ای دل ای همسفر
ای دل ای همسفر!
حكم رانده اند
تا من و تو يكبار ديگر دور از ميهن باشيم.
برو و در كوچه ها صدا زن
پا گذار به هر شهری
و سراغ پيامبری را گير
كه پيامی از دوست دارد٬
يا از هر بيگانه يی
راه برگشت به وطن را پرس.
در اين شهر غريب
شب را به روز ميگذارم
گاهی همصحبت اين بيگانه
گاهی آن.
چگونه تفسير كنم ای دوست
آيت تكرار شب تنهايی را
اما همين بس است كه بگويم
ترجيح ميدهم مرگ را
چونكه فقط يكبار می آيد.
لندن سال 1978 ميلادی
گلو می رگ بری باد نوبهار چلی

(آهنگی از مهدی حسن، شعر از احمد فيض)