© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

صبورالله سياه سنگ

کناره

 

سراينده: Sylvia Plath

برگردان: صبورالله سياه سنگ

hajarulaswad@yahoo.com

 

 

 

 

اين زن پخته شده است
پيکر بيجانش لبخند دستاورد_نما دارد

آشفته پنداری نيازمندی يونان [باستان]
در پيچاپيچ دامن بلندش جاری است

 

انگار پاهای برهنه اش همی گويند:

تا اينجا رسيده ايم. همين و پايان


هر کودک مرده: مار سپيد

يکايک چنبر زده

بر لب کوزهء کوچک اينک تهی از شير


زن آنها را واپس در خود کشيده است

مانند سر به هم آوردن گلبرگهای سرخ

هنگامی که باغ به خود ميپيچد

و خوشبوها از گلوگاههای نازک و ژرف شبو خون ميدهند

 

ماه اندوهی برای کشيدن ندارد

از روپوش استخوانيش خيره نگاه ميکند

 

او به چيزی از همين دست خو گرفته است

پرده های تيره ريز ريز آواز ميدهند و به هم می آيند

 

[][]

انگلند

پنجم فبروری 1963

 

 

اشاره ها

 

"کناره" بايد يکی از دو سرود واپسين Sylvia Plath باشد، زيرا در پای آن (و نيز در زير سرود "بالونها") ميخوانيم: پنجم فبروری 1963. پس از اين دو شعر، نوشتهء ديگری از نامبرده که در يازدهم فبروی همان سال خودکشی کرد، ديده نشده است.

 

"کناره" با داشتن چندين نماد و نمود کمک کننده، نيرومندترين و روشنترين پيشنمای مرگ سيلويا پلات به شمار ميرود.

 

برخی از برداشتهايم از پاره های "کناره" را همينجا مينويسم و از خوانندهء گرامی خواهشمندم مرا به بيراهه_پيمايی و کاستی ديد و دريافتم بياگاهاند:

 

1) کناره: رسيدن به ايستگاه واپسين، لبه، مرز (ميان زندگی و مرگ)

2) پخته شدن زن: سی ساله شدن (سيلويا هنگام مرگ)، تمام شدن زندگی شاعر، پوره شدن نه ماه بارداری، در آستانه ء خودکشی ايستادن،

3) لبخند دستاورد_نما: نشانهء پيروزی، چيره شدن بر غم زندگی، مرگ خود خواسته (خودکشي)

4) دامن بلند: تنپوش شبانه، دنبالهء اندوه هميشه، چسپيدن آرمان و آرزو و کودکان به دامن مادر

5) پاهای برهنه: نشانهء رسيدن به خانه و بيرون کشيدن کفش از پا

6) همين و پايان: ايستگاه واپسين، مرگ

7) مار سپيد: دو کودک بيگناه سيلويا  و نيکلاس) خزيده در بستر

8) چنبر زدن: شايد کج و تابيده خوابيدن کودکان به خاطر سردی هوای شب يازدهم فبروی 1963

9) کوزهء کوچک تهی از شير: ظرف شيری که سيلويا چند ساعت پيش از خودکشی برای دو فرزندش گذاشته بود، نيز شايد اشاره به پايان يافتن مادر و شير مادر به کودکان باشد. گرچه هنگام خودکشی شاعر، فريدا سه سال و نيکلاس يک سال داشت.

10) واپس در خود کشيدن: شايد روند وارونهء مفهوم زايش، چيزی مانند اندوه رها کردن دو کودک را با خود به گور بردن؟

11) سر به هم آوردن گلبرگهای سرخ: باز هم روند وارونهء مفهوم زايش

12) پيچيدن باغ به خود: به گمان زياد همانا روند وارونهء مفهوم زادن، سر آمدن زندگی

13) خون دادن خوشبوها از گلوگاه شبو: خودکشی خموشانه در بيگناهی

14) ماه اندوه ندارد: پديده زندگی، پس از مرگ من همچنان جاری است

15) روپوش استخوانی ماه: سپيدی مهتاب، تابيدن روشنی ماه

16) خوگرفتن به چيزی از همين دست: مرگ آزمايی چندين سالهء سيلويا پلات

17) به هم آمدن پرده ها: پايان يافتن نمايش زندگی

18) "آشفته پنداری نيازمندی يونان باستان" در آغاز برايم گنگ بود. به کمک جستجوگر گوگل دريافتم که اين استعاره ميتواند با پيوند مادر و کودک در افسانهء "ماديه" يونان کهن گرهی داشته باشد.

19) "کناره" سه رنگ کنجکاوی برانگيز نيز دارد. هر کدام آنها ميتواند در واگشايی اين سروده کارآ باشد:

 

01) سپيد: مار سپيد، دو کودک سپيد، شير، سپيدی استخوان، روشنی ماه

02) سرخ: گلبرگها، رنگ و هوای باغ، زادن، مرگ/خودکشی

03) سياه: پردهء پايان نمايش زندگی، تيرگی بخت شاعر

 

20) برای ديدن متن انگليسی "کناره" ميتوان رو آورد به:

www.poemhunter.com/p/m/poem.asp?poet=6642&poem=29362

 

[][]

کانادا

هفدهم اپريل 2006

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول