© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آصف بره کی

 

 

 

 

متن سخنرانی استاد واصف باختری

 

 

متن سخنرانی استاد لطيف ناظمی

 

 

البوم عکسها

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

استاد واصف باختری

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

استاد لطيف ناظمی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گزارشگر: آصف بره کی

مریلند- امریکا

 

 

 

ما مست و خرابیم ولی پاک دلیم

هر رشته که پاکیزه نباشد گسلیم 

فانی

 

 

 

 نيکوداشت از کار و آثار رازق فانی

 

 

 

 

شنبه 2 دسامبر2006 مجلس بزرگداشت از کارنامه های ادبی شاعر گرامی رازق فانی در دانشگاه مریلند ایالات متحده ی امریکا برگزارشد. این مجلس از سوی انجمن دانشجویان افغان آن دانشگاه به یاری سفارت کبرای دولت اسلامی افغانستان و مرکز زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مریلند سازمان یافته بود.

دراین مجلس جدا از شخص رازق فانی جناب دکتور روان فرهادی از نیویارک، استاد واصف باختری شاعر منتقد و بژوهشگر از کلفورنیا، استاد لطیف ناظمی ادبشناس و نویسنده از شهر فرانکفورت آلمان، استاد سمندرغوریانی پژوهشگر و نویسنده از دلور امریکا و تعدادی از شاعران و نویسندگان همروزگار و نوپرداز بشمول خانواده ی آقای فانی و یکعده از دوستداران شعر و ادبیات افغانستان از اروپا، امریکا و کانادا اشتراک ورزیده بودند. درجمع حاضران  آقایان استاد متین سلجوقی، حامدنوید، سیمگر باختری وخانم شهلا پوپل از امریکا و آقایان باهر فرملی سردبیر و هارون محمدی از گرداننده گان مجله "نایاب" تورنتو اشتراک ورزیده بودند.

مجلس حوالی 5 بعد از ظهر در یکی از سالن های دانشگاه مریلند توسط رامین جاوید از فعالان انجمن دانشجویان افغان آن دانشگاه گشایش یافت، سپس چهار تن از شخصیت های نام آور ادبیات افغانستان هریک آقایان دکتور روان فرهادی، سمندرغوریانی، واصف باختری و لطیف ناظمی به صدر مجلس دعوت شدند که پس از آن مجلس بریاست آقایان واصف باختری و لطیف ناظمی به کار خود آغاز کرد. نخستین سخنران جناب روان فرهادی بود که بخواهش استاد باختری مجلس را رسما افتتاح کرد. آقای روان فرهادی در سخنرانی کوتاه چنین گفت:

بسم اله الرحمن الرحیم

میخواهم رویدادی مهمی که درزنده گی شاعر گرامی رازق فانی رخ داده یعنی غربت و اهمیتش دو بیت از شعرخودش رابخوانم:

با بال زخم خورده چوکردیم قصدکوچ         برشاخه ی چنارچکیدست خون ما

امسال هم زنشترغربت به هردیار              چون سالهای پار چکیدست خون ما

با اینهم بسیار شادمانم که در این محفل که محفل مبارک است و قدردانی از یک شاعری که از شور دل سخن میگوید، اینجا با هم جمع شدیم و این چهره های استادان دو یا سه نسل را اینجا می بینیم. جناب استاد متین سلجوقی اینجا تشریف دارند اینان با تالیفات خود در تدریس شعر یک خدمت بزرگ انجام میدهند.قابل قدر است که اینجا دیگر چهره های بسیار آشنا را می بینیم، اما بسیار شادمانم که دوست خود لطیف ناظمی را بعد سالها دیدم و با ایشان روبرو شدم وهم استاد سمندرغوریانی اینجا تشریف دارند و استاد واصف باختری هم اینجا هستند که ایشان در حقیقت یکنوع معیارشعر وادب و حتی تاریخ معاصر ادبیات افغانستان بدست ایشانست. الحمدالله که صحت دارند و سفری که در کابل کرده اند بسیارسودمند بوده، امید دارم و از خداوند میخواهم که همه ی اینان سالهای مدید در خدمت فرهنگ وطن باشند. بهرصورت ما همه شادمان هستیم و قدردانی میکنیم از خدمات دکتور کریمی حکاک  که در اینجا (مرکز زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مریلند)استاد هستند، و باهمه ی  مشغولیتهای رسمی و اداری و کار یونیورستی (دانشگاه) که دارند، ام ابازهم بکابل رفته بودند و ایشان آرزومندمطالعات افغانستان شناسی هستند.

سپس آقای فرهادی افزودند، که مرا از سخنرانی معذور بدارید،اما میخواهم مطالب عمده ای که درباره شاعر ما رازق فانی ذکرمیشود آنرا جمعبندی کنم و در آخر بشما بیانیه ایراد کنم. بدین ترتیب مجلس را افتتاح کردیم و آروزمندم که در آخر جناب رئیس مجلس دو سه دقیقه بمن وقت سخن بدهند.

پس از سخنان افتتاحیه ی دکتورفرهادی، از خانم لینا روزبه ادیب جوان افغان مقیم امریکا دعوت شد تا زنده گینامه رازق فانی راقرائت کنند، که ایشان در مقدمه ی کوتاه به نثر زیبایی گفتند:

سه دهه جنگ در افغانستان نه تنها از نسل افغان یک نسل آواره مغشوش و سرگردان ساخت بل که صدمات فراوانی را به جنبه های اجتماعی و فرهنگی و هنری و ادبی ما نیز وارد ساخت ادبا و روشنفکران ما مثل دیگر هموطنان خود یا آواره شدند و یا در طول این جنگها و درعرصه های مختلف سیاسی کشته شدند. البته عده ی از این ادبا ی ما با تجربه های تلخ زنده گی، قلم را بزرمین گذاشتند و سکوت اختیار کردند، عده ی دیگر کوشش کردند که گذشته را و زمان صلح آمیز افغانستان را بیاد داشته باشند با اکسیر گذشته حال را بدست فراموشی بسپارند، اماعده ی دیگری از این ادبا هرگز قلم را برزمین نگذاشتند و در جنگ در آواره گی در زندان نوشتند و نوشتند و امروز نه تنها فرهنگ و ادبیات افغانستان بل که تاریخ کشور ما ممنون این شاعران و نویسنده گان هستند که از طریق آثار اینها که از نسلی به نسلی به ارث برده خواهد شد، تجارب زنده گی ما افغانها هم در تاریخ ثبت خواهد گردید. امشب هم افتخار تجلیل از شخصیتی را داریم که هرگز در هیچ زمان و در هیچ عرصه ی قلم بر زمین نگذاشت گاه بزبان حال یک مهاجر نوشت:

دل من بیاد وطن می تپد

چو مرغی که دور از چمن می تپد

دل اندر خروش و زبانم خموش

درون گلویم سخن می تپد

 

و گاه درسوگ شهر و وطن ویرانشده ی خود بسوگ نشسته و سروده:

حسرتا لانه ی عقابان سوخت

جنگل آتش گرفت و مرغان سوخت

رستم داستان کجا رفتی

تا ببینی که کابلستان سوخت

 

گاهی هم از مردم و دنیا دلتنگ میشود و بخدا پناه میبرد و میگوید:

رنجیده دلم از همه کس غیر خداوند

نی می کندم خوشدل و نی میکده خورسند

 

و گاه اوضاع کشورش را در قالب شعر نوین می گنجاند و مسراید:

 

خیل خفاش، همان لحظه چ وبرشهرهجوم آوردند

جغد ها را سر منبر بردند 

حکم اعدام قناریها را،

همه فتوا دادند

و به شب نامه نوشتند که جاوید بمان،

ما هوادار توایم

 

گاه از زمان شکایت میکند و میسراید:

زهستی بجز رنج پیهم ندیدم

دم دیده ی خویش بینم ندیدم

  

باز به تسلی دل خویش میپردازد و میسراید:

ای دل اگرچه پاییز بیداد می نماید

آزاده باش چون سرو افسرده گی نشاید

 

و گاهی افسرده و مملو از خشم میخروشد که:

ما دوزخیانیم که آتش وطن ماست

خون نیست، شرار است که جاری به تن ماست

 

امشب تجلیل از رازق فانی شاعر نویسند ه و ادیب و سخنورفصیح و شیوا کلام دری را داریم که از جمله معدود ستارگان آسمان ادبی افغانستان هستند که به شکرانگی ایشان ما با گذشت سه دهه رنج و جنگ هنوز هم شعر داریم و کتاب داریم و مضمون های شعری. امشب من افتخار تقدیم زنده گینامه ایشانرا دارم که با شما نظر خلاصه ی به زندگانی استاد فانی می اندازیم.

آقای محمد رازق فانی برخلاف گرمی و روشنایی و شور شهر سخن خویش در صبح یک روز سرد زمستانی در سال 1322 خورشیدی برابر با 1943میلادی در محله بارانه ی شهر کابل دیده بجهان گشود. آقای فانی به ادبیات دری در ایام جوانی علاقه ی فراوان داشت در بیست سالگی اشعار و نثرهای ایشان زینت بخش صفجات رسانه های آنزمان بود.

آقای رازق فانی تعلیمات ابتدایی و متوسط را در شهر کابل بپایان رسانید.سپس برای فراگیری تحصیلات عالی رهسپار کشور بلغاریا شد و از آنجا با درجه ی ماستری در رشته ی اقتصاد سیاسی بوطن برگشت.

ایشان سالهای زیادی در ادارات دولتی ایفای وظیفه کرده اند، نخستین اثر شان بنام "ارمغان جوانی" در افغانستان بچاب رسیده، که این سلسله باچاب سه مجموعه ی دیگرشعری هم ادامه داشته. و با بسر بردن در غربت امریکا، برابر سالهای نود میلادی تا کنون چهار مجموعه دیگر شعری از ایشان بنامهای: "دشت آیینه و تصویر ،ابر و افتاب ،شکست شب "بچاب رسیده و تازه ترین مجموعه ی شعری  آقای فانی بنام " پیامبران کاذب" زیر چاب است و بزودی بدسترس علاقمندان خواهد رسید و مجموعه ی از مثنویهای شان که آماده چاپ است"پرتو خورشید در دیوار" نام دارد.

 

خانم روزبه در بخش دیگری از سخنرانی یادکرد های داشت از اشعار فانی که روی موضوعات مختلف که درهوا و بیان احساس چندگانه ی که متن مرکزی آنها را عشق به میهن و مردم و عرفان میسازد، اشاراتی داشت.

 

سپس آقای کریمی حکاک ادبیات شناس و عرفان شناس مشهور و رئیس مرکز زبان و ادبیات دانشگاه مریلند سخنرانی کردند، که در جایی چنین فرمود:

در فرصتهایی که بمن دست داده است، من به استاد روان فرهادی که حق استادی بگردن نه تنها من که بگردن دوسه نسل افراد غائب و حاضر اینجا دارند، عرض کردم که ما وقتی رسالت و ماموریت مرکز زبان و ادبیات دانشگاه مریلند رامی نوشتیم به هیچ وجهه تاکید مان برملیت نبود ما برآنیم که همچنان زبان فارسی زبانیست بین المللی و دست کم سه کشور تاجیکستان افغانستان و ایران به آن سخن میگویند و در فضا های غربت این زبان همچنان که گوینده ی بیشین گفتند، بالنده گی خودش را ادامه داده و نه هراسیم از مصائبی که در گذشته ی دور و نزدیک به سرزمین اصلی فارسی دری "افغانستان" واردشده است، علت اینست که این زبان برهمه ی مصائب فایق آمده است و سربلند برون آمده است.

در ادامه آقایان واصف باختری، لطیف ناظمی،سخنرانیهای ارزشمندی انجام دادند که در جای خود یک گونه بازنگری بود بر شگرد کار شعر آفرینی رازق فانی از دید کاربرد زبان، نحوه ی بیان و مضون و درونمایه و تصویرپردازی" که متن کامل این سخنرانیها را در پایان گزارش میخوانید. همچنان در این مجلس آقای سیمگر باختری شعر فانی را از دید فنی به بررسی گرفت و آقای باهر فرملی از تورنتو نوشته ی زیبایی داشتند که با این بیت آغازشد:

"تکیه برزنده گان کنید ای قوم             تاج برفرق مرده گان نزنید".

از دیگرسخنرانان یکی هم آقای حامد نوید"پسرشاعرنام آور مرحوم غلام احمد نوید" بود که شعر زیبای  شانرا به استقبال رازق فانی به صدای خودشان قرائت کردند که اینک چندبیت آنرا در اینجا به نشر میرسانیم:

 

چه خوش بچشم من دمید،شکوه باز دیدنت

نشستن و شنیدنت،بجان و دل خریدنت

ز دشت زنده گی همی، صدای کاروان رسد

مگر شنیده عطر دل، صدای زنده دیدنت

بیا که باز بشگفد،شگوفه های نغزشعر

ز رنگ باز گفتنت، ز نغمه پروریدنت

....

 

یکی دیگر از سخنرانان خانم شهلا پوپل شاعرچوان افغان مقیم امریکا بود که ایشان نیز شعری از سروده های خود شانرا که اهدا به جناب رازق فانی بود، به شرح زیر بخوانش گرفتند:

                       

 

ماه امشب در بساط خاکیان آید فرود

بهر استقبال فانی ز آسمان آید فرود

زهره چون آگاه شد آراست بزمی در سماع

از نشاط و باهمی با بزمیان آید فرود

بس زمین بالد که از خاک وی است فرزانه ی

کز نوایش آسمان از آسمان آید فرود

واژه های شعر نغزش نغمه ها ایجاد کرد

از طنین نغمه هایش نوریان آید فرود

مژده آوردند شهلا که اندرین بزم صفا

آن همای خوش سعادت ز آسمان آید فرود

 

در پایان سخنرانی ها به پیشنهاد هیات رئیسه مجلس، استاد لطیف ناظمی گفتند، بخاطر نبود وقت، اجازه دهید که تنها بخواندن نام  شخصیتهای فرهنگی و دوستان آقای رازق فانی بپردازیم، که از نقاط مختلف دنیا پیامهای گرم و صمیمانه شادباش به این مجلس نیکوداشت از کار، آثار و شخصیت رازق فانی فرستاده اند:

 

دکتوراکرم عثمان از سویدن،خانم بهار سعید الحان از کلفورنیا، جلال نورانی از ملبورن استرالیا، محمداسحاق نگارگر از انگلستان، امام عبادی از هالند، محمد یوسف پناه از آلمان، مشتاق احمد کریم نوری از نیویارک، فرید احمد آهنگ هروی از شیکاگو،عتیق اله عاطف مل از لاس انجلس، صادق پیکار از استرالیا و صادق شکیب ازاسترالیا.

 

در بخش دیگر مجلس خانم رابعه سخی فانی دختر آقای فانی به نماینده گی از خانواده ی شان از برگزارکننده گان، سخنرانان و مهمانان حاضر مجلس و فرهنگیان و دوستداران فانی که از هر گوشه ی دنیا پیامهای شادباش ارسال کرده بودند، سپاسگذاری کرده، چند کاپی "دی وی دی" حاوی دکلمه اشعار فانی را بزبان خودش به شخص جناب فانی و چند تن از سخنرانان مجلس اهدا کرد. پس از آن از شخص جناب رازق فانی دعوت بعمل آمد تا حرفهای چند و اشعار چندی از خودشان را پیشکش حاضران مجلس کند، آقای فانی به این فراخوان لبیک گفته، با تن بیمار، اما روان بشاش و مصمم عقب میز خطابه قرار گرفت. در آغاز از حاضران مجلس، دوستانی که پیام ارسال کرده بودند و از سخنرانان سپاسگزاری کرد و چند قطعه شعر خود را که بیشتر از اشعاری با درونمایه های انتقادی و عبرت آمیز با بیان هجو و کنایه آمیز مثل "ریش و تشویش"، "بوزینه و داروین" و... بصدای خود دکلمه کرد.

 

در بخشهای پایانی مجلس از جناب دکتور روان فرهادی دعوت بعمل آمد تا با ایراد سخنرانی  به نتیجه گیری از جریان مجلس بپردازد.

جناب دکتورفرهادی از روی یادداشتهای خود، نکات بکر و برجسته سخنرانیهای مجلس را پیرامون کار، آثار و شخصیت رازق فانی بررسی کرد. و ضمن آن پیشنهاد تحریری طرح کرد که توسط استاد واصف باختری قرائت شد. در این پیشنهاد آمده بود، تا آقایان رامین جاوید، باهر فرملی و سیمگرباختری گزارش کامل این مجلس را در یک شماره فوق العاده ی مجله ی "نایاب" چاب تورنتوی کانادا بچاب برسانند.

همچنان در واپسین لحظات مجلس خانم فتانه عارفی رسام موفق افغان مقیم امریکا پرتره ی "نیم تن" آقای فانی را که بسیار زیبا رسامی کرده بودند، به شخص جناب فانی اهدا کرد.

 

 

یاد داشت:

باسپاس ازدوستان فرهنگ دوست گرداننده ی مجله "نایاب" هریک آقای فاروق حفیظی دربخش تدارک زمینه های مسافرت وآقای هارون محمدی درهمراهی ویاری بی شائبه دربخش تخنیکی ازجمله برداشتن تصویرویدئویی وعکاسی ازاین مجلس.

 

 

 

 

متن سخنرانی جناب استاد واصف باختری درمجلس بزرگداشت از شخصیت، کار و آثار رازق فانی

 

به اجازه ی استادان دانشور و به اجازه ی همه دوستان گرامی، همه هواخواهان ادبیات و فرهنگ، در مورد شاعر گرانقدر و توانمند ماجناب فانی سخنانی بسیاری میتوان گفت، اما بنابر اندک بودن مجال برای این که به استادان معظم مجال سخنرانی فراهم شود و همچنان دوست عزیز بنده و شاعرگرانمایه جناب فانی فرصت بیشتری در دسترس داشته باشند برای شعرخوانی، به چند نکته ی فشرده بسنده می کنم.

جناب فانی میشود گفت که در همه قالبهای آشنای زبان دری فارسی قریحه آزمایی فرموده اند و گاه گاه در اسالیب نیمایی هم سروده های دلپذیری از ایشان خوشبختانه در اختیار داریم اما به اجازه ی استادان گرامی و به اجازه ی شاعر بسیار ارزشمند ما جناب فانی عقیده ی بنده چنین است که قلمرو اصلی آفرینش ادبی در نزد ایشان غزلسرایی است. ایشان با آن که قطعات دل انگیز، مثنوی های شیوا و دوبیتی های بسیار دلنشین دارند، اما آنچه ایشانرا به شهرت رسانیده غزل است یعنی و اقعا قالب جاودانه و زرین شعر زبان فارسی دری . اگر یک اشاره بشیوه ی کلی کار و بزبان غزلهای جناب فانی داشته باشیم چنین است. غزل که بیش از هزار سال در ادبیات ما سابقه دارد، در نخستین نمونه های خود زبان نرم و زبان انعطاف پذیر پس از قرن ششم را ندارد. خوب فعلا وارد این بحث نمیشویم که عده ی از ادبیات شناسان به این عقیده هستند که آن نمونه های قدیم غزل نبودند، بخشهای تغزل بعض قصائد هستند که بدست ما رسیده اند و بخش مدین قصیده و یا بخشهای بعدی قصیده یا مفقودشده و یا توسط دستخوانان عمدا از دست قلم افگنده شده، در هرحال این نظرشاید در بعضی موارد و از بعضی جهات به هنجار و درست باشد، اما چرا غزل در معنی امروزی اش هم هزار سال پیش و پیشتر از هزار سال وجود داشته و سروده شده و هنگامی که عنصری مثلا در مورد خود میفرماید:

در مدیح و در تغزل در هجار و در غزل

هم از تغزل یاد میکند و هم از غزل یاد میکند و همین شاعر میفرماید که:

غزل رودکی وار نیکو بود   غزلهای من رودکی وارنیست

ما نرمی و انعطاف پذیری زبان غزل رامی بینیم. به نظربنده مدیون چند شاعر هستیم از جمله انوری و از جمله ظهیر فاریابی و در بعض موارد خاقانی مثلا وقتی که در یک قصیده انوری میخوانیم:

هزارنقش برآرد زمانه و نبود            یکی نه آن که درآیینه ی تصور ماست

این بیت با آنکه در یکی از قصائدی انوری آمده اما گمان میکنم که در نزد یکعده از سخن شناسترین ادبا هم اشتباه میشود با یک بیتی از غزل حافظ.

یا ما از خاقانی میخوانیم که:

شکسته دل تر از آن ساغر بلورنیم        که در میانه ی خارا کنی رها زدست

از زبان این استادان بود که غزل فارسی، زبان نرم و انعطاف پذیر و زبان بسیار دلنشین خود را واقعا پیدا کرد تا این که نوبت به استادان بسیار بزرگی چون مولاناجلاالدین بلخی، و سعدی و سلمان وخواجو بلاخص حافظ رسید و در شاخه هایی از مکتب هندی چون صائب و کلیم و سلیم و ابوالمعانی بیدل به اوج زیبایی و بالنده گی خود رسید. اگر یک جهش تاریخی کنیم چون فرصت ماکم است و وارد قرن حاضرشویم، در قرن حاضر ما در غزل چند نوع زبانر امی بینیم. یک زبان استادانی چون ملک الشعرا قاری عبدالله خان علیه الرحمه و زبان مرحوم استاد محمد انور بسمل و زبان یکعده از شاعران دیگر، که ما یک زبان نرمتر را می بینیم مثلا در غزل کسانی چون مرحوم استادغلام احمد نوید، مرحوم استاد محمد ابراهیم صفا، مرحوم استادعبدالرحمن پژواک، مرحوم شائق جمال " در بعض شعرهای شائق جمال" و مرحوم باقی قائلزاده وعده ی دیگر مثلا از لحاظ زبان و بیان و تعبیرات، مثل این بیت:

میان پنجه ی شور جنون پاره گریبانم کرد

باز سودای کسی بی سر و سامانم کرد

یا این بیت که بیت هابه اندازه ی معروف هستند که گوینده گان شانرا قسمت زیادی از دوستان میدانند:

قد دوتا به عصا دست گیرساخت مرا            جوانی توبنازم که پیر ساخت مرا

یا مثلا:

در این حدیقه من نه آن نخل خشک وبی ثمرم            که ناامید بسوی بهار می نگرم

که بی گمان این نوع زبان دوم نرمتر و پرنیانی تر است نظر به نمونه های آغاز قرن .

خوب جناب استاد کریمی حکاک تشریف دارند که درغزل معاصر ایران هم چنین است، میان غزل امیری فیروزکوهی وغزل حسین موزوی، گذشته از مسایل کلی غزل و نحوه ی تصویر آفرینی، اما از لحاظ زبان هرکدام شان ویژه گیهای خودشانرا دارند. این بماند در جای خود که بحث بسیار طولانی است و باید بصورت مشخص در باب آن باید صحبت کرد. در میانه ی سالهای از 1340 به بعد تا 1350در اواسط سالهای 1340غزل جدید تصویری در کشور ما نخستین نمونه های خود را داشته تاجایی که این مسله از نظر من گذشته، اگر من اشتباه می کنیم استادان معظم لطفا تصحیح بفرمایند، ما اولین نمونه ها را در این زمینه ی آخر از شاعر گرامی ما محمود فارانی که البته بیشترینه چهارپاره و بعضا چهارپاره های بهم پیوسته و گاهی هم غزل میسرود، داریم و نمونه های زیباتر و در خشانتر از استاد معظم استاد لطیف ناظمی داریم .زبان جناب فانی خیلی نزدیک است بزبان استاد نوید و استاد صفا و به بعضی از غزلهای مرحوم شائق جمال و غزلهای سالهای آغاز شاعری شاعر گرامی ضیای قاریزاده و عبدالباقی قائلزداده، مرحوم مغفور استاد عبدالتوفیق حسین هروی اینها از لحاظ زبان خیلی با هم همگون هستند، امابی گمان در نسل خود زبان غزل جناب فانی روانترین در بعض موارد گوشنوازترین است. و من همیشه عقیده داشتیم که آقای فانی یکی از خدمات بسیار بزرگی که به ادبیات معاصر ما انجام داده در کلیت نمونه های خوب غزل شعر معاصر ما را میان مردم برده و معرفی کرده، یعنی شعر تنها شعری نیست که تنها خواص ادب از خواندشان لذت ببرد این مورد یکی از موارد دشوار است و گوینده ی چنین شعر چابک سواری میکند. در واقع در یک راه بسیار باریک از دو سو خطرهست، از یکطرف خطر بسوی سقوط به اعماق اپتذال از سوی دیگر تعالی و تکامل خلق زیبایی ها و خلق ظرفیتهای بسیار جدید و زیبایی شعر که آقای فانی همیش دراین خط بودند و هیچوقت خدا را شکر که گرد ابتذال بر دامن شعر جناب فانی نه نشسته (کف زدنها) و یک خصوصیت دیگر که در غزلهای فانی بسیار چشمگیر است، که استادان گرانقدرما میدانند و هم دوستان علاقمند به شعر میدانند که گاهی غزل در زبان فارسی دری بقول یکی از منتقدان به مجموع الجزائرشباهت دارد به مجموع الجزائر چرا شباهت دارد، از لحاظ معانی مختلف و در بعض موارد متضادی که در بیتهای مختلف یک غزل گنجانیده شده. ماخیلی کم غزل در دست داریم که حتی از تواناترین گوینده گان مایک فضای کلی یک روح کلی بعنوان غزل تسلط  و فرمانروای داشته باشد و در غزل آقای فانی ماغالبا چنین چیزی را بصورت مخصوص و ملموس گواه هستیم و میخوانیم و میشنویم که غزل از بیت نخستین تا بیت واپسین یک انسجام درونی و یک همآهنگی از لحاظ معنایی دارد، که اینها از ویژه گیها و از خصایص برجسته ی شعر جناب فانیست . بسیار مسایل دیگری هم هست که باید مطرح شود اما فرصت ما کم است و من امیداور هستم که بتوانم آنچیز هایی راکه در باره جناب فانی در اینجا گفتم، توفیق یابم با تفسیربنویسم. من به آقای فانی دوست عزیز بنده شاعر گرانقدر ما با ناتوانی ناشی از بیماری که از راه بس دور تا اینجا تشریف آوردند از زبان ابوالمعانی بیدل در باره ی ایشان نیایش میکنم و در حق ایشان دعا میکنم که:

به طبع مقبلان یارب کدورت را مده راهی           به این آیینه ها مپسند زنگ توبت آهی

 

 

 

متن سخنرانی جناب استاد لطیف ناظمی ادبشناس و نویسنده شهیر در مجلس نیکوداشت از کار، آثار و شخصیت رازق فانی:

 

بنام آن که به خامه و به آنچه بدان مینویسند سوگند یادکرد، با نیایشی ازرازق فانی:

 

ای به دل گردیده پنهان همچوجان

ای چوخون در عمق رگهایم روان

ای پر و بال خیال شاعران

ای زتو روشن چراغ اختران

کعبه بیتو مشت سنگ بیش نیست

سینه بیتو گور تنگی بیش نیست

با توبودن رحمت است و زنده گی

بیتو بودن محنت و شرمنده گی

(کف زدنها)

دوستان گرامی و سروران عزیز و ارجمند، جای واقعا شادمانیست که در این سوی جهان در این سوی ابحار در کشور بیگانه در فاصله ی بسیار کوتاهی از مرد فرهیخته ی وطن ما تمجید و نیکوداشت بعمل میآید در همین شهر از استاد ارجمند، متفکر آگاه از جناب استاد سمندرغوریانی تجلیل بعمل آمد و در فاصله ی کوتاه دیگری ما شاهد آنیم که از کارنامه های ارجمند رازق فانی شاعر برجسته وطن خود در اینجا یاد بکنیم، فکر میکنم حرفهای اساسی در صحبتهای قبلی گفته شد حتی شعرهاییرا که من از هفت مجموعه جناب فانی یاد داشت کرده بودم ولی با آنهم اجازه میخواهم که دقایق چند آنچه که من در سی سال و اندی برداشت از شعر و شخصیت فانی دارم خدمت شما اظهار بکنم.

 نخست باید بگویم که من هیچوقت بین شعر فانی و شخصیت فانی فاصله ی ندیدم، او همانگونه غزل نوشته است و شعر گفته است که زیسته است و همانگونه زیسته که شعر گفته و این کمتر در میان سخنوران ما رائج بوده، ما معمولا دو تا شخصیت داشتیم، در شعرخود آدم عادل آدم مهربان اما در اعمال روزانه ی خود آدم خشن و نامهربان.

در هر حال میخواهم بصورت بسیار کوتاه نخست چند کلمه ی در مورد آنچه که در شعر فانی هست نه در زبان فانی و در بیان فانی خدمت تان بگویم. کسانی که خوانده اند حتما بهتر از من میدانند که شعر فانی از روزگار جوانی از وقتی که کتاب "ارمغان جوانی" را نوشت و تا امروز از نظردرونمایه و از نظر مضمون تحولاتی را دیده. از نگاه من در این تحولات در شعر فانی تا امروز سه گونه مضمون می بینیم:

یکی مضمون عاشقانه است که متداول ترین بخش گذشته ی شعر او بوده، که میراث فرهنگ گذشته ی ما بوده، عشق و مسایل غنایی در شعر حتی عشق متعارف عشق عرفانی و انواع گوناگون عشق ها.

دوم – بخش دیگری از مضمون شعری اش پرداختن به مسایل اجتماعی است که بخش عمده ی شعرفانی را میسازد.

سوم – بخش نوعی رویکرد است به عرفان اسلامی مخصوصا عرفان خداوندگار بلخ  که جای پای مولانا را، اثرات  شعر مولانا را در تک تک شعر های سالهای پسین زندگی فانی می بینیم

در شعر های عاشقانه همانطورکه جناب باختری فرمودند غزل یکی از شورانگیزترین قالبها یکی از پسنده ترین قالبها برای شعر غنایی و برای شعرعاشقانه بوده.

عشق و غزل دو روی یک سکه بودند در ادبیات ما و در شعر فانی هم شعر عاشقانه اش پیوسته در قالب غزل انعکاس یافته، عشق، حالا صحبت کردن در باره عشق در اینجا لازم نیست ولی جالب است که تمام شاعران ما نه تنها از عشق سخن زده اند، که مولانای بزرگ میگوید:

علت عاشق ز علتهاجداست

عشق استعلام اسرار خداست

هرچه گویم عشق را شرح و بیان

چون به عشق آیم خجل گردم از آن

گرچه تفسیر زبان روشنگرست

لیک عشق بی زبان روشنتراست

منتها در شعرفانی عشق با زبانست ، با زبان و در غزل از عشق صحبت کرده،غزل همانطورکه استاد گفتند، تحولی در تاریخ ما داشته و غزل عاشقانه هم که سرانجام در دوران معاصراز نظر زبان از نظرنحوه ی ساختار از نظر مضمون حتی تغییر می کند در شعر فانی هم غزل عاشقانه است و هم غزل اجتماعی است ولی بیشتر مثنویها و اشعار دیگرش به مسایل اجتماعی میپردازد. در مورد غزل  حرفهای بسیاری گفته شده، ولی واقعا غزل یکی از قالبهایی بوده که بهترین شاعران زبان فارسی دری افکار و اندیشه های خود را در آن ریخته اند. اگر مولانای بزرگ عرفان عشق را در غزلهای زیبای کلیات شمس ریخته ، حافظ عشق متعارف عرفان و مسایل اجتماعی را ریخته و تا آخر همینطوربوده، بیدل چه نیکو میگوید:

بیدل گهر نظم کسی راست که امروز

در بحر غزل کشتی اندیشه دواند

واقعا کسی که در بحر غزل مخصوصا کشتی اندیشه را میدواند و میراند کار بسیار پسندیده ی کرده، عرفی شیرازی میگوید که :

قصیده کار هوس بیشه گان بود عرفی

تو از قبیله ی عشقی و زیورت غزل است

و مثل این که آقای فانی هم از قبیله ی عشق هستند و وظیفه ی شان غزل بوده همانطورکه باختری صاحب گفتند، یک بعد اساسی شعر فانی غزل است و به زعم من بعد دیگر شعرش و بخش عظیم دیگر شعرش مثنویهای فانی است که بسیار زیبا و شورانگیزهستند.

من مثالهای بسیار فراوانی از شعرهای فانی راشاهدم و کسانی که شعرهای فانی را خوانده اند، به خاطر دارند که شعر های بسیار زیبای عاشقانه ی دارد.

 

بنفشه زار چشم تو مرابه باغ میبرد

بدل فروغ میدهد ز سینه داغ میبرد

چومژه باز میکنی جهان فراخ میشود

لبت چو خنده میکندغم از دماغ میبرد

 

میگویند یکی از مسایلی که در غزل باید وجود میداشت و در گذشته وجود داشت اوصاف معشوق است. یعنی که تمام اعضا و اندام معشوق در شعرعاشقانه توصیف میشود. در یکی از شعرهای غلام محمد طرزی من دیدم که 34عضو(بدن) معشوق یعنی از مو گرفته تا نوک پا را در یک شعر بیان کرده (شوخی) فانی صاحب این کار را نکرده، آرام آرام ...چیزهایی گفته (خنده).

یک مسله اینست که اوصاف معشوق در شعرمیآید، مسله ی دیگر احوال معشوق است در شعر یعنی آیا معشوق مهربانست نامهربانست و فا به عهد دارد ندارد،  یکی از مسایل دیگر است که بازهم در شعرهای آقای فانی مثالهایش هست که بخاطر اداره ادامه کلام از گفتن شان صرف نظر میکنم.

مسله ی دیگری که در غزل مطرح است، شرح حال آدمها است، یعنی شرح حال آدمهاست به نحوی، که در ادبیات آنرا دُر ادبیات میگویند "حسب حال" یاحسب حال نویسی شاعر از قرضداری از فقر از نامهربانی احباب و دوستان و شکوه و شکایت از روزگار. چند تا حسب حال اینجا هست که یکی از آنها بسیار شجاعانه و افشاگرانه است در قالب یک رباعی که برایتان بخشی از آنرامیخوانم:

 

مامست و خرابیم ولی پاک دلیم

هر رشته که پاکیزه نباشد گسلیم

خوردیم فریبی حرف ابلیسی چند

از ساده گی خویش کنون منفعلیم

چه اعتراف صمیمانه ی وچه افشاگرانه ی و شجاعانه ی، چیز های دیگری هم هست مثلا:

فانی نه بت پرست شدی نی خداپرست

بر مشرب تو دیر و حرم گریه میکنند

یادداشت استاد ناظمی باشوخی برمصراع اول: (البته که فانی خداپرست است، تهمت زده )

گاه از غزلهای عاشقانه ی فانی صدای مولانا را میشنویم، یعنی آنقدر زیر تاثیر این مرشد بزرگ خود هست که همان حالاتی که وقتی شمس غیبت نخستین را میکند و مولانا چه بیقرار است  و وقتی شمس برمیگردد، چه غزلهای شورانگیزی میسازد، مثلی که فانی صاحب هم خبر شده که: 

مرغ سخن سرای من باز به لانه میرسد

یار گریزپای من بر در خانه میرسد

 

یا هم این دیگر وقتی است که شمس آمده:

 

ای دیده تماشا کن آن گمشده یار آمد

پا مال خزان بودیم سلطان بهار آمد

ای ظلمت شب گمشوخورشید نمایان شد

سرما و زمستان گو بگریز بهار آمد

البته شوخی هست و کسانی که مجموعه های شعری آقای فانی را خوانده اند، دیده اند که چه غزل شورانگیزی به همسر نازنین خود ساخته، من فکرمیکنم همه شعرهای (عاشقانه) را برای خانم خود ساخته.

مطلب بسیارعمده در شعر فانی از نظرمضمون جامعه گرایی هست که همه دوستان که پیش ازمن با زبان فصیح تر این مطالب را گفتند و مثالها و نمونه هایی که در واقع جناب فانی یک شاعرجامعه گراست نه شاعر ایدئولوژیک، شاعری که زمانه ی خود را حس میکند، شاعری که به زمانه ی خود نمی پردازد، شاعری که در باره سرنوشت انسان سخن نمیزند، شاعری که در باره ی پیرامون خود بی تفاوت است، شاعر خوبی نیست. این سخن بدین معنی نیست که ما باید پیرو یکی از مکاتب "ئیزم"های اروپایی باشیم ، مثلا رئالیزم اجتماعی ، که رئالیزم انتقادی ولی شاعران بزرگ ما در گذشته که هیچ "ئیزمی" هم وجود نداشت که نه ژان پل سارتری بود و نه مارکس ی، آنها هم در باره انسان سخن زده اند در باره ی ناهنجاریهای اجتماعی سخن زده اند، یک میراث از گذشته است، که این میراث را فانی بشکل بسیار شائسته ی در شعرخود آورده، یکی از این حرفها، حرف میهن است میدانید که وطن و میهن به مفهوم معاصرش عمر بسیار طولانی در ادبیات ما ندارد، در گذشته های دور وطن به معنی شهر و ده وقریه جایی که یک آدم زنده گی میکرد، هنوز هم در شهر ما یعنی در هرات کسی که از ده خود بداخل شهر هرات می آمد، و بس بر میگشت، میگفت میرم وطن ، یعنی پس بسوی همان ده خود میروم. و پیش عرفا همانطور که میدانید، وطن یک ناکجا آباد است، جای مشخصی نیست، یعنی وطن ، مولانا میگوید، مصر و عراق و شام نیست، یعنی وطن جائیست که آنرا نام نیست ولی وطن به مفهوم معاصرش، همین تمامیت ارضی است در بیان جای و سرزمینی که زاده شده ایم در شعر فانی بسیار با زیبایی انعکاس کرده، غمهایی که در وطن، وطنی که پامال اژده های سرخ و پامال جنایت سبزشده در شعرش بازتاب بسیار زیبایی دارد. مثال وقتی وطن زیرچکمه های خونین پامال میشود، میگوید:

دو چشمم کور پامال شب و شیطان شدی میهن

جرائت دار دست  و دشنه ی دزدان شدی میهن

وزید اندیشه های سرخ و سبز از چهارسو بر تو

تو بی لنگر رها در بین این طوفان شدی میهن

یا گاهی کلمه ی میهن را که شکل شعار دارد میخواهد بگونه ی بسیار تصویری بیاورد، اسم میهن را نمیبرد در یک غزلی با ردیف دور دست، دوردست همان سرزمین اوست، سرزمینی که از کلفورنیا آنرا فریاد میزند، میگوید:

آیا خبر شدید که بر من چی ها گذشت

وقتی که سوخت سرو و سپیدار دوردست

و غزل زیبای هم از فانی که بر سرهمه زبانهاست، و آنگونه که خانم لینا روزبه خواندند :

همه جادکان رنگ است همه رنگ میفروشد

دل من به شیشه سوزد همه سنگ میفروشد

"یادداشت گزارشگربقول شخض آقای فانی، که این شعر را بیشتر از ده آوازخوان کشور در قالب آهنگهای مختلف سروده اند، از جمله احمد مرید آنرا طی یک فستیوال بین المللی در مسکو حوالی سالها1984-85به همراهی آرکستر بزرگی خوانده و حائز جائزه شده، همچنان آقایان وحید قاسمی، اسد بدیع، ظاهرهویدا و سیدعمر و وحیدصابری نیز آنرا در قالب آهنگ آورده اند".

مثل اینها غزلهای فراوانی هست که از ناهنجاریهای اجتماعی در شعر فانی سخنزده میشود، مخصوصا در مثنویهایش، چند تا مثنویهایش به حدی زیبا هستندکه تمثیل های قشنگی هستند با نتیجه گیریهای اخلاقی با نتیجه گیریهای اجتماعی، مثل طبیبی در قبرستان میآید و با دیدن قبرستان دو دست بر رو میگیرد، کسی از او میبرسد، کسی از مرده نمیترسد، تو چرا میترس ؟ طبیب میگوید، این کسانی که اینجاخسپیده اند، همه دوای مرا خورده اند. و ما با چنین طبیبانی هم مواجه هستیم.

گفت هرجامرده ی خوابیده است

داروی دست مرا نوشیده است

چهره را از شرم پوشم نی زبیم

تا نگویندم که لعنت بر طبیب

مردی در حضور پادشاهی هست که عادت دارد تارهای ریش خود را میکند، پادشاه خیلی از این کار نفرت دارد، و امر میکند اگر دیگر تار ریش خود را کند، او را زندانی بکنید و در غرسجیل بیندازید، و همان حکایت زیبایی را شنیده ایم که ..."ریش از من و اختیارش از دیگران" فانی این حکایت را به نمونه ی بسیار زیبایی میآورد و میگوید:

ریش از او بود اختیارش از امیر

کس مبادا این چنین یارب اسیر

ای خدا ما را عجائب ماجراست

اختیار ریش ما در دستهاست

هر امیری دست در تاری زده

در دل ما هریکی خاری زده

حکایت دیگری از ریا در اینجا هست که میگوید:

شاعری بزمین می افتد و کسی بمددش میآید و دستش را میگیرد، شاعر بسیار خوشحال میشود، ولی میبیند که با یک دست او را از زمین بلند میکند، با دست دیگرجیب او را میپالد که چیزی در آنجا پیدا کند.

 

 

پایان

 

 «»«»«»«»«»«»«»«»

 

البوم عکسها

 

 

 

 

 

 


 

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول