© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نصير مهرين

 

 

 

 

 

 

نصير مهرين

 

 

هر کجا لاله رخی با قد سروی ديديد

يک نفس ياد ازين "جلوه" ناشاد کنيد

(تزيهی جلوه)

 

 

من،

     لاله رخی،

            با قد سروی،

                            ديدم

 

 

در باره محمد کريم نزيهی جلوه

 

 

 

زمستان سال 1349 خورشيدی بود، مشغول رونويسی "افغانستان در مسير تاريخ" بودم. فرصت های که درد زخم معده نابهنگام دست ميداد، از روی صفحات کتاب مرحوم غبار سه نسخه کاپی ميکردم. کاغذ نازک و قلم را آشنايی آورده بود  که کتاب نيز ملکيت او بود. شرطی که صاحب کتاب نهاده بود، همين بود که يک نسخه برای او بدهم. تأکيدی هم کرده بود که نبايد کس ديگری کتاب را ببيند. پذيرش پيش شرط و تأکيد او، سبب که کتاب را سر تا آخر بقلم خودم رونويسی کنم و از و دوست و آشنای دلسوزی که کم نبود، نيز در پی مطلب کمک و همکاری نباشم. اما از همه دردآميز تر اين بود که کتاب را از چشم پدر نيز پنهان رونويسی ميکردم. زيرا درد معدهء من به قدر کافی اساب دردسر او بود. رفتن نزد داکتر و سپری کردن روز های در شفاخانه را با کاپی کردن کتاب سازگار نمی ديد. مطمين بودم که اگر مطلع شود که من در اطاق خود، استراحت نکرده بلکه هر شب و روز صفحاتی از يک کتاب را رونويسی می کنم، جنجال و مشکلاتی کار را استقبال ميکند.

 

روزی کار رونويسی به پايان رسيد.(1) هرگز فراموشم نميشود که چه احساس مسرتی داشتم. گويی رخصتی های مکتب تازه آغاز ميافت.  در اين پايان کار حز ختام کتاب جالبترين تأثير را نهاد. همان جايی که مرحوم غبار می نويسد:

 

"يک شاعر روشنفکر (از گروه دوم) ـ منظور گروهی که پس از مسلط شدن حاکميت محمد نادر خان و برادرانش مأيوس نشده و "برای مبارزه حاضر شدند". ـ (2) غبار ص 835 ـ در بين اين ويرانی وانهدام کشور جوانان را به مبارزه دعوت کرده چنين گفت:

 

                                         تا کی از جور و ستم، شکوه و فرياد کنيد.

 

شعر را به حافظه سپردم. اما مدتی نميدانستم که «جلوه» ـ سرايندهء آن ـ کيست. دليل موجهی که آن بی اطلاعی را توجيه ميکند، اينست که آشنايان و نزديکان در تماس با من از شاعری به اسم «جلوه» آگاهی نداشتند. ديگر اينکه سر زدن به کتابخانه های ميسر هنوز رسم ما نشده بود، تا حد اقل در بارهء کارکرد های قلمی شخصيتی به اسم محمد کريم خان نزيهی چيزی می دانستيم که به نوبه به شناخت اسم شعری اش نيز ره می برد. اضافه بر آن، کمبود مطبوعات دههء چهل خورشيدی و يا کمبود و نارسايی ما در دسترسی به همه مضامين معلوماتی، در صورتيکه معلوماتی در بارهء نزيهی بازتاب داشته، سبب شده بود که شعر جاندار و دارنده ده ها سخن را فرا گيريم، اما از سرايندهء آن که زنده بود، شناختی نداشته باشيم.

 

باری اين معلومات نيز حاصل شد. با تمام سطحی بودن ها و محدويت هايش. معلوماتی که از واضح شدن نام اصلی شاعر فراتر نميرفت. از دنيای معلوماتی، دانش، افکار و آرزو های اجتماعی اش معلوماتی نمی داد.

 

معلومات بيشتر را دوستم اشرف شهيد داد. او با پسر مرحوم نزيهی هنگام سپری کردن کورس احتياط عسکری سال 1357 خورشيدی، هم صحبت و تا حدودی هم راز شده بود. شهيد اشرف ميگفت: از خلال صحبت های نزيهی استنباط ميشود که کريم خان نزيهی دارندهء کتابخانه و نوشته ها و اشعار بسياری هست. او سلوک خويش تا حدودی مانند غبار به ديگران می بيند. ببرک کارمل بار ها خواسته است تا او را به گونه يی که عادت داشت، در ارتباطی نگهدارد و کاکا خطا بيش کرده و آرزو داشته که گاهگاهی او را ببيند، اما نزيهی حرکات او را با تبسم استقبال ميکند. پيرمرد هوشياری بوده است با تمام دورانديشی ها و عاقبت سنجی ها.

 

به فقر نيستی با خاطر آسوده جان دادن

بهست از دولتی تا شرمسار ديگران بودن(3)

 

با ورق گردانی های سالنامه ها، چشمم به تصوير نزيهی افتاد و با خواندن نبشته تاريخ ادبيات فارسی او (4) باری نوشتم: من لاله رخی با قد سروی ديدم. و اين درست زمانی است که حواس، طرف زندگی، کارکرد ها، افکار و زحمات انسانهای بيشماری در وطن ما جلب می شود که از نظر ها فرو افتاده اند. سرانجام چون چهره های عزيز و دردمند از اوضاعی سياسی و اجتماعی جامعه را يک و ده نمی يابيم، و بسياری اند که حسرت آزادی را در دل زار برده اند و هم از آنانی که در غربتی به خاک و خون غلتيده اند يادی کنيم. يادی همراه با نکوهش استبداد و تأسف به از دست دادن دُر های نابی جامعه ما.

و چنين است پاسخ:

من لاله رخی،

              با قد سروی،

                            ديدم.

شامل حال بقيه لاله رخان سروقد نيز گرديد. از همين رو سعی خواهيم کرد که خوبان گم گشته را باز بيابيم و در حدود توان و امکان ذکر خيری کنيم:

 

بسکه خوبان در همين ويرانه ها گم گشته اند

می چکد اشکم ز چشم و خاک را بو می کند.

 

 

 

نزيهی کی بود؟

 

 

بنا بر روايت چند نبشته(2)، محمد کريم فرزند قاضی مُراد اندخويی است. بعد ها نزيهی تخلص کرده و در شعر تخلص «جلوه» را برگزيده بود. در نوشته هايی که به معرفی او پرداخته شده است، سال تولدش را 1285 خورشيدی گفته اند (1906 ع). اما با توجه به مشغوليت های سياسی و فرهنگی او که در همان نبشته ها تدکر رفته، پذيرش سال ياد شده، ايجاد شک می کند. بطور مثال مرحوم عبدالحی حبيبی در ذيل مشروطه خواهان دوم می نويسد:

 

"... يکی از جوانان آتشين اين گروه بر موکب امير حبيب الله آتش تفنگچه هم گشود (شب 12 سرطان 1297 ش)

 

از ادبيات همين عصر که نمايده تندروی و روحيه انقلابی روشنفکران آن وقت باشد، اين ابيات از يک غزل (جلوه) شاعر جوان آن زمان است که گفت:

 

                      تاکی از جور و ستم شکوه و فرياد کنيد!....."

 

ملاحظه می شود که منظور مرحوم حبيبی از يکی از جوانان آتشين ـ شهيد عبدالرحمن لودين است. و سال تولد لودين 1272 ش (3) درج شده است.  حال ببينيم که آيا جلوه (مرحوم کريم نزيهی) نيز در سن و سالی بوده است که جز آن مشروطه خواهان اش بدانيم و با سرايش و تأثيرگذاری غزل بالا؟

به اساس نبشته خود حبيبی که از نزيهی در رديف مشروطه خواهان دوم  ياد ميکند، نزيهی "در کابل در حدود سال 1285 ش. بدنيا آمد."(4) به اين ترتيب می بينيم که اگر وی در سال 1285 ش. تولد شده باشد، حتا هنگام حصول استقلال افغانستان 1298 ش. مطابق 1919 ع. در آغاز نوجوانی و سيزده ساله بوده است. آيا می شود اين سن و سال را برای وی به عنوان مشروطه خواه دوم پذيرفت؟ شايد جوانان و نوجوانان بيشماری را ميتون از روی صفحات ادبيات و سرايش شعر نشان داد که در جوانی و نوجوانی اشعار پخته و سفته سروده باشند، اما همگامی و همنظری و پذيرش اشعاری با محتوای سياسی وی در کنار مشروطه خواهان دومی کمتر زمينه پذيرش تواند يافت. دو احتمال را از نظر نميتوان فرو گذاشت:

 

1 ــ شايد سن مرحوم نزيهی بيشتر از آنچه ياد شده باشد. به سخن ديگر محتمل است که وی پيشتر از سال 1285 ش. بدنيا آمده است.

 

2 ــ احتمال دومی آن تواند بود که مرحومی در حدود همان سال ياد شده (1285 ش) تولد شده است. فراگيری علوم وقت، آنهم تحت نظر و مراقبت جدی ملا بابا قاضی کابل (پدرش)در کودکی، به گونه ای، محشور بودن وی را در زمينه های آموخته گی هايش با شخصيت های چون مرحوم مير سيد قاسم خان، داوی و لودين فراهم نموده باشد. ازين احتمال دومی نيز نميتون در پای چنان استنتاجی نشست که او را جز مشروطه خواهان دومی پذيرفت.

 

علاوه بر آن غزلی از مرحوم نزيهی را که مرحوم حبيبی به عنوان نمونهء ادبيات تندرو، دوره حاکميت مطلقه اميرحبيب الله خان از مشروطه خواهان دوم می آورد، در حاليکه از طرف مرحوم مير غلام محمد غبار در کتاب "افغانستان در مسير تاريخ" نه به عنوان ادبيات مشروطه خواهان آن دوره بلکه مُعرف نسلی که پس از پايان دوره امانی، و به ويژه دوره حاکميت محمد نادر خان و برادرانش است، ميشود پذيرفت. درينصورت می توان قبول کرد که اگر در سن و سال مرحوم نزيهی اندکی کاستی بوجود آمده باشد، در پذيرش شعر او و محتوای سياسی اش ترديدی نيست.

 

نتيجه اينکه: پذيرش سال تولد او (1285 ش)، پذيرش سهم او در مشروطه خواهی دوم را زير سوال ترديدآميز می بد.

 

 

 

ادامه دارد

 

 

 

 

 

 


صفحهء مطالب و مقالات

 

صفحهء اول