© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نصير مهرين

 

 

 

نصير مهرين

هامبورگ / آلمان

 

 

 

به یاد شخصیت چند بُعدی

شادروان غلام محمد میمنه گی

 

 

 

در گستره ناکرانمند شعر فارسی، صنعت ها و قالب های بسیاری در معرض استفاده شاعران قرار گرفته است. از غزل وقصیده و رباعی و حماسی و... برای بیان مقاصد، ضروریات روحی و آزمایشهای ذوقی، ابراز عاطفه و احساس همه را میتوان یافت. وصف و مدح، نکوهش و پرستش، عشق و خنده و گریستن و ناله های انسان ها را میتوان سراغ گرفت. و کم نبوده اند شعر های که باوجود موانع و محدودیت های زمانه، موانع مذهبی و دینی و سیاسی و سخت گیری های حاکمان امرا و سلاطین؛ شعر و شاعر راه خویش را پیموده اند. ازهمان روی است که امروز با شگفت انگیزی می بینیم و می خوانیم که شاعرانی بوده اند که بی هراس از سزای مرگی که در کمین شان نشسته بود، سخن دل خویش را بگونه یی گفته اند. شمار دیوانهای که امروز بدست ما رسیده و از گزند باد و باران تعصب و ویرانگری در امان مانده است، نشان میدهد که چگونه برخی از شاعران دردمندانه روزنه های می جسته اند، تا سخن خویش را عبور دهند و تا چه حدودی در پی قالبهای مناسب در تکاپو بوده اند. و چنین است که که امروز سفینه ها و شرح حال نویسی های شاعران با دشواری در کتاب های قطوری میتواند بگنجد.

 

اما در عرصه هنر های ظریفه و از جمله رسامی و نقاشی به ویژه تصویر چهره های آدم ها، تاریخ هنر و یا به تعبیری شعر خاموش، سخن از محدودیتها و دشواری های دارد که گلوگیر و نفس بر انداز بوده است. سراغ چرایی اش را باید در فرصت دیگر و در چارچوب توجه به ذهنیتی گرفت که از یکی از تفسیرها و قرائت های دینی برخاسته است. همان قرائتی که تحمل رسامی و نقاشی رانکرده و آن را ضد اسلامی دانسته است.

صنایع ظریفه که در کنار احتیاجات معابد بزرگ و قصرها جای همنشین یافته و ره پیموده بود، اما شوربختانه هنر رسامی و نقاشی و مجسمه سازی بدلیل حاکمیت همان پنداشت مذهبی، جایی برای خویش سراغ نتوانست.

هنگامی که موجهای قدرتمند استعمار، سواحل در حصار کشیده جوامع دربسته راعبور کرد، نقاشان و تصویرگران آنها توانستند تصویرهای بیافرینند و آرزوی بردن تصویر شاه و امیری را به کشور خویش عملی کنند. درینجا این سوال نیز مطرح است که آیا هنگام این نقاشی چهره های امیران، ذوقی در دل شاه و امیر موج نزده است تا نقش چهرهء خویش را در احتیار خود نیز داشته باشد؟ مگر غیر ازین بوده است که مواردی ذوق و آرزوی دست داشتن به پدیدارهای مغایر دین و مذهب سنتی و حاکم، سبب ساز بی توجهی به سنت های حاکم نیز شده است؟

 

در افغانستان، وقتی که دست ها و کله ها بیشتر مشغولیت جنگی یافت و قتل و قتال، نابودی هستی در دست داشته و ویرانگری کار روزمره قدرت طلبان شد، بالتبع رویش مظاهر هنری از همان روزنه های ذوقی دربار ها، در زمینه رسامی و نقاشی به گونه رسمی مجال یافت تا اندک به جوانه بنشیند.

میتوان گفت که در دوره حاکمیت امیر قهارعبدالرحمان خان، همان نادیده گرفتن سنت های مذهبی و باورداشتهای دیرینه در زمینه نقاشی چهره ها، همراه با وجود ذوق آویختن نقش چهره در دیوار منزل، به ظهور استعداد های داخلی جنبه رسمی بخشید. یکی ازین استعداد های شگرف غلام محمد خان میمنه گی است.

 

زنده گی این بزرگوار نیز فراز و فرود همه انسانهای جامعه استبداد و جنگ زده و اصلاح طلب را دیده است. پدر میمنه گی پس از شورش ناموفقانه سردار اسحاق خان پسر کاکای امیر عبدالرحمان خان، اعدام گردید. غلام محمد همراه جمعی از فرزندان سرشناسان تحت نظر دستگاه امیر در کابل به سر برد. با توجه به زمینه های مساعد ناشی از اجازه ذوق امیر، غلام محمد خان که استعدادی در زمینه داشت، با رهنمای های داکتر " جان گره " بریتانیایی، به فراگرفتن بهتر فن رسامی و نقاشی پرداخت. رشد او در حدودی بود که در سال 1312 ه. ق. " مصور حضور (امیر عبدالرحمان خان ) مقرر" شد.

 

در طی سالهای از پادشاهی امیر حبیب الله خان موظف شد عده یی از جوانان را آموزش هنر رسامی بدهد. در آن هنگام نقاش دربار سلطنتی نیز بود.

پس از تأسیس مکتب حبیبیه ( مدرسه حبیبیه یاد میشد.)، معلمی رشته رسامی را عهده دار شد. در سال 1326ه. ق به عنوان معلم رشته رسامی مکتب حربیه کابل به آموزش شاگردان پرداخت. زحمات و پشت کار او سبب شد تاجوانان بیشتری علاقه به هنر رسامی بگیرند.

 

میمنه گی مانند بسیاری از هنرمندان، شاعران و نویسنده گان کشور ما در زمانی که استبداد و مطلقیت امبر حبیب الله خان بیداد میکر د، دارنده روح حساس، و موضعگیری سیاسی علیه مطلقیت و پس مانده گی بود. از ینرو با حلقه های اصلاح طلب در ارتباط قرار گرفته بود. مشهور است که آن عریضهء اصلاح طلبان به وسیله همین انسان جسور برای امیر رسید. در رابطه با این عمل او هنگامی میتوان بدرستی پی برد که از دشواری همین حدودی از کار ومطلقیت امیر آگاه باشیم. در آن هنگام سپردن نکات پیشنهادی اصلاح طلبان، آنهم مربوط حلقات خارج دربار، برای چنان امیری غیر قابل تحمل بود. با وجود چنان دشواری و عواقبی که برای میمنه گی در قبال داشت، آن پیشنهاد ها را در جلال آباد به امیر تقدیم کرد. (1909). او هنگامی جسارت چنان عمل را بکار برد که هنوزعکس العمل امیر عبدالرحمان خان در برابر خواهش های مامورین و کارمندان دولتی مبنی بر کاهش وقت کار گوش آویزچیز فهم های جامعه بود. در دوران عبدالرحمان خان مامورین از شدت کار و وقت بیشتری که در دفاتر بدان مشغول بودند، به ستوه آمده عریضه یی را در کمال عذر خواهی و مظلومیت نوشته با استفاده از امکانات خانواده گی شخصی عنوانی امیر فرستادند. اما امیر در کمال بی اعتنایی و با کاربرد فحش و دشنام  پاسخ نامودبانهء به مامورین داد. با توجه با آن وضع عمل میمنه گی که کیفیت قهار دربار را نیز میدانست، میتواند از انسانهای خودگذر و آماده قربانی و وفادار به آرزو های اصلاحی سخن بگوید. او بگونه دقیق و آگاهانه میدانست که سری که به چنین اموری مبادرت ورزد از آن" بوی قورمه" می آید. با وجود آن، از جمله آنانی نبود که به یک بعد مشعولیت هنری و ادبی مسلکی در زنده گی بسنده کرده کاری با استبداد و ظلم و فعالیت های مخالفت آمیز با آن ندارند. ورنه برای او بسیار آسان بوده است که با استفاده از آن استعداد سرشار و پنجه های سحرانگیزخویش به رسامی و تصویر گری مشغول میماند و میگفت ما را به چنان اموری که آزاری درپی داشته باشد کاری نیست!

جای بسیار دارد تا به این بعد شخصیت او نیز بدیده قدر و احترام و سرمشق نگاه شود.

 

آنچه با این اقدام بر سر میمنه گی آمد همان بود که بر سر جمع بهروزی طلبان جمهور واصلاح خواهان امور رفت. به خصوص که قدم های خائنانه نیز در میان بود و برای امیر گزارشهای حاکی از چهره تهدید کننده اصلاح طلبان را برای زنده گی اش ترسیم کرده بودند. عده یی زیادی مورد سرکوب اعدام و زندان قرار گرفتند. و سرنوشتی که میمنه گی را فرا گرفت این بود که به قولی " با غل و زنجیر ( از جلال آباد) به کابل آورده شد و در کوتوالی محبوس گردید و هر روز بایک سپاهی محافظ به ارگ برای کار نقاشی برده میشد." زیرا هنرش مورد احتیاج دربار بود.

 

میمنه گی در آغازین روزگار سالهای دهه پر تحرک امانی، مانند بقیه زندانیان سیاسی از زندان رهایی یافت. چندی بعد به منظور تحصیل بیشتر و بهره گیری از دستاورد های پسشرفته هنر رسامی عازم برلین پایتخت آلمان شد. پس از فراگیری جوانب بیشتر هنر رسامی به کشور بازگشت و مکتب صنایع نفیسه را تأسیس کرد و دست به ابتکار های زد. گفته شده است که با اقدامات او " برای اولین بار در تاریخ کشور ما تابلوهای ریالستیک نقاشی که با مویک سحر آفرین نقاشان افعانی کشیده شده بودند، زینت افزای تالارهای مکاتب و موزیم ها گردید. تا آنزمان بجز چند تابلوی میناتوری، هرگز چنین نقاشی در کشور ما به ظهور نرسیده بود.

 

سالهای که او در گستره نقاشی فعالیت داشت، شاگردانی را تقدیم جامعه هنری کرد. او آغاز گری است که در دشوارترین روزگار آمیخته با تعصب و دشواری های گوناگون این عرصه عزیز هنر را در کشورما پررش داد وبه شگوفایی اش کوشید. و درعین حال در همان روزگار دشوار برای اقدامات اصلاحی که جامعه تشنه آن بود دریغ نکرد.

 

میمنه گی که عنوان پروفیسوری را نیز حاصل کرده بود، در 14 قوس سال 1313شمسی چشم از جهان فروبست و در عاشقان وعارفان به خاک سپرده شد.

 

بنابرآن لازم است  قدر این عزیز خویش را بدانیم و یاد ش را گرامی بداریم.

 

* این کوتاه نوشت، سالها پیش به مناسبت شصت و چهارمین سال وفات پروفیسور میمنه گی تهیه شده بود. در پسین سالها نبشته های بیشتر و خوبی نیز انتشار یافته است. سعی من درین مختصر تأکید برآن بعدی از زحمات و جسارت وی نیز است که در زمینه ضرورت اصلاح طلبی متقبل شده بود. این تأکید زمانی الزامی شد که مطلبی را در شماره هفتم سال پنجم مجله کابل به مناسبت مرگ پروفیسور گرانقدر دیدم. آن خبر، با وجودیکه بدون ابراز تأسف از کنار موضوع نرفته است، اما از ابعاد شخصیت و کارکرد ها و زحمات و رنجهای او در آن خبری نیست. آن تصویر ناقص از چهره میمنه گی شبیه همه تصویرهای هم است که در زمان حاکمیت استبداد، بعد مبارزات ضد استبدادی شخصیت ها را حذف میکنند. همان گونه که شرح حال نگاری های دیگری، جانبداری شاعران نویسنده گان و هنرمندان را از نظام های آمیخته با ظلم با خاموشی آگاهانه و توطئه گرانه که برای تاریخ بسیار زیانمند است، عرضه میکنند.

 

 

 

 

 


 

اجتماعی ـ تاريخی

 

صفحهء اول