© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ضيا افضلی

 

 

 

ستاره ای فروهشت ...

 

 

 

يک گزارش و چند سطر خاطره

نگارنده: ضيا افضلی

 

 

 

 

قلم برميداری تا بنويسی. که چي؟ که ستاره ای از آسمان کم ستاره ای ما فروهشت. که خاصيت جنون زده گی ما جوانی را با کوهی از آرمان های که تلطيف گر روح و روان ما بود، از عرصة هستی، زدود. که ما – مای که هرگز ما نشديم – چه لعب می نگريم و چی لهو می سنجيم. به کجا خواهيم رفت از بس که بيراهه ميرويم و نکند روزی نماند نه نامی از ما و نه نشانی از ما.  در گسترة خشونت گرايی و ستيزه جويی از ديگران يک قدم جلو تريم، بی آنکه اين قدم جلو ما ديگر عرصه ها را احتوا بکند.

 

قلم برميداری تا بنويسی

 

از کجا ميبايد آغاز کني؟ تموز سال 1995 بود. در يکی از بازارچه های پر سر و صدای پشاور دوستی از تبار مهرزادان را که حال و حوصله بزرگی داشت ديدم. مرا ديد و چشمش روشن شد. گفت مژده ای دارم برايت. رفتيم به منزل شان و نواری را برايم داد و افزود: ستاره ای روشنی در آسمان موسيقی کشور ما طلوع کرده. بروی نوار واژة « درگاه » نوشته  شده بود. و سپس با خط ريزی « نصرت پارسا ». نامش را تازه ميشنيدم. گفتم: کی است؟ دوستم ضمن اينکه نوار را در دستگاه استريو ميگذاشت، پاسخ داد: در جرمنی زنده گی ميکند و موسيقی کلاسيک را نزد استادان والای هندی فرا گرفته است. مدتی نيز شاگرد استاد سرآهنگ و استاد الطاف حسين سرآهنگ بوده است. اين ( درگاه- 1994) نوار دوميست که از وی به نشر رسيده. اينرا گفت و نوار را گذاشت تا بخواند. موسيقی دلنوازی پخش شد و نصرت پارسای جوان با آواز تلطيف گری  آهنگ زيبايی را آغاز کرد.

ای خدا نازنينم به من باز ده

فصل محبت را آغاز ده

در گوشه ای از اين نوار، جگجيت سنگهـ غزلسرای هميشه جاودان کشور هندوستان از اين استعداد درخشان هنر افغانستان  چنين ياد کرده و در پای نوشتارش دستخطی نيز نموده بود: « افتخار بزرگی دارم که نصرت پارسا هنرمند جوان و با استعدادی را از کشور افغانستان معرفی ميکنم. وی آواز دلپذيری دارد و من برايش آينده درخشانی آرزو ميکنم. کمپوز موسيقی اين نوار، کار دوستم آشوک کهنه است که خود گنجينه ای از هنر است.  جگجيت سنگهـ »

بعد در جستجوی نوار نخستينش ( لانة عشق – 1989 ) شدم که خوشبختانه آنرا دوستی از کشور آلمان برايم فرستاد. اين دو نوار با آهنگهای زيبا و دلپذير مدتها يار و همدم روزهای پرتلاطم غربتم بود.

در معرفی نامه ايکه در سايت هنری نصرت پارسا درج است چنين ميخوانيم: 

نصرت پارسا در سال 1969 در شهر زيبای کابل ديده به جهان گشوده است. پدرش حفيظ الله پارسا آموزگار دری و تاريخ بود. وی در سنين خوردی، به ياری برادر ارشدش، نجيب پارسا به هنر موسيقی روی آورد و فنون اوليه اين هنر را از استاد بزرگ موسيقی کشور استاد سرآهنگ، در حالی که بيشتر از ده سال نداشت فرا گرفت. وی در سن 12 سالگی با برادرش حميد پارسا راه هجرت در پيش گرفت. نخست پاکستان و از آنجا به هندوستان سفر کرد. وی با استفاده از فرصت اقامت در هندوستان به مکتب هنری ديش پاندی ثبت نام نمود.  ملاقات اين هنرمند جوان با منور علی خان يکی از استادان موسيقی کلاسيک هند، دريچه های بيشتری از موسيقی کلاسيک را برويش گشود.

پس از دوسال اقامت در هند، وی به جمع خانواده اش در هند پيوست و در آنجا به ادامه تعليمات از دست رفته اش در افغانستان، پرداخت. وی در آلمان با غلام علی خان که طی کنسرتی به آنکشور آمده بود، آشنايی حاصل کرد و در طی يک دعوت خصوصی گُر شاگردی نزد آن استاد گذاشت.

نصرت پارسا که با استقبال گرمی از سوی افغانها در سراسر جهان مواجه گرديد، توانست به زودی خودش را در رديف هنرمندان صاحب نام بيابد. نصرت پارسا ميخواند، کنسرت ميداد و نوار به نشر ميرسانيد. نوار هايش در خانه های افغانها در هر کشور دست به دست ميشد و مردم بيشتر و بيشتر علاقمند آواز وی ميشدند. وی در ضمن اينکه غزل ميخواند و کام شيفته گان موسيقی کلاسيک را شيرين ميکرد، برای طبقه جوان نيز آهنگهای شادی هديه ميکرد و در اين زمينه برادر بزرگش نجيب پارسا وی را با ساختن تصانيف و آهنگهای زيبايی ياری ميرسانيد. نصرت پارسا باربار در شهرهای مختلف دنيا کنسرت داد که برعلاوه افغانها شماری زيادی از علاقمندان هندی نيز داشت. اين جوان هنرمند با بيش از 16 سال سابقه کار هنری، يکی از چهره های شناخته شده هنر افغانستان شده بود اما يکروز...

 

هشتم مي

بزرگداشت از روز مادر يا سالمرگ پارسا؟

شام هشتم می به منزل يکی از خويشان که سالگرد يکی از فرزندانش را به تجليل گرفته بود، رفتيم. پس از احوالپرسی و اندکی صحبت، نان شب آماده شد. پس از صرف نان شب بزرگان در جای نشستند وبه صحبت پرداختند و جوانان و نوجوانان بخاطر مقدمات قطع کيک و مسايلی که معمولاً خاصه سالگرد ها است، دست به کار شدند. يکی ميز را می آراست و يکی ديگر کمره را غرض گرفتن عکس، آماده ميساخت. کسانی هم در آشپزخانه مشغول آماده سازی شيرينی و اين قبيل چيزها بودند. اطفال اينطرف و آنطرف شادی کنان ميرفتند.

در اين هنگام يکتن از نوجوانان با کمپيوتر مشغول شد و يکبار هراس آلود به ديگران خبر دردناکی را گفت.  اين خبر که در يکی از سايت های انترنيتی افغانها به نشر رسيده بود، خبر کشته شدن هنرمند جوان و با استعداد نصرت پارسا بود. اين خبر اندوهناک همه را آشفته ساخت. بزرگان در سکوت عميقی فرو رفتند و جوانان و نوجوانان در حالت غم انگيزی دست از کار کشيدند. گويی غبار خاکستری رنگ مرگ را همه احساس کردند. درگذشت اين هنرمند جوان و آگاه به فنون موسيقی، شوق گريستن را نيز از همگان ربوده بود. فرزند همان دوستی که سالگردش بود از همه ميپرسيد که چرا برايش کف نميزنند و سرود  « سالگردت مبارک » را نميسرايند.

با دل خونين از آنجا بيرون شديم و در راه منزل به راديو صدای افغانستان گوش داديم. راديو صدای افغانستان ضمن تائيد اين خبر غم انگيز، جزئياتی ارايه نکرد. فردای همان شب ( دوشنبه 9 می )  سايت راديوی هزاره گی که از ونکوور پخش ميشود، گزارش مفصلی در زمينه به نشر سپرد. گذارش اينگونه بود:

ساعت ١:٣٠ صبح روز يكشنبه

نصرت مورد حملات لفظی تعداد از جوانان مست و بی مسووليت از اشتراك كنندگان كنسرت  قرار می گيرد.

ساعت ٢:٣٠ صبح يكشنبه ٨ می

بعد آنها  نصرت را تا هوتل اش دنبال می كند و در حالی كه اين جوانان از ونكور بودند خودشانرا از لوس آنجلس معرفی می كنند و از برادران نصرت  می خواهند كه با نصرت تعداد عكس يادگاری بگيرند. در عين حاليكه همرای نصرت از پله های هوتل پايين می آيند ٣ تن از اين جوانان به نصرت با مشت حمله می كند وبا اين حمله او را به فرق به زمين می اندازد. جمجمه اش در اثر اين حملهء نا جوانمردانه محكم به تيغ پله ها و زمين می خورد و خورد   می شود. برادرانش  حامد پارسا و نجيب پارسا  به كمكش می شتابند. نصرت بلافاصله به شفاخانه عمومی ونكوور Vancouver General Hospital منتقل می شود و مورد عمل جراحی قرار می گيرد. بعد از حدود ٥ ساعت در اطاق عمل داكتران برای اولين بار وضعيت صحی نصرت را به برادران او   گزارش می دهد و می گويند كه ٩٠ در صد مغز ايشان تخريب و از جمجمه نيم كاسه عقب سر ايشان بيرون شده است.

 

گاهشمار فاجعه

ساعت ٣ بعد از ظهر روز يكشنبه ٨ می

داكتران شفاخانه ونكور نصرت را مرده اعلان می كند در حاليكه اثر فعاليت قلب هنوز آشكار است. آنان  اكسيژن را از بدنش قطع ميكنند ...مغز ايشان هم اكنون كاملا از بين رفته است وتنها قلب او كار می كند. 

ساعت ١١:٣٠ بعد از ظهر شب يكشنبه

من در حاليكه در كنار بستر نصرت هستم و در سوگ او رنج می كشم اعضای فاميل او را می بينم كه در اطراف اش جمع شده و آخرين لحظات زندگی اين هنرمند جوان را شاهد اند. برادر بزرگ اش (حامد) دست نصرت را در صورت اش می كشد و با برادر كوچك اش در حال وداع كردن است.

ساعت ٦:٤٠صبح روز دو شنبه ٩ می

در تماس تلفونی كه با شفاخانه داشته ايم قلب ايشان هنوز ميتپد.

ساعت ١١:٠٠ صبح روز دوشنبه ٩ می

چند دقيقه قبل كه با شفاخانه در تماس بودم گفتند كه جنازه ايشان به جای ديگری انتقال داده شده است و او جان را به حق سپرده است.

من از ساعت ١١:٣٠ دقيقه ديشب ديگر در شفاخانه در كنار بستر اين هنر مند جوان نيستم و وقايع را با تلفن دنبال می كنم. راديوی خبری ونكور چند لحظه قبل اعلام كرد كه ايشان هنوز در شفاخانه می باشد.گفته می شود بعد از اينكه قلب او از كار افتاد خانواده اش در صدد انتقال جنازة او از ونكور به محل اقامت او در آلمان خواهند شد.

ظهر دوشنبه سايت راديوی بی بی سی و آژانس خبری پژواک منتشره کابل اين خبر را تائيد نمودند. به تعقيب آن گذارشاتی در نشرات کانادايی در اين مورد به نشر رسيد. راديوی سی بی سی اونتاريو و بريتيش کولمبيا و آژانس های خبری کانادايی اين خبر را به شکل اندوهناکی گزارش دادند. از جمله آخرين گزارشاتی که در زمينه به نشر رسيده يکی هم گزارشيست در اين زمينه از نشريه گلوب اند ميل  The Globe and Mail Canada  که عدة از افغانهای را که از افغانستان به کانادا بار اقامت گسترده اند،  « بمب های ساعتی متحرک » خوانده است. اين نشريه ضمن ارايه انتقادات به طرز گزينش مهاجرين از کشور های همچون افغانستان از اداره مهاجرت خواسته است تا در گزينش مهاجرين به کانادا در آينده دقيق تر عمل کنند.  گزارشی ديگری در مورد اظهارات خانواده پارسا چنين مينويسد:

«پوليس ونكور سه جوان افغان را كه متهم  حمله به نصرت پارسا  بودند. دستگيركرده است. درجريان تحقيق معلوم شده است كه ضربهء احمد سيرفروغ  جوان بيست يكساله باشندة ونكور باعث افتادن او از پله ها و بعد منجر به مرگ نصرت پارسا  شد. سرنوشت  سيرفروغ  تا هنوزمعلوم نيست كه قانون چه مجازات به او خواهد داد. گفته ميشود كه احمد سيرفروغ درزمان حمله غرق درالكول بوده ونظربه قانون كانادا اين ميتواند سنگينی مجازات او را كاهش دهد. خانواده  نصرت پارسا اشد مجازات را برای قاتل وی خواستارشده اند.  احسان پارسا  درمصاحبه اش با يك خبرنگارگفته است كه اين شخص بايد اعدام شود. وی قتل برادرش را شهادت مظلومانه و تراژيدی بزرگ خواند. احسان گفت: ما ازهوتل بيرون شديم تا به خانه عمه ام  نسيمه  برويم من با بكس ها به طرف موتررفتم و  نصرت درحاليكه دريك دست بكسش بود دست ديگرش را به سوی يكی ازقاتلين به رسم دوستی درازكرد و خواست به آنها امضای يادگاری بدهد. اما  احمد سيرفروغ  با مشت به او حمله كرد و  نصرت  ازپله های زينه به پايين افتاد. که اين افتادن باعث صدمه شديد و درگذشتش شد».

نصرت پارسا صبح هشتم می به قتل رسيد. قتل اين جوان آرزومند در روزی اتفاق افتاد که فرزندان به تجليل از مادرانشان ميپردازند و گلهای سپيد و سرخ محبت را نثار قدوم آنها ميگردانند. در اين روز مادران مالامال از غرور از فرزندان شان با گل لبخند پذيرايی ميکنند و برايشان آغوش محبت ميگشايند. مادر پارسا نيز در آنروز آغوش محبتش را گشوده بود و در انتظار فرزندانش بود که از سفر درازی برگردند و برايش گل های سپيد و سرخ محبت هديه آورند. دريغ او چه يافت به جز درد کشنده ای که تا هشتم می است و او است، بايد تحملش کند.

هشتم می ديگر برای دوستداران هنر موسيقی افغانستان نيز دو معنی خواهد داشت. روز تجليل از مقام شائستة مادران و سالمرگ نصرت پارسا.

 

 

 

 

 


صفحهء مطالب و مقالات

 

صفحهء اول