© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

باز نامردی فاجعه آفريد و زنش را زير مشت و لگد به قتل رسانيد. اين يک خبر تازه نيست که برای مرد های سنتی ما تکاندهنده باشد. آنها هر روز به گونه های مختلف مرتکب قتل می شوند، قتل نفس!، قتل شخصيت!، قتل عواطف و احساسات!

 

اين خبر چنانکه معمول است از گوشی ميدرايد و از گوشی می برايد و آب از آب تکان نمی خورد. در کشوری که در روستا ها و حتی شماری از شهرهايش زنها بکلی از حق ميراث محرومند و زنان مطلقه و صاحبان کودکان شيرخوار ناگزيرند بی بهره از حقوق حضانت و سرپرستی، جگر گوشه های شان را تحويل انسان ديو سيرتی بدهند که آنها را به طمع زن ديگری، از درگاهش رانده است.

در سرزمينی که زنهايش در مقامی پائين تر از «شی!» تلقی شده و «کوچ!» خوانده می شوند.

در جامعه ای که نيم مظلومش کماکان از برده گی رنج می برد و در بازار های پاکستان و ايران و امارات خليج فارس بفروش ميروند و در حرمسرا های شيوخ عرب می پوسند کشتن و قتل جوع، حداقل مجازاتيست که نصيب آنها می شود چه آنها در طول تاريخ محکوم به مرگ تدريجی بوده اند و «هردم شهيدی!» را با گوشت و پوست و رشته های اعصاب شان لمس کرده اند، بنابر آن «مرگِ آنی» در قياس با انواع تنبيهه و تسليح، نعمتی به شمار می رود.

 

زن کشی در تاريخ اسفبار ما، تاريخيت! يافته است و در زمرهء کار های متداول و روزمره به شمار می رود و اين نوع روزمره گی چنانکه همه واقفيم در تداول مناسبات اجتماعی نهادينه شده اند.

 

باور نداريم که گوش گران قانونگذاران و شريعت مداران ما ندای اعتراض روشنفکران افغانستان را بشنوند و به خونخواهی «ناديا انجمن» شاعرهء بلند مرتبهء وطن ما بر خيزند.

 

دفاغ از موقعيت نازل و آسيب پذير زنهای افغانستان محتاج وجدانهای بيدارتری می باشد. به کرسی نشاندن حقوق زن نيازمند شهامت بيشتريست و روشنفکران ما بايد با تکانه ای ديگر و صدای رساتری در مقام خونخواهی از ناديه انجمن برخيزند و حقی را که از جنس زن گرفته شده است به آنها باز گردانند.

 

 

«»«»«»«»«»«»

 

 


اجتماعی ـ تاريخی

 

صفحهء اول