک و بيســـوار ســـمکوبهاي نســتوه هنگامــــي که ســـتارگان ميخکوب از زمينهء برکه بر زندگي فـرمـان ميراند
[][]
February 01, 1963
«»«»«»«»«»«»
|