© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شناسه

سرنامه: Real Men Keep Their Word

برگردان: Dr Arley Loewen

نويسـنده: Dr Akram Osman

شمارگان: 1000

شمار برگها: 248

چاپخانه: Oxford University Press (Pakistan)

ISBN: 0195471148

 

 

 

"مردا ره قول اس"

 (به زبان انگليسی)

 

صبورالله سياه سنگ

hajarulaswad@yahoo.com

 

 

بامداد خوش!

 

روز شنبه، يکم اکتوبر 2005، آقای ميزرا رضا ميزبان و گردانندهء برنامهء "بامداد خوش"، مهمان تلويزيون طلوع (کابل) را به بينندگان شناساند و از او در پيرامون زندگی، نوشته ها و کارهايش پرسيد.

 

مهمان مو خرمايی و چشم آبی برنامه که فارسی ميگفت، از خود و خانواده اش آغازيد و از زادگاه، آموزشگاه، کارکردهای پژوهشی و فرهنگی، ترجمه ها و کتاب تازه اش که به ارزشهايی چون "شرم، عزت و آبرو" و نقش آنها در جامعه ميپردازد، ياد کرد.

 

در پايان، گردانندهء برنامه به مهمان تلويزيون طلوع گفت:" تشکر از شما آقای دکتور آرلی لويين!"

 

کانادايی فارسی نويس

 

آرلی لويين در رشتهء ادبيات و مطالعات فارسی دکترا دارد، کارمند نهاد انکشافی آسيای ميانه Central Asian Development Agency (CADA) و گردانندهء پروژهء Safari Consultants است و بيشتر از دو سال ميشود با خانواده اش در کابل زندگی ميکند.

 

اين نويسندهء کانادايی که از 1998 تا 2002 در اسلام آباد (پاکستان) کار ميکرد، به لهجهء زيبای کابلی سخن ميگويد و اگر آوازش از تلفون يا راديو شنيده شود، باور کردن اينکه فارسی زبان نخستش نيست، دشوار خواهد بود.

 

او فارسی را چگونه فراگرفته است؟

 

"آموزش پايان ندارد. هنوز هم می آموزم. آيا ميشود يادگيری را آغاز کرد و آن را پايان داد؟ فراگرفتن زبان به رسيدن به زمين ته اقيانوس ميماند. آيا هيچ شناوری به آن ژرفا رسيده است؟

 

در 1995 چند ماه را در پاکستان سپری کردم. با زبان دری آشنايی نسبتاً خوبی داشتم. خواستم بيشتر و از کرانه پيشتر شنا کنم تا مرواريدهای فراوانتر اين زبان را به دست آورم. يادم نيست، نخستين مددگارم در آموزش دری چه کسی بود، ولی همو مرا با داستانهای "مردا ره قول اس" و "وقتی که نيها گل ميکنند"، نوشتهء دکتور اکرم عثمان، آشنا ساخت.

 

همواره خواسته ام پيشتر شنا کنم. در نومبر 2000، از ديپارتمنت مدنيتهای خاور ميانه و خاور دور (دانشگاه تورنتو، کانادا) دکترا گرفتم. پاياننامه ام را در پيرامون "مفهوم جوانمردی در جامعه و ادبيات فارسي" نوشته ام.

 

در جريان پژوهش، رويکردهايی داشتم به سروده ها و داستانهايی که به مفهوم "جوانمردي" ميپردازند. دريافتم که اکرم عثمان در "وقتی که نيها گل ميکنند"، "مردا ره قول اس"و "مرد و نامرد" نيز به همين نکته پرداخته است."

 

مردا ره قول اس

 

يکی از کارهای ارجناک آرلی لويين برگردان انگليسی هژده داستان کوتاه دکتور اکرم عثمان از گزينهء "مردا ره قول اس"، در کتابی به نام (Real Men Keep Their Word) است. داستانهای ترجمه شده به ترتيب چنين اند:

 

01)  Real Men Keep Their Word  (مردا ره قول اس)

02)  When the Reeds Bloom  (وقتی که نيها گل ميکنند)

03)  The Hero and the Coward  (مرد و نامرد)

04)  Barat the Wrestler and I  (من و پهلوان برات)

05)  Up Thee and Down Here  (آن بالا و اين پايين)

06)  A Free Coffin  (يک گور مفت)

07)  The Secret Unsealed  (راز سر به مهر)

08)  From the Root of a Shrub  (از بيخ بته)

09)  The Moderate Politician  (ميانه رو)

10)  The Enemy of Duck  (دشمن مرغابي)

11)  The Thoughtful Brain of the Family  (مغز متفکر خانوادهء ما)

12)  The Man with Inner Strength  (دروندار)

13)  Dear Nazi – My Sweetheart  (نازی جان همدم من)

14)  The Deceptive Object  (نقطهء نيرنگي)

15)  A Crack in the Wall  (درز ديوار)

16)  Hasan The Burden-bearer  (حسن غمکش)

17)  The Blind Eagle  (عقاب نابينا)

18)  The Other Side of the River  (آنسوی دريا [، آنسوی پل])

 

کتاب در 24 برگ نخست، با پيشگفتار ارزندهء پروفيسور دکتور م. جميل حنيفی و نوشتهء بلندی به نام "ديباچه يی بر ادبيات دری سدهء بيستم و [جايگاه] اکرم عثمان" از داکتر آرلی لويين آغاز يافته است.

 

نمايی از پهلوانی در پشتی کتاب را نجيب الله مهرزاد، نقشه های نمايانگر شهر کهنه، گذر بارانه، پايين چوک، شوربازار، تخته پل، باغ بالا، کوچهء عليرضا خان، ريکا خانه، باغ عليمردان، چنداول، کوچهء آهنگران، دکانهای هندوگذر، پل خشتی و کوه شيردروازه را غلام جيلانی عارض و رساميهای سياه و سپيد ميان کتاب را غلام صادق تهيه کرده است.

 

هزينهء تصويرها و نقشه برداريها برای اين کتاب از سوی نهاد انکشافی آسيای ميانه (CADA) پرداخته شده است.

 

کارشناسی از دانشگاه مشيگان

 

پروفيسور دکتور م. جميل حنيفی، يکی از نام آوران گسترهء فرهنگ، ادب، سياست، جامعه شناسی و تاريخ خاور ميانه به شمول ايران، پاکستان و افغانستان، که پنجاه سال پيش برای پيشبرد آموزشهای برتر به ايالات متحدهء امريکا آمده بود، اينک در دانشگاه دولتی مشيگان پروفيسور انسانشناسی ميباشد. او همه کتابها، مقاله ها و يادداشتهای فنی اش را به انگليسی مينويسد؛ البته صلاحيت عادی اما روان نوشتن و مطالعه فارسی و پشتو را هم دارد.

 

او در پيشگفتار اين کتاب، با اشاره به ارزش نوشته ها و برگردانهای محمود طرزی و همکارانش، سير نوگرايی در ادبيات پنجاه سال پسين افغانستان را بررسی کرده و به چگونگی نگارشها و ترجمه های  احمد علی کهزاد، مير غلام محمد غبار، سيد قاسم رشتيا، روان فرهادی، سيد بهاءالدين مجروح، اشرف غنی، رهنورد زرياب، نورمحمد تره کی، محمد کبير لودين، محمد حسن کاکر، مايل هروی، حسين نايل و ديگران نيز پرداخته است.

 

پروفيسور دکتور حنيفی پس از نگاهی به دگرگونيهای چشمگير در زندگی مردمان آنسو و اينسوی دريا، و رنگينی هوای داستانی "مردا ره قول اس" نوشته است:

 

"در نخستين رويکرد به شماری از اين داستانها، هوای گريستن داشتم. اينجا و آنجا پاره هايی که خنده بر لب می آورند، يا آميزه يی از نااميدی، اندوه و خشم را مينمايانند، نيز ديده ميشدند. اين بهترين آزمايش در روند آفرينش است و نوشته های عثمان در اين آزمون پيروز اند.

 

بسياری ازين داستانها در کابل نوشته شده بودند. يک داستان در جلال آباد تهيه شده، و چند تای ديگر در تهران، دهلی نو و ويانا در سالهای 1961 تا 1994 به نوشت آمده اند.

 

نه تنها اصل اين گزينهء داستانی در نوع خود بهترين است، بل تا جايی که ميدانم برگردان و چاپ داستانها از سوی دکتور آرلی لويين نخستين تلاش دانشورزانه برای پل بستن ميان پديده های آفرينشي/ ادبی يک نويسندهء همروزگار افغان با خوانندگان (انگليسی زبان) ادبيات تطبيقی و آگاهی در پيرامون افغانستان به شمار ميرود.

 

لويين با اين ترجمه کار بيمانندی کرده است. او در برخورد با شگردهای پيچيدهء نگارشی داستانهای فارسی عثمان، به ويژه هنگام پرداختن به انبوهی از گويشهای تهرانی و کابلی، از ژرفنگری بايسته کار گرفته است. نامبرده در پرتو رشتهء آموزشی و آگاهيهايش، به نژاد_نگاری درست چهارچوبهای فرهنگی، بافت پيچيدهء مجازها و هنجارهای زبانشناسانهء فارسی، گذراندن آنها از محدوديتهای واژگانی و ترکيبی و پابندی به بايدها و نبايدهای انگليسی هنرمندانه رسيدگی کرده است."

 

"ادبيات دری در سدهء بييستم"

 

اين پيشگفتار بلند يکی از برازنده ترين نوشته های دکتور آرلی لويين در پيرامون ادبيات معاصر افغانستان به زبان انگليسی است و جا دارد يا از سوی خودش يا به کمک يکی از خوانندگان کتاب با همان زيبايی اصلی برگردان شود.

 

نامبرده در آغاز، به چگونگی دست به دست شدن تاج و تخت از محمد ظاهر (1933-1973)، محمد داود (1973-1978)، نورمحمد تره کی (1978-1979)، حفيظ الله امين (1979-1979) و ببرک کارمل (1980-1986) تا نجيب الله (1986-1992)، ويران و برباد شدن افغانستان به دست تنظيمهای اسلامی از بهار 1992 تا پاييز 1996، به دنبال آن به گروگان نشستن اين کشور در سايهء طالبان (1996-2001) و سرانجام نشاندن حاکميت کرزی در 2001، پرداخته و می افزايد: "بررسی و نگاه عمومی به ادبيات دری سدهء بيست افغانستان هنوز روی کاغذ نيامده است."

 

لويين از برخبندی پنج زمانه (پيدايی نثر ادبی مدرن در افغانستان، روزگار ظاهر شاه، ادبيات در نقش تعهد اجتماعی، ادبيات سوساليستي_ کمونيستی و مقاومت، ادبيات تبعيدی پسا کمونيستي) و آوردن نمونه ها و روندهای ادبی در هر دوران، از محمود بيگ طرزی، خليل الله خليلی، عبدالغفور برشنا، اکرم عثمان، رهنورد زرياب، سپوژمی زرياب، مريم محبوب، زلمی بابا کوهی، عبدالکريم ميثاق، اسدالله حبيب، گل احمد نظری آريانا، عزيزالله نهفته، عتيق رحيمی، خالد حسينی، حسين فخری، صبورالله سياه سنگ و چندين نويسندهء ديگر ياد کرده و به دنبال آن برگهايی را به زندگی، کارنامهء سياسي_ ادبی و ويژگيهای يکايک داستانهای اکرم عثمان اختصاص داده است.

 

در بخشی از اين نوشته ميخوانيم:

 

"نويسندهء "مردا ره قول اس"، داستانهايش را در بيست و پنج سال (آغاز دههء 60 تا نيمهء پسين دههء 80) به نوشت آورده است. شماری از اين داستانها در جريان سالهای سراپا آشفتهء افغانستان روی کاغذ آمده اند. با رويکرد به چگونگی دريافت و برداشت خوانندگان، ميتوان گفت در برخی از اين پردازها رنگ سياسی و جامعه گرا ديده ميشود. بسياری از آدمهای داستانی اکرم عثمان چه در دفتر حکومت و  پشت کراچی و سماوار، و چه در پسکوچه های چنداول، صرفنظر از اينکه بادهای سياسی از کدام سو ميوزند، تجربه های خويش را باز ميگويند.

 

گر چه اکرم عثمان به فراوانی برخی از همکارانش ننوشته است، مردم دری زبان افغانستان قصه های او را چون گنجينه يی ارج ميگذارند. وی داستانهای خود را در دههء هشتاد در راديو ميخواند. شيفتگان زيادی هنوز آن آواز گيرا را به ياد می آورند.

 

داستانهای اکرم عثمان فرهنگ مردمی و مناسبات ميان طبقات کابل هشتاد و چند سال پيش را زنده ميسازد. زمينهء دلخواه و دلگداز اين نوشته ها، شهر کهنهء کابل است؛ از شوربازار، چنداول و کوچهء آهنگران، تا دکانهای هندوگذر و مرزنمای پل خشتی. البته بخش زيادی از اين جغرافيا در جنگهای 1992 تا 1996 با خاک يکسان شده است.

 

روی برتافتن از کش و تاب ادبيات "متعهد" يا "سياستزده" و نوشتن بدون بينش اجتماعی، برای داستاننويس افغانی که در جو حکومت_چيرگی ميزيد، آسان نيست. اکرم عثمان هم با چنين کشمکشی درگير است. برخی از داستانها مانند "عقاب نابينا" و "زندانی دشت" آشکارا گرايش سياسی دارند. روايت تاريخی "مرد و نامرد"، در نمود داستانی، با انتقاد بيدريغ از خودکامگی سياسی و دست درازی بيگانه در کارها بافت ميخورد.

 

ولی در بيشتر موارد، در داستانهای اکرم عثمان به آجندای اجتماعی کم بها داده ميشود. نکته اينجاست که چنين کاری لبهء تيز نقد را در برابر نويسنده ميگذارد. نمونهء برجسته اش [نوشتهء] حسين فخری در کتاب "داستانها و ديدگاهها" (برگهای 63 و 64)

 

شايد روال بخشی از داستانها برای مان خوشايند نباشد، مثلاً در "آن بالا و اين پايين" که بادار ثروتمند با خودنمايی زياد، خانهء خود را تالار جشن عروسی خانوادهء نوکر ساخت تا مگر با چنين ترفندی به دبدبهء خويش بيفزايد و سپس نوکر را خوار و کوچک سازد. بادار در نيرنگش پيروز است و نوکر را به "مفته کاري" واميدارد. يا مثلاً فريبکار بدسگال "ميانه رو" در ميان مردم پيروز و نام آور ميگردد، گرچه در پايان مشتش باز ميشود. در داستانهای "آن بالا و اين پايين" و "از بيخ بته"، نويسنده چارهء تهيدستی فرساينده را يا نشان نميدهد يا کمرنگ نشان ميدهد و توده را در همان جايی که استند، به تماشا ميگذارد. در عوض، دکتور عثمان با تيغهء طنز ميرود به سراغ لايه های جامعه، به ويژه فرازنشينان و سرمايه داران، و آنانی که کورکورانه و ندانسته هوس راه و روش زندگی مدرن را در دل ميپرورانند. او نشان ميدهد که مردم چگونه در جستجوی نام و کام، به رنگ و رونق فريبندهء زندگی ميچسپند.

 

اکرم عثمان لاف و گزاف و خودنمايی را بی پرده ميسازد، بدون آنکه در عيبجويی زياده روی کند؛ روحيه و شور قهرمانگرايی ملی را ميستايد، ولی نه آنچنان که به پرتگاه احساسات پردازی بلغزد؛ رسم و رواجها را به طنز ميگيرد، بی آنکه خوار شمردنی در ميان باشد، و مبارزه در راه دست يافتن به هويت را نقش ميبندد، البته نه به شيوهء نمايشهای شورانگيز خوش فرجام. کابليهای زيادی به سادگی ميتوانند خود را در داستانهای عثمان بيابند.

 

راستش اينکه اميد تابانده شده در پايان برخی از داستانهای مانند "درز ديوار" و "آنسوی دريا، آنسوی پل" در غبار اندوهی که مردم افغانسـتان از آغاز تا امـروز ديده اند، بسی بيفروغ مينمايد. داسـتانهای غم انگيز عاشقانهء اکرم عثمان بار عشقهای آنی، يکسويه و "ليلا مجنوني" را به دوش ميکشند. قهرمانان و بدکرداران وی بيشتر کاريکاتورهايی اند بدون هيچگونه پيشرفت شخصی در زندگی. شماری از اين قصه ها از يادنامه های روزگار جوانی و احتمالاً تجربه های نويسنده در نقش کارمند دستگاه حاکميت فراتر نميروند؛ و از همين رو، يا عميقاً دلگداز اند يا بيش از اندازه کنايه آميز.

 

خواندن اين داستانها ارزش ديگری نيز دارند و آن بازتاب زندگی کابل پيش از آشفته سامانيهای خونين پسين است. داستانهای عثمان مايه ميگيرند از تجربه های دست اول آنهايی که برای زنده ماندن ميکوشند، عاشق ميشوند، سر از نيکوکاريها يا تبهکاريها برون می آورند و به لاف و گزاف ميپردازند تا از پلگان مدارج اجتماعی بالا روند.

 

سالهاست افغانها کردار قهرمانانهء "شير" (مردا ره قول اس) و "کاکه اکبر" (وقتی که نيها گل ميکنند) را از دل ميستايند و چنين داستانها را جلوه هايی از فداکاريهای بزرگوارانه و پاکيزگی آرمانی فرهنگ افغانی ميدانند. (خوانندهء دارای بينش غربی شايد از خود بپرسد: کاکه و شير از چنين قربانی دادنها و گويا پايدارای در پيمانها چه دستاوردی داشتند؟)

 

بايد گفت که شمار زيادی از داستانهای اکرم عثمان سيما نگاری آدمهای گلاويز شده با هويت شان است. او اين انگاره را بر زمينهء جامعهء سنتی که سنگينی و آشفتگی مدرن شدن را به دوش ميکشد، پديد می آورد. گرچه نبرد ميان پويايی و ايستايی تنها ويژهء افغانستان نيست، اين قصه ها ريشه در آب و خاک کابل و دور و پيشش دارد.

 

در داستانهای "مغز متفکر خانواده"، "دشمن مرغابي"، "ميانه رو" و "از بيخ بته"، بالانشينان دلقکی که خود را برتر از ديگران ميدانند، ريشخند شده اند. آنسو، درياب و نبی، چهره های کليدی "نقطهء نيرنگي" و "از بيخ بته"، هر يک دچار نبرد ديگری است: رويارويی جايگاه آراسته و شهری امروز و پيوند با ريشهء روستايی ديروز.

 

در "آن بالا و اين پايين" و "آنسوی دريا، آنسوی پل"، هنگامی که آدمهای کليدی داستان به واقعيت تلخ ناهمگون بودن با گويا گلهای سر سبد جامعه ميرسند، اين هشدار را ميشنوند: "سنگين بنشينيد و پا از گليم درازتر نکنيد!" آيا نويسنده از خوانندگان ميخواهد به جاها شان بنشينند و دم نزنند، يا اينکه ميگويد زندگی در هر دو سوی گليم ميتواند گل و گلزار باشد؟ پاسخ وابسته است به چگونگی برداشتها.

 

در داستان انديشورزانهء "دروندار" نويسنده دست به کاوش "من" ميزند و مپرس آميخته با شرم و دردِ نگفتنی را ميپرسد؛ نمونه اش خودبررسی زيرين:

 

صابرزاده در برابر استاد درميماند و به خود اندر ميشود. به خودش كه دلقك نقابداری بيش نبود و از مرگ، از خطر، از عتاب، از بيماری، از افلاس، از پيری و از همه چيز ميترسيد. از مدتها پيش حس كرده بود كه كاواك شده، مثل هر چيزی كه از درون ميپوسد و فقط صورت ظاهر و پوستش باقی ميماند. نميدانست چه كم دارد، اما چيزی كم داشت، چيزی بسيار ضروری كه با بودنش زندگی به دو پول سياه نيز نمی ارزد. تواناييهايش به يادش می آيد، آن كوششهای مذبوحانه يی كه هرگز حفره های روحش را پر نكردند و از حد يك "آدمك" فراترش نبردند.

 

توانايی اکرم عثمان برای به نوشت آوردن مبارزهء هويت اينچنين سخت (و شخصي) خواننده را کمک ميکند تا پرده از روی زندگی خويش بردارد و به خود_تحليلی بپردازد. اکنون او نيز پا به پای نويسنده ميتواند به خويش انگشت گذارد و به خود بخندد، بدون آنکه از تهديد يا برچسپ بترسد. در واقع، همين خود_آشکاری آهسته و بايسته است که زندگی را زيستنی ميسازد، درست همانگونه که سقراط ميگفت: "زندگی نيازموده به زيستن نمی ارزد."

 

برگردان انگليسی: پيشه يا هنر؟

 

داستانهای دکتور اکرم عثمان سرشار اند از گپ و گفتهای عاميانه، ضرب المثلها، و زبان_پرزه های ويژهء کابل کهن. برای يافتن برابرنهادهای چون حيدرک جيلانی، شمالا ره توراني/ آدم بيکار يا غر شوه يا بيمار/ رويت پرچين درياب، بکست خورجين درياب/ نی که سرکه برات آوردی!/ سزای قروت، آب گرم/ اوسانه، سی سانه، چل مرغک ده يک خانه/ يک جو از مردی کم کو و يک عمر فارغبال بگرد/ پيش همه پنج، پيش صاحب پنج هم پنج/ افسانهء سرمنگسک را از سر گرفت/ اخ! تف! گور مورديت بچه حاکم!/ و صدها سخن مانند اينها که هرگز در زبان انگليسی جای پا نداشته اند، چه بايد کرد؟ آيا رويارو شدن با چنين نمونه ها کار مترجم را زار نخواهد ساخت؟

 

آرلی لويين که توانمندی زبان و هنر راستين خود را در اين کتاب مينماياند، پيشاپيش، در آغاز برگردان "مردا ره قول اس" به اين پرسشها، پاسخ گفته است:

 

"به جای يافتن برابرنهادهای زنده برای اينها، کوشيده ام طعم فرهنگ محلی را به زبان انگليسی بگذارم. شايد برخی از خوانندگان نمونه های مرا "بدنمای ناخوشايند" پندارند؛ درست مانند گلهای خودرو در ميان گلستان آراسته. از سوی ديگر، برابرنهاديابی (انگليسي) دار و ندار زندگی کابل کهن را ويران ميکرد. به جای خسته ساختن خواننده با پانوشتهای بی پايان، مفاهيم لازمه را جا به جا در داستان واگشايی کرده ام. اگر يگان گفته يا ضرب المثل را عميقاً عاميانه يا ترجمه ناپذير يافته ام، در يادداشتهای پايان داستان آن را بيشتر بررسی کرده ام.

 

محمد علی جمالزاده، پدر نثر مدرن ايران در سالهای آغاز 1900 گفته بود: "فارسی شکر است". ناگفته پيدا که نمتيوان رسايی گوارای زبان فارسی را انگليسی ساخت. برگردان آرايه های بديعی و بيشتر شاعرانه با بازتاب شيوهء بيان در نثر مسجع پارينه و کاربرد چندين فعل و صفت در ترجمهء انگليسی نازيبا جلوه ميکند."

 

تحفهء آرلی لويين

 

"اين برگردان را اهداء ميکنم به افغانستان. مردم اين سرزمين در بيست و پنج سال پسين بی اندازه رنج کشيده اند. بايستی به بازسازی، ملت آبادانی، و اعتلای جامعه مدنی توجه جدی شود. هنگامی که اينها همه چنان شوند، مبارزهء فزاينده برای هويت يابی راه خواهد افتاد.

 

نوجوانان عاشق خواهند شد و در دوراههء "خواهش دل يا فرمانبرداری از رواجها؟" خواهند نشست. افغانها در مرز قهرمانگرايی و فزونخواهی دودل خواهند ماند. و داستانهای اکرم عثمان، گذشته از تاريخ نگارش آنها، بخش بزرگی از گراف قلب فرهنگ کابل خواهد بود."

 

سپاسگزاری از دوستان

 

"بسياری از همکاران افغان مرا در رويدست گرفتن پروژهء ترجمه دلگرمتر ساختند و تاريخ فرهنگی، زبان_پرزه های عاميانه و ضرب المثلها را با شکيبايی با من در ميان گذاشتند. بينش آنها مرا ياری رساند تا دريافت و برداشتم از زندگی کابل پيش از درگيريهای بيمناک بيست تا بيست و پنج سال پسين بهتر و ژرفتر گردد. سپاسگزار آنها استم. همچنان در نقش يک آدم "بيرون از زبان و فرهنگ افغاني"، هرگز نخواهم توانست به ژرفای زندگی افغانی برسم. به اينگونه، برگردان کنونی من جلوه اندکی است از آنچه که اکرم عثمان توانسته به خامهء خودش تصوير کند.

 

مراتب سپاس و تشکر خاص خود را به دکتور غلام جيلانی عارض پروفيسور زمينشناسی دانشگاه کابل، آقای رهنورد زرياب از فارغان دانشگاه ويلز جنوبی (انگلستان)، و بيشتر از همه به دکتور م. جميل حنيفی پروفيسور رشتهء انسانشناسی در دانشگاه مشيگان (ايالات متحدهء امريکا) تقديم ميکنم."

 

آرلی لويين در ريجاينا

 

با آنکه در نوشتهء کنونی، جايی برای "من پردازي" نيست، سه خاطره را مينويسم:

 

هشت سال پيش در اسلام آباد (پاکستان) که نخستين بار آواز آرلی لويين را در تلفون شنيدم، فارسی گفتنش مرا شگفتزده ساخته بود. هنگامی که با خودش و نوشته هايش از نزديک آشنا شدم به آگاهی رشک انگيز او از ادبيات امروز و ديروز گسترهء زبان فارسی پی بردم.

 

برای او سخن گفتن از مثلاً شهنامه، سمک عيار، فتوت نامه سلطانی، و بررسی دستاوردهای نويسندگان، سرودپردازان و پژوهشگرانی چون واصف باختری، رهنورد زرِياب، طاهره قرة العين، طاهره صفارزاده، فروغ فرخزاد، سيمين دانشور، جلال آل احمد، محمد علی اسلامی ندوشن، فرزانه ميلانی، خالد نويسا و نويسندگان جوان افغانستان به راحتی آب نوشيدن است.

 

آرلی لويين چندی پيش به شهر ما (ريجاينا) آمده بود. سالهای زيستن در کابل، فارسی او را از هر نگاه بهتر و روانتر از زبان نگارندهء اين خاطره ها ساخته است. دست اندرکاران ادبيات افغانستان با داشتن دوستی چون او ميتوانند به خود ببالند.

 

گردونهء روزگار هم چه گردشهای چپ و راستی که ندارد! او از کانادا رفته است تا برای زبان و ادبيات افغانستان خدمت کند، و من از افغانستان آمده ام تا زبان و ادبيات کانادا را بياموزم، خدمت که باشد به جای خودش!

 

راستی، آرزوهای ما چه وقت برآورده خواهند شد؟ وقتی که نيها گل ميکنند...

 

[][]

ريجاينا (کانادا)

نزدهم دسمبر 2005

 

 

اشاره ها

 

1) برگردان همه گفته ها و نوشته های دکتور آرلی لويين و پروفيسور دکتور م. جميل حنيفی، به رنگ آبی، در متن بالا از سياه سنگ است.

 

2) شمار نوشته های چاپ شدهء دکتور آرلی لويين از هفتاد و هشتاد ميگذرد. تنها بخش کمی که من ميدانم، اينها اند:

 

"Significance through the Family"

Journal of Afghanistan Studies, Vol. 4, 2005

 

"ديوال و نام و نشان در فصل پنجم خالد نويسا"

"پرنيان"٬ شماره های سوم/ چهارم٬ Sept. 2004/ Feb. 2005

 

"The Persian Hero – Yesterday and Today"

Journal of Afghanistan Studies, Vol. 2, 2005

 

"اكرم عثمان_ داستانپرداز افغان"

برگردان: صبورالله سياه سنگ

"زرنگار"٬ شمارهء 188، دسمبر 2004

 

"Not Worthy of his Sacrifice"

Overview of The Kite Runner by Khalid Hosseini

Journal of Afghanistan Studies, Vol. I, 2004

 Afghan Magazine - web-based magazine, 2004

 

"حيدرک جيلانی! شمالا ره توراني"

نگاهی به "کاغذ پرانباز" اثر خالد حسيني

برگردان: صبورالله سياه سنگ

"پرنيان"٬ شمارهء دوم٬ June/ August 2004

 

"مقدمه يی بر مفهوم انكشاف بشری و اصل خلاقيت هدفمندي"

برگردان: پرسايس سنتر

"سباوون"٬ شمارهء دهم٬ 2004

"جامعهء مدني"٬ شمارهء هشتم٬ 2003

 

"Proper Conduct is Everything"

The Futuwwat Namah-i Sultani of Husayn Vaiz Kashifi

Iranian Studies, Vol. 36, December 2003

 

"Reputation in Persian Literature"

Elam Review, Vol. 3, 2001

 

""Come and see who is a real man!

Why the Boast and a Christian Response

The Messenger (Canadian church publication and other publications)

 

 


اجتماعی ـ تاريخی

 

صفحهء اول