© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پوهنمل محمود نظری

 

پوهنمل محمود نظری

 

 

 

 

چند سخنی در باره طنز

 

 

 

 

 

طنز نويسی در ادبيات غربی با شاعران يونانی آرکيلو کوس وهيپو تاکس شروع می شود . اريسئوفان ، شاعر يونانی و جوونال و هوراس ، شاعران طنز پرداز رومی ، نمايندگان مشخص طنزدر ادبيات کلاسيک هستند .

در قرون وسطی نيز به نوشته هاي طنز آميز بر می خوريم در فرانسه در قرن هفدهم، مولير در کميدی هاي طنز آميز خود و کمی بعد از او ، ولتر و بوالورد در آثار متعدد خود به اين شيوه رو کرده اند. در انگلستان ، اواخر قرن هفدهم و اوايل قرن هجدهم دوره طلايی طنز محسوب می شود . در اين دوره شعر ، نمايشنامه ، مقاله و نقد همه روشی طنز آميز گرفتند .در اوايل قرن هجدهم ، دو طنزنويس بزرگ در ادبيات انگليسی ظهور کردند : سويفت در نثر و يويدر  درشعر . درايدن ،جوزف اديسون و هنی فيلدينگ نيز از طنز نويسان معروف اين دوران بودند .

به طور کلی در ادبيات غرب، از قرن نوزدهم به بعد ، نثر بيش از شعر به عنوان وسيله ای برای نوشتن طنز به کار رفت و رومان و نمايشنامه ، به خصوص بيش از انواع ديگر ادبی براي عرضه مضمون های طنز آميز به کار گرفته شد . مارک توين آمريکايی و تاکری انگليسی از جمله نويسندگان معروف در اين زمينه اند . دو رومان معروف جورج اورول ، نويسنده معروف انگليسی به نام قلعه حيوانات (1984 ) و نيز رومان دنيای قشنگ تو ، اثر الدوس هاکسلي ، نويسنده انگليسی ، آثاري طنز آميز هستند .

در ادبيات غرب براي طنز از ديدگاه های مختلف ، انواع قائل شده اند .از جمله آن را بر حسب شيوه های متفاوت دو تن از مشخص ترين چهره هاي طنز نويس کلاسيک يعنی هوراس و جوونال تقسيم کرده اند.

از آنجا که شاعران و نويسندگان گذشته افغانستان ، کمتر ديد اجتماعی و انتقادی نسبت به مسائل جامعه داشته اند ، حجم ادبيات طنز آميز ، به نسبت آثار متعدد و فراوان ادبيات فارسی بسيار کم است و توجه شاعران فارسی زبان به هجو و عزل بيشتر معطوف بوده است تا به طنز عميق و انتقاد از اجتماع با اين همه گاه گاهی در ميان آثار شاعران و نويسندگان به قطعاتی بر می خوريم که رنگ طنز دارند و اين نوع آثار هر چه از دوران اوليه شعر فارسي دور تر می شويم ، بيشتر می شوند. بسياري از رباعيات خيام نيشاپوری حاوی طنزی تلخ و گزنده است که ديدگاه فلسفی و طرز نگرش او را نسبت به کل جهان آفرينش نشان می دهد . در آثار شاعران متصوف اغلب به قطعاتی طنز آميز بر می خوريم ؛ زيرا اين گروه از شاعران ديدگاهی وسيع تر و عميقتر از ديگر شاعران داشته اند .طنز حافظ نيز فلسفی است؛ اما در بيشتر موارد متوجه مفاسد جامعه زمان او است . در آثار بعضی از شاعران و نويسندگان فارسی زبان کم و بيش رگ هايی از طنز وجود دارد. در اشعار حافظ علاوه بر استواری و شکوه عرفانی آن، گاهی رنگی از طنز به چشم می خورد مانند :

 

   بشارت بر به کوی می فروشان      

                                                  که حافظ توبه از زهد ريا کرد

 

 

عبيد زادکانی ، بزرگ ترين طنز نويس ادبيات فارسی در دوران گذشته است وی ، نثر و شعر خود را وسيله حمله به عرف ، عادات ، معايب و مفاسد طبقه های مشخصی از اجتماع قرار داد. طنز او اغلب آميخته به هزلی تند و زننده است . رساله دلگشا ، صد پند و منظومه موش و گربه ، نمونه هايی از آثار او در اين زمينه هستند .

در اواخر دوران قاجاريه (1193-1344) مبارزه مشروطه خواهان ، باعث توجه شاعران و نويسندگان به مسائل اجتماعی و سياسی و موجد فکر انتقاد اجتماعی و سياسی در آنان شد و طنز به عنوان وسيله اي موثر در روشنگری طبقات محروم اجتماع مورد توجه قرار گرفت . در حقيقت می توان گفت که اين دوره ، عصر شکوفايی طنز در ادبيات فارسی است و نقطه شروعی است براي رشته ای از ادبيات که تا دوران معاصر، در شعر و نثر فارسی ادامه يافته است درادبيات کلاسيک فارسی طنز به صورت نوعی اثر مستقيل ادبی و به مفهوم اصلاح گرانه بسيار نادر است. انچه است رگه های است از گفتار و حکايات طنز آلود که در کنار هجوه، زندگی ورشد کرده است

تولد اصلی طنز در دوران پس از اسلام و بخصوص طی قرن ششم و هفتم هجری در ادبيات صوفيه رخ ميدهد. حکايات طنر صوفيه چاشنی اجتماعی دارد و هم ذوق فلسفی

جلال نورانی :طنز به عنوان يک ژانر مستقل ادبی- ژونالستيک در ميان جامعه فرهنگی و مطبوعات افغانستان مديون دو مرد بزرگ مرد وطن ما شادروان پروفيسورعبدارحِيم نوين و شادروان استاد علی اصغر بشير هروی است ايشان با تاسيس جريده مستقيل طنز و فکاهی ترجمان نه تنها استقلال ادبيات طنز و طنز هاي ژورناليستک را رسماٌ اعلان کردند

در دهه شصت جلال نورانی طنر هاي خارجی را به دري ترجمه نمودند بعداٌ به زبان پشتو و دري  طنزنويسان چون هارون يوسفی، رازق فاني، دستگير نايل، واحد نظری، وحيد صمدزی ،عمر ننگيار منان ملگری، کاتب پاڅون، محمود نظری،فاروق عطايی، بلقيس مکيز،بصير پاکزاد و چندين تن ديگر خود رابنام طنز نويس در جامعه فرهنگی ما تثبيت کردند

اينک نمونه ای از ابيات را که واژه طنز در ان کار رفته با هم ميخوانيم:

محمدبن علی الطهوری سمرقندی  گويد:

من در غم توچو ابرمی گريم وتو        بر من سر طنزچو گل ميخندی

انوري گويد:

په طعنه گفت که عهدو وفای عاشق بين

                                  په طنز گفت که مهر ووفای دوست نگر

سنايی گويد

ای خنده زنان بوس تو برتنک شکر بر

                               وی طنزکنان نوش توبرنگ گهر بر

مدعی گفت  به لېلی به طنز

                            روکه بوسی چابک و موزون نه ای

لېلی ازين حال بخندبد و گفت

                             با تو چه گويم که تو مجنون نه ای

 

 

تعريف طنز:

طنز در اروپا به قول گوگول سبب «خنده در ميان اشکهای نامريی» می شود.

. دکتر ساموئل جانسن اديب انگليسی در لغت نامه خود طنز را شعری تعريف می کند که در آن فساد و حماقت مورد انتقاد قرار می گيرد و جان درايدن ، منتقد و شاعر انگليسی ، هدف از طنز را اصلاح فساد می داند .

معروف ترين توصيفی که از طنز شده است از جوناتان سويفت نويسنده طنز پرداز انگليسی است . به عقيده  او طنز آئينه ای است که در آن هر کس هر چهره ای را در آن کشف می کند ، مگر چهره خودش را !

با اين همه از نظر او نيز قصد طنز بدخواهی و کينه توزی نيست .بلکه او نيز طنز را درمان بخش و شفا دهنده عيب ها و دردهای جامعه می داند.

اکرم عثمان گويد: طنز اشاره و تنبيهی اجتماعی است که عزلت و غفلت را مجازات ميکند و هدف آن اصلاح وتزکيه است نه ذم و مردم آزاری.خنده طنز دلسوزانه است ناراحت ميکند اما ممنون ميسازد و کسانی که را که معروض آن هستند به انديشه و تفکر وا ميدارد.

 داکتر جاويدمی گويد: طنز هنر ظريف و والاست طنز که در شرايط خاص اجتماعی در اوانی که نابسامانيها، ناهنجاريها، تزوير و ريا غالب بر محيِط باشد نقش ارزنده و برازنده خودرا در سرزنش رياکاران و تنبيه مردم ، پيروزمندانه ايفا می کنديکی از باريک انديشی ها در طنز اينست که ذهن خوانندهمانند صنعت ابهام در شعر ،در مرحله اول متوجه معنی نزديک ميشود ، حال انکه مقصود نويسنده معنی بعيد است با رعايت تناسبها.

داکتر پوهاندز يارمی گويد: طنز بی اختيار سبب تبسم و خنده ميګرددبعداً اين خنده و تبسم به دلسوزی و ګريه مبدل ميشود  و اين همان جادوگری و سحرطنز است که  پرداز وجذابيت او درديګر ژانر های ادبی ديده نمی شود.

ابوقاسم صادقی  ګويد:طنز يعنی انتقاد از حاکمان و زمامداران و قدرتمندان بگونه‌ای که باعث انبساط خاطر و دل خنکی مخاطبان و سبب واکنش و تکدر خاطر حاکمان گردد. در غير اين صورت هر مقوله‌ای که با نام طنز ارائه شود يا فکاهی است و يا هجو و هزل. به اين ترتيب که کليه آثاری که به اسم طنز به خلق خدا عرضه می‌شود يا فکاهی است و يا هزل است. چون طنز اصيل و واقعی را هيچ يک از حاکمان و زمامداران جهان بر نمی‌تابند. و چون طنز و مطايبه پديده‌ای فطری و ذاتی است طنازان بنام برای تخليه هيجانات درونی خود به سوی طنزهای درباری، سوپاپی و يا دولتی کشيده شدند. برای مثال زمانی‌که انتقاد از ناصرالدين شاه قاجار به خاطر سفرهای بی مورد و پر هزينه و خنده‌دارش به فرنگ در جامعه آن عصر به اوج رسيده بود اگر مردم عادی و عامی اشاره‌ای طنز آميز به اين ماجرا می‌کردند به‌شدت مجازات می ‌شدند و زبان ‌شان از حلقوم شان بيرون کشيده می شد ولی در همان شرايط کريم شيره‌ای دلقک معروف دربار ناصری با ابهام و اشاره و کنايه و با شديدترين عبارات طنز آميز از سفرهای شاه قاجار انتقاد می‌کرد و باعث انبساط خاطر شاهزادگان و درباريان و شخص شاه می‌شد به همين خاطر زمانی‌که کريم شيره‌اي دلقک معروف دربار مرد سه روز عزاي عمومي اعلام شد در حاليکه طنز نويس واقعی کسی است که با مرگش حاکمان نفس به آسودگی بکشند نه اينکه برايش عزاداری کنند!؟

 

بطورعموم طنز  عبارت از اين است که زشتيها يا کمبودهای کسی يا گروهی اجتماعي را بر شمارند و فرق آن با هجو در اين است که صراحت تعبيرات هجو در آن نيست و اغلب به طور مستقيم و غير مستقيم و به تعريض عيوب کاری کسی يا گروهی را بازگو کنند. طنز يعنی به تمسخر گرفتن عيبها به منظور تنبيه و تحقير از روي غرض اجتماعی و آن صورت تکامل يافته ی هجو است. هدف طنز بزرگ کردن يک مسئله ی اجتماعی اخلاقی يا سياسی است. نويسنده در اثر طنز آميز خود مسئله را بزرگتر از حد معمول جلوه می دهد تا توجه خواننده را بدان جلب کند.در حقيقت طنز خوب و هر مندانه می تواند خواننده را لحظاتی متوقف کند و مسائلی را در معرض تماشا و قضاوت وی قرار دهد که به طور معمول بسيار عادی تلقی می شوند.

 

طنز از کاستن از مقام وکيفيت کسی يا چيزی است  به نحو ی که باعث خنده و سرگرمی شود وگاهی در ان تحقيری باشد

.

. کلمه (ستاير) انگليسی که در اصل به معنی ظرفی پر از ميوه هاي مختلف است ،  معادل کلمه طنز دردری است.

هدف طنز بزرگ کردن يک مسله ی اجتماعی اخلاقی وسياسی است . نوسينده از اثر خود مسله را بزرگتر از حد معمول جلوه می دهد تا توجه خواننده رابدان جلب کند در حقيقت طنز خوب و هنرمندانه می تواند خواننده را لحظاتی متوقف کند مسايلی را که در معرض تماشا و قضاوت وی قرار دهد که به طور معمول بسيار عادی است

در بين طنز وکميدی هم البته فرق است در کميدی معمولاٌ خنده به خاطر خنده مطرح است اما در طنز خنده برای استهزا است بدين ترتيب طنز وسيله است نه هدف در طنز کسي که مورد انتقاد قرار می گيرد ممکن است يک فردخاصی باشد يا يک تيپ يا يک طبقه يا ملت وحتی يک نژاد ،گاهی نوسينده قهرمان اثر را به سخره می گيرد اما مراد وي کسی يا کسانی بيرون از اثر ادبی است و بدين منظورحتی ممکن است از خود بد گوئی کند گاهی کسانی که دعوی و قصداصلاح مفاسد اجتماعی و تهذيب اخلاقی انسانی را داشته اند  به شيوه ی طنز پردازی روی آورده اند.

يک نمونه طنز م. نظری:

مدير عارف دويده دويده خوده به اطاق مجلس رسانداو فکر ميکد سرش ناوقت شده ،از درز  دروازه  به داخل اطاق نگاه کد ، ديد که دست رئيس در رای  گيری کدام شی بالا است، دست مدير عارف همان جا در دهليز اتومات  بالاشد بعد از تک تک و اجازه داخل اطاق مجلس شد و در بين اعضای ديگه  مجلس که دستها آنها نيز بالا بود نيشست .بعد از او مدير صمد، مدير اکرم ، مديرپری گل ، مدير جعفر... در حاليکه دست راست همه شان بلند بود يکی بعدی ديگی  داخل اطاق شدند .

رئيس که از ديدن مديران  خود که  يک يک دست شان  مثل خودش بالا بود کمی سرخ شود و گفت:

ببخشيد! زير بغلم يک دانه برآمده بسيار درد ميکنه نمی تانم دستم را پائين کنم.

خير به  هر صورت مثل ايکه اکثريت اعضا مجلس حاضرهستن پس جلسه را به نام خداوند مهربان رسماً آغاز ميکنم.

 

هر طنز خنده داراست اما هر نوشته خنده دار طنز نيست

شايدهجو، طنز، هزل ، فکاهی.....باشد

هجو: يعنی به تمسخر گرفتن عيبها و نقصها به منظور تحقير و تنبيه ، از روی غرض شخصی . در هجو معايب کسی يا گروهی را به نظم يا نثر بيان می کنند و اين نوع گاه با دشنام و سخنان تند نيز ممکن است همراه باشد. در ادب فارسی و همچنين غربی هجو و طنز غالبا در کنار هم بو ده اند مانند موش و گربه عبيد زاکانی و سفرهاي گاليور سويفت.

نمونه هجو از عبيد زاکانی:

دهقانی د ر اصفهان په خانه خواجه بهاوالدين صاحب ديوان رفت با خواجه سرا گفت: که با خواجه بگو که خدا بيرون نشسته است او با تو کاری دارد

با خواجه بگفت به احضار او اشارت کرد چون درآمد پرسيد: که تو خدايی؟ گفت: آری. گفت :چگونه؟

گفت: حال آنکه پيش دهخداو باغ خدا و خانه خدا بودم، نواب تو، ده ، باغ و خانه از من بستدند. خدا ماند

 

هزل (facetiac) : يعنی شوخی رکيک به منظور تفريح و نشاط درسطحی محدود و خصوصی و آن ضد جد است. در حقيقت عبارت از جدی است که مطالب در آن بر سبيل شوخی و مطايبه ذکر شود و اين البته ظاهر امر است و بايد غرض از آن امر درستی باشد.

 جامی در مثنوی هفت رنګ در باره هزل ميگويد:

جدبودپا به سفر فرسودن                 هزل يک لحظه به راه آسودن

ِِيک نمونه منظوم

آن يکی نايی که خوش نی می زده است

ناگهان از مقعدش بادی بجست

نای را بر کون نهاداو که:ز من

گر تومی زنی ،بستان ، بزن

 

انگيزه ي هزل نويس يا هجاگو چيست ؟

 

نخست بايد گفت که هجاگو با نفرت شخصی، تحقير و تفريح شرورانه برانگيخته می شود. البته او هميشه اين موضوع را انکار مي کند و پيوسته اظهار می دارد که احساسات شخصی خود را کنار گذاشته يعنی همواره براي خير و سعادت جمع می نويسد.

انگيزه ي دوم امری است که بسياري از هزل گويان و هجوسرايان آشکارا بدان اعتراف کرده اند. آنها می خواهند که جنايت را رسوا و حماقت را مسخره کنند و از اين رو تا می توانند آن را بکاهند يا از ريشه برکند. اين که سنائی به تکرار ميگويد (( هزل من هزل نيست، تعليم است.)) يا عبيد زاکانی ميگويد (( هزل را خوار مشماريد و هزل را به چشم حقارت منگريد )) مقصود همه اين است که از زبان تند و حمله هاي کوبنده ی هجو سرايان نبايد ترسيد بلکه بايد گوش به اسرارشان سپرد ، زيرا هدف آنها از به کار بردن چنين زبانی دردآور ، به خود آوردن تباهکاران اجتماعی و بيدار کردن به خواب رفتگان غفلت است .

انگيزه ی سوم را می توان انگيزه ي زيبا شناسانه ناميد . هر نويسنده يا هنرمندی از نوشتن يا ساختن نمونه های مخصوص خود لذت ميبرد. نويسنده بايد مواد برگزيده خود را با مهارت به کار ببرد.

 اما نمونه يا الگوی هجا پيچيده است و هر نويسنده ای که می خواهد آن را به کار برد بايد متوجه مشکلات آن نيز باشد. وی اول از همه نيازمند کلمات انبوهی است، پس از آن محتاج به يک شوخ طبعی آميخته با نظر گاهی جدی است و نيز محتاج تخيلی چنان قوي است که بتواند همواره چند گام از خوانندگان خود جلوتر باشد و سرانجام شوقی فراوان او را قادر می سازد سخنانی چنان شگفت بگويد بدون آنکه خواننده از شنيدن آنها احساس بی اعتباری نمايد. او بايد آميزه ای دقيق از عشق و نفرت به خواننده ی خود القا کند که نمودار واقعی هزل او باشد يعنی هجا.

انگيزه ی واپسين و مهم که با روح آرمان گرايی آدميزاد ارتباط دارد عبارت از کمال جويی در هجاگو است. اين نکته ظاهرا ٌتضاد آميز می نمايد زيرا هجاگو واقعيتها را مورد انتقاد قرار می دهد و چنين می نمايد که با امور آرمانی سر و کار ندارد ولی در عمل مي توان دريافت که لعن و دشنام و طعن و استهزاي او براي چيست. با قاطعيت می توان گفت برای اين است که وضع اخلاقی افراد يا اجتماع او را راضی نمی کند . او به دنبال وضعی بهتر ميگردد و چون آن را دربنيادهاي موجود نمی يابد يا ارزشهاي مورد نظر خود را مورد حمله ي ارزشهاي فاسد يا تباه ساز می بيند، از دفاع آنها دست بر نمی دارد و با ابزار مسخره و طنز وضع موجود را انتقاد می کند.


تفاوت طنز با هجو و هزل

 

طنز ممکن است به آسانی با يک هجو يا هزل اشتباه گرفته شود ، حال آنکه ميان هجو و طنز تفاوت بسيار وجود دارد. هجو براي اصلاح زشتيها نيست ، تنها براي تباه کردن شخصيت کسی نوشته می شود، بدين صورت که در هجو ، عيبهاي يک شخص با کلمات نيشدار و همراه با ناسزا گفته می شود و حتی عيبهای ظاهری و باطنی که در وجود وي نيست به او نسبت داده مي شود. هدف نويسنده يا سراينده ی هجو ، تنها اين است که تا سر حد امکان، شخصيت کسی را که در نظر دارد خرد کند تا آتش دشمنی و انتقام و حسادت خود را فرو نشاند . در نتيجه ، چنين نويسنده ای هرگز مايل نيست که شخص مورد کينه ی وی پاک و بی عيب باشد ، در حالی که طنز پرداز به دور از هرگونه خودخواهی و غرض ورزی، هر گونه پليدی و نادرستی را با تازيانه ی خنده و تمسخر در هم می کوبد تا بر ويرانه ی آنها خوبی و انسانيت مجال رشد پيدا کند. کسی که طنز     می نويسد دوست و دشمن نمی شناسد. ولی هزل بی ارزشترين نوع نوشته يا شعر است که فقط برای خوشمزگی و خنداندن ديگران بيان می شود و هيچ سازندگی در آن وجود ندارد. در هزل انعکاسي از دردهای اجتماع نيست و حتی ممکن است که ماجراي آن تنها ساخته و پرداخته ی ذهن نويسنده باشد و در آن از کلمات بسيار رکيک استفاده شود تا هر چه بيشتر خواننده را بخنداند و به همين جهت ، هزل بيان يک درد اجتماعی نيست بلکه خود دردی اجتماعی است که انحراف جامعه را از مسير درست اخلاقی نشان می دهد زيرا تمايل گروهی از افراد جامعه را به پست ترين نوع سخن نشان می دهد. اما طنز نويس از يک سو با درشت نمايی ، عيبها را به خواننده نشان مي دهد و آن قدر به منظور تمسخر و سرزنش لبخند می زند که سر انجام خواننده تنفری شديد و عميق نسبت به آن عيبها در عمق وجود خويش احساس کند و از سويی ديگر ، خواننده را به حرکت بر خلاف آن زشتيها تشويق می کند تا جهان را از هر شکستگی و زشتی و نا بسامانی بپيرايد و جامعه ی آرمانی خود را تحقق بخشد . اين کار از کسی ساخته است که خود روحی بلند و پاک داشته باشد و کوچکترين غباری از غرور و ناپاکی بر آينه ی دلش ننشسته باشد.

 

ممکن است گاهی کلمات زننده در طنز نيز ديده شود ، اما هدف نويسنده اين است که به نوشته ی خود تاثير بيشتری ببخشد ، زيرا هرقدر که نابسامانی و نادرستی شديدتر و عميق تر باشد، براي رفع آن به کلمات کوبنده تری نياز است ، همان گونه که بعضی از بيماري ها بايد به وسيله ی  جراحی درمان شوند . در اين جا ديگر دارو به تنهايی چاره ساز نيست بلکه نيش چاقويی تيز از هر نوش دارويی شفا بخش تر است . با اين همه حتی الامکان بايد از بيان کلمات زننده خودداری کرد.

 

 

 

فکاهی: يعنی شوخی معتدل به منظور تفريح و نشاط در سطحی نامحدود و عمومی. و آن صورت تکامل يافته ی هزل است. به عبارت ديگر طنز هجوی است از روی غرض اجتماعی و فکاهی هزلی است دارای جنبه ی عمومی. به طوری که از اين تعاريف بر می آيد در هجو و طنز، نيش وجود دارد و در هزل و فکاهی، نوش. به عبارت ديگر خنده ي هزل و فکاهی نوشخند است و خنده ی هجو و طنز نيشخند.

قديمای ما با آنکه معنی طنز و فکاهی را می دانسته اند ، از آنها به عنوان شکل هاي ادبی نام نبرده اند . کاشفی سبزواری  پا فراتر نهاده و در بدايع الافکار فی صنايع الاشعار  ، مطايبه را هم تعريف کرده است . از نظر او مطايبه، هزلی است معتدل که ما امروز آن را فکاهی می ناميم. در تعاريف قدما ، هجو در برابر مدح قرار گرفته است و هزل در برابر جد. هر اصطلاحی را به وسيله ی ضد آن بهتر می توان شناخت و تعريف کرد

در طی مکلمات و بحث هاي گسترده خود فرنگيان  شوخی و مطايبه را فقط در زمينه هاي کلامی به کار می برند اما اگر در نمايش و فيلم سر و وضع و رفتار و کردار کسی خنداه دار باشد به ان(  هيمور) می گويند

 

ديگر از اقسام طنز و مطايبه حاضر جوابی« ريپارتی» است در ادبيات ما مجانين عقلا و بهلول ها  افراد خردمند در جواب شاهان و بزرگان نکته های در کار می کردند و با حاضر جوابی خود باعث تنبيه  می شدند و گاهی خود را يا ديگران را از مرگ می رهاندند

کاريکلماتور: کاريکلماتور از دو کلمه کاريکاتور و کلمه ساخته شده  که سخنان کوتاه حکيمانه و طنز دار است که گاهی به کلمات قصار نزديک می شود زيرا در ان نکته است مثل:

سوراخ موش روزنه ي اميد گربه است---پرويزشاهپور

 

نقل قول « کوتيشن » : مثل :

مرد موفق کسی است که از مصارف خانم خود پول زياد کمايی کند و زن موفق کسی است که اينطور شوهر يابد:

---- لينا ترنر

 

سخنان درشت« توست»:

 مثل نوکر به امر خود: کارگر که از شما وقتر بيايد وقت امده و کارگر که بعد از شما بيايد  دير امده

 

سخنان نېښدار « هيپيګرام»:مثل

 عسکر در صلح مثل نل بخاری در تابستان است ---- اوسکار ويلد

 

بازی با الفاظ «پون»: مثل:

  يک سگ سه پای داخل بار شد و گفت :من کسی را می پالم که يک پای مه را شکستانده

شعار «  بومپر ستيکر»: مثل:

 از سگ نترس !ولی با صاحبش احتياط کو!

 

ديکشنری کميدی: مثل

اشتوک: از يک طرف غالمغالی و از طرف ديگه احساس مسوليت نه داره

 

 

 

نگارش طنز:

از آنجا که بيشتر آثار طنز آميز به نثر نوشته شده است ارائه طنز خوب در شعر ، مشکل تر از نثر است

موضوعهايی که مورد انتقاد طنز پردازان قرار می گيرد: اشخاص ، تيپ ها ، طبقه های مختلف جامعه و گاه کل جامعه بشری است و در اين اواخر طنز بيشتر جنبه فلسفی به خود می گيرد .همين جنبه انتقاد آميز طنز است که آن را از کميدی مشخص می کند؛ زيرا در طنز ، هدف از تمسخر صرفاً خنداندن نيست .در حاليکه در کمدی، اغلب ، هدف اصلی خنده و سرگرمی و ايجاد نشاط و شادی است . شاعر يا نويسنده طنز پرداز با به مسخره گرفتن اشخاص يا آداب و رسوم و مسائل موجود در جامعه از آنها انتقاد و بدين طريق آنها را محکوم می کند ، با اين هدف که ناهنجارهای اخلاقی و نابسامانی های جامعه اصلاح شود . گفته اند که طنز نويس همانند پزشک روح است که وظيفه اش از بين بردن عوامل ريشه اي بيماری هاي مهم از قبيل دورويی ، غرور وحرص و آزاست

 

درابيات فارسی چه طنز به صورت شعرو چه به صورت نثر به صورت کوتاهی  در دست است  وفقط در ساليان اخير و بعد ار رواج رومان نويسی که داستان ها بلند مبتنی بر طنز پديد امد ه است

 

منتقدان فرنگی طنز را به دو نوع رسمی ويا مستقيم و غيررسمی تقسيم کرده اند. در طنزمستقيم سخنگواول شخص است اين( من) ممکن است مستقيماٌ با خواننده سخن بگويد ويابه واسطه کسی ديگری که مطرح است و اصطلا حاٌ حريف(ادورسارس) ناميده می شود اين کار « پامنبری خوان »شرح و بسط و توضيح و تفسير طنز های سخنگو است

در طنز غير مستقيم دو نوع اثر در ادبيات غربی معروف است که عنوان ها ان از اسم طنز نوسيان معروف رومی  هوراس و جوونال اخذ شده است

در طنز هوراسی سخنگوي فردي مودب و زيرک است که با طنز هايش بيشتر باعث سرگرمی و تفريح است تاختش  و زنجش، زبان نرم وملايم است و گاهی خودش را به سخره می گيرد وهدف انتقاد قرار می دهد

 در طنز جوونالی سخنگوی يک معلم جدی اخلاق است سبک وزبان موقر داری مفسده هاي و خطاها را که به نظر او کاملاً جدی هستند بدون گذشت مطرح می کند و باعث تحقير و رنجش مي شود اما طنز غير مستقيم طنز است که در ان قهرمان اثر خود و عقايد خود را به سخره می گيرد گاهی هم نوسينده با تفسير های خود و سبکی روايی جريانات را مسخره تر نشان ميدهد يکی از انواع ان( مينپس ستاير) است که از نام فيلسوف يونانی( منيوپس )اخذ شده است

از انجايکه «وارو» يونانی هم به اين شيوه می نوشت

(نورتروب فرای) در کتاب( تشريح نقد ادبی )به اين طنز طنز وارينی گفته است به هر حال درين شيوه گروهی از شخصيت هاي وراج و پر حرف که فخر فروشی و متفاضل اند و نمايندگان محله هاي مختلف فکری و فلسفی محسوب می شود ..  طنزی هوراسی تا حدی زيادي اغماض گر خنده ای که از اين نوع طنز ناشی می شود بيشتر از سر دلسوزی است تا تحقير و تمسخر ؛ اما طنز منسوب به جوونال ، گزنده ، تلخ و عصبی است و با تحقير و تمسخر و تنفر و بدبينی ، موضوع خود را مورد حمله قرار می دهد که از ميان نويسندگان انگليسي ، آديسون به پيروی از شيوه هوراس و جوونال معروفند

 

 

 

انواع طنز

 

به طور کلي طنز ادبی را به دو دسته می توان تقسيم کرد :

 1- طنز کلامی

 2- طنز موقعيت

 

 

طنز کلامی

 

در طنز کلامی نويسنده با استفاده از عبارتهاي خنده دار يا به کار بردن عبارتها در جايی که متناسب با موضوع نيستند نوشته های طنز آميز به وجود می آورد. گاهی نيز نويسنده با بازنويسی يک داستان قديمی يا تقليد از يک سبک ادبی، طنز کلامی می آفريند.. گاهی در طنز کلامی نويسنده به شکل غير مستقيم منظورش را به مخاطب می رساند  و در واقع خودش را به کوچه حسن چپ می زند. در اين شيوه ، نويسنده با بی طرفی درباره ی موضوع حرف می زند.

گاهی در طنز کلامی نويسنده از وارونه گويی استفاده ميکند. براي مثال، از کسی تعريف می کند در حالی که منظورش انتقاد و بدگويی از اوست. گاهی نيز با طولانی کردن کلام و استفاده پشت سر هم ازجملات بی ربط و با ربط ، نوعی طنز کلامی شکل می گيرد. به طور کلي طنز کلامی در ميان مردم بسيار رايج است و طنزهايی راديويی و بسياری از طنزهاي مکتوب در نشريات نيز بر اين اساس پديد آمده اند.

 

طنز موقعيت

 

تضاد بين دو پديده يا بی تناسبی اتفاقی با آنچه معمول و مورد انتظار است، می تواند موقعيتی طنز آلود ايجاد کند. منظور از طنز موقعيت نيز شرايطی از اين دست يا شرح حوادث و موقعيت هايی است که مخاطب را به خنده وا می دارد.در زندگی عادی نيز موقعيتهای طنز بسيار پيش می آيند. به عنوان مثال، زمانی که شاگردی به گفته های معلم و بحث جاری در کلاس توجه ندارد و در همين شرايط معلم چيزی از وی  می پرسد.در نتيجه شاگرد حواس پرت ممکن است به سوالی که معلم پرسيده بی ربط پاسخ بگويد و با شليک خنده ي دانش آموزان مواجه شود.

طنز موقعيت در داستانها و لطيفه ها بيشتر رواج دارد و معمولا تاثير عميق تری بر جای می گذارد و خلاقانه و هنرمندانه تر به نظر می آيد.

 

قالب طنز

 

طنز معمولا به صورت يک نامه ، خاطره يا داستان گفته می شود. اين گونه داستانها يا خاطره ها معمولاٌ واقعيت ندارند و متناسب با موضوع مورد نظر نويسنده طراحی می شود اما ممکن است که رويدادی واقعاً رخ داده باشد و نويسنده با ايجاد تغييرات و افزودن شاخ و برگهای لازم ، آن را به صورت قالبی مناسب برای موضوع مورد نظر خويش در آورد.

اگر طنز به صورت نقل خاطره باشد راوی اصلی داستان گاهی خود نويسنده است و گاهی هم يک شخصيت خيالی که نويسنده او را به عنوان يک شخص واقعی معرفی می کند. در طنزهايی که به صورت داستان بيان می شوند دو يا چند شخصيت خيالی با نامهای مخصوص نقشهای اصلی را بازی می کنند. خود نويسنده نيز نامی طنز آميز برای خود انتخاب ميکند. ممکن است نامی که براي يک شخص در طنز انتخاب می شود از جهاتی با نام شخصی که مورد نظر نويسنده است شباهت داسته باشد تا خواننده بی درنگ آن شخص را به خاطر بياورد.

 

 

زبان طنز

 

زبان طنز بايد ساده و تا حد امکان به زبان گفتاری نزديک باشد. اگر شخصيت اصلی داستان ، فردی عامی و بی سواد باشد لازم است زبان طنز هم با خصوصيات وی متناسب و هر جا که لازم است ، عاميانه و گفتاری باشد. به طور کلی در هر داستان يا خاطره ای، گفتارها بايد با ساختار اجتماعی و علمی شخصيتهای داستان هماهنگی داشته باشند. در طنز بايد اين خصوصت بيشتر رعايت شود ، حتی ممکن است که از دهان يک شخص بی ادب سخنان زشت بيرون آيد ، اما منظور نويسنده اين نيست که سخنی زشت بر زبان بياورد بلکه بدين وسيله می خواهد توجه خواننده را به خود جلب کند .

 براي نمونه داستانی را از عبيد زاکانی نقل می کنيم :

 

(( در اين روزها بزرگزاده ای خرقه ای به درويشی داد . مگر طاعنان خبر اين واقعه ، به سمع پدرش رسانيدند. با پسر در اين باب عتاب می کرد. پسر گفت : در کتابی خواندم که هر که بزرگی خواهد بايد هر چه دارد ايثار کند ، من بدان هوس اين خرقه ايثار کردم .

پدر گفت : ای ابله ! غلط در لفظ ( ايثار ) کرده ای که به تصحيف خوانده ای . بزرگان گفته اند  که: هر که بزرگی خواهد بايد هر چه دارد ( انبار ) کند تا بدان عزيز باشد. نبينی که اکنون    همه ی بزرگان انبار داری می کنند ؟ ))

 

ولي مشکل اصلی اينجاست که مردم ما در همه زمينه ها و مشاغل از سطوح مديران تا افراد معمولی، تحمل شنيدن واقعيت را ندارند و از طرح مشکلات به شکل های مختلف روي گردان هستند

بيـــا تــا قدر يکديگر بدانيـــم  

                              به نيکـی نام هم بر لب برانيـــم
اگر نقدي کنم مشکل نگيری  

                             وگـر شـــوخی کنم بر دل نگيری

 

 

 

سر چشمه ها

۱- تعريف طنز و انواع انهاـ دبيرستان فرهنګ

۲- اشنايی به انواع ادبی طنز—ګزارش مهر

۳- هدف طنز اصلاح فساد است — عفت کاظمی

۴- انجمن قند فارسی- نشر شهاب تهران

۵- ترس از مميزي مانع از ساخت طنز ها ی قوی ميشود- داوودموثقی-

۶- ديګه چطور هستي- واحد نظری

۷- طنزسياه_ کورت وانی گات جونيو_ کتاب گهواره

۸- انسانی سرکس _محمود نظری

۹- جوک ــ موموت بوک- رابينسون

۱۰- بهرنی خندنی ټوکی  --محمود نظری

۱۱-هفت سنګ ابوقاسم صادق –....طنز دولتی يا هزل

۱۲-تعريف طنز و انواع ان- دبيرستان فرهنګ- ګروه تحقيق و پژوهش

خانه ساخته ايم سايه اش طنر! تعريف طنز-  زابغر

 

 

پايان

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول