© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

داکتر اکرم عثمان

 

 

 

 

 

 

 

 

داکتر اکرم عثمان

سويدن

 

 

 

 

و خدا زيبايی را آفريد...

 

يک رمان دلپسند به قلم استاد يوسف کهزاد

 

 

 

 

استاد يوسف کهزاد ضلع عريض يک مثلث قايم الزاويه است، دو ضلع ديگر را استاد بزرگ تاريخ قديم و جديد افغانستان زنده ياد احمد علی خان کهزاد، و تاريخ شناس برجستهء معاصر جناب نبی کهزاد تشکيل ميدهند. اين سه برادر يک کليت فرهنگی را ميرساند که هريک به تنهايی هم از اعاظم و اکابر دانش معاصر در گستره های هنر و علوم اجتماعی به شمار ميروند.

 

مروری بر آثار و افکار قبله و پدر تاريخ کشور ما شادروان استاد احمد علی خان کهزاد و استاد يوسف کهزاد تصويرگر کم نظير زمانهء ما و استاد نبی کهزاد پاسدار ارجمندترين ياد ها و خاطره های گذشته و گذشتگان ما ميرسانند که کهزاد ها، نه فقط پرودهء اصيل و نجيب کوهستانهای اين سرزمين اند بلکه با سلاح معرفت و فضل و فرهنگ، محافظت از سنگ سنگ و وجب وجب اين آب و خاک را التزام کرده اند.

 

به هر رنگ بر گرديم به مضمون اصلی اين ذکرخير که بر محور رمان ارزشمند جناب يوسف کهزاد می چرخد.

 

چندی قبل دوست ديرينم جناب يوسف کهزاد همراه با نامه ای محبت آميز، اين رمان دلنشين را برايم فرستادند که هنگام خواندنش هم از نثر شيوا و هم از « تِم » جالب و موضوعات ادبی و فلسفی آن فيض و لذت فراوان بردم و بر قريحت آن خامه پرداز چيره دست صادقانه آفرين و احسنت خواندم.

 

در نخستين صفحه چنين ميخوانيم:

 

"تا وقتيکه زندگی ادامه دارد

تا زمانيکه ستاره ها و خورشيد بيدار هستند

تا هنگامی که عشق بر خسته ترين دلها اميد زندگی می بخشد

و تا روزی که زيبايی بر روی زمين هست....

اينگونه داستانها ادامه خواهد داشت...."

 

زبان داستان عاری از تصنع و تکلف است و بيشتر به تابلو های ابتکاری و رنگينی ميماند که به ترتيب کنار هم قرار گرفته باشند.

 

به بيان ديگر استاد کهزاد در اين آفريده هم نقاش هستند و هم نويسنده. هم از جهان جادويی هندوئيسم و بوديسم بهره برده اند و هم از سنن انديشه ای جامعهء خود ما که آميزه ای از باور های زردشتی و اسلام به عنوان معنويت مسلط می باشند.

 

داستان چنين آغاز می شود:

 

"ترن در پيچ و خم های راه «جيپور» با صدای يکنواخت پيش ميرفت. هوای سرد زمستان از خشم فرو افتاده بود و هوای مهربان و معتدل، زمينهای زراعتی و بلندترين شاخه های درختان از خواب برخاسته را با نسيم ملايم نوازش ميداد. نميدانم چه انگيزه ای باعث شد که شيشهء کوپه را بالا کشيدم. مناظر دور دست و کوه های برهنهء «راجستان» که در امواج سرخ رنگ غروب به سان اشباحی درآمده بودند نگاهم را بخود جلب کردند. خانه های روستايی و ديوار های نامنظم دهکده ها برضد حرکت ترن، به سرعت از جلو چشمانم ميگريختند. دشت ها و دامنه های اطراف، آرام و خاموش بودند، اما برای مسافر ناآشنا، آن سکوت مرموز در هنگام غروب خيال انگيز و ترس آور به نظر می آمدند. ..."

 

از همين چند سطر بر می آيد که نويسندهء رمان، آدمی سخت دلبستهء نقش و نگار و رمز و راز طبيعت می باشد و از گذر عمر، حرکت ترن، پرواز پرنده ها و آمد و شد اشباح مرئی و نامريی به نتايج و عوالم ظريفی ميرسد که برای يک بينندهء عادی ناميسر است.

 

شخص اول رمان که شباهت تام و تمامی به شخص آفرينشگرش دارد بر حسب تصادف با هندی دختری فرهنگ يافته و حساس مقابل می شود که در اصل در فرنگستان بال و پر کشيده و به بلوغ رسيده است. نامش «سيتا» است و برای بازديدی کوتاه مدت به وطن مالوفش هندوستان برگشته است. آشنايی نويسنده با سيتا باب صحبت های شيرينی را در بارهء فلسفهء حيات، چون و چرايی زندگی و طعم و حلاوت عشق می کشايد و طرفين چنان با هم نزديک می شوند که گفتی از قديم نديم فريفتهء يکديگر بوده اند.

 

لطف داستان در اين است که سرنوشت، آنها را پيشاپيش محکوم به جدايی محتوم از همديگر نموده است و بايد همان لحظه های کوتاه آشنايی را گرامی بدارند و برگ برگ دفتر ناخوانده و ناکشودهء دلهای شانرا به داوری بگيرند.

 

سرانجام نوينسده تحت تأثير نوستالژی و فرقت سرزمينش چنين می نويسد:

 

"يکبار کشور خودم به يادم آمد که به جای موج اين مشعل ها، شراره های آتش از سينهء کابل زيبايم زبانه ميکشد و هزار ها «سيتا» و فريد در شعله هايش خاکستر شده اند. در کشورم، نجابت با لقمهء نانی معاوضه می شود و کرامت جای خود را به سکه پرستی داده است. زن قربانی تحقير و تبعيض و اسارت است و اگر شانسی برای نجات خود داشته باشد روزی خواهد بود که سلطنت اخلاق سقوط کرده باشد..."

 

کارکنان مجله و سايت انترنتی فــــردا ضمن عرض مبارکباد به جناب يوسف کهزاد از دوستداران آثار آفرينشی ميخواهند که اين رمان شرين را بخوانند و از بُعد ديگر شخصيت و استعداد هنرمند بزرگ کشور ما واقف شوند.

 

 

«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 


 

ادبی هنری

 

صفحهء اول