© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آصف بره کی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آصف بره کی

کانادا

 

 

به پیشوازهشتصدمین سال تولد مولانا جلال الدین محمدبلخی رومی

 



راه مولانا ودانته،

بحثی در روانشناسی تلفیقی یا”پسیکوسنتیز


 

همه خوف آدمی را ازدرون است

 ولیکن هوش او دایم برونست
برون را می نوازد همچو یوسف

 درون گر گیست کو در قصد خونست
مولانابلخی


قسمت ا ول

 


سده هاست دانشمندان بویزه ازعرصه طب ونجوم، جامعه شناسی وروانشناسی به مطالعات روانکاوانه ی انسان پرداخته اند. پیآمد این مطالعات شکل گیری مکتب های بیشمارروانشناسی بوده. تنهاازمکتب روانشناسی تحلیلی که توسط زیگموند فروئیدپایه گذاری شده، پسانهاشاگردان اومثل سی جی یونگ،رنک، شتکل وادلرباآوردن اصلاحات لازم، روشهای خودشانرادرآن مکتب بوجودآوردند. اماسالهای پسین دسته ی ازدانشمندان به مطالعات وپزوهشهای دگرگونه ی روان انسان پرداخته اند که یکی ازپیآمدهای آن دستیافتن، بازیابی وبلندبردن معرفت درونی انسان باآموزه های هنری وادبی صوفیانه است. پزوهشگران غربی که دراین زمینه پیشگام بوده اند، سررشته ی نشانه های روانکاوی، روانشناسی وروان درمانی تلفیقی یا”پسیکوسنتیز” راازکمیدی الهی دانته آغازکرده اند. باآنکه پیش ازکمیدی الهی هم درشرق وغرب آثاری وجود داشته که بایسته سررشته ی این پزوهشها ازآنجا آغازمیشد. بگونه مثال درآموز شهای مانی “مانیکائیزم۲۱۶”۔۲۷۶که بنای وجودکائنات رابردوش دونیروی خوب وبدشرح میداد، آموزشهای این آئین دینی وفلسفی جلب کنش انسان به نیکوکاری بود. همچنان بود، آموزه های آیین بودهستی، زردهشتی تاظهوردین اسلام درسده هفتم به خراسان وماوالنهروظهورمتصوفان بزرگ اسلامی مثل ابوسعیدابوالخیر وبایزیدبسطامی که پدرش زردهشتی بود.همچنان شاعران واند یشمندان مقدم برمولانا مثل سنایی، فریدالدین عطار، عراقی و....
پدیده ترس و وسوسه یکی ازمسایل مرکزی روانشناسی تلفیقی رامیسازد. ترس مفهوم گسترده ی دارد وبه اثرعوامل گوناگونی در انسان پدیدارمیشود، بحث درباره پیدایش ومنبع ترس گسترده وپیچیده ازآنست که بتوان ازیک دید ودریچه برآن نگریست واظهاررای کرد. اماسرانجام اینرادقیقامیتوان گفت، که ترس ازبدوپیدایش انسان روی زمین بااوهمراه بوده، واینراازکتب قدیم ادیان میتوان دریافت، که آدم بابای انسان مادامی که احساس تن وغریزه کرد، درست این زمان بودکه دروی احساس ترس وشرم پدیدار شد، ترس آدم وحوا اززمانی آغازشدکه ازباغ بهشت رانده شدند وزنده گی این جهانی راازسرگرفتند.
همینسان ترس انسان بدوی ازپدیده های بودکه درمحیط زیست پیرامونش به اثرفعل وانفعالات طبیعی واقع میشد.همینسان بود، ترس انسان ازتشکیلات ابتدایی حاکمیت هابرای اداره جامعه، که پسانها دولتهابمیان آمدند وپدیده ی ترس بحیث اصول قراردادی بشکل قوانین اجتماعی درآورده شد.افلاطون طی یادداشتهایی درجمهوری بدین واقعیتهااشاره میکند، اوباشکست امپراتوری آتن توسط اسپارتا، عوامل شکست آنرا درسه اصل حاکمیت مطرح میکند: قدرت طلبی، ترس نشاندن وسودجویی.
سقراط دراپولوزی میگوید، که “همه جنگهابخاطرسودجویی وسرمایه اندوزیست”. بنا برای کسب سود وسرمایه انسان بقدرت نیازمند است. بدست آوردن قدرت بدون زورآزمایی “وبمفهوم امروزی بدون صحنه سازی، سبوتاز، کودتا، انقلاب ورقابت های انتخاباتی که خودخالی ازپدیده های صحنه سازی، دروغ بستن، خرد وبزرگ ساختن واقیعتها وشیوع ترس” ممکن نیست.اینراازواقعیتهای کتاب “جنگهای اشباح” ازنشرات نیویارک تایمزدرموردتراژیدی سی سال اخیرافغانستان میتوان دید، که چگونه جنگهای افغانستان زیرنام مقاومت،جهاد وانقلاب درخدمت بازیهای قدرتهای بزرگ جهانی وکشورهای منطقه قرارگرفت، ودراین کتاب میتوان دیدکه شخصیت های نامداری بخدمت استخبارات کشورهای ابرقدرت وکشورهای منطقه قرارگرفتند، که دراین موردنام گرفتن ازافراد ویا واردکردن اتهام به این وآن راکاملابی اثرمیدانم. چون سرنوشت ما همینگونه دروابستگی بدیگران شکل گرفته، چون یکدگرخودرا ردمی کنیم، امادرموردنیروهای خارجی سرتسلیم به همکاری فرودمی آوریم. این روشهای مکتب انگلیس، است که باروشهای زیرکانه سبوتاژ ونستون چرچیل که اوراآخرین شیراروپا بخاطرنقش تخریبکارانه اش درجنگ ضدآلمان نازی میدانند، سرچشمه میگیرد.
سرانجام مادرجهان کنونی شاهد ترس پراگنی گوناگون هستیم. مثال پدیده ی ترس عمدی ورسمی که ازسوی دولتها درجامعه پخش میگردد، باآن که حداقل درچهارصدسال اخیرازدوران انقلابهای انگلیس درسده شانزده، انقلاب فرانسه قرن هجده، انقلابات ۱۹۱۷ روسیه، بابرنامه ها وجهانبینی های پیشروانه وسیستم های جدیدسیاسی واقتصادی قسما تلاش برای کاهش ترس بعمل آمد، واما درنتیجه بازهم برای ادامه قدرت سیاسی که سودقشرحاکم رابدنبال داشت، پخش ترس بحیث حربه نگهداشت وادامه قدرت ازسرگرفته شد که مادرمثالهای انقلاب اکتوبرروسیه، رزیمهای فاشیستی ایتالیا وآلمان بدترین نمونه های آنرادیدیم. یکدسته ازکشورهای غربی که ازفاتحان جنگ دوم برابررزیمهای ترس پراگن فاشیستی محسوب میشوند، بابرنامه های لیبرالیستی ازآزادی وزودون ترس دم زدند، که امروزواقعیتها پاسخگوی این آرمان وادعانیست.بزودی اوایل ۱۹۵۰باآغاز وسالهای ۱۹۸۰بااوج گیری رقابتهای شرق وغرب پخش وشیوع ترس بحیث حربه مهم جنگ سرد درسیاست رسمی دولتهای رقیب رویدست گرفته شد.امابازهم بافروپاشی امپراتوری شوروی که انتظارمیرفت، پدیده ترس ازسیاستهای سمی دولتهای پرقدرت غربی برچیده شود، برخلاف دراین روزهابویژه پس ازرویدادیازده سپتامبرشدت بیشترگرفته.
کتاب “مرگ درهوا”اثری ازدکترلئونارد جی. هورویتس، می نگاردکه “کمیته سه صد” متشکل ازیک حلقه خاص بهم پیوند وذینفع حاکم برسیاست واقتصاد جهان،پخش ترس رازیرعنوان “ گلوبالیزم، تروریزم وجنگهای سمی” باارائه شواهد ارائه میکند، دکترهورویتس درکتابش ضرورت پخش ترس رابه مقصدآن می داند، که امروزدرآن تنهامسله تداوم حاکمیت برجامعه بشری مطرح نیست، که بیشترانسانهارادرقیدمصرف بیش ازحدکالاهای تولیدی درآوردن است. مثال پخش اعلانات وتبلیغات ترس آوربه مقصدفروش هزاران نوع ادویه، موادغذایی، وهزاران نوع دیگرمحصولات است که مردم رابرای خرید زیرنام نیازمندیهای عاجل برای نگهداشت سلامت جسمی، خوشگذرانی وسرگرمی می کشاند، ازسوی دگرباراه اندازی جنگهای داخلی ومنطقوی درکشورهای جهان سوم، شرائط رابرای تجربه تسلیحات، کشت وایرس ومیکروبهای ناقل مثل وستنایل، لیتهل، واکسن های به اصطلاح وقایوی به سربازان جنگهای خلیج فارس، ماجرای پخش آنتراکس” پس ازیازده سپتامبر، پخش ترس از”بایوتروریزم” و...همزمان بخدمت کنترل نفوس جهان بکارگرفته میشود.
ترس پراگنی رسمی دولتهاکه ازطریق ساختارهای مثل ادارات استخباراتی، پولیس،ارتش،لابرتورهای پزوهشی وتجربوی شکل میگیرند، ازطریق رسانه هامثل رادیو،تلویزیون ورسانه های چاپی به مقیاس بیسابقه درجامعه پخش میگردند. وازآنجا که رسانه هانیزبه کارتلهای بزرگ مالی وتجاری مبدل شده اند، خصوصیت انحصاری فراملتی دارند وشیوع ترس ازطریق این رسانه هاحدومرزی نمی شناسد.
بل ماهرکمیدین وشومن مشهورامریکایی اخیرابانشرکتابی زیرعنوان “ وقتی تنها سواری میکنید، مثل این که بابن لادن سواری میکنید” به چندمسله کلیدی روزجامعه امریکا وجهان مصرفی بازبان وتصاویرهجو وکنایه اشاره میکند، که همراه با بازیادآوری ارزشهای اخلاقی واجتماعی دموکراسی غرب سالهای جنگ دوم جهانی، تا سالهای شصت مصادف به پیاده شدن نخستین انسان به ماه ومقایسه آن باسالهای پس ازیازده سپتامبر۲۰۰۱میپردازد. اومیگوید، مادرحقیقت ازسوی تروریزم ودگرانواع خطربرونی تهدیدبه نابودی نیستیم، ماراپخش کردن ترس ونحوه حکومتداری وبرخوردباانسانهای جامعه به نابودی تهدیدمیکند. اومثال می آورد زمانی که سالهای پنجاه شعاررسمی “غذا سلاح است” مارابه خریداری عاقلانه، پخت وپزهشیارانه ومصرف کامل برای جلوگیری ازباطل ساختن موادغذایی تشویق میکرد، اما امروزبرخلاف مابرای مصرف چندبرابرنیازخودتشویق میشویم، درحالی که کسان دگری دور وبرما گرسنگی می کشند ومحکوم به مرگ اند.
پخش برنامه های رادیویی وتلویزیونی ازطریق ماهواره ونشرصفحات رسانه های چاپی ازطریق انترنت قادراندهمزمان بسرعت برق آسا درسراسرجهان بگوش وهوش مخاطبان برسد. نتیجه میشود، که ترس رسمی امروزهیچ فرد روی زمین رابی اثرنمیگذارد. پس زمانی که پخش ترس درسیاست رسمی قدرتهای بزرگ ورژسمهای خودکامه جهان سوم قرار دارد، دشواراست باآن مقابله کرد، اما روانشناسی تلفیقی قادراست، که مانع نفوذ این ترس ویا مانع بوجودآمدن انگیزه ی ایجاد ترس درونی درانسان گرددکه بارفتن زیربارتبلیغ ترس رسمی حتی انسان به خطاکاری کشانیده میشودتاخود آفرینشگرترس ووسوسه درونی خودباشد. اماروی آوردن به اسلوب آموزشی روانشناسی تلفیقی میتواند درمانگر ویاکاهش دهنده ترس گردد، چنان که مولانای بلخی دردیوان شمس گوید:

وان راکه مدد ازاندرونست
زین عالم بی مدد نترسد
ازابلهیست نی شجاعت
گرجاهل ازخرد نترسد

درکناردگرعوامل یکی هم پیدایش ترس درونی انسان ناشی ازخطاکاری خوداوست، وهمزمان این قوانین طبیعی درونی خودانسانست که به مجازات خطاکارمی پردازد. یکی ازمظاهراین مجازات پیدایش وسوسه، درون گسیختگی، بی باوری،بی تفاوتی، حرص وآز، بی خوابی، عیبجویی روی آوردن به مشروبات ومخدرات تاخودکشی است.
سرانجام چنان که درآغازگفته آمدیم، پژوهشگران غربی به اتفاق نظرکمیدی الهی رابحیث یک شهکارادبی وهنری درکاربرداسلوب روانشناسی تلفیقی یا”پسیکوسنتیز” مناسبتریافته اند.برجسته ساختن این اسلوب روانکاوی درواقع نتائج پزوهش و مطالعات ژرف “کمیدی الهی” اثرمعروف دانته توسط اساجیولی پیروقرن بیست اوست.
اساجیولی متولدسال ۱۸۸۸ درنوجوانی پدر ومادرش رازادست داد وزیرنظرپدرخوانده که فزیکدان بود بزرگ شد وبه آرزوی وی که روزی طبیب روانی بارآید به آموزش طب پرداخت وسال۱۹۱۹ ازسوی ایتالیابحیث روان پزشک به انستیتوت روانشناسی تحلیلی ویانا که توسط فروئیدپایه گذاری شده بود، گماشته شد.اساجیولی مدتی هم درسویس دربیمارستانی به آموزش پرداخت که سی . جی. یونگ )۱۹۶۱( هم درآنجاکارمیکرد.امااوبزودی باروانشناسی تحلیلی برید که به ظرفیت های عقلانی ومعنوی انسان کمترتوجه میکرد.اساجیولی سال ۱۹۲۸ نخستین مرکزروانشناسی تلفیقی رادر روم پایه گذاری کرد.
اساجیولی به مطالعه آثاردانته ازجمله “کمیدی الهی” پرداخته وعناصرصوفیانه ی درآن بازیابی کرده که آنراباآموزشهای صوفیانه ی مسیحی، کلیمی، اسلامی وبودهستی مقایسه میکند وپیوندعناصرمشترک نظری میان آنهانیزدرمیآبد. نتیجه این مطالعات وپژوهشها شکل گرفتن روانشناسی تلفیقی “پسیکوسنتیز” است که درکتاب “راه دانته” ازبونی جولینوشوب وریچاردشوب شناسایی وتفسیرشده. این کتاب سال ۲۰۰۳ ازسوی گتهام بوکس توسط بنگاه نشراتی پنگوین درنیویارک امریکابچاپ رسیده. کتاب راه دانته دراین میان نقل قولهای دارد ازدگرصوفیان جهان مثل کابالیزم، بودهیزم و ازتصوف اسلامی بانقل قولهایی ازمولاناجلال الدین محمدبلخی.
باید یادآورشوم که برخوردن بانام مولانا وتصوف اسلامی درغرب چیزتازه نیست، اماازاآنجاکه روانکاوی وروانشناسی تلفیقی درکنارروانشناسی تحلیلی یا”پسیکوانالیز” داردبسوی یک دسپلین خود مختاراجتماعی میرود، ازاینروآنراتنهابخاطرنقش ارزنده تصوف که درکشورماپیراوان زیادی دارد ویکی از طریقه های تثبیت شده بلندبردن معرفت درونی وآرامش روانی انسانست، با یادداشتهایی ازاندیشه های مولانا ودگرمتصوفان ادبیات فارسی کوتاه به بحث می گیریم. وباید درآغازروشن بسازم که قصد وتلاش بنده ازتفسیرراه مولانا آمیزش وهمگونه شمردن آن باکمیدی الهی بحیث یک اثربلند شعری وادبی نیست. قصدبنده فقط روشن ساختن کاربست اسلوب روانکاوی وروان درمانی درآثاراین دوآفرینشگرادبی وهنریست، اسلوبی که این دوفرزانه مرد ابداع کرده اند، بعدهاشیوه خاص اسلوبی درروانشناسی تلفیقی گردیده. مولانا ودانته درآثارشان خرد ومعرفت رابرای راهنمایی کنش انسان آنچنان هنرمندانه تمثیل کرده اند، که مخاطب راازآغازتاانجام درون حادثاتی میبرندکه شکستگی وگمشدن وایستایی درتداوم پیشرفت حادثات تابه پختگی رسیدن آنهارونمانمیگردد. این دوبزرگمردحادثات راکه تمثیلگرکنش نیک وبدانسانی هستند، وبازتاب دهنده حالات روانی انسان ازدیداصول علمی روانشناسی تلفیقی بشکل کامل وکمپلکسی افاده کرده اند.ازاینرومخاطبان مولانا ودانته بهتر وبیشترازدگرآثارادبی وهنری باجنبه های عمیق عارفانه به نتبجه گیری اصلاحی ودرمانگرانه کشانیده میشوند.این دوآفرینشگربزرگ درآثارشان غلبه برنفس راباخرد ومعرفت مطرح میکنند. ودرست همین اصل یکی ازعوامل تغییر روان انسان ازدرون گسیختگی وبیراهگی به آرامش وراه راست پنداشته میشوند.
ازاینرونیک می پندارم دورانی رابیادآوریم که دانته خود درآن میزیست واین واقعیت راهم درنظرداشت که دانته پنجاه ودوسال پس ازمولانای بلخ بدنیاآمده وزمان مرگ مولاناهشت ساله بوده. بهرحال اگردانته رادقیقاهمروزگارمولاناندانیم،امااین واقعیت رامیتوان دلیل آورد که هردو دریک دوران تاریخی میزیسته اندکه آتش کینه وبدکاری، هم ازسیاسی وهم ازروابط بین الافراد درشرق وغرب یکسان بسترگسترانیده بود و جوامع بشری وبویژه تمدنهای پیشین ازیکسودرگیرتاخت وتازکشورگشایانی مثل چنگیزدرآسیای میانه وامپراتوری روم وحاکمیت بیحدوحصرکلیسابراموراجتماعی درغرب روبروبودند وازسوی دگرفتنه وکینه وبخل وبدبینی وانتقام جویی وخشونت مثل اینروزهاسراسرجامعه بشری چیره شده بود، ازاینرو دونابغه ی دنیای اندیشه که هردوهم شاعر وهم فیلسوف بودند ومقارن سده ی چهارده میلادی یکی درفلورنس ایتالیا بدنیاآمد وازآنجابه تبعید رفت ودرتبعید به آفرینشهای ادبی وفلسفی پرداخت وهمچنان بودسرنوشت مولاناجلال الدین متولد۳۰اگست ۱۲۰۷ میلادی که آوان کودکی باخانواده ایالت بلخ زادگاهش راباآغازیورش خونین وخرابکارانه چنگیزمغل به آسیای میانه، سوی شرق میانه ترک گفت، بعدازسفربه دمشق وحلب سرانجام درقونیه پایتخت ایالت روم ترکیه اقامت گزید.مولانا سال ۶۷۲ دیده ازجهان فروبست.
دانته الیزیری شاعربزرگ ایتالیا ازخانواده بلندمقام فلورنس برخاسته ودرجنگهای خلیج جیبلین اشتزاک کرده.اوسال۱۳۰۱ بخاطر فعالیتهای سیاسی مجازات مرگ محکوم شد، اما اوپیش صدور واجرای این مجازات به تبعیدی درازمدتی رفت. دانته درتبعیدبه یاری ارادتممندان مثل گودوداپونتابه نشر”کمیدی” پرداخت که تاسده شانزده تنهابهمین نام یادمیشد، امادرست ازاین دوران به بعدبود که نام “کمیدی الهی”بخودگرفت.این اثربازتاب دهنده عقیده،عشق،آموزش های بزرگ،مطالعات وسرانجام وسوسه های دانته ازاوضاع سیاسی روز گارش میباشد، دانته مجوع بینش خودازاین تجربیات رابشکل تخیلی باگذرازدوزخ به پاگیزه گی ورسیدن به بهشت بحیث مجموعه ی ازبردا شتهای اخلاقی، سیاسی ومذهبی ارائه کرد. تاکنون ازاین اثربزرگ ادبی تفسیرهای گوناگون در دست است، اما تفسیری که باآرای بیشترازآن بدست آمده درواقع بیان کننده گذاروتکامل روح وروان انسان ازگناهکاری وتاریکی به روشنگری وپاکیزه گیست. ازدگرآثارمشهوردانته یکی هم “له ویته نووا یا زنده گی نو” است که سال ۱۲۹۲آفریده شد، اثری که بزرگداشت از بئاتریس عشق بزرگ دانته است وهمین عشق است که اورابه اعتلای معرفت عالی ومعنوی میرساند.همین اثربیشترازهمه منبع الها م آفرینش کمیدی الهی بوده.
ودرموردمولانا ومثنوی معنوی دردیباچه نسخه نیکلسون آمده که،...مثنوی دایره المعارف عرفان وگنجینه جاودان دانش وبینش جهان بشمارمیرود، پیدایش این اثرگرانقدر وارجمند در سرچشمه های باستانی که مستقیما ازمکتب مولانا جلالالدین محمدبلخی رومی بدست آمده،...کشاف اسرار قرآن است ....
روزی حضرت خلیفه الله بن خلیقته والسالک فی طریقه حسام الحق والدین قدس الله سره العزیز بربعضی یاران اطلاع یافت که مولانا برغبت تام وعشق عظیم الهی نامه حکیم سنایی راو منطق الطیر فریدالدین عطارومصیبت نامه اورابجد مطالعه می کنند وازآن اسرار متلذذ می شوند وآن شیوه معانی غریب ایشانراعجیب می نمود.
همچنان حضرت خداوند گارازجاذبه آن سلطان احرارشوروبیقراری راازسرگرفته ودرحالت سماع وحمام وقعود وقیام ونهوض وآرام به انشا ومثنیات مداومت نمودن گرفت،همچنان اتفاق افتادی که ازاول شب تامطلع فجر متوالی املا می کرد وحضرت چلبی حسام الدین به سرعت تمام می نوشت ومجموع نوشته رابآواز خوب بلند بازبرحضرت مولانا می خواند وتصحیح می نمود، چنان که خود مولانا درمجلد چهارم بیان این اشارات راعیان فرموده اند:

ای ضیا الحق حسام الدین تویی
که گذشت ازمه به نورت مثنوی
همت هالی تو ای مرتجا
می کشد این راخدا داند کجا
گردن این مثنوی رابسته ی
می کشی آن سوی که دانسته ی
مثنوی راچون تومبدا بوده ای
گرفزون گردد توش افزوده ای
چون چنین خواهی خدا خواهدچنین
مید مد حق آرزوی متقین

دراین میان بنا گهان دوسال فترت پدیدآمد،...حضرت مولانا چندان به تواجد وحالات وبیان حقایق وکشف دقایق مستغرق گشته بود که به حضرت چلبی هیچ نمی فرمود حسام الدین صباحی برخاست وبه حضرت مولانا آمد وسجده عبودیت به اقامت رسانیده عاجزانه بقایای کتاب مثنوی راازضمیر منیر وخاطر عاطر مولانااستدعامی کرد همانا حضرت مولانا برموجب الاحسان بالاتم تما ازعمیم مرحمت خود بسیط بساط مواید فواید معانی شروع فرمود:

مدتی این مثنوی تاخیرشد
مهلتی بایست تاخون شیرشد
چون ضیالحق حسام الدین عنان
بازگرانید زاوج آسمان
چون به معراج حقایق رفته بود
بی بهارش غنچه هاناگفته بود
مطلع تاریخ این سودا وسود
سال اندر ششصد وشصت ودوبود

مولانادرقونیه به آموزش وآفرینشهای ادبی وفیلسوفانه پرداخت، امااین تصادفی نبود...مولانابمحض مشاهده شمس تبریزی بارقه عشق و حقیقت رادرچهره او دیده وشیفته معنوی وی گشت چنانکه شمس تبریز دربقیه عمر مرشد وقائد روحانی مولاناگردید. ازتعشیم واحترامی که جلال الدین دراحوال واشعار خودنسبت به استاد شمس ابراز کرده نیک پیداست که تاًثیرنفس اودردل جهانگبر جلال الدین بس عمیق بوده است:

شمس تبریزی که نورمطلقست
آفتابست وزانوارحقست
خوشتر آن باشد که سر دلبران
گفته آید درحدیث دیگران
***
شمس تبریزی توخورشیدی چه گویم مدح تو
صدزبان دارم چوتیغ امابوصفت الکنست

واین شمس بود که منبع جوشش وسوخت ماده ی تحرک وتکانه حرکت مولانابه ژرفای فلسفه واشرق گردید. مولاناشمس تبریز رایافت واورانمادی ازوالایی واستقامت وپاکی وکمال معرفت وتقوا...یافت وبازشناسایی کرد. آثارمولانا جداازاوج شعردرنوع غزل ومثنوی عرفانی، دارای جنبه های قوی هنری درنوع درامه وتمثیل ، جنبه های علمی باشرح جامعه شناسانه، فزیک، روانکاوی، روانشناسی، روان درمانی و فلسفه درمباحث هستی وجوداست:

گم شدن درگم شدن دین منست
نیستی درهست آیین منست
تاپیاده میروم درکوی دوست
سبزخنگ چرخ درزین منست
چون بیک دم صدجهان واپس کنم
بنگرم گام نخستین منست
من چرا گردجهان گردم چو دوست
درمیان جان شیرین منست

مولانای بلخ نه این که فلسفه وعرفان رادرشعربیان کرد، بل آنرا بانظریات پیشرونده وعملی بافت هنرمندانه داد وآنرادربیان خاص به متبارزترین اثرادبی روانکاوانه وروانشناسانه درآورد، ازاینرو اوبااین شاهکارعامل حقیقی کمیاگری درشعر وادبیات است. مولانا درغزل ومثنوی خود بانی گذاریست بقول رابرتسن دیویس: ...مثل فلزمعمولی رابه زردرآوردن. رابرتسن دیویس نمایشنامه نویس، منتقد ونویسنده ی نامدارکانادایی در کتاب “کمیای سعادت” خود مینویسد: درمیان منتقدان بعضا معمول است که برجسته ساختن یک اثرفوق العاده خوب هنری وادبی رابه آن تشبیه میکنند، مثل این که ازماده ی خاص وغیرمعمولی ساخته شده باشد.
رابرتسن ادامه میدهد...” کمیاگری سده های میانه که سده شانزده به اوج خود رسید، حتی تادوران نوهم ادامه داشت که بدون شک یکی ازآن کمیاگران گوئته ازدوستداران مولانای بلخ است.گوئته راتنها از روی”فاوست” میتوان یکی ازبرجسته ترین نمونه های کمیاگری ادبی دوران نودانست. رابرتسن درجای دگری اشاره میکند،...شایدهم اکنون چندتاکمیاگری درنیویارک پیداشوند، که گویا باکارسختکوشانه درچشم مردم فلزمعمولی رابه زرمبدل میسازند، امادراصل چنین نیست، بن جانسن دراثرمشهورخود “کمیاگر” بدان اشاره های دارد.
درحقیقت کمیاگری واقعی درادبیات راهی بودکه برای نجات وسلامت معرفت درونی برون ازکلیساجستجومیشد، درآنروزگاران سده های میانه وسده های پسین کمیاگر راهی رادنبال میکرد که غرض اعتلای معنوی یانشاندهنده ی راه بسوی اعتلای معرفت بود.
بهرحال اگرخواسته باشیم دراینباره بیشتر بررسی کنیم، یکی ازمنابع جلد دوازده وسیزده منتخبات سی. جی. یونگ است، که بحثهای کنجکاوانه دراین باب دارد.
دربرداشت نهایی، آثارمولانای بلخی نه اینکه کمیاگری نادر درادبیات است، بل این که خودعامل کمیاگری دگری در گذارمعنوی انسان بسوی اعتلای معرفت درونی ودرمان روانیست، ازاینرومثنوی معنوی یکی ازوالاترین آثارروانکاوی وروان درمانی تلفیقی یا”پسیکوسنتیز” نیزپنداشته میشود.
مولانادردفتراول مثنوی سرسخن رابا مفاهیم خاص مثل جدایی، بنده گی، خامی، پختگی عشق وآزادی بازمیکند.

بشنو ازنی چون حکایت میکند
ازجدایی هاشکایت می کند
کزنیستان تامرا ببریده اند
ازنفیرم مرد وزن نالیده اند
***
سرمن ازناله من دورنیست
لیک چشم وگوش راآن نور نیست
تن زجان وجان زتن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستورنیست
***
هرکه جزماهی زآبش سیرشد
هرکه بی روزیست روزش دیرشد
درنیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام

ودراختتام به پاکیزه گی درآمدن نفس وروان می انجامد. مولانا بخلاف دانته باطرح تشویشهای من خودی فرد بقول “رنگون” درچند داستان مثنوی دراصل تشویشهای میانه سالی “ما انسانهاراترسیم میکند. وامابزودی باارائه داستانهای شعری جداگانه درچند دفتر ماراباقهرمانان داستانهای خود روبرومیکند، که چیسان مثل پیلگرم دانته دوزخ این جهانی رادرنتیجه ضعف نفس، ناپختگی فکری ودگرعوامل اجتماعی که سبب کنشهای ناشایسته میگردد، تجربه میکنند. مولانا درهردفترمثنوی باارائه داستانهای مختلف موارد مختلفی راازآغازتاانجام به نمایش درمیآورد. ومراحل چندگانه ی تجربه دوزخ این جهانی راتارسیدن به آزادی درشکل پاکیزه گی نفس وبلند رفتن معرفت عالی درونی نشان میدهد.سیرمعنوی زنده گی خوداو که دلباخته شمس تبریزاست وشمس تازمانی همسفر سیرمعنوی مولاناست ومولانا درهمراهی شمس مقدمات دوزخ این جهانی راازنزدیکترین حلقات دور وبرخوداش حتی فرزندانش احساس میکند، اماازدنبال سیرمعنوی باشمس دست نمیکشد، تااین که خودشمس باردوم ازحضورش برای ابدناپدیدمیشود ومولانادگراورانمی یابد. ایندورانیست که دگرمولاناازخودبیخوداست، اوبمدارج بلند معرفت درونی رسیده، وازین پس درحال خودفراموشی تنهاباشمس است، که برایش به نماد روشنی خورشید وحقیقت مبدل شده. رسیدن به این حالت معنوی درمکتب تصوف آخرین مرتبه ی عارفانه است که دستیافتن بدان مرحله ریاضت، ازخودگذری، مطالعه، ترک دنیا وترک جهان مادی ودرون خود راتمیزکردن ازوجودهرگونه زهریات فکریست. درمکتب روانشناسی تلفیقی، حتی کوچکترین بداندیشی فکری مثل تناول خوردنی های حتی لذیذیست که بافرورفتن بمعده به سم مبدل میشوند. این سم کشنده آنی جسم نیست، امازهرآلودکننده معرفت ومعنویات استن ازاینروبخشهایی ازتصوف بودهیستی، وآیین هندوئیستی وتصوف اسلامی بصورت کامل برای جلوگیری ازسم فکری به کم خوری تاکید داشته وتوجه خاص به مصرف موادغذایی دارد.
شیخ فریدالدین عطاردرمورد رسیدن بدین مقام گوید:
اگردمی به مقامات عاشقی برسی
شودیقینت که جزعاشقی خرافاتست
چه داند آنکه نداند که چیست لذت عشق
ازآنکه لذت عاشق ورای لذاتست
بنوش دردو فنا شواگربقا خواهی
که زاد راه فنا دردی خراباتست
به کوی نفی فروشو چنانکه برنایی
که گرد دایره نفی عین اثباتست
نگه مکن به دوعالم ازآنکه در ره دوست
هرآنچه هست بجز دوست عزی ولاتست
مخند ازپی مستی که برزمین افتد
که آن سجود ویازجمله مناجاتست
اگرچه شاه شوی مات هرگدایی شو
که شاه نطع یقین آن بودکه شهماتست
ببازهردوجهان وممان که سودکنی
ازآنکه در ره ناماندنت مباهاتست
زهر دوکون فنا شو دراین ره ای عطار
که باقی ره عشاق فانی ذاتست

فنا نیستی ودرنظراهل حقیقت مرتبه ای است که سالک درآن هرچه جزحق است درچشمش محو وفانی گردد وحتی خویش رافراموش کند ومحو ذات الهی گردد. بقا درمقابل فنا، مرتبه ای است که سالک پس از رسیدن به مرتبه فنا به آن میرسد وجز عالم وحدت میگردد وبه حق واصل میشود. کوی نفی مقامی که درآن صفات بشری ازعارفان محو گردد. عزی ولات نام دو بت درمکه که پیامبراسلام آنهاراشکست. نطع، سفره، اینجا مقصد ازصفحه شطرنج است. یقین، یعنی اعتقاد جازم، که دراصطلاح عارفان آنچه راکه دل ببیند.

کاربرد شخصیت ها درآثارمولانا ودانته

مولانا مردان زمان خود ومردان پیش اززمان خود رابمددمیطلبد ودراکمال صحنه های تمثیلی مثنوی برای پایان ونتیجه گیری نیک اجرای نقش آنهارادرذهن خواننده بابیان همرمندانه، زنده بازتاب میدهد، اوازشخصیت های نامدارسرزمین ومنطقه خود وجهان مثل افلاطون وجالینوس، هم مدد میجوید:

چون هست صلاح دین درین جمع
منصور وابایزید باماست
***
ای حیات دل حسام الدین بسی
میل می جوشد به قسم سادسی
گشت ازجذب چو توعلامه ای
درجهان گردان حسامی نامه ای
***
شاد باش ای عشق پرسودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
ای دوای نخوت وناموس ما
ای تو افلاطون وجالینوس ما
***
خود پرستی نامبارک حالتیست
کند اوایمان ما انکارماست
آنک افلاطون وجالینوس نیست ا
زمنی پرعلت وبیمارماست
***
امامرکزی ترین شخصیت آثارمولانابمثابه هسته دراین مدارلایتناهی فعل وانفعالات اجتماعی همان شمس تبریزاست.
خلایق اختر خورشید شمس تبریزی
کدام اختر کزشمس اومنورست
***
شمس تبریزی که فخراولیاست
سین دندانهاش یاسین منست
بیشتری نوابغ دنیای اندیشه، هنروادب شمس یاخورشید راچراغ راه القاح وزایش نظریات عملی، ایدئالیستی وتخیلی خود قرارداده اند.امادراین میان کمترکسانی به اندازه مولانا ودانته نقش واقعی وعملی شمس “خورشید” ولوسی “نور” رادرکائنات بشکل عام ودر جامعه بشری ودر دنیای درونی انسان بشکل خاص تصویرکرده اند.
اما درکمیدی الهی دانته شخصیت مرکزی پیلگرم است که درنیمه دوم زنده گی باترس روبروست،بمرگ،آخرت ودوزخ می اندیشد. اوسودازده ودرون گسیخته است، دانته ورجیل شاعرسه سده پیش ازمیلاد ایتالیا را که خوددلباخته ی اوست بمدد پیلگرم همراه میکند. دگرشخصیت های دانته بیشترازجنس زن اند، مانند لوسی، بئاتریس وماری.ورجیل نقش چراغ راه پیلگرم درسیرنه لایه ی دوزخ است که اوراتاورودگاه بهشت راهنمایی میکند، اماپس ازآن این نقش رالوسی اجرامیکند.
این گزینش ناهمگون جنسی شخصیت هادرکارمولانا ودانته گمان میرود ناشی ازدیدوبرخورداجتماعی دوفرهنگ جداگانه آنروزگار در دوقلمرو شرق وغرب جهان باشدکه تاکنون متفاوت ازهم باقیمانده اند.
نتیجه: اختلاف درمتن، اما وحدت درمضمون ازدیدمقایسه اسلوب روانکاوی وروان درمانی تلفیقی “پسیکوسنتیز” میان مولانا ودانته وجود دارد. اختلاف متن کیفیت دواثربزرگ ادبی جهان رانشان میدهد، درحالی که هردو درمحتوادارای پیامهای همگون هستند.
بررسی جهان درونی انسان، رابطه عقل وتن، تناسب کنش ومنش،رابطه عقل وعاطفه، رابطه عقلانیت ومادیت، رابطه ارزشهای عقلانی ومعنوی ومادی درانسان همه وهمه درآثاردانته ومولانابازتاب یافته اند. تااین که دراینجامولانا ودانته راهشان دریک مسیرروشن “فقط ازدیدبحث روانکاوانه وروانشناسانه بازمیشود وحرکت کمیدی الهی بامثنوی معنوی ودیوان شمس به درونکاوی روان انسان ازجمله به ترس، تشویش ووسوسه ی که انسان در نیمه دوم زنده گی پیدامیکند، میپردازند.این نیمه دوم حیات، گذار ازسالهای چهل زنده گی به بعداست، که نیم دوم زنده گی انسان شمرده میشود. ترس انسان برون ازدگرعوامل که دراثررویدادهای اجتماعی پدیدمیآیند، یکی هم ناشی ازبدکاریهای خودانسانست که مدتهابه بدکاریهای خودتوجه نمیکند، امااین زمان درهرانسان رسیدنیست، ازاینروترس درونی انسان ازجمله برجسته ترین مقوله های بحث آثار دانته ومولاناست. مولانا علل وعوامل ترس راشرح میدهد وبلافاصله راه حل وزدودن آنرانیزاز راه سیردوزخ این جهانی که عبارت ازتحمل جبروعذاب ودرد ودیگرمصائب است، به زایش روشنی فکری وعقلانی درانسان که همانابلندرفتن معرفت عالی درونیست، شرح میدهد.

همه خوف آدمی راازدرون است
ولیکن هوش اودایم برونست
برون رامی نوازد همچو یوسف
درون گرگیست کودرقصد خونست
خداوندی )چو( شمس الدین تبریز
ورای هفت چرخ نیلگونست
بزیر ران اوتقدیر رامست
اگرچه نیک تندست وحرونست
چو عقل کل بویی برد از وی
شب وروز ازهوس دروی فزونست


همگونی مضمون درپرداخت صوفیانه ی مولانا ودانته
رهاکردن جهان مادی، پشت پازدن به حرص وآز، خشونت، جهالت، امیال عیش وشهوت پرستی، خیانت، دروغ، سرقت، ترس وهمه گونه های بدکرداری ازاصفاتیست که درآثارمولانا صراحت ووضاحت بیشتردارد ودرکمیدی الهی دانته این مشخصه بیشتربه نتیجه گیری خواننده وبیننده ی اثرگذاشته شده، امابیان ترس، زشتی ونابسامانی روانی وبدکنشی انسانها درکمیدی الهی وضاحت وصراحت بیشترازآن دارد، که شایدبرای بیننده وخواننده ی شرقی تاحدی غیراخلاقی، دین ستیزانه وهجوآمیزجلوه کند.چون دانته پیلگرم قهرمان کمیدی الهی رابه گذرازدوزخ این جهانی وامیدارد، اودردوزخ که جایی بدکاران ازهرگونه است، نماد ها وصحنه های زنده بدکاری وبدکاران راتماشامیکند. امامولانا اشارات دگرگونه ی به بدکاری دارد:
بندبگسل باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سیم وبند زر
گر بریزی بحر را درکوزه ی
چندگنجد قسمت یک روزه ی
کوزه ی چشم حریصان پرنشد
تاصدف قانع نشد پر در نشد
هرکه راجامه زعشقی چاک شد
او زحرص وجمله عیبی پاک شد
***
قیمت هرکاله میدانی که چیست
قیمت خودرا ندانی احمقیست
سعدها ونحسها دانسته ای
ننگری سعدی تو با ناشسته ای
جان جمله علمها اینست این
که بدانی من کیم دریوم دین
آن اصول دین بدانستی تولیک
بنگراندر اصل خود گرهست نیک
از اصولیت اصول خویش به
که بدانی اصل خود ای مرد مه

ازمطالعات کمیدی الهی برمیآیدکه انسان درسنین متفاوت زنده گی درگیرترس، وسوسه، خطاکاری ودگرنابسامانیهاست،اما بیشتر درچهارمین دهه زنده گی متوجه این نابسامانی وخطاکاریهامیگردد، که این زمان سه راه حل پیشروی خود می بیند:

یک، گریز ازواقعیت
دو، تلاش زیراداره درآوردن یاحاکم شدن برواقعیت های زنده گی
سه، یافتن راه حل عقلانی نابسامانیهای روانی وخطاکاریهای زنده گی که یکی ازروشها به سیرمعنوی رفتن است

دوزخ یابحرعذاب
کشانیدن پیلگرم به سیردوزخ درکمیدی الهی توسط دانته، نشاندهنده آموزشهای متفاوتی است که درآنجاما “انسانها مثالهای زنده بد کاری رامشاهده میکنیم، تا کنشهای خودرادرآنهادریابیم وبحیث یک آموزش ازآن عبرت بگیریم. رنج وعذاب ترس که درنتیجه خطاکاری یادگرعوامل بسراغ ما می آید، نه تنهامحیط پیرامون خودرارنج وعذاب میدهیم که خودراهمچنان. ازاینروتصویرمراحل چندگانه سیرپیلگرم دردوزخ توسط دانته بمفهوم تحریک، جریحه دارساختن ویاسرگرمی نیست، بل آموزشی است درباره واقعیت زنده گی که دانته آنرا درکمیدی الهی تصویرکرده.
دوزخ دانته تصویری ازدوزخ به شرح سنتی دینی نیست که خداوندروزجزاهرکه رابدرجه اعمال خوب وبدش پاداش ویامجازات میکند. دوزخ دانته جایست که قانون خاص طبیعت درون خودما”انسانها” درآن حکمفرمایی میکند. اینراماازخوداساجیولی آموختیم که چندسالی درزندان روم بسربرده، ودرآنجاکه هراس باوی همراه بوده، اوراسرانجام به سیرزرف معنوی درازمدتی برده که نتیجه ی آن نشاندهنده کمال قدرت وتوان خرد ومعرفت درونیست که تاچی حدمیتواند کنش ومنش انسان را براه درست هدایت کند وترس راازدرون آدمی بزداید. وهمزمان اینرااز”کنتراپاسو” سیردوزخ دانته توسط پیلگرم آموختیم. اینراازمفاهیم شرقی “کرما” ازمفهوم انجیلی “انچه کشت کردی آنرادرومیکنی” وازمفهوم علمی “علت ومعلول” و”کنش و واکنش” آموختیم.
سنایی گوید:
رنج بردی کشت کردی آب دادی بر درو
گرت دونی ازحد خامی درآید گو درای

پیلگرم نماد ترس
پیلگرم دانته درکمید الهی نمونه برجسته ترس این دنیایی است. اوهنگام پاگذاشتن به سیردوزخ احساس ترس درونی خودرامثل این که “به بحری ازرنج وعذاب غوطه ورشده باشد” بیان میکند. واینراما هم اکنون درزنده گی روزمره ی خودباصدهانمونه میبینم. آن عده ازحساسی ترین ما بیشتربه این واقعیت توجه میکنند. ودراطراف خود ده هانمونه ازفریب، خیانت وخشونت رامیبینم، امابیانی که دراکثرماخلق میکند، اینست که میگوئیم وازخودمیپرسیم، چرا دراین عصراین همه توسط انسان انجام میشود. اماکتاب “راه دانته دراین موردتصریح میکند: آنچه مربوط کنشهای بدانسانیست، تغیرزیادی درفاصله ی چندسده میان دوران دانته ودوران مابمیان نیآمده.وهنوزاین پرسشهاپاسخ نهایی نیافته اند، که چراقلبهای ماتغیرنکرده، چراازآن سده های دور تاامروزترس وهراس بهمراه ماست.

سه راه انتخاب
زمانی که به واقعیتهای کنش زنده گی خودآگاه میشویم وشکننده گی خودرااحساس میکنیم، برابرسه راه انتخاب ادامه زنده گی قرارمیگیریم:
اول، میکوشیم ازواقعیتها روگردان شویم وتوجه ی بدان نکنیم
دوم، تلاش میکنیم برآن حاکم شویم وآنرازیراداره ی خوددرآوریم
سوم، به سیرمعنوی کشانیده میشویم، تابامطالعه زرف واقعیتهای پیرامون، مسیری درستی برای کنش ومنش خود دریابیم.
بهرحال ماهمه انسانهادرزنده گی یکباربدین نتیجه رسیده ومیرسیم، وخواه ناخواه یکی ازاین سه راه رابقصدغلبه وحاکمیت برپدیده ترس انتخاب میکنیم، که خود این مرحله درزنده گی گذارمهمی است، امامهمترازاین هم، واقعیتی است که چه زود به این مرحله گذارفکری برای اداره وحاکمیت برپدیده ی ترس وخطاکاری در زنده گی خود میرسیم.اهمیت عامل زمانی دراین مرحله گذارتعین کننده کیفیت دوران بعدی زنده گی ماست، این بدان معناست که هرچه زود پادزهرابتدایی ترس رادرخودپرورش دهیم، همانقدربه کیفیت زنده گی بعدی خودمی افزایم.آن ترسی که ازمحیط پیرامون برون ازاراده ی خودبمادست میدهد، عام است، امااینگونه ترس هم باگزینش سیرمعنوی زدوده میشود، حتی درسخترین شرائط سیاسی ونظامی.
اساجیولی زمان حبس خوددرزندان روم به سیرمعنوی رفت که اورابدانسوی دیوارهای غیرقابل عبورترس کشانید.اماهستندهم کسانی که با تجربه شکنجه تنی وروانی وبسربردن در زندان درون گسیخته، بداندیش وترسنده ترازپیش میگردند.
اماآنچه مربوط به ترس وجودآدمی ناشی ازکنش ومنش بد خود اوست درین مورداساجیولی خوداین اصل رادرنظاره دگران یادر اسلوب شهود، بما نشانداده،که کاربردشهود مولانا ودانته بااسلوب شهودی سی. جی یونگ اختلاف دارد. اساجیولی ازمطالعه کمیدی الهی بمانشانداد که چگونه پیلگرم ازرفتن به دوزخ هراسانست، امااوبایددرآنجابدگران نگاه میکرد، تابدینوسیله دروازه روشنگری برویش بازمیشد.
آموزشهای صوفیانه شرق وغرب دراصل تلاش برای اتحاد درون وبرون انسانست. یعنی همآهنگ شدن گفتاروکرداردرمسیردرست وروشن، چنان که سنایی غزنوی گوید:

دل به بلخ و تن بکعبه راست نایدبهرآنک
سخت بی رونق بود آنجا کلاه اینجا قبای

خود کوری یکی ازچند مورد خطاکاریست که ناشی ازبی موازنگی ودورنگی جهان درونی وبرونی انسان پدیدارمیشود.
آقایان شوب درکتاب راه دانته خود درجایی می نگارند، ... شاعروفیلسوف مولانای بلخی یک گراف انالوزی اینگونه خودکوری انسانی رابرای ما دراشعارخود ترسیم میکند.
عیب خود یک ذره چشم کوراو
می نبیند گرچه هست اوعیب جو

وبازهم ازکتاب راه دانته بقول مولانا آمده، ...ماهیچگاه ازپوست آلوده ی وجود خودمان متضررنمشویم، ماحتی انگشت آلوده ی خودرابه کاسه شوربافرومیبریم وبازآنرامی مکیم تالذت شوربارادریابیم،اماناآگاه ازآن که دگران ازدیدن این صحنه دل بد وبی میل میشوند. واگرخودمااین چنین صحنه رااجراشده توسط دگران ببینیم، درآنصورت احساس تنفر وبی میلی بمادست میدهد وهیچگاه قطره ی ازآن بدهان فرونخواهیم برد.
طبیعت منفی باف وجودماالتهابیست که هیچگاه بخودنمیگیریم وخودراظاهراازآن متضررنمی دانیم، اماازبرخود دگران خودرا بلافا صله متضررمی یابیم ونسبت بدیگران به داوری وصدورحکم خوب وبد میپردازیم. متوجه نمیشویم، درحالی که ماازدگران متضررمیشویم، همینسان دگران نیزازمامتضررمیشوند.خوب اگرواقعیت چنین است، پس مولانای بلخ درواقع بمامیگوید، که دراین صورت بایدازاعمال خود نسبت بدیگران اظهارتاسف کنیم وبرای پوزش صادقانه ازآنان بایدآماده باشیم، وهمزمان نسبت بدیگران درخود احساس تحمل وبرده باری پرورش دهیم.

 

 

 

ادامه دارد

 

 

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول