© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دستگير نايل

 

 

 

 

 

 

دستگیر نایل

هالند

 

 

 

 

« غیر» و « اغیار»

 

 

 

 

    آن خطاط، سه گونه خط نوشتی:

_یکی او خواندی، لا غیر.

_یکی را هم او خواندی، هم غیر!

_یکی، نه او خواندی، نه غیراو! آن خط سوم، منم! « شمس تبریزی»

 

 

 

             واژه گان در آثار بدیعی وگفتاری زبان شیرین فارسی، بار معنایی فراوان دارند وشاعران وسخنوران زبان فارسی از واژه گان و مفاهیم و رمز ها، مضامین بکر و معنی های نغز و دلنشینی ساخته اند. وقتی این واژه ها، رمز ها و مفاهیم و نشانه ها و مصطلحات را در آثار بدیعی و حکمی و عرفانی و فلسفی میخوانیم، نکته های بسیار باریک وپر معنی وحکمت وفلسفه و دقایق عمیق عرفانی وباور های درونی و حسیات خود را در آن می بینیم که فهم این رمز ها، و نشانه ها و واژه ها برای ما، درسی از مکتب خود شناسی زیبای شناسی وخود اگاهی وخدا جویی است.

    « غیر« و «اغیار»، از جمله واژه گانی اند که ما را به سیما های منفی و دیوصفتان که دشمنان خود شناسی وحق جویی است،آشنا میسازد.حضرت حافظ شیرازی،آن عارف شاعر، بیش از هر سخنور دیگر به معنی وتبیین این مفاهیم و واژه گان پرداخته است، و از آن معانی و تعبیر های متفاوت بدست داده است.چون فهم اشعار حافظ نزد بسیاری ها دشوار وغیر قابل فهم می نماید،به حیث نخستین مقام خود شناسی آدمی،درک اشعار خودرا موقوف به« کرامت نفس» انسان دانسته وسخن خود را، و راز خود را از « اغیار» و نا محرمان، پوشیده نگداشته است. چنانکه خود گوید:

_ « من این حروف نوشتم، چنانکه « غیر» نداند

     تو هم زروی « کرامت» چنان بخوان که توانی »

   بنظر می رسد که حافظ، از « اهل کرامت» تمنا هایی دارد ونمی خواهد که « غیر»، کلامش را بشنود.از نظر حافظ « غیر» همان نا محرم راز، همان خود نا شناس، و حق نا شناس، همان زاهد و محتسب و شحنه است که سد راه حقیقت جویی و خود شناسی مردم  شده اند. لذا، به غیر و اغیار، سخن خود را و راز نهانی خود را نمی گوید.در مقابل، سخن وراز خود را با اهل دل، با محرم راز، با آشنا، با دوست، وبا سالک که در مقابل « غیر» قرار دارند، در میان میگذارد:

_ رازی  که  بر « غیر»  نگفتیم  و  نگوییم

   با« دوست» بگوییم که او،محرم راز است

    همه سخنوران و عارفان فارسی زبان که از « دوست » و «آشنا » و« محرم راز» درمقابل « غیر» سخن می گویند هدف ایشان همان رهروان راه حقیقت ورونده گان سلوک و انسان واندیشهء انسان سالاری است زیرا این انسان است که محک اعتبار همه حقیقت جویی ها و راز هاست. در « گلشن راز» شیخ محمود شبستری میخوانیم:

_  « تویی تو، نسخهء نقش الهی          بجو از خویش، هر چیزیکه خواهی»

و حافظ، محکمتر و پر معنی تر گفته که:

_ « عاشق شو ارنه روزی، کار جهان، سرآید

    نا خوانده نقش مقصود، از کارگاه هستی »

« نقش مقصود از کارگاه هستی»،همان نشانه ها وپدیده هایی اند که خداوند درکار گار خلقت جهان آفرینش بجا گذارده و خود، به فرا سوی لطافت ها، اوج گرفته است.و انسان، یکی از این نشانه ها ورمز هاست که از عشق آفریده شده و یکی از جلوه گاه ذات خداست.معنی واژه های (غیر و اغیار که جمع آنست)در شعر فارسی افزود بر معنی اصلی اش( بجز،سوا،مگر بدون) همان دشمن،همان راهزن دین وایمان،همان نامحرم ودیو وهمان محتسب است که درجهت ویران گری، راه به نهان خانهء دل مومن می زنند وانسان را از مقام ملکوتی اش به برزخ ناسوتی فرود می آورند.حافظ گوید:_ « خلوت دل نیست جای صحبت « اغیار»

              دیو چو بیرون رود، فرشته در آید »

_  « معشوق، عیان می گذرد، برتو و لیکن

    « اغیار» همی بیند، از آن بسته نقابست»

  در دیوانهای استادان بزرگ ادب وقافله سا لاران عرفان چوم مولوی،سنایی وسعدی وحافظ،دهها وصدها غزل وبیت می یابیم که همه جا از دوست، آشنا، ومحرم راز که در مقابل « غیر» قرار دارند، سخن گفته اند.:

_ « حدیث دوست نگویم، مگر به حضرت دوست

      که     آشنا،     سخن   آشنا    نگه       دارد »

_  « ما محرمان خلوت  انسیم، غم مخور

      با  یار   آشنا،  سخن   آشنا       بگو » ( حافظ)

سعدی هم گوید: « حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست

                    یکی    تمام    بود    مطلع      بر    اسرارم »

مولا نا نیز، واژه « اغیار» را به معنی بیگانه، دشمن،و نا محرم بکار برده است:

_  « خموشید، خموشید که تا فاش نگردید

      که اغیار گرفتست، چپ وراست، خدایا»

_   « تا گل روی تو دیدم، همه گلها خار اند

        تا  ترا یار  گرفتم، همه  یار، اغیارند »  ( سعدی)

حافظ، شگفتی زده است که با آمدن یار در خلوت دل، چرا « غیر» را از خانهء دل بیرون نه رانده است:

_  « حافظا در دل تنگت  چو فرود  آمد  یار

       خانه از« غیر» نپرداخته ای،یعنی چه؟»

مولانا در غزلهایش، کاربرد واژهء « غیر» و « اغیار» را بمعنی سوا، جز، بدون هم استفاده کرده است:

_  « کو بام؟ غیر بام  تو! کو نام؟ غیر  نام  تو

       کو جام؟ غیر جام تو، ای ساقی شیرین ادا!

مولانا، هنگام سرایش مثنوی که شب ها رابا همدلان و مصاحبانش روز میکرده، از ورود « غیر» و« نامحرم»، پاره ای از سخنانش را فرو میخورد و بیم دارد که نا محرم، مایهء فساد و عناد وجدال نگردد: مولانا میگوید:

_  « چونکه « نامحرم » در آید از درم           پرده در پنهان شود، اهل حرم »

مولانا عبد الرحمن جامی هم از واژء « غیر» همان معنی نا محرم، محتسب، د شمن و... را مراد کرده است:

_ « هرچه جز حق، ز لوح دل بتراش           بگذر از خلق و جمله حق را باش

       رخت همت،به خطهء جان کش             بر  رخ « غیر»، خط  نسیان کش

و در دو بیت زیر، هردو معنی، یعنی هم نا محرم و دشمن همان خود نا شناس وهم سواءجز، را مراد معنی کرده است:

_  « با تو خود، آدم کی و عالم کدام؟             نیست ز« غیر »  تو نشان  غیر  نام

     گر چه  نمایند، بسی  غیر  تو              نیست در این عرصه به جز« غیر» تو

شیخ ابو سعید ابوالخیر هم رباعی بسیار پرمعنی و زیبایی دارد که مرادش از «غیر» همان دشمن دین وایمان، نامحرم و بیگانه است:

_  « در کعبه اگر دل سوی « غیر» است ترا         طاعت همه فسق و، کعبه دیرست ترا

       در   دل  بخدا  و،   ساکن    میکده   ای          می نوش که عاقبت به خیر است ترا

  علامه اقبال لاهوری هم از واژهء « غیر» بمعنی دشمن، نا محرم وبیگانه بکار برده است:

_  » وای بر منت پذیر خوان « غیر»          گردنش خم گشتهء احسان « غیر»

      ای خنک ان  تشنه  کاندر آفتاب            می نخواهد از خضر، یک جام آب»

در جای دیگر گوید:« باز از ما خواه، ننگ و نام را      پخته تر کن، عاشقان خام را

                        کوه آتش خیز کن  این  کاه  را      زآ تش  ما  سوز، غیرالله را »

هاتف اصفهانی در شگفت است که رازی که میان معشوق واو گفته شد، جز خدا، کسی آگاه نبود. اما « غیر» این راز را از کجا شنیده است؟:

_ « رازی  که  با تو  گفتم،  در آنجا  کسی  نبود

     غیر از من و خدا وتو، « غیر» از کجا شنید؟»

اما رهی معیری از واژه ئ « غیر» بمعنی « رقیب» ودشمن و کسیکه میان عاشق و معشوق در حال توطیه است،مراد کرده است. در بیت زیر:

_  « تو گرمی از وفا با « غیر» و من، میسوزم از غربت

       هلاک ای دوست، زین  دشمن پرستی ها کنی ما را »

لکن در جای دیگر بکار برد واژه ئ «غیر» همان نا محرم و بیگانه و دشمن را مراد معنی کرده است:

_ « خسته دل داند، بهای ناله را          شمع   داند،  قدر  داغ  لاله  را

    هر دلی از سوز ما، آگاه نیست       « غیر» را در خلوت ما راه نیست

بیدل، طنز زیبا و ظریفی در تو ضیح « غیر» بمعنی بجز، سوا وبدون دارد که میگوید:

_  « آدم  بغیر  آفت  گندم، چه  داشتی ؟ 

   یارب تو شکل زن نپسندی دچار مرد!»

حافظ نیز ابیات زیادی در دیوان  خود از « غیر» بمعنای سوا، جز، مگر و... دارد در بیت زیر میخوانیم:

_  « غیر از این نکته که حافظ زتو نا خشنود است

      در سرا پای  وجودت، هنری  نیست که  نیست »

 بیت زیبایی هم از صایب اصفهانی در معنی « اغیار» را می خوانیم:

_ « زحیرت، عاشق  از نظارهء « اغیار»، گل چیند

     که بلبل مست چون شد، از درو و دیوار،گل چیند»

 

 

 

 ( هالند_ فبروری 2006 )

 

 

 

 

 


 

ادبی هنری

 

صفحهء اول