© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

صبورالله سياه سنگ

 

 

 

 

صدا و آيينه در يک بامداد رنگين

 

صبورالله سياه سنگ

hajarulaswad@yahoo.com

 

 

 

پيشنما

 

يادداشت کنونی به سه نکته ميپردازد: ارزش گمشده در ترجمهء سه شعر پرتو نادری با عنوانهای "صدا"، "آيينه" و "در يک بامداد رنگين"، نيمرخی از برنامه های "مرکز ترجمهء شعر" در انگلستان، و بازشناسايی چند مترجم برازندهء شعر افغانستان.

 

اميدوارم نخواسته يا ندانسته، اينجا شايستی را ناشايست و زيبايی را زشت نگفته باشم. اگر چنين باشد، از خوانندهء گرامی خواهشمندم مرا به کاستيهای ديدگاهم بياگاهاند، تا بيراهه را در آينده دوباره نپيمايم.

 

پيشينه

 

"مرکز ترجمهء شعر" در بخشی از "کانون مطالعات شرقی و افريقايي" در فبروری سال 2004 در انگلستان تهدابگذاری شد. نخستين هدف اين مرکز، چنانی که در آييننامه اش آمده، "سرشار و شگوفان ساختن شعر در زبان انگليسی به کمک بهترين برگردانها از سروده های امروز جهان، به ويژه از زبانهای غيراروپايي" است.

 

بنيانگذار اين مرکز، Sarah Maguire، يکی از چهره های نام آور شعر و ادبيات، و گردانندهء پيشين "ورکشاپ ترجمهء شعر" در چهارچوب همان کانون است. نامبرده در سه سال گذشته توانسته است برگردان شعرهای بيشتر از پانزده زبان را ديدبانی و ويراستاری کند.

 

"مرکز ترجمهء شعر" به کمک دوازده تنی که افزون بر زبان مادری با انگليسی آشنايی خوب دارند و شماری از آنها شاعر و نويسنده اند، استوار است. آنها برگردانهای نخستين را به Sarah Maguire و Katherine Pierpoint ميسپارند تا پس از بازنگری يا دستکاری نهايی گردند.

 

اين شيوه در کنار خوبی آشکار، آسيب پذيريهايی نيز دارد، زيرا در برگردان شعرهای زودياب و دارای بافت و ساخت ساده ميتواند کارآ باشد، ولی در سروده های سرشار از نماد، استعاره و شگردهای پيشرفته و پيچيدهء زبانی دستاورد ارزشمندی نخواهد داشت.

 

شش شاعر از شش کشور

 

اکتبر امسال، از پرتو نادری، کورل براکو، الصادق الرضی، محامد خاشی دهمک گاريی، گگن گيل و تويتی هيراتی، سرودپردازان شناخته شدهء افغانستان، هند، سودان، سومالی، مکسيکو و اندونيزيا خواسته شده بود تا اشعاری از سرزمينهای شان را از راه همين مرکز به ديگران بشناسانند.

 

تا جايی که ديده ميشود، گزارش اين رويداد بزرگ تا کنون در رسانه های درونمرزی بازتاب نيافته است. البته، شماری از سايتها و روزنامه های برونمرزی به چندين شيوه از ارزش و پيامدهای اين همايش شاعرانه ياد کرده اند.

 

گزينش پرتو نادری در نقش يکی از نمايندگان برجستهء شعر امروز افغانستان برای رفتن به "مرکز ترجمهء شعر" در انگلستان، از سوی هر نهادی بوده باشد، شايسته ترين انتخاب است.

 

نامبرده با چاپ گزينه های "قفلی بر درگاه خاکستر"، "سوگنامه يی برای تاک"، "آن سوی موجهای بنفش"، "تصوير بزرگ_ آيينه کوچک"، "عبوری از دريا و شبنم" و "لحظه های سربی تيرباران"؛ برخی آثار ديگر مانند "رو به رو با واصف باختري"، "از واژه های اشک تا قطره های شعر"، "پيش درآمدی بر طنز نويسی فارسی دری در افغانستان"، "يک آيينه و چند تصوير"، دهها نوشتهء پژوهشي/ آموزشی در پيرامون مسايل ادبی و گزارشگری و به دست آوردن چندين جايزهء ادبی از سوی نهادهايی چون موسسهء عالی زنان، وزارت اطلاعات و فرهنگ و کانون حکيم ناصر خسرو بلخی سالهاست از جايگاه بلندی در ادبيات افغانستان برخوردار است.

 

پرتو نادری (کابل ـ جوزا 1384)

از ميان سروده هايی که پرتو نادری در چند شهر انگلستان به شنوندگان و خوانندگانش رساند، "صدا"، "آيينه" و "در يک بامداد رنگين" به فارسی و انگليسی بيشتر گل کردند و ستايشگران زيادی يافتند.

 

آنگونه که از سايت "مرکز ترجمهء شعر" و هفته نامهء Guardian (پانزدهم اکتبر 2005) برمی آيد، برگردان اصلی هر سه سروده، محترم يما ياری است. در گوشه يی از همان سايت اين دو سطر کوتاه نيز به چشم ميخورند: "يما ياری متولد سال 1981 شهر هرات است. او در 1999 به انگلستان آمده و اينک برگردان ناول دوم عتيق رحيمی را رويدست دارد."

 

برگردان نخست

 

همت، پشتکار و ژرفنگری يما ياری ستودنی است. چنان مينمايد که وی نخست مصراعها را واژه واژه انگليسی ميسازد يا به اصطلاح آشناتر "ترجمه تحت اللفظي" ميکند، و سپس متن انگليسی را به گردانندگان ورکشاپ (Sara Maguire & Katherine Pierpoint) ميسپارد تا برگردان نهايی بر بنياد آن فراهم آيد.

 

البته نقش يما ياری در اين راه و روند، افزون بر دشوارتر بودن، تعيين کننده نيز است، زيرا آن دو بانوی سخنور که به گمان زياد فارسی نميدانند، سنجش و پرداز و باور شان را از کارمايهء گزارندهء نخست ميگيرند. به بيان ديگر، آنها متن انگليسی يما ياری را ويرايش ميکنند، تا برگردان نهايی، چنانی که در آييننامه آمده است، "بهترين" شود.

 

به اينگونه اگر خدا نخواسته، آب از چشمهء ترجمهء نخست گل آلود شود، آن دو بانوی هنرمند هرگز نميتوانند آشاميدنی زلالی را در برابر ديدگان خواننده تشنه شعر انگليسی بگذارند، ولو از زيباترين و آراسته ترين جامها کار گيرند.

 

هفت اگر و ايکاش

 

يما ياری شماری از مصراعها را امانتدارانه و هنرمندانه به انگليسی برگردانده است. در کليت، سه يا چهار مصراع اينجا و آنجا نيازمند کمترين ويرايش اند و با دريغ در چند نمونه نازکيهايی ديده ميشوند که اگر به آنها درست پرداخته نشود، ارزش سروده های اصلی را زير پرسش خواهد برد.

 

اين نمونه ها درنگ بيشتر ميخواهند:

 

1) "بوسيدمش

            تمام اندامش لرزيد"

 

ترجمهء يما ياري:

I kissed her

 All her figure shivered

 

واژهء figure با افزودن قيد all به دشواری ميتواند برگردان شاعرانهء "تمام اندام" باشد. در انگليسی به سادگی ميتوان گفت: Her whole body shivered

 

2) و آفتاب از گريبان مهربانی او طلوع کرد

 

ترجمهء يما ياري:

And the sun rose from the collar of her kindness

 

اگر زبان انگليسی را زير و رو کنيم، باز هم ترجمهء بالا در آن مفهوم نخواهد يافت. هنگام برگرداندن اين مصراع يا بايد انگليسی را (به ناکامي) دگرگون سازيم تا مانند فارسی "روح استعاره پذير" بيابد، يا استعارهء "گريبان مهرباني" را از دستگاه زبان انگليسی چنان ظريفانه گذر دهيم که دگرگون نشود، و اگر هم شود، پذيرفتنی بودنش آسيب نبيند. پيشنهاد "صميم دل" يا "قلب سرشار از محبت"، ميتواند نزديکی شاعرانه تری با اصل مصراع بيابد.

 

برگردان نهايي:

And the sun rose from her tender heart

 

3) "با حقيقت عشق

                        همخوابه ميشدم"

 

ترجمهء يما ياری:

With the reality of love

I shared bed with

 

نخستين تعبير و زودترين برداشت از reality of love، "واقعيت عشق" ميشود، نه حقيقت آن. پيشنهاد meaning of love از سوی ورکشاپ و پس و پيش کردن دو مصراع برای پاسداری از هنجار گرامر انگليسی ديد درستتری را نشان ميدهد.

 

برگردان نهايي:

I shared a bed
with the meaning of love

 

4) "و هزار و يکشب انتظار

                                    پايان يافت"

 

ترجمهء يما ياري:

And one thousand & one nights of awaiting

Ended                                                          

 

"هزارويکشب" با بار فرهنگی و تاريخيی که دارد، هزارويک بار گسترده تر از آن است که بتوان آن را يکی و کوتاه one thousand & one nights يا thousand-and-one nights خواند و گذشت. برای نشان دادن ارزش و ژرفای نمادين "هزارويکشب" در شعر فارسی، بايسته آن است که با بزرگنويسی سرحرف (capitalization) نمايانده شود؛ ورنه مفهوم "1001 nights" انگليسی از "دو سال و نه ماه و يک شب" سادهء تقويمی فراتر نخواهد رفت.

 

پيشنهاد برای نوشتن برگردان نهايي:

And the Thousand-and-one Nights of waiting

Ended

 

5) "گونه هايش رنگ ديگر گرفتند

نگاههايش رنگ ديگر گرفتند"

 

ترجمهء يما ياري:

Her cheeks took another colour
Her looks took another colour

 

"رنگ ديگر گرفتن"، به زبان سادهء نثر (فارسي) نيز ناهمانندی آشکاری با "گرفتن رنگ ديگر" دارد، چه رسد به کاربرد آن به کمک فعل take(گرفتن با دست، برداشتن و ...). پيشنهاد دو فعل جداگانهء "نماياندن" و "فاش ساختن" در برابر پافشاری شاعر روی يک فعل فارسی برای رنگ تازه گونه ها و نگاهها، و آوردن gaze به جای looks از سوی ورکشاپ با آنکه دقيق نيست، مصراعهای ياد شده را هوای شاعرانه داده است.

 

برگردان نهايي

Her cheeks showed one colour
Her gaze revealed another

 

6) "عمريست در آيينه های غربت

سرگرم تماشای خويشم

هاي!

 من از معرکه های معرفت می آيم

            من مفهوم هيچ دريافته ام

 

ترجمهء يما ياري:

It is a lifetime in the mirrors of exile
I am busy looking at myself
Oh
I come from the far away conflicts of wisdom
I have understood the meaning of nothingness

 

ترجمهء دو مصراع نخست، گذشته از يک لغزش گرامری، امانتدارانه است. دو مصراع پسين، نه تنها مفهوم شعر اصلی را به مخاطره افگنده، بلکه گردانندگان ورکشاپ را نيز به بيراهه رهنمون شده است.

 

اصل مصراعها در صفحه 20 گزينه "آن سوی موجهای بنفش" چنين اند:

"من از معرکه های معرفت می آيم/ من مفهوم هيچ دريافته ام"

 

به گمان زياد، دو حرف "ر" و "الف" پس از "هيچ" در مصراع دوم، اشتباهاً از تايپ مانده اند. شيوهء درست آن چنين خواهد بود: "من مفهوم هيچ را دريافته ام".

 

برای روشن ساختن دشواريهای نهفته در اين دو مصراع، بهتر است نخست ترجمهء انگليسی يما ياری را واپس به فارسی برگردانيم، تا ديده شود که چه همانندی يا ناهماننديهايی با متن اصل دارد:

 

"من از نبردهای دور دست خرد می آيم

من معنای هيچ را فهميده ام"

 

نگاه دوباره به مصراع "من از معرکه های معرفت می آيم"، نشان ميدهد که آنجا نه از "جنگ/ نبرد" سخن رفته است، نه از "خرد" و نه از "دور دست". آيا چنين برگردانی ميتواند امانتدارانه باشد؟

 

پرتو نادری برون از گزينهء "آن سوی موجهای بنفش"، واژه "دور" را پيش از "معرفت" افزوده، و آن را چنين ساخته است: "من از معرکه های دور معرفت می آيم".

 

"دور" با خاستگاه دو زبان پهلوی و عربی ساختمان شگفتی دارد، زيرا با حروف همگون و دو تلفظ ناهمگون (يکی به فتح دال و ديگری به ضم دال) نمايانگر چهار واژه ميشود:

 

1) دور: در برابر نزديک زمانی، آنچه نه در تازگيها رخ داده است

2) دور: در برابر نزديک مکانی، آنچه دسترس نيست

3) دور: گرداگرد چيزی گردش کردن

4) دور: روزگار

 

گذشته از اينکه هدف پرتو نادری "دور" دوم يا سوم خواهد بود، باور دارم که هر کدام از سه "دور" ديگر نيز ميتواند در همان مصراع صد در صد درست جلوه کند. در اين ميان "دور" سوم با اشاره به روند "دور تسلسل" يا واهی بودن کشاکش "هفتاد و دو ملت" و نيافتن حقيقت و در پايان ره افسانه زدن بيشتر ارزش شاعرانه مييابد.

 

رويهرفته، "دور" دوم ميتواند کاربرد far away در نقش صفت يا قيد مکان را ببخشد، ولی جنجال دو واژهء "معرکه" و "معرفت" همچنان برجاست.

 

درستترين برابرنهاد "معرکه" در فارسی ميشود "کارزار" که عمدتاً به معنای آوردگاه يا ميدان جنگ است و نيز خود نبرد. معرکهء مصراع ياد شده به هر دوربين و ابزاری که ديده و سنجيده شود، "ميدان جنگ" است نه خود "جنگ"، مگر اينکه پرتو نادری در نقش آفرينندهء شعر استدلال ديگری داشته باشد.

 

"معرفت" آميزه يی است از شناسايی، آگاهی، باور و دانش با ابعاد فراگيرتر، و از همين رو بسی گسترده تر از "خرد" که در برابر معرفت عنصری بيش نمی آيد.

 

ترجمهء نارسای يما ياری، گردانندگان ورکشاپ را واداشته است تا به جای کاوش در واژه يابی و امانتداری، تنها و تنها به ويرايش و زيباسازی صفت بپردازند و far away را unending سازند. در پايان، برگردان نهايی چنين شده است:

 

I come from the unending conflicts of wisdom

(= من از جنگهای بی پايان خرد می آيم)

 

"بی پايان" يا "پايان ناپذير" به قرينه ميتواند يادآور "دور تسلسل" شود، ولی نميتواند با کاربرد نادرست "جنگهای خرد" پيوند يابد.

 

روشن است که واژهء "معرفت" در اين شعر را نميتوان از خم و پيچ دانشواژه های Gnoseology و Epistemology گذر داد و به انگليسی برگرداند. آيا واژهء پيشنهادی "روشنگري" با اشاره به عناصر متعالی معرفت و جلوه نيروانای نهفته در آن، زمينهء بازتاب و برگردان اين واژه را امانتدارانه هموار نخواهد ساخت؟

 

پيشنهاد برای برگردان نهايي:

I come from the battlefields of enlightenment

I have grasped the meaning of nothingness

 

7) "من از سرزمين غريب می آيم

با کوله بار بيگانه گيم بر دوش

و سرود خاموشيم بر لب

 

ترجمهء يما ياري:

I come from a distant land

With a foreign knapsack on my back

With a silenced song on my lip

 

باز هم برای روشن ساختن نارساييهای ترجمه، نخست سه مصراع انگليسی يما ياری را واپس به فارسی برگردانيم، تا ناهمانندی آن با متن اصلی ديده شود:

 

"من از سرزمين دور می آيم

با کوله بار بيگانه بر پشتم

با سرود خموش ساخته شده بر لبم"

 

يک: "سرزمين غريب" آنگونه که از شعر "صدا" و اشاره هايش به داستان يونس، آب و نهنگ برمی آيد، نمايانگر غربت، بيگانگی و شگفتی است و کوچکترين پيوندی با دوری يا جغرافيای فاصله ندارد.

 

در چنين حالتی، برابرنهادهای پيشنهادی strange land يا land of strangers ميتوانند گزينه های نزديکتر به اصل باشند.

 

دو: کاربرد "کوله بار بيگانه بر پشتم"، گذشته از طنزی که ناخواسته در آن راه مييابد، امانتدارانه نيست.

 

بهتر است انگليسی آن چنين باشد:

Upon my shoulders I bear the baggage of my estrangement

 

سه: "سرود خاموش ساخته شده بر لب" هرگز نميتواند برابرنهاد "سرود خاموشيم بر لب" باشد. "سرود خاموش ساخته شده بر لب" در گام نخست نشاندهندهء آواز است، آوازی که بر لب آمده بود و سپس از سوی کسی يا چيزی همانجا خاموش ساخته شد.

 

"سرود خاموشيم بر لب"، با رويکرد به نقش اندکی پيچيدهء استعاره در شعر، پيش از هر چيزی، نمايانگر "سکوت" است، سکوتی که نخست آرزوی سرود شدن و سپس حسرت سروده شدن را در خود دارد.

 

برگردان درست آن مصراع به سادگی ميشود:

With a song of silence on my lips

 

چهار: شعر "صدا"، شش مصراع ديگر که برگردان آن در سايت "مرکز ترجمهء شعر" و هفته نامهء Guardian به چشم نميخورد، نيز دارد. اگر آن دوست گرانمايه، همه مصراعها را انگليسی ساخته است و من از آن ناآگاهم، سخنم را واپس خواهم گرفت، ورنه ترجمهء نيمهء شعر را بی شباهت به "سانسور صميمانه" (يادآور آتشگشايی دوستانه: Friendly Fire) نميدانم.

 

شش مصراع ياد شده چنين اند:

 

"من يونس صدايم را

آن گاه که از رودبار حادثه ميگذشتم

                                                ديدم

در کام نهنگی فرو ميرفت

و تمام هستی من

                        در صدايم بود"

 

دو نام بلند در ترجمهء شعر

 

در افغانستان شمار کسانی که به ترجمهء شعر از زبانهای انگليسی، فرانسوی، هالندی، روسی، آلمانی، عربی، هندی، اردو، ترکی، و سويدنی پرداخته اند، از بيست و پنج خواهد گذشت، ولی سروده های ازبيکی، پشتو يا فارسی را بيشتر از شش/ هفت تن به زبانهای ديگر ترجمه نکرده اند.

 

در ميان کسانی که نمونه هايی از شعر افغانستان را انگليسی ساخته اند، ميتوان از دکتور بشير سخاورز، علی حيدر وحيد وارسته، فرهاد آزاد، سيد فواد حسن، شريف فايز، و چند تن ديگر نام برد.

 

البته در گسترهء ترجمه های دشوارتر و بلندتر، دکتور پرخاش احمدی و دکتور حميد سيماب برگزيدگانی اند که ميتوان و بايد به آنها باليد. آشنايی شگرف اين دو انديشمند بيمانند با زبان انگليسی، و فراهم آوری زيباترين و دقيقترين برگردانها از سروده های پرتو نادری، واصف باختری، فريدون مشيری، احمد شاملو و ديگران نامهای اين دو تن را بر فرازای برتر از ديگران جا داده است.

 

واپسين پيشنهاد

 

شايد برای نهادهايی چون "مرکز ترجمهء شعر" يافتن و پاينده نگهداشتن داد و ستدهای ادبي/فرهنگی با دکتور حميد سيماب و دکتور پرخاش احمدی، با تکيه بر شبکه انترنت/ ايميل، دشوار نباشد. با آنهم پيشنهاد ميکنم در رويدادهايی مانند همايش اکتبر 2005 (انگلستان)، به ويژه آنگاه که آبروی ادبيات افغانستان مطرح باشد، سرودپردازان و نويسندگان گرامی برای پيشکش کردن ترجمه های بهتر کارهای آفرينشی شان از آگاهی اين دو نام شناخته شده بهره گيرند.

 

[][]

ريجاينا (کانادا)

دوازدهم نومبر 2005

 

 

اشاره ها

1) Poetry Translation Centre

2) School of Oriental and African Studies (SOAS)

3) سايت "مرکز ترجمهء شعر" اين است: www.poetrytranslation.soas.ac.uk

4) "Friendly Fire" اصطلاحی است با پذيرش و بسامد فزاينده در ارتش ايالات متحدهء امريکا برای ندانسته کشتن نيروهای دوست.

 

 

 

 

 


ادبی هنری

 

صفحهء اول