© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

صبورالله سياه سنگ

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آنچه من گم کرده ام ...

 

 

نوشته: Nancy Hatch Dupree

برگردان: صبورالله سياه سنگ

hajarulaswad@yahoo.com

 

 

 

 

روز دوازدهم می 1993 راکتی به بام موزيم فرود آمد و نگارهء روی ديوار، يادگار سدهء چهارم- پنجم تپهء دلبرجين (پارينه شهر کوشانی در شمال افغانستان) را ويران ساخت. انبوهی از سفالينه و برونز زير خروارهايی از خاک و سنگ شدند. روز شانزدهم نوامبر [1993] راکت ديگری پرهء شمالغربی موزيم را داغان ساخت و انبارهای آن را به برف و باران زمستان و دستبرد جنگندگان سپرد.

 

در 1988 اتحاد شوروی پيشين از افغانستان پا کشيد(1) و همه بخشهای برون از پايتخت به دست نيروهای مقاومت - مجاهدين- افتاد. در اپريل 1992 کابل گرفته شد و فرمانروايی چهارده سالهء جمهوری دموکراتيک افغانستان پايان يافت.

 

به دنبال برآمدن اتحاد شوروی از افغانستان، در آستانهء آشوب تهديد کنندهء کابل (فبروری 1989)، کارمندان موزيم بخش بزرگی از داشته ها را بسته بندی کردند و در انبارهای موزيم جا به جا ساختند. البته آن چيزهايی که بسيار زياد سنگين بودند و برون بردن شان دشوار مينمود، به جاهای خود ماندند. شگفت اينکه سنگينترين پيکره های برجستهء سنگی بودا (ی شترک) به بلندای سی و دو انچ، با تاريخ سدهء دوم تا پنجم، در کوتهی يک شب از دهليز بالايی ناپديد شد. اينکه چپاولگران چگونه "پيروز" شدند به چشم نگهبانان خاک بپاشند و چنان چيزی را بدزدند، هنوز در پرده است.

 

رويهمرفته، موزيم در سايهء فرمانروايی جمهوری دموکراتيک افغانستان و اشغالگران شوروی تا اندازه يی دست نخورده ماند.

 

ناهنجاريها و قانون شکنيهای پس از آن برای موزيم خيلی دلگداز بوده اند. با آنکه گروههای هفتگانه در پاک ساختن افغانستان از شورويها و جيره خواران جمهوری دموکراتيک شان و برپا داشتن دولت اسلامی در اپريل 1992 همدست بودند، هرگز باهمی ديرپايی نياوردند. حکومت تازه دم رياست جمهوری برهان الدين ربانی نيز برای تاب آوردن مايهء چندانی نداشت. ياران هفتگانه بدون آنکه دشمن يگانه داشته باشند، برای دست يافتن به اورنگ پايتخت به جان همديگر افتادند. تاخت و تاز از سوی جنوب بود و بيشتر موزيم ملی در دارالامان در ده کيلومتری جنوب کابل، آتشگاه جنگ ميشد.

 

در 1992 که گروههای گوناگونی در راه دست يافتن بر دارالامان به روی هم آتش ميگشودند، سپاهيان حکومتی [جمعيت اسلامی و شورای نظار] نگهبان موزيم بودند. در آغاز 1993 تفنگچيان حزب وحدت - گروهی به رهبری عبدالعلی مزاري- بر وادی دارالامان دست يافتند و جانشين سپاهيان حکومت شدند. ديگر به کارمندان موزيم اجازه داده نميشد تا بر سر کار شان بيايند، زيرا آنها کارمندان دولت رياست جمهوری برهان الدين ربانی بودند و اينها دشمن پيروز بر ساحه.

 

نجيب الله پوپل يک تن از کارمندان موزيم با پذيرش خطرها، سری به موزيم زد و ديد که کريتها و بکسها به جاها شان استند. او نميتوانست درون آنها و ساير صندوقها، قفسه ها و الماريهای موزيم را وارسی کند.

 

هفتهء ديگر، پس از آنکه آتش جنگ حزب وحدت و دسته های حکومت ربانی تيزتر گرديد و راکتی به بام موزيم فرود آمد، نجيب الله پوپل بازهم آنجا رفت و ديد که يادگار ديوار تپهء دلبرجين به گونهء ترميم ناپذيری تباه شده است. کريتها و بکسهای جا به جا شده در زيرخانهء موزيم هنوز دست نخورده مينمودند.

 

در نخستين روزهای سپتمبر 1993، رسانه های  CNN و BBC گزارش دادند که مهر دروازه های زيرخانه موزيم برجاست؛ ولی همينکه نجيب الله پوپل در ميانهء سپتمبر خطر بازديد ديگری از موزيم را به کمر بست، و ديد که شکسته پاره های پراکندۀ کريتها و بکسها برون از موزيم به روی خاک افگنده شده بودند.

 

به زودی گزارشگر BBC  آنجا رفت. ديگر حتا پاره های پوش آثار روی زمين نيز پيدا نبودند. او گفت که سر کوچک بودا نزديک پنجرهء زيرخانه آمده و ميله های آهنی پنجره ها همه کج شده اند. روی زمين نقش تايرهای موتری که راساً به زير پنجرهء زيرخانهء موزيم ميرسيد، به چشم ميخورد.

 

سپتمبر ميرفت که پايان يابد. به خواهش Sotirios Mousouris نمايندهء ويژهء سکرترجنرال سازمان ملل در افغانستان و پاکستان به کابل پرواز کردم تا گزارشها را بررسی کنم. سپس نامبرده بر آن شد که با به دست آوردن پشتيبانی عبدالعلی مزاری، موزيم نگهداری و ترميم شود.

 

در نوامبر 1993، دفتر هماهنگسازی کمکهای بشری سازمان ملل (UNOCHA) از مرکز اسکان بشر ملل متحد (Habitat) خواست تا حالت موزيم را ارزيابی کند. وارسی موزيم زير نظر Jolyon Leslie گردانندهء Habitat - نشان داد که صندوقها در هر اتاق تهی مانده، و ميله های آهنی پنجره ها چنان آسيب ديده که رفت و آمد دزدان را از راه کلکين آسان ساخته است. عکسهايی از ميان موزيم نمايانگر آنند که چگونه ريخته_ پاشيدهء گرانبهاترين پديده ها روی خاک افگنده شده، قفسه های دوسيه، ريکارد و کتلاگ آثار موزيم با بی پروايی لگد مال يا خاکستر گرديده و خانه های ميز و کريتها چه آگاهانه تهی ساخته شده اند. پراندن چفت و چپراس و قفلها چنان مينمود که بيشترين بخش زيرخانه ها بسيار هشيارانه، پس از بررسی غارت شده باشند. Habitat سنگکاری سرتاسری پنجره ها، پوشش بهتر بام زيرخانه ها در برابر ناگواريهای آب و هوا و برپا داشتن دروازه های پولادين و قفلهای بزرگ ناشکن برای موزيم را سفارش کردند.

 

در بيست و هفتم نوامبر 1993، Mousouris نشست کارشناسان در اسلام آباد را فراخواند. حکومت يونان در همين نشست آمادگی در راه پشتيبانی و پاسداری از موزيم کابل را آشکار ساخت. دو روز پس از آن Mousouris به کابل پرواز کرد و دريافت که سی هزار سکهء موزيم دزدی شده است. او بازهم به عبدالعلی مزاری رو آورد و خواستار پشتيبانی وی در کار ترميم فوری موزيم گرديد. مزاری به Mousouris قول سپرد که ديگر امنيت موزيم و کارمندان و کارگران آن نيز فراهم ساخته شده است. و به اينگونه روز بيست و يک دسمبر 1993 با ديدبانی هبيتات و دستياری (UNOCHA) بازآبادانی موزيم کابل آغاز يافت.

 

در می 1994 به کابل برگشتم. کار روی موزيم کابل در آن روزگار دشوار زمستانی که يگانه چراغ کوچک تيلی، شبها را روشنی ميبخشيد، دلانگيز بود. موزيم بام استوار تری در برابر ناگواريهای آب و هوا يافته بود. پنجره ها بسته، دروازهء پولادين نشانده شده ، و دهليزها از تل ويرانه ها پاک بودند. سه هزار پارچهء سفالی (کاشي) يافته از ته ويرانه ها واپس به انبارها گذاشته شدند. تنها در يک اتاق زغال و سوختهء مسبار (برونزهاي) اسلامی که از ارزش افگنده شده بودند، به چشم ميخوردند.

 

دارالامان در نيمهء نخست 1994 اندک آرامشی يافت. در پايان جولای شاخه يی از حزب وحدت ناگهان بر اين دامنه يورش آورد و با نيروهای عبدالعلی مزاری به بازی "اندل چو" (برد و باخت به نوبت!) پرداخت. در گرماگرم زدوخورد آنها، تفنگياران حزب اسلامی به رهبری گلبدين حمکتيار در چهارآسياب، 24 کيلومتری جنوبشرق کابل، پايگاهی ساختند و در بلندترين قلهء حاکم بر اين وادی سنگر گرفتند. به اينگونه جنگهای تند و تيزتری دامنهء جنوب کابل را در چندين ماه ديگر ويران ساخته رفت.

 

پس از آن نيروی تازه يی که خود را "طالبان" (خواهندگان دانش مذهبي) ميخوانند با گرفتن چهارآسياب در فبروری 1995 نيروهای حکمتيار را روفتند و عبدالعلی مزاری را دستگير کردند. مزاری در سيزدهم مارچ 1995 در غزنی کشته شد.(2) نيروهای حکومتی روز بيست و سوم مارچ طالبان را از آنجا راندند.

 

در ميان هشت ماه آشفته سامانی، نگهبانان گوناگونی از هر گروهی که پيش آمد "پاسباني" موزيم را دوش گرفتند. پيداست که هر نگهبان شکست خورده هنگام کوچ و گريز هر آنچه را که ميتوانست، از موزيم ميدزديد. شايد برخی از پاسبانها با معامله گران همکاريهايی داشتند، زيرا از ديد آنها، نگهبانان همواره بخت آن را داشته اند که بازارياب ترين آثار موزيم را هنگام بسته بندی و جابه جا سازی به دست کارمندان موزيم، زير چشم داشته باشند.

 

موزيم: خانهء تاريخ

 

گشايش نخستين موزيم ملی افغانستان، در کوتی باغچه، در نوامبر 1924 به نام شاه امان الله گره ميخورد. کوتی باغچه کاخ کوچک آباد شده به دست عبدالرحمان خان (1880-1901) است. دارايی موزيم در 1931 به ساختمان کنونی در دارالامان برده شد. در آن روزگار کلکسيون داشته های موزيم با تلاش گروه باستانشناسی فرانسه در افغانستان (DAFA) پر بار تر شده ميرفت.  DAFA با امضای پيمان سپتمبر 1922 در فرانسه به کار آغازيد. پس از جنگ دوم جهانی چندين تيم باستانشناسی از ايتالياييها، بريتانيايها تا جاپانيها، هنديها و شورويها به کاوش پرداختند.  نخستين کار زير نظر افغانها در جايگاه بودايی هده [جلال آباد] در آفتاب برآمد افغانستان در 1965 رويدست گرفته شد.   گروه باستانشاسان برونی با تکيه بر پيماننامه ها بايد همه يافته ها را به حکومت افغانستان ميسپردند. انستيتيوت باستانشاسی در 1966 در دارالامان به ميان آمد تا يافته ها را نگهداری کند. در اين دوران نابترينها به موزيم سپرده شدند. اينکه نود در صد داشته های تماشايی دستاورد کاوشها به شيوهء دانشورزانه بودند، به موزيم رونق يگانه ميداد.

 

آوازه يی که شورويها گنيجنه های موزيم را بسته بسته به پنهانگاهی در لنينگراد برده اند، از کوچکشی 1977، به هدف پاسداری، آثار موزيم در دل شهر برخاست؛ و هنگامی که درب موزيم در اکتوبر 1980 بار ديگر گشوده شد، امانتها به جاهای نخستين شان آورده شدند. دوستان بريتانيايی و امريکايی که هنوز در کابل زندگی ميکنند، نمايش آثار را از ديد "رهنمای موزيم کابل - 1974" خوب تماشا کردند و دريافتند که تنها دو زرنقاب برجستهء پيل که در نوامبر 1978 دزديده شده بودند، به چشم نميخوردند.

 

آوازهء ديگری ميگويد که Victor Sarianidi  از گروه باستانشانسی افغان_شوروی هنگام کاوش بيشتر از بيست هزار زيور زرين از شش گنج نهفتهء طلا تپه، آنها را به اتحاد شوروی برده بود؛ ولی داروندار اين گنج که عمر آن به صد سال پيش و صد سال پس از ميلاد ميرسد، در نوامبر 1978 در کنفرانس جهانی "مرکز آموزشهای کوشاني" به نمايش گذاشته شد. حکومت کابل در پايان 1991 نيز آنها را به گروه نمايندگان سياسی نشان داد. پس از آن اين زرگنجينهء بسته بندی گرديده در بکسها در ته خانهء بانک ملی درون ارگ نگهداشته شد و گفته ميشود که هنوز همانجاست.

 

شانزده بکس آهنی بزرگ دارای پديده های گرانبها، پيش از آمدن مجاهدين به جاهای نسبتاً مصون در کابل برده شدند. با آنکه بکسها برجا اند، سرنوشت داشته های ميان آنها در پردهء راز پيچيده مانده است. لست آثار درون بکسها در رويداد آتش افروزيها به دنبال راکتباريهای 1993 خاکستر شد.

 

گنج بيرنج

 

هفتاد درصد داشته های موزيم نابود شده اند. بسياری از کلکسيون های سکه های زر و سيم که تاريخ اين ملت را از هخامنشيهای سدهء ششم پيش از ميلاد تا دوران اسلام دور ميزنند، به تاراج رفته اند. از گنجينهء بيشتر از ششصد سکهء يونان_باختری (از کندز با تاريخ سدهء سوم و دوم پيش از ميلاد) و بزرگترين سکه های تا کنون پيدا شدهء يونانی چيزی نمانده است. پاره هايی از پيکره های گچی بودا و برجسته کاريهای سنگی با تاريخ سدهء نخست تا سوم و تنديس مرمرين هندو (سدهء هفتم و نهم)، عاجپاره های تراشيده به شيوهء هند کهن اند (از بگرام، پايتخت تابستانی امپراتوری کوشانی در نخستين سده های ميلادي) و نمونه های ارجناک و پرآوازهء سنگکاريهای غزنويان که پايتخت دلانگيز شان در سده های يازدهم و دوازدهم در 145 کيلومتری جنوبغرب کابل جلوه نمايی ميکرد، برده شده اند. سرنوشت بسياری از اين ارزشهای بيش بها به فروشگاههای اسلام آباد، لندن، نيويارک و توکيو کشيده شده است.

 

غارتگران در همان 1993 خوب ميدانستند که چه چيزهايی را "بايد" بدزدند. چنان مينمايد که آنها هم وقت و هم آگاهی کافی برای گزينش دلکشترين و بازاريابترين پارچه ها داشتند. به گونهء مثال، نگارهء زنان سرمست ايستاده در آستانهء درگاه - عاجپارۀ ظريف بگرام- از درون قابهای نمايشی بيرون کشيده شده بودند. گفتنی می آيد که اگر چه دوهزار جلد کتاب و نشريه در کتابخانهء موزيم به جاست، کتابهای دارای عکسهای بهترين داشته های موزيم به چشم نميخورند. اين نکته نشان ميتواند داد که چور و چپاول موزيم کار دار و دستهء چند دزد بيسواد مجاهد نبوده است.

 

در 1992 که گروههای گوناگون برای دست يافتن به دارالامان ميجنگيدند، سربازان حکومت [جمعيت اسلامی و شورای نظار] پاسدار موزيم بودند. در آغاز 1993، سربازان وفادار به حزب وحدت جانشين گروه پيشتر شدند. يکی و شايد هم هر دو گروه مسوول تاراج موزيم کابل باشند.

 

همينکه در 1992 کابل به چنگ مجاهدين افتاد، آوازهء تهی ساختن موزيم به دست دارو دستهء چپاولگر مجاهدين هر دو سو پخش شد. گزارشها ميرسانند که چگونه بازارهای پشاور، اسلام آباد و کراچی با اين داراييها انباشته گرديدند. باری به من گفته شده بود که "همه" داشته های موزيم در چترال پاکستان انتظار برندهء داوبالايی (مزايده) را ميکشند؛ ولی چند تن جهانگرد اروپايی که به چترال رفتند، از تماشای "آشغال بدنما" گزارش دادند. باربار آثاری به من نشان داده ميشوند که بسياری شان را ساختگی يافته ام. در حاليکه پاره های تازه از کاوشهای تازه تاراج شده بودند.

 

شک نيست که تخته پاره های عاج، از کاوشهای بگرام - شهری در شهراه ابريشم، 64 کيلومتری شمالشرق کابل - اينک در بازارهای جهانی دست به دست ميشوند. اين پارچه های بيش از اندازه ترد و نازک، با آراستن زيست ابزار سرآغاز تا ميانهء سدهء سوم به کار ميرفته اند. در اپريل 1994 ده عاجپارهء کوچک را افغان ناشناسی به دانشمند نامور پاکستاني(3) در اسلام آباد نشان داده بود. فروشنده ميگفت که چندين عاجپارهء ديگر به شمول عاج تخته های بزرگی که همانا گمشده های موزيم کابل اند، نيز با خود دارد. بهای نخست هر ده عاجپاره سه صد هزار دالر امريکايی بود. سپس شنيدم که برای مشتريهايی در لندن يا شايد توکيو و سويتزرلند ششصد هزار دالر گفته شده است.

 

تابستان 1995 عاجپاره های ديگری در اسلام آباد ديده شدند. دست يافتن به آگاهيها در اين مورد چيزی کم ناممکن است، زيرا شبکهء سفتبافت  پاکستانی در مورد آثار هنری دزيده شده، بسيار رازدار است. در سپتمبر 1995 نشريه يی به نام Herald چاپ کراچی (پاکستان) از زبان جنرال نصيرالله بابر وزير داخلهء پاکستان نوشت که او عاجپاره يی از بگرام را به يکصد هزار دالر خريده است و آن را هنگامی که افغانستان آرامش سياسی خود را باز يابد واپس به اين کشور خواهد سپرد.

 

شيفتگی جنرال بابر به آثار عتيقه به همگان روشن است. همين مجله گزارش ميدهد که خانم بينظير بهتو صدراعظم پاکستان ميخواهد پشتوانهء هنگفت پولی را برای خريداری آثار موزيم فراهم آورد. به گفتهء او نيز "روزی که صلح برگردد، اين آثار به افغانستان تحفه داده خواهند شد."

 

در حاليکه شمار اندکی از داشته های موزيم را در فروشگاههای اسلام آباد ديده ام، ميدانم که پديده های هنری زيادی از کاوشهای تازه در افغانستان به دست آمده و به بازار رسانده شده اند. قوماندانهای مجاهدين در سرتاسر کشور و بيشتر در آفتاب برآمد نزديک موزيم هدهء جلال آباد به آن سيهکاری آلوده اند. هده که روزگاری جايگه راهيان نيايشگر بودايی سدهء دوم تا هفتم بود، اينک از پيکره های گلين به شيوهء گندهارا – آميزه يی از عناصر باختری، يونان_رومی و هندی – کاملاً تهی شده است.

 

گور هفتم؟

 

گفته ميشود آثار دزديده شده از فارياب و بلخ دربرگيرندهء تاجها و پيکره های زرين جواهر نشان و زرگلوله های آراسته با زمرد و ستونهای راه راه مرمری همانند آنچه در آی خانم - شمالشرق تخار- پيدا شده بود، است.

 

تنی چند چشمديد شان را چنين گفتند: "اين آثار در رنگ و رونق بخشيدن ساختمان خانهء يکی از تازه به دوران رسيده ها به کار رفته اند." تا جاييکه ميدانم هيچ باستانشناس نام آوری هيچيک از اين يافته ها را نيز ارزيابی کرده است. 

 

گزارشها ميگويند يکی از تنديسه های کوچک سنگی زن بالدار همانند پيکرهء زرين افروديت (آلههء عشق و زيبايي) باختری از طلا تپه است. اين نکته از زاويهء ديگری نيز برانگيزندهء کنجکاوی است، زيرا همچو گزارشها در جون 1995 به گوشها رسيدند و اين هنگامی است که آوازهء فروش زرگنجينهء طلاتپه در اسلام آباد و پشاور زبان به زبان ميشد. يک کارشناس ورزيده در شناخت طلاهای عتيقه تصديق کرد که زرجواهرات در پشاور همروزگار زيورهای سدهء نخست پيش و پس از ميلاد طلا تپه است. آيا اين آثار نيز از داشته های موزيم اند؟ آيا از جاهای تازه در افغانستان به دست آمده اند؟ آيا اين گنجينه از گور کاوش نشدهء هفتم طلاتپه نخواهد بود؟

 

حاکميت پيوسته به ما اطمينان ميدهد که بيست هزار يا بيشتر زيور و آرايهء زر باختری يافت شده از طلاتپه در کابل دست نخورده نگهداری ميگردد. با آنکه وسوسهء بررسی اين گنج بيشتر شده ميرود، به هيچ کارشناسی اجازهء ديده اين گنجينه در ته خانهء ارگ رياست جمهوری داده شده است.

 

خوشه چينی

 

پس از پنج ماه آرامش نسبی، حکومت مرکزی بر آن شد تا نخستين بار مسووليت پاسداری موزيم را به دوش گيرد. در اپريل 1995 نمايندگان انجمن حفظ ميراث فرهنگی افغانستان با سيد اسحاق دلجو حسينی، وزير اطلاعات و فرهنگ در شهر کابل ديدن کرد. نامبرده از پيمان و آمادگی حکومت برای بردن داشته های موزيم به جاهای مصونتر ياد کرد. نيز انجمن پذيرفت تا برای تهيهء سياهه (موجودي) آثار در جستجوی کمک شود. وزير فرهنگ افزود که تازگيها نيروهای پليس حاکميت بيست و هشت اثر غارت شده، از جمله پيکره های برجستهء سنگی آماده برده شدن به به پاکستان را به دست آوردند.

 

چهار پارچهء ديگر، دو سر برجستهء سنگی و دو سر گچی پيکره هايی را عبدالله پويان مسوول رياست هنرها برای موزيم کابل خريداری کرده است. در شهر کابل کميسيون پاسداری ارزشهای فرهنگی افغانستان که در برگيرندهء کارمندان افغانی مزيم، انستيتيوت باستانشناسی اکادمی علوم ، دانشگاه کابل، وزارت اطلاعات و فرهنگ، (Habitat) و کارشناسان افغان است، سازماندهی گرديد. فشردهء وظيفهء کميسيون چنين است: مشوره دادن به حکومت، هماهنگسازی تلاشها با کارکردهای انجمن و پذيرش بازيافته های موزيم چه به شيوهء اهدايی و چه از راه بازخريد.

 

در سپتمبر 1995 چهل و سه پارچه که در کابل خريداری شده بود توسط Jolyon Leslie (آمر Habitat) به کميسيون پيشکش گرديد. تحفه ها افزون بر قهوه سنگ گرانبهای روزگار برونز - آميزه يی از شيوه های هندی و بين النهرين - است. اين ظرف بخشی از گنج پنج زرپيمانه و دوازده سيم پيمانه يافت شده در 1996 از تپهء فلول در شمال افغانستان ميباشد. تپهء فلول که از کانهای نامدار لاژورد بدخشان چندان دور نيست، گويا در گذرگاه رفت و آمد بازرگانيی پيشين جا داشته است. لاژورد بدخشی پديده های درخشان هنری يافته از عراق- بين النهرين همان روزگار را می آرايد. در تابستان 1995 کميسيون هشت پارچه ديگر را نيز به سرمايهء حکومت خريداری کرد.

 

آمار ادارۀ آموزش، آگاهی و فرهنگ سازمان ملل (UNESCO) و Musée Guimet  پاريس زمينهء آن را فراهم آوردند تا کارشناسان با نمايش (موجود تصويری از) داشته های به جا ماندهء موزيم کابل را تهيه کنند:

 

- پيکرهء سدهء دوم کنيشکا، شاه کوشان، از نيايشکدهء سرخ کوتل، 233 کيلومتری شمال کابل

- کتيبهء باختری با نوشته های روشن پيچاپيچ يونانی از سرخ کوتل

- پيکرهء مرمرين با چهرهء مويين (به گمان زياد هرمز) سدهء سوم، از شهر يونانی آی خانم

- بودای نشسته پر نقش و نگار سدهء سوم تا چهارم از تپهء مرنجان کابل

- ده - دوازده  تنديسه از کافرستان (نورستان) پيش از اسلام

- ديگ ساخته شده از سياه مرمر به قطر پنجاه انچ آراسته با نوشته های اسلامی سدهء پانزده_شانزده از قندهار

- نگارهء تختهء ديواری غزنويها از لشکری بازار در جنوب افغانستان، پايتخت زمستانی سدهء يازدهم غزنويان

- پيرايه های بسيار زياد زيبای سنگتراشی آيات قرآن مجيد، شايد از مسجدی، که به گمان بيشتر، غوريهای سدهء دوازدهم آن را به کاخ لشکری بازار افزوده اند.

 

سه نقطه

 

روز سوم سپتمبر 1995 طالبان بر هرات چيره شدند و امنيت شهر کابل به دنبال اين رويداد بار ديگر آشفته گرديد. کارشناسان به جای پرواز از پشاور سوی کابل واپس راهی پاريس شدند. شب دهم اکتوبر 1995، طالبان پايگاه چارآسياب را بار ديگر به دست آوردند و راکتها بازهم باغچه پيش روی موزيم کابل را سوزاندند. آسيب نديدن ساختمان موزيم در چنان رويدادی از شگفتيهای روزگار بود، ولی در آستانهء موزيم سر شير روی تخت سنگی کوشان از جايگاه بودايی خم زرگر، 65 کيلومتری شمال کابل، دو نيمه شد.

 

در جريان يورش، به گواهی Armando Cuomo، باستانشناسی از دانشگاه لندن، تفنگداران حکومتی پس از آنکه پليسهای حکومتی نگهبان موزيم را رم دادند، بدون اينکه پروای چشمهای تماشاگر بيگانهء Armando را داشته باشند، با پراندن دروازه های موزيم به تاراج انبار پرداختند. جنگهای جاری هنوز مجال آن را نداده تا دانسته شود که اين بار چه چيزهايی را از موزيم دزديده اند.

 

در جريان واپسين ديدارم از موزيم کابل در پايان اکتوبر 1995، نگهبانان حکومتی را بار ديگر بر سر کار شان يافتم. کميسيون با بيچارگی تمام در حال آماده ساختن پاسخی بود در برابر فرمان کوچ فوری موزيم از دارالامان به درون شهر از سوی رياست جمهوری برهان الدين رباني؛ زيرا کارشناسان در کميسيون هوادار کوچکشی موزيم نبودند. بسته بندی و بردن آثار نميتوانند به زودی سازمان يابند.

 

شتابزدگی به آثار آسيب زياد ميرساند. تنها بسته بندی درست داشته ها دو تا چهار ماه را در برخواهد گرفت. از سوی ديگر آنها از خود ميپرسند که آيا دل کابل مصونتر از دامنهء دارالامان است؟

 

روز بيستم نوامبر 1995 جتها دو بم هزار پوندی را به روی شهر بسيار نزديک همانجايی که برای موزيم برگزيده شده بود، افگندند. حاکميت پس از ماهها پژوهش هنوز به گزينش جای تازه برای موزيم نرسيده است. Habitat نيز پلانهايی برای بازسازی موزيم در دارالامان رويدست دارد که ميتواند به دستياری پولی حکومتهای پرتگال، قبرس و يونان از روی کاغذ به روی زمين پياده شوند.

 

پيشنهاد مسوول رياست "خاد" (پليس پنهان پايتخت) برای نگهبانی موزيم از سوی کميسيون پذيرفته شده است. پلانها نازک نارنجی اند و جنگ جاری است.

                                                           

[][]

 

 

اشاره ها

Nancy Dupree نزديک به نيم سده از زندگی پربار هفتادوهفت ساله اش را به بررسی ارزشهای فرهنگی افغانستان بخشيده است. کتابها و نوشته های کوتاه و بلند اين بانوی پژوهشگر امريکايی، اگر بيشمار نباشد، بيچون و چرا به شمارهء چشمگيری خواهند رسيد.

 

نامبرده هشت ماه پيش از آمدن طالبان به کابل، نوشته يی با عنوان "موزيم زير دشواری روزگار" را برای نشريهء انجمن حفظ ميراث فرهنگی افغانستان نوشت که در روز بيست و نهم فبروری 1994 به قلم نگارندهء اين يادداشت (سياه سنگ) برای فصلنامهء "کتيبه" برگردان گرديد. اصل انگليسی آن با اندکترين دستکاريها در شمارهء چهل و نهم (مارچ/اپريل 1996) دوماهنامهء Archeology نشريهء انستيتيوت باستانشانسی امريکا چاپ شده است.

 

شماره ها

(1)  پاکشيدن يورشگران ارتش سرخ از افغانستان از پانزدهم می 1988 تا دوم فبروی 1989 بود.

در گزارشهای کرملين، پانزدهم فبروی 1989 روز برون رفتن يورشگران از اين کشور خوانده ميشود.

(2) در برخی از يادنامه ها مرگ عبدالعلی مزاری را يازدهم مارچ 1995 نوشته اند.

(3) اين پروفيسور، به گمان زياد احمد حسن دانی است. (روشن نيست چرا نانسی دوپری نخواست نامش را بنويسد.)

 

کوتاهه ها

United Nations Office for the Coordination of Humanitarian Assistance to Afghanistan (UNOCHA)

United Nations Center for Human Resources (Habitat)

Délégation Archéologique Française en Afghanistan (DAFA)

(خاد) خدمات اطلاعات دولتی

 

 

 


صفحهء مطالب و مقالات

 

صفحهء اول